- یعنی چی که نیستن؟
- یعنی نیستن دیگه.
محفلی و مرگخواری که جملات فوق را گفته بودند به بقیه اعضای گروه خود نگاهی انداختند. هیچکس ایده ای نداشت در زمانی که هیولا آمده بود و "تمیز" را به لغات جادویی اضافه کرده بود یک مایع ظرفشویی و یک شارژر کجا رفته باشند.
ویب هم با چهره رضایتمندانه ای روی صندلی اش نشست و مشغول نوش جان کردن آب پرتقالش شد.
بلاتریکس-گلدون به دست- و در حالی که سرش را با نگرانی به اطراف میچرخاند گفت:
- زودباشید. باید ارباب رو پیدا کنیم، تکون بخورید.
طبیعتاً در غیاب لرد، بلاتریکس فرمانده گروه به حساب میآمد و اجابت کردن دستوراتش امری بود واجب. در غیر این صورت شما با کروشیویی خارج شده از چوبدستی بلاتریکس مواجه میشدید. برای همین هم مرگخواران شروع کردن به گشتن به دنبال لرد. همزمان محفلی ها هم عملیات جستجو را برای پیدا کردن مایع ظرفشویی آغاز کردند.
- از ابتدا نیز نباید به این هیولای ملعون اعتماد میکردیم.
بالاخره بعد از مدت طولانی مرلین زبان به سخن گشوده بود.
- چرا؟
- بهرحال این هیولا از دنیای زیرین آمده است. از نوچه های هادس به حساب میآید؛ و هیچگاه نباید به حرف ها و اعمال هادس اعتماد کنید، چه برسد به نوچه هایش.
مرلین نیامده فاز دانای کل برداشته بود.
زاخاریس که به دنبال ردی از کف بود سرش را بالا آورد و گفت:
- یعنی میگی هیولا پروفسور رو غیب کرده.
- ما هیچ احتمالی را رد نمیکنیم. شاید کسی که بیشتر از همه به هیولا نزدیک است بهتر بتواند جواب سوال را بدهد.
محفلی ها و مرگخواران به سمت ویب برگشتند که داشت با صدای "هورت" آب پرتقال را از درون نی به بالا میکشید.