هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
جادوگران، ساحرگان، موجودات جادویی!

اینو قبلا هم گفتم... یه بار دیگه تکرار می کنم.

پست قابل نقد داریم... پست غیر قابل نقد هم داریم. برای هر پستی درخواست نقد نکنین. پست کوتاهی که از چند دیالوگ تشکیل شده و مورد خاصی(چه مثبت و چه منفی) توش نداره، قابل نقد نیست. نه این که نشه نقدش کرد. نقد کننده اگه بخواد می تونه کلی آسمون و ریسمون ببافه و بنویسه؛ ولی فایده ای نداره.
برای پستی که سوالی در موردش دارین یا کار خاصی انجام دادین و می خوایین ببینین که درست انجام گرفته یا نه درخواست نقد کنین.

و بازم اشاره می کنم. پست های خالی و غیر قابل نقد، همیشه بد نیستن. گاهی خیلی هم مفیدن. فقط نکته خاصی ندارن که بشه در موردش بحث کرد.


مورد بعدی مرگخوار شدنه.

اولا که عجله نکنین! این عجله باعث می شه خودتون زود خسته بشین. چون هی درخواست می دین و رد می شه. همونطور که توی قوانین نقد گفتم هم، با یه نقد مثبت به این نتیجه نرسین که می تونین مرگخوار بشین. ممکنه دلیل اون نقد مثبت این باشه که نسبت به گذشته خودتون پیشرفت کرده باشین.

نکات مربوط به مرگخوار شدن رو هم توی هر نقدی نمی شه گفت. مثلا توی خاطره ای که تو هاگوارتز اتفاق افتاده معمولا نکته خاصی برای مرگخوار شدن وجود نداره که من بهش اشاره کنم.


کتی عزیز

پستی که درخواست نقدش رو دادین، یکی از همون پست هاس که نکته خاصی نداره. نه برای نقد و نه برای مرگخوار شدن. برای همین هر چی هست همین جا می گم.

روند اون تاپیک رو نمی دونم... ولی وقتی اسمش "دفترچه خاطرات هاگوارتز" هست، به نظر من پست هاش باید به شکل خاطره نوشته بشن، نه نمایشنامه. مثلا توی خاطرات مرگخواران، خود خاطره رو شرح می دیم... ولی این جا دفترچه وجود داره. باید خاطره وار نوشته بشه. ولی به هر حال همه نمایشنامه نوشتن و برای همین اشکالی نداره.


سیلی و کشیده هر دو یک معنی رو می دن. برای همین سیلی کشیده درست نیست.


نقل قول:
منم بلند شدم و یک کشیده توی گوشش خوابودنم.
- چطور جرعت میکنی این کار رو بکنی؟

و پس از اون بود که پروفسور مگ گونگال من رو به دفترش دعوت کرد.

- کتی تو متهم شدی به اینکه یک سیلی به گوش رونالد ویزلی زدی. راسته؟
فاصله ها رو برعکس گذاشتین. وقتی در مورد یه نفر توضیح می دیم و بعد، دیالوگش رو می نویسیم فاصله نمی ذاریم. درستش اینه:

منم بلند شدم و یک کشیده توی گوشش خوابودنم.

- چطور جرعت میکنی این کار رو بکنی؟

و پس از اون بود که پروفسور مگ گونگال من رو به دفترش دعوت کرد.
- کتی تو متهم شدی به اینکه یک سیلی به گوش رونالد ویزلی زدی. راسته؟



شخصیت خاصی توی داستان نبود که خودشو اونقدر نشون بده که بشه در موردش قضاوت کرد.


سوژه خیلی ضعیفه. در واقع هیچی توی داستان نیست. سوژه ها می تونن ساده باشن... ولی حداقل باید به شکلی نوشته بشن که برای خواننده جذابیت داشته باشه.


با خوندن اینا ناامید نشین. شما همیشه ضعیف نمی نویسین. ولی این پست خالی بود!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۴۸ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
ارباب ببخشید میخوام زود تر مرگخوار بشم و اصلا صبر ندارم.
برای نقد کردن لطفا بهم نکات مرگخوار شدنم بگید. سپاس!
لطفا این پست رو برام نقد کنید ممنون ارباب عزیز!


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام مارکوس


بررسی پست شماره 441 قصر مالفوی ها، مارکوس فنویک:


نقل قول:
وسط بیابون نا کجا آباد پادگان سربازی


-اینجا کجاست ما را آورده ای مردک؟

-پادگان سربازی! احترام بگزارید!
بگذارید درسته.

آخر پست قبل رو در شروع پست خودتون تکرار نکنین. کسی که اینا رو می خونه، پشت سر هم می خونه و این تکرار براش جالب نیست. از جایی که مونده ادامه بدین.


دیالوگ های پشت سر هم رو بدون فاصله بنویسین. یعنی اینجوری:

-اینجا کجاست ما را آورده ای مردک؟
-پادگان سربازی! احترام بگزارید!
-دراکو اگر ما را از اینجا خارج نکنی !خون خودت ،،، خانواده ی مالفوی ،،، این پادگان گردن تو خواهد بود.
-سرهنگ وارد میشود! احترام بگذارید!
-دراکو اینجا همه مانند سرهنگ دارای اضافه وزن هستند؟



کل پستتون از دیالوگ تشکیل شده. این اشکالی نداره... ولی دو تا نکته وجود داره. اول این که این کار احتیاج به مهارت و تسلط زیادی داره که درست در بیاد. شما هنوز تازه کاری. و دوم این که سوژه باید مساعد باشه. این جا اینا تازه وارد یه مکان ناشناس شدن و با آدمای جدیدی برخورد کردن. این سوژه صد در صد توضیح لازم داره. هم مکان و هم اشخاص رو باید کاملا توضیح می دادین.


نقل قول:
-دراکو اگر ما را از اینجا خارج نکنی !خون خودت ،،، خانواده ی مالفوی ،،، این پادگان گردن تو خواهد بود.
سه نقطه دیده بودیم، سه ویرگول نه! یکی کافی بود!


نقل قول:
-سرهنگ وارد میشود! احترام بگذارید!

-دراکو اینجا همه مانند سرهنگ دارای اضافه وزن هستند؟
این جا سرهنگ وارد شده. دراکو و لرد اونو دیدن... ولی خواننده ندیده! برای همین، باید برای خواننده توصیفش کنیم. و به همین دلیله که این پست نباید بدون توضیح پیش بره.


نقل قول:
-نه خوشمان آمد. اگر تو ماموریتت را انجام بدهی من از این سرهنگ می خواهم در استخر خصوصی به من تعلیم عضله در آوردن بدهد.
این شکلک برای لرد سیاه؟
حتی توی سوژه طنز هم نمی شه قبولش کرد. شخصیت ها رو از قالب اصلیشون خارج نکنین. ما داریم ایفای نقش می کنیم. داستان عادی نمی نویسیم. شخصیت های مورد استفاده ما محدودیت دارن و از قبل معرفی شدن. نه دیالوگ ها و نه شکلک های لرد اصلا براش مناسب نیست و اینم یکی از چیزاییه که مانع مرگخوار شدن می شه.


نقل قول:
-دراکو نیاز نیست تو به ما ارباب سیاهه لرد....
این جمله ناقصه. قرار بوده ناقص بمونه، ولی قرار بوده خواننده حداقل حدس بزنه که چطوری تموم می شه. ولی اشتباه نوشته شده و برای همین ایراد داره.
سه نقطه می ذاریم. سه نقطه! جاش درست بود؛ چون صحبت لرد نصفه مونده ولی تعدادش درست نبود. خیلی مهم نیست، ولی بهتره رعایت بشه.


ورود تام(و بعدش بقیه مرگخوارا) به سوژه بد نبود. ولی کمی زود بود. فعلا می شد درباره لرد نوشت و همینجوری ادامه داد. مرگخوارا می تونستن بعدا وارد بشن.


پست شما خیلی خامه. مهم ترین ایرادش شخصیت ها هستن. باید یاد بگیرین که چطوری از شخصیت ها طنز بگیرین، ولی خرابشون نکنین.
دومین مورد توصیف صحنه هاست. اینم باید تمرین کنین که درست و به موقع و به اندازه انجام بدین.

طنزش قوی نیست... ولی با شناختن شخصیت ها کم کم بهتر می شه.

سوژه بد پیش نرفته... ولی اگه تام فعلا وارد نمی شد بهتر بود.


بخونین و بنویسین. ایرادا کم کم بر طرف می شن.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۹

مارکوس فنویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۰۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
از صومعه ی سند رینگ رومانی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
سلام اگه ممکنه این تایپیک رو برام نقد کنید ارباب. ممنون!
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=355205


Mr.Marcoos Fenoeek


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ جمعه ۲۳ آبان ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
سلام ارباب ببخشید ارباب این پستم را که امید وارم درست زده باشمش را نقد کنید لطفا نکاتی برای مرگخوار شدن هم بهم بگویید با تشکر.


سلام کتی.

انجمن خانه ریدل ها تحت نظارت منه. باید سوژه هاشو خونده باشم و بدونم؛ ولی انجمنای دیگه اینجوری نیستن. برای همین، لطفا وقتی درخواست نقدتون مال انجمن دیگه ایه، یه خلاصه کلی از داستان رو هم بگین.

و آفرین که لینک رو درست دادی.

نقد پست شما رو با موش کور فرستادیم. امیدواریم آدرس رو پیدا کنه!



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۵ ۱۵:۵۰:۰۶

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۲۶ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۳۷:۱۴ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
سلام ارباب!
ارباب میشه اگه میشه که بشه اینو نقد کنید ارباب؟

ارباب خوب بود ارباب؟! دچار سفت شدگی مغز که نشده بودم ارباب؟


سلام ایوا!

نقد شما رو با عروس دریایی فرستادیم. داماد دریایی پیدا نکردیم، قراره به جاش از اگلانتاین استفاده کنیم!

خوبِ معمولی بود. و نه... مغزت کاملا شُله ایوا!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۴ ۲۲:۵۶:۰۳



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۰ چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کتی!


برای دادن لینک پست، شماره شو کپی نمی کنیم. روی اون شماره کلیک می کنیم و آدرس صفحه ای که باز می شه رو می دیم. راه های دیگه هم داره ولی همین راحت تره. اگه نشد، همون آدرس تاپیک رو بده و شماره پست رو هم بگو.


نقل قول:
من اصلا از اینکه ازم انتقاد کنند ناراحت نمیشم تازه شاد هم میشوم
خب خوش به حالت. این خیلی خوبه. سخت هم هست. همینجوری بمون.


بررسی پست شماره 576 خاطرات مرگخواران، کتی بل:


نقل قول:
- هی پلاکس، مطمئنی مشکلی برات پیش نمیاد؟
- نه کتی، هیچ مشکلی ندارم فقط این دهنتو بسته نگه دار، باشه؟
شروع پست تکی می تونه با دیالوگ باشه. دیالوگی که قدرت کافی برای جذب مخاطب رو داشته باشه. دیالوگ های شما برای شروع خوب بودن.


نقل قول:
-باشه پلاکس به کسی نمیگم، حتی علی!
علی؟ علی کی بود این وسط؟!


نقل قول:
هر دو برای مرگخوار شدن درخواست داده بودند و شرط قبول شدنشان این بود:
باید پایگاه محفل را منفجر میکردند!
آخر این چه شرطی بود؟ پلاکس درونش مانده بود که باید چه کنند و مثل همیشه کتی پرسیده بود:
ایده ماموریت برای ورود به گروه خوب بود. ولی خود ماموریت کمی سنگین بود. مثل این می مونه که یکی بیاد درخواست مرگخوار شدن بده. بهش بگیم برو کل محفلو نابود کن و بیا! این هدف لرد و کل مرگخواراست، نه کسی که تازه می خواد عضو بشه. بهتر بود ماموریت رو کمی سبک تر در نظر می گرفتی.
"آخر این چه شرطی بود؟" اظهار نظر نویسنده اس. نباید احساسات نویسنده رو اینقدر واضح و مستقیم توی متن بیاریم. می تونستی به یکی از شخصیت ها نسبتش بدی. مثلا "پلاکس با خودش فکر کرد که این چه شرطی است!".
"پلاکس درونش مانده بود" هم جمله خوبی نیست. به شکل محاوره ای می شه گفت "توش مونده بود"... ولی نوشتاریش خوب نمی شه.


نقل قول:
مثل همیشه کتی پرسیده بود:
- نقشه ای داری؟

و مثل همیشه پلاکس پاسخ داده بود:
- آره یک نقشه عالی!

و مثل همیشه نقشه ای نداشت!
این جاش خیلی خوب بود. جمله های شبیه به هم و علامت ها خیلی خوب استفاده شدن.


نقل قول:
طبق نقشه باید پیش میرفتند، بله مطمئنن اول که گفتند قصد آتش زدن محفل را داریم نقشه عمل نکرد و به جایش رویشان پودر عطسه آور ریخت. باز هم البته، همه سازندگان آن نقشه عضو محفل بودند. ( به جز پیتر پتی گرو) که به شدت بچه ها از او متنفر بودند! بنابراین باید حیله ای به کار میبردند! این نقشه ای بود که به ذهن کتی رسید:
جمله ها درست نیست. مشخصه که اولین چیزی که به ذهنت می رسه رو نوشتی. مثلا:
نقل قول:
طبق نقشه باید پیش می رفتند.
اینو می تونیم بگیم، ولی نمی تونیم بنویسیم. قشنگ نمی شه.
قسمت پودر عطسه آور خوب بود. ولی "بله" اول جمله، اضافه بود. اگه قصد داری روش تاکید کنی می شد اینجوری نوشت:
همانطور که پیش بینی می شد، بار اول که گفتند قصد آتش زدن محفل را دارند، نقشه عمل نکرد و به جایش رویشان پودر عطسه آور ریخت.
البته جای تعجبی نداشت... همه سازندگان آن نقشه عضو محفل بودند!



توی پرانتز هیچ توضیحی نده. توضیح رو جزئی از داستان کن.

با شکلک ها چه مشکلی داری؟ ازشون استفاده کن!


نقل قول:
به زور مکان پایگاه را از زیر زبون اسنیپ درآورده بودند
منظورت به سختی بوده. به زور نمی شه از زیر زبون اسنیپ حرف کشید.


نقل قول:
قرار بود آنجا را اینجوری منفجر کنند.
بین جمله های نوشتاری از کلمات محاوره ای استفاده می کنی. این لحن جمله رو خراب می کنه.
یا اینجوری بنویس:
قرار بود اونجا رو اینجوری منفجر کنن.

یا اینجوری:
قرار بود آنجا را به این شکل منفجر کنند.


نقل قول:
حالا طبق نقشه باید به پایگاه میرفتند.( به زور مکان پایگاه را از زیر زبون اسنیپ درآورده بودند) کمی ترقه و بمب ساعتی هم همراهشان برده بودند.( پلاکس پیشنهاد داد) قرار بود آنجا را اینجوری منفجر کنند. باید تبدیل به حیوان میشدند.( هر دو حیوان نما بودند برای همین نقشه این پیشنهاد را داد) و صد البته پلاکس باید تبدیل میشد چون کتی یک شیر سفید ماده بود و پلاکس مار بود و مار هم حیوانی انعطاف پذیر بود. قرار بود سپر لوپین را بشکنند و نقشه هم پیشنهاد داده بود: قلقلکش کنید!
این جا مطالب حدود ده پست رو توی چند خط توضیح دادی. این کار باعث می شه داستان تاثیر گذار نشه. مثل این می مونه که به جای تعریف کردن یه داستان کامل، فقط تیترها و خلاصه شو بگیم. طرف می فهمه چی شده، ولی ازش لذت نمی بره. یا باید وقت گذاشت و توضیح بیشتری داد و یا ازشون صرفنظر کرد. می تونستی یکراست بری سراغ اجرای نقشه و حین اجرا خواننده متوجه بشه که اینا جانور نما هستن.


نقل قول:
ناگهان شیری ماده و سفید دید!
-چقدر زیبایی!
حداقل گرگ سفید می شد که جذب شدن لوپین و گیج شدنش یه دلیلی پیدا می کرد! لوپین اومده یه شیر سفید رو توی محفل دیده و طوری که انگار یه گربه دیده باشه می گه چقدر زیبایی!


ایراد اصلی شما جمله ها هستن. چیزی که تو ذهنته خوبه، ولی نمی تونی درست بیانش کنی. صحنه ها درست توصیف نمی شن. دیالوگا روون و واضح نیستن. اینا کم کم اصلاح می شه. با خوندن پست های خوب و نوشتن و تمرین کردن.


نقل قول:
کتی سرش را تکان آرامی داد و به سمت پلاکس حرکت کرد.
-خب بچه ها کجان؟ آهان دارم میام!

همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد! پلاکس روی لوپین افتاد پر را نصف کرد و تا میتوانست لوپین را غلغلک کرد!و در آن لحظه جلوی چشم لوپین کتی دوباره انسان شد!
قلقلک داد.
این صحنه هم مبهم توضیح داده شده.


نقل قول:
ناگهان چیزی یادش اومد، سپر!
تا برگشت پایگاه منفجر شد. هر دو کارشان را خوب انجام داده بودند.
لوپین زیادی ضعیف و خنگ نشون داده شده. این دو نفر طبق توضیحات داده شده، بزرگسال نیستن. با یه نقشه خیلی ساده وارد محفل می شن و منفجرش می کنن. این منطقی نیست. مهم نیست که کی موفق می شه... مهم اینه که داستان قشنگ باشه. مثلا توی این داستان اگه پلاکس و کتی گیر میفتادن، یا بمب تو دست خودشون منفجر می شد به نظر من جالب تر می شد.


ایده اصلی داستان خوب بود. ولی اجراش اشتباه بود.
جمله ها احتیاج به اصلاح دارن.
توضیح ها باید قوی تر بشن. منطق باید به داستان برگرده. البته تا حدی که یه پست طنز احتیاج به منطق داره.
در مورد شخصیت ها تعادل باید رعایت بشه. نباید کاملا از قالبشون خارج بشن.
یه راهنمایی دیگه هم دارم. هیچوقت توی پست همه چیز رو برای موفقیت شخصیت های مورد نظرت پیش نبر. موانع سر راهشونو بی دلیل برندار. اینجور موفقیت ها، کیفیت نوشته رو پایین میارن.


هنوز خیلی چیزا برای تقویت و بهتر شدن وجود داره. ولی تشخیصت درست بود. این پست از دوتای قبلی بهتر بود.

......................................................

بینز!


بینز... بسیار ازت متنفریم!


اخطار: این نقد، با خشم و غضب و نفرت فراوان انجام گرفته است. لطفا نخوانید! مخصوصا زیر 15 سال و اشخاص دارای روحیه حساس! نخوانید! گفتیم نخوانید!


نقل قول:
با شرمندگی تمام، آمده ام درخواست نقدی داشته باشم.
نیا خب! ما راضی به شرمندگیت نیستیم!


نقل قول:
این پستی که تازه زده ام ارباب. این سوژه ای که دادم ارباب، تونستم اون مفهومم رو برسونم؟ اون پیش زمینه ای که باید لرد بیدار بشه؟ فضاسازی ای که داشتم در مورد این ماجرا؟
هفتصد و پنجاه تا سوال پرسیده که یه نقد بخواد! نخونده می گم، خیر... هیچکدومو نتونستی. چنین توانایی هایی نداری!


نقل قول:
شب شده بود و مرگخواران در اتاق جلسات سری و مخوف خانه ریدل ها، منتظر بودند تا اربابشان بیاید. آن روز، صبح زود، لرد سیاه با استفاده از وردی، صدایش را همانند بلندگو بلند کرده و گفته بود که شب، جلسه بسیار مهمی داشتند.
از رو صحنه ها چرا می پری؟ صحنه بلندگو جالب بود خب! نمی شد به جای دو خط توضیح دادن، صحنه رو بنویسی؟انگشت درد می گرفتی؟ مرگخوارا نشسته باشن و یهو صدای لرد از جاهای مختلف خونه به گوش برسه. این جالب تر نمی شد؟ دِ می شد دیگه!


نقل قول:
با اینکه مرگخوار ها همگی از خواب ناز بیدار شده بودند و هنوز ویندوزشان بالا نیامده بود، اما وقتی ارباب جلسه مهم می گذاشتند، حتما مرگخوار ها می آمدند. حتی برای صرف موز و آبمیوه جلسه.
"ویندوزشون" خیلی بد بود! توی پست، مزه اضافه چرا می ریزی؟ "صرف موز و آبمیوه" خوب بود. ولی اگه با چیزای جادویی تری جایگزین می شد بهتر می شد.
توی توضیحات نمی گیم "ارباب"... لرد، اربابِ نویسنده نیست. توی توضیحات همون لرد یا لرد سیاه یا لرد ولدمورت یا "اربابشان" هست. خودشیرینی اضافه نکن!


نقل قول:
با ورود لرد سیاه، مرگخواران به پا خاستند. لرد آن ها را از نظر گذراند
آها... ببین... اینجا نوشتی لرد! لرد سیاه! پس بلدی. تو قبلی چرا نوشتی ارباب؟ که کار منو زیاد کنی؟ بیماری؟ آزار داری؟


نقل قول:
با نشستن او، مرگخواران نیز صندلی هایشان را کشیدند تا بنشینند که لرد گفت:
- کجا با این همه عجله؟ ما دلمون می خواد مرگخوارانمون به احترام ما سر پا بایستند.
- اما ارباب، پامون درد می گیره!
- خب بگیره!
- خسته میشیم!
- خب بشید!
- خسته بشیم که نمی تونیم به شما در راه رسیدن به اهداف شیطانی و تاریکتون کمک کنیم.
"کجا با این همه عجله" رو به کسی می گن که داره می ره. کی به تو گفته از ضرب المثل استفاده کنی؟
بقیه این قسمت ایده خوبی داشت... ولی دیالوگا ساده و کمی خسته کننده بود. یه کمی باید شخصیت دارتر و قوی تر می شدن. بلد نیستی ننویس! مرگخوارات هم کمی روشون زیاده!


نقل قول:
شاید این هم یکی از کار های اربابشان بود، اما رفته رفته نگران شدند.
معنی "کارها" این جا مشخص نیست. من می فهمم می خوای چی بگی... ولی شاید هر خواننده ای متوجه نشه. درست بنویس!


نقل قول:
- معجون بیدار شدگی بدم؟
یه کمی سعی کن ببین می تونی سوژه هکتور رو مستقیم تر از این بنویسی؟ سخته واقعا.


نقل قول:
مرگخواران هر کدام در حال ارائه نظریه ای برای این حالت لرد بودند، بعضی از آن ها حتی جرئت کرده و لرد را از نزدیک مورد بررسی قرار می دادند تا شاید بتوانند در نحوه ضربان نبض اربابشان که میگویی است یا پر قدرت، نشانه ای در مورد حال او پیدا کنند.
این قسمت "جرات کردن" خوب بود... ولی میگویی؟! اصطلاح مسخره چرا بکار می بری؟ نبر!


سوژه تموم شدن شارژ لرد سوژه خوبیه. به این شرط که مسیر خوبی هم براش در نظر گرفته بشه که خیلی تکراری نشه. در واقع بار اصلی سوژه رو روی دوش نفر بعدی گذاشتی.اونه که باید تعیین کنه چیکار باید بکنن. برای من فقط یه سوال پیش میاد. وقتی داشتی این کارو انجام می دادی خجالت نکشیدی؟


برگردیم سراغ سوالای بی سروته اول پستت:

نقل قول:
تونستم اون مفهومم رو برسونم؟
کدوم مفهوم رو؟! الان باید توی پستت دنبال مفاهیم عمیق بگردیم؟! نخیر... هیچ مفهومی رو نتونستی برسونی. فقط سوژه ساده تو تونستی برسونی.


نقل قول:
اون پیش زمینه ای که باید لرد بیدار بشه؟
سوال تموم شد؟ همینقدره؟ بقیه اش کو؟
خب... خودم کاملش می کنم.
اون پیش زمینه ای که باید لرد بیدار بشه توش وجود داره؟
سوال کامل شد... ولی هنوز نامفهومه!
آخه کی ازت خواسته توی درخواست نقد سوال طرح کنی؟
پیش زمینه ای که باید لرد بیدار بشه؟!!!
این یعنی چی؟
بله بله... این چیزی که گفتی مسلما توی پستت هست!


نقل قول:
فضاسازی ای که داشتم در مورد این ماجرا؟
خیر! نداشتی! ولی یه سوال. این پست فضاسازی می خواست؟ فضاسازی می خواست؟ فضاسازی می خواست؟


دیگه این طرفا نبینمت!


بریم یه چیزی بنوشیم آروم شیم!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹

مرگخواران

پروفسور بینز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۴:۵۹:۴۹ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از توی دیوار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
اربابا!
قدر قدرتا!
ای نقد کننده آ!

با شرمندگی تمام، آمده ام درخواست نقدی داشته باشم. این پستی که تازه زده ام ارباب. این سوژه ای که دادم ارباب، تونستم اون مفهومم رو برسونم؟ اون پیش زمینه ای که باید لرد بیدار بشه؟ فضاسازی ای که داشتم در مورد این ماجرا؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
سلام ارباب ممنون از نقد خیلی خوبتون من اصلا از اینکه ازم انتقاد کنند ناراحت نمیشم تازه شاد هم میشوم میشه لطفا این پستم رو نقد کنید؟ چون بنظرم خوب شده بود میخواستم بقیه اشکالاتش رو بفهمم ممنون!


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۱۹ ۱۷:۳۵:۵۰

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۲ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کتی عزیز


قوانین نقد خواستن رو توی امضام گذاشتم که بخونین. اونجا هم گفته شده که درخواست نقد دو پست رو نکنین.
پست دوئلتون رو نقد می کنم. چون پست نقدپذیرتریه. درباره پست خاطرات مرگخواران هم بطور خلاصه نظرمو می گم.

مورد بعدی اینه که لینک تاپیک ندین. لینک پست رو بدین. بالای سمت چپ هر پست یه عدد هست. اونو بزنین. آدرس صفحه جدیدی که باز می شه آدرس پسته. وقتی لینک تاپیک می دین این اتفاق میفته که مثلا الان شما توی اون صفحه خاطرات مرگخواران دو تا پست زدین. من از کجا بدونم منظورتون کدومه؟
دومی رو در نظر گرفتم. چون جدید تر بود.


بررسی پست شماره 635 باشگاه دوئل، کتی بل:


وقتی قراره دوئل کنین، اولین کاری که باید انجام بدین، فکر کردن در مورد سوژه اس. باید داستانی براش پیدا کنین که تکراری و عادی نباشه. جالب باشه. هیجان انگیز و غافلگیر کننده باشه. موضوع داستان شما خیلی ساده و پیش پا افتاده بود.

نقل قول:

چند روزی بود کتی در خودش بود و سرکلاس ها به موقع حاضر نمیشد و مثل همیشه دستش برای جواب دادن سوال ها بالا نبود.
شروع متوسطی بود. نه خیلی خوب و نه خیلی بد. ساده و معمولی بود. یه شروع خوب و قوی می تونست از اول پست، خواننده رو هیجان زده کنه.


نقل قول:
پروفسور اسنیپ با تاسف نگاهی به کتی کرد و آخر کلاس نگهش داشت.
- کتی بل چند روزه توی خودتی و مثل همیشه نیستی چیزی شده؟

کتی مثل کسانی که تازه از خواب بیدار شدند سرش رو متعجب بالا آورد و زمزمه کنان گفت:
-آهان، بله... ام...پروفسور، یکم سرما خوردم حالم خوب نیست.
- خب کتی، اگر اینطوره بیا این داروی سرماخوردگی رو بگیر.
ایراد این قسمت، مربوط به مهم ترین بخش ایفای نقشه. شخصیت ها! این شخصی که شما دربارش نوشتی اصلا شبیه پروفسور اسنیپی که توی کتاب بود نیست. حتی کاملا برعکسشه. یه آدم دلسوز و مهربونه. اگه گروه شما اسلیترین بود باز می شد تا حدی اینو قبول کرد. ولی گریفیندوره! گروهی که اسنیپ اصلا ازش خوشش نمیاد. یا استاد رو باید عوض می کردی و یا رفتارش رو.


نقل قول:
فردا اوضاع عجیب تر شد!کتی که همیشه چکمه های زیبا، دامنی کوتاه و پیراهنی ابریشمی تمیز به تن میکرد، حالا ظاهری آشفته و به هم ریخته داشت و انگار در دنیای هپروت بود... هرمیون داشت از تعجب شاخ در میاورد!
جمله آخر یه اغراق آزاردهنده رو وارد این قسمت کرده. بهتر بود حذف می شد.


پست شما شدیدا به شکلک احتیاج داشت. نمی دونم چرا ازشون استفاده نکردی. شکلک ها برای نشون دادن احساسات، خیلی می تونن به نویسنده کمک کنن.


نقل قول:
بعد از آن شب بود که کتی عوض شد!
صبح روز بعد کتی زمین تا آسمان عوض شده بود...
این دو تا جمله از نظر ظاهر خیلی شبیه همن... از نظر معنی هم همینطور. بهتر بود فقط از یکیشون استفاده می کردی.


نقل قول:
بعد از ظهر که هرمیون و کتی داشتند به خوابگاه میرفتند به هری برخوردند!
-هی دختره ی زر زرو برو کنار از جلوم چرا جلوم ایستادی؟
- ای بی ادب تو برو کنار هری پاتر!
- دختره ی دورگه...
- هی...

ناگهان به خود آمدند داشتند به هم بد و بیراه میگفتند و از کتی هم خبری نبود!

- هرمیون... کتی درباره من چی بهت گفته؟

هرمیون با چشمانی اشک آلود به هری نگاه کرد.


همچین تغییر زیاد و ناگهانی ای احتیاج به صحنه و توضیحات قوی تری داره. کمی سریع ازش رد شدی. این صحنه باید کند تر و مفصل تر توصیف می شد.


نقل قول:
آنها تا وارد شدند پروفسور دامبلدور رو دیدند ولی مانند آن روز های کتی که همش در خودش بود...


علامت ها لحن جمله رو تعیین می کنن. سه نقطه آخر این قسمت، یه حالت ناقص و تموم نشده بهش داده. بهتر بود برای تاکید بیشتر، از علامت تعجب استفاده می شد.


نقل قول:
- فرزندانم اون یک هور کراکس است اون الان کمی از روحش تسخیر شده شما باید هر چه زود تر اون گردنبند رو نابود کنید وگرنه روح کتی به طور کامل تسخیر میشه. کمکتون میکنم فقط نزارین حرف هاش روتون تاثیر بزاره قول میدید؟ شما تنها امیدما هستید.
نذارین و بذاره درسته.
این جا دامبلدور کمی ترسو و ناتوان نشون داده شده.
اولا که خیلی سریع و مستقیم درباره هورکراکس بهشون می گه. دوما با وجود این که گفته کمکشون می کنه، با گفتن "شما تنها امید ما هستین" از خودش ضعف نشون داده. بهتر بود برای این که چرا دامبلدور مستقیما وارد قضیه نمی شه، یه دلیلی آورده می شد. اگه پست طنز بود می شد دلیل خنده داری آورد. ولی وقتی جدیه، باید دلیل منطقی و قابل قبول باشه.


سوژه داستان خیلی ساده بود. کاملا شبیه داستان کتاب بود که کتی یه گردنبند رو می بنده و تحت تاثیر جادوش قرار می گیره. بقیه قسمت ها هم نه جالب بودن و نه هیجان انگیز و نه غافلگیر کننده.
پست اگه طنز باشه می شه روی طنز شخصیت ها کار کرد. اگه جدی باشه باید روی صحنه ها و احساسات و جمله ها کار کرد.
پست شما طنز نبود... ولی جدی هم نبود. ساده بود.
سوژه شما دروغ بود... ولی دروغ توی پست شما خیلی کمرنگ بود. برای دروغ خیلی داستان های جالب تری می شد درست کرد. به نظر من کمی بیشتر باید در مورد داستان فکر می کردی.


شخصیت ها خوب و قوی نبودن. هری و هرمیون زیادی گیج و سردرگم به نظر می رسیدن. دامبلدور زیادی ضعیف و ترسو به نظر می رسید. کتی هم که جادو شده بود.
هیچ اتفاق خاص و جالبی توی پست نیفتاده و مجموع اینا باعث شده پست دوئل چندان خوبی از آب در نیاد.


بریم سراغ پست خاطرات مرگخواران


درباره این یکی فقط قرار شد خیلی کوتاه نظر بدم.

اینم مثل پست دوئل سعی کرده جدی باشه... ولی نتونسته. جمله ها برای جدی کردن پست، ضعیفن. گذشته از این، اصلا مشخص نیست توی پست چه اتفاقی افتاده!
کتی اعصابش خرده. سردرد داره. می خواد یه مسئله رو حل کنه. پاهای سیاهی از توی کاغذ میان بیرون که اصلا مشخص نمی شه چی هستن و هدفشون چیه.

شما می تونین چند لحظه از احساسات یه شخصیت رو برای نوشتن پست جدی انتخاب کنین. این اشکالی نداره. ولی این کار احتیاج به زاویه دید خیلی خوب، جمله های قوی و توصیف های تاثیر گذار داره. همین موضوع درگیری کتی با مسئله ریاضی رو هم می شه به همین شکل نوشت.

من همیشه سعی می کنم با درخواست دهنده های نقد صادق و روراست باشم. هیچوقت بیخودی ازشون تعریف نمی کنم. به نظرم این بزرگترین اشتباه و خیانتیه که یه نقد کننده می تونه انجام بده.
هر دو پست ضعیف بودن. ولی این شما رو ناامید نکنه. هنوز تازه واردی. هنوز در مرحله یادگیری هستی. اول سبک اصلی نوشتنت رو تعیین کن. طنز یا جدی! به نظر من بهتره هر دو رو بتونی بنویسی... ولی یکی رو می شه به عنوان سبک اصلی انتخاب کرد. بعد، روی همون سبک کار کن. طنزت رو تقویت کن یا جمله هاتو قوی تر کن. به احساسات شخصیت ها توجه کن و سعی کن خوب و درست توصیفشون کنی. متفاوت فکر کن! سعی کن چیزایی رو ببینی که هر کسی حداقل در نگاه اول نمی بینه. کم کم می بینی که نوشته هات متحول و روز به روز بهتر می شن.

...............................................

آفرین به پلاکسی که قوانین رو خونده و می گه که نقد پست رو برای چی می خواد!

بررسی پست شماره 579 خاطرات مرگخواران، پلاکس بلک:


نقل قول:
ناگهان سکوت اطراف با فریاد سهمگین پلاکس شکسته شد:
پست تکی نمی تونه با "ناگهان" شروع بشه. همونطور که نمی تونه با "فلش بک" شروع بشه. دلیلش اینه که برای این دو تا احتیاج به یه منبع زمانی داریم! این جا ما تازه داستان رو شروع کردیم و منبعی نداریم که ناگهان رو نسبت به اون بسنجیم. برای حل این مشکل، قبل از ناگهان باید یه توضیح کوتاه داده بشه. مثلا:
آن روز برخلاف همیشه سکوت عجیبی در هاگزمید حاکم بود. ناگهان سکوت اطراف با فریاد سهمگین پلاکس شکسته شد.


نقل قول:
مرد جوان که روی صندلی پارک نشسته و می‌خواست به سمت چپ بچرخد، در حالیکه زبانش نرسیده به بستنی متوقف شده بود بی حرکت ایستاد.
آفرین. خیلی خوبه. مسیرت درسته. به جای جمله ای مثل"پلاکس وارد پارک شد و شروع به نقاشی کشیدن کرد" از جای درست صحنه شروع کردی. جایی که خواننده رو غافلگیر می کنه. همینجوری می شه یه سوژه ساده رو به شکل های مختلف نوشت.


نقل قول:
_ من پلاکسم دیگه!

سپس صندلی کوچکی روی زمین ظاهر کرد و روبروی مرد نشست.

_ تو پلاکسِ دیگه هستی؟
_ نه من پلاکس بلک هستم.
_ خب «دیگه» کیه؟
این درگیر شدن با کلمه "دیگه" ایده خوبی بود. ولی اولش به نظرم درست نوشته نشده. "من پلاکسم دیگه" حالتی نداره که حتی یه آدم خنگ رو گیج کنه. می تونست اینجوری نوشته بشه:

-خب... تو کی هستی؟
-پلاکس دیگه!


اینجوری می شد اون بحث رو شروع کرد. گذشته از این نکته، بحث خوب و بامزه ای بود.


نقل قول:
مرد جوان چشمانش را در کاسه چرخاند و همان طور که سعی می کرد خیلی بی حرکت ژست مغروری بگیرد گفت:
_ من رهگذر هستم!
_ رهگذر هستی؟ اسمی چیزی نداری یعنی؟

رهگذر به چند برگی که در دستش بود نگاه کرد:
_ تو نمایشنامه نوشته رهگذر!
این قسمت خوب بود. ولی اگه یه ذره جدی تر نوشته می شد، بهتر بود. مثلا به جای نمایشنامه، شناسنامه شو در میاورد و ثابت می کرد که اسمش رهگذره.
به نظر من مهم اینه که نکته های خوب و درستی رو می گیری. این که اینا رو به بهترین شکل ممکن بنویسی چیزیه که خیلی زود یاد می گیری.

نقل قول:
_ خوب هر کی هستی، حالتت رو نگه دار و حرف نزن، تمرکزش به هم میریزه!

بله، رهگذر هم مثل شما فکر کرد که «تمرکزش» باید اشتباه تایپی باشد؛ اما نبود!
معمولا مخالف اظهار نظر نویسنده هستم. مگه این که این کار به جا و با ظرافت انجام بگیره و تاثیر بدی روی نوشته نذاره. درست مثل همین جا. شما به خواننده فرصت ندادی که تمرکزش به هم بخوره. خواننده اون جمله رو می خونه. دقیقا همون فکر رو می کنه. و بعد توضیح شما رو می خونه! اتفاقی که برای منم افتاد...و در حالی که فکر می کنه، این قسمت چقدر جالب بود، با قسمت جالب تری مواجه می شه:
نقل قول:
_ تو میخوای چیکار کنی؟
_ می خوام بکشمت!

بلافاصله رنگ صورت رهگذر پرید و بدنش به لرزه افتاد.

_ هی داری چیکار می کنی؟ تو که صدای منو میشنوی! من که نمیتونم با حرکت صحبت کنم! میکِشَمِت!
این پستی و بلندی ای که عمدا برای نوشته ایجاد کردی عالیه!
منم اون قسمت اول رو خوندم و گفتم عجب اشتباهی! آدم که موقع حرف زدن، بکُشمت رو با بکِشمت اشتباه نمی گیره! و درست همون جا خودت هم همینو نوشتی و نشون دادی که حواست جمع تر از این حرف هاست.


نقل قول:
سپس قلمش را چرخاند و نیوت رهگذر را سرجایش خشک‌ کرد (قلمو چوبدستی اش بود).
پلاکس برگشت و روی صندلی اش نشست. از داخل موهایش سه پایه و بوم را بیرون کشید. (چیه فک کردین فقط بلاتریکس مو‌داره؟ نخیر ایده موهای بلاتریکس رو رولینگ از روی من گرفت! :۰۰۷:)
توی پرانتز توضیح نده. این کار باعث می شه خواننده به مهارت نویسنده شک کنه. چون توضیح رو نتونسته به صورت جزئی از داستان بنویسه و جداش کرده. قسمت مربوط به بلاتریکس کاملا اضافه بود. اینجور توضیحات لازم نیست.


نقل قول:
ابرها حرکت کردند، پاییز تمام شد و شاخه های خشک درختان زیر سنگینی برف خموده گشتند.
ما فکر می کردیم فقط خودمان خموده می گردیم!


نقل قول:
ریش های نیوت رهگذر نما به زمین نزدیک شده بود و گرد پیری روی صورتش نشسته بود.
ریش ها نه، ریش! ریش یه عضوه. هر آدمی فقط یه ریش داره. اگه قراره درباره جزئیات ریش حرف بزنیم باید بگیم موهای ریش. اینجا باید می گفتی ریشش به زمین نزدیک شده بود.


گذشت زمان طولانی، حرکت خوب و شجاعانه ای بود. این که زیادی اسیر منطق نشیم، باعث می شه خلاقیتمون به کار بیفته!


نقل قول:
بله «تمرکزش» اشتباه تایپی نبود. تمرکز مگس نشسته روی موهای نیوت باید حفظ میشد.
اگر میلرزید هم مگس پر میکشید.
عالی بود!
این ایده رو از قبل می دونستم، ولی حتی منم غافلگیر شدم.
خیلی درست نوشتی. بالاتر روی کلمه "تمرکزش" تاکید کردی که خواننده کاملا متوجهش بشه... بعد توضیحات دیگه ای دادی که فراموشش کنه و درست وقتی که فراموشش می کنه بهش اشاره می کنی و ضربه رو می زنی.
هر کدوم از این مراحل، اگه ناقص یا بد اجرا می شدن، تاثیرشون به این خوبی نمی شد.
سوژه ها همینجوری هستن. من می تونم هزاران سوژه و ایده به یه نفر بدم... ولی این خودشه که باید خلاقیت و مهارت کافی برای استفاده ازش رو داشته باشه. شما این مهارت رو داشتی.


پستت بجز ایرادای خیلی کوچیکی مثل توضیحات داخل پرانتز، خیلی خوب بود.
برای همینه که بهت می گم پست های معمولیت خیلی بهتر از پست های دوئلت هستن. نمی دونم چرا دوئلا رو اینجوری نمی نویسی!

به هر حال، به نظر من شخصیت پلاکس توی این پست خیلی خوب نشون داده شده. شخصیت رو اینجوری معرفی می کنن. اینجوری جا می ندازن. تلاش برای جا انداختن شخصیت توی چت باکس، شخصیت رو می کشه! چت باکس مرحله بعد از ایفای نقشه. کارت درسته. همینجوری پیش بری پلاکس بسیار جا افتاده ای می شی.


درباره مرگخوار شدن توضیح خواسته بودی.
روزای اولی که اومدی سایت، گفتی نمی خوای مرگخوار بشی، برای این که نمی خوای "بد" باشی. اون موقع این توضیح رو بهت ندادم، چون می خواستم آزادانه برای گروهت تصمیم بگیری. ولی الان می تونم بگم. مرگخوارا طرفدارای لرد سیاهن. هر کدوم به دلیلی بهش پیوستن. گذشته از این ویژگی مشترک، هر کدوم اخلاق و رفتار خاص خودشونو دارن. می تونن مغرور باشن. می تونن ترسو باشن. می تونن ضعیف یا قوی باشن. خیلی از مرگخوارای سایت هستن که اصلا بد به اون معنی مورد نظر شما نیستن. مثلا ایوا! شخصیت کاملا مثبتیه. ولی مرگخواره. مرگخوار بودنش هم ایرادی نداره. هیچوقت ازش انتظار نداریم خشن و بی رحم باشه. هر کسی شخصیت خودشو شکل می ده و منم طبق شخصیتش ازش انتظار دارم. کافیه اصول کلی ایفای نقش رعایت بشه. مثلا یه مرگخوار نیاد عکس دامبلدور رو بزنه به دیوار اتاقش! یا از لرد سرپیچی نکنه. الان این سوال پیش میاد که اگه لرد به ایوا بگه برو و یه بچه بیگناه رو بکش چی می شه؟
جواب مشخصه... ایوا باید اطاعت کنه. هر چند برای شخصیتش سخت باشه.
ولی شرایط خیلی باید خاص باشه که لرد چیزی خلاف شخصیت یه نفر رو بخواد.

سیاه بودن رو توی صحنه های خاصی می شه نشون داد. جایی که با یه سفید برخورد می کنیم. جایی که لرد سیاه حضور داره. یا بین حرفامون.
الان این جا من هیچ ایرادی در شخصیت پلاکس ندیدم. فرض کنیم پلاکس و لرد یه جایی با هم حضور دارن. چشم پلاکس به سر صاف لرد میفته و وسوسه می شه روش نقاشی بکشه! اینو می شه اجرا کرد... ولی خیلی با دقت. مثلا وقتی لرد خوابه می تونه بره براش مو بکشه و قبل از بیدار شدنش، فرار کنه. یا به لرد بگه یه عقرب رو سرشه و اجازه بدن که بره اونو بگیره! بره بالا و در حالی که وانمود می کنه در حال شکار عقربه، نقاشیشو بکشه!
سیاه بودن یعنی این. یعنی بتونیم ظاهر قضیه رو حفظ کنیم.


گفتم پستت خوب بود؟... گفتم!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.