داور سیبیل کلفت چوبدستیش را برداشت و آماده زدن آواکداورا کرد که بلاتریکس گفت:
-بذار قبل از دست رفتن لرد عزیزمون نوحه و فاتحه ای بخونیم.
-خیلی خب.

زود تر تمومش کنید.
بلاتریکس به جایگاه مرگخواران برگشت و به تام گفت:
-زود باش برو رو صحنه و هر چه قد میتونی نوحه رو کش بده.
-من بخونم؟
-پس عمه بلک من بخونه؟زود باش دیگه.
تام میکروفونی از دست داور گرفت و گفت:
-میخوام امشب دلارو ببرم خونه ریدل ها،پیش همه هورکراسای ارباب.
ارباب نا مهربونم در و بلات به جونم
هر شب برا پرنسس قصه براش میخونم
مرگخواران از شدت غم جامه دریدند.بلاتریکس به نیابت از ارباب صد بار کروشیو نثار رودولف کرد.ادوارد با قیچی زمین را شخم زد و فنریز هم به نیابت از ارباب به پیتر حمله کرد. در همین حین بلاتریکس نگاه مشکوکی به ربکا انداخت.ربکا هم نگاهی به نشانه تعجب به بلاتریکس انداخت و همینگونه بهم نگاه انداختند تا آخر ربکا سرش را به نشانه تایید تکان داد و تبدیل به خفاش شد.
ترجمه صحبت های بین بلاتریکس و ربکا:-چرا منو نگاه میکنی؟کارتو انجام بده.
-کدوم کار؟
-مگه با هم قبل از خون گرفتن صحبت نکردیم؟
-ولی اینکار خیلی خطرناکه بلا.
-انجامش میدی یا اینکه دلت میخواد ارباب خبر خیانتت رو بشنوه؟
-نه نه نه.... همین الان انجامش میدم.
وقتی ربکا تبدیل به خفاش شد،به سوی چوبدستی داور حرکت کرد.دست کوچک خفاشیش را به سمت چوبدستی دراز کرد.نوک دست او به چوبدستی برخورد کرد که گابریل گفت:
-ربکا.چرا خفاش شدی؟
داور سیبیل کلفت مسابقه سرش را بگرداند و وقتی چشمش به ربکا افتاد گفت:
-اقدام علیه داور مسابقه؟سو قصد به جان داور؟یه بلایی سرتون میارم که اونسرش ناپیدا.