نتیجه دوئل آلبوس دامبلدور و بلاتریکس لسترنج:امتیازهای داور اول:
آلبوس دامبلدور: 28.5 امتیاز – بلاتریکس لسترنج: 27 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
آلبوس دامبلدور: 28 امتیاز – بلاتریکس لسترنج: 27 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
آلبوس دامبلدور: 26.5 امتیاز – بلاتریکس لسترنج: 27 امتیاز
امتیازهای نهایی:
آلبوس دامبلدور: 27.66 امتیاز – بلاتریکس لسترنج: 27 امتیاز
برنده دوئل:
آلبوس دامبلدور!............................................
-ول کن!
-نمی کنم!
-گفتم ول کن!
-اول تو ول کن!
-اول و دوم نداره که. فقط تو ول می کنی!
لرد سیاه گیج و منگ در میان میدان ایستاده بود و ناخواسته به چپ و راست کشیده می شد.
دلیلش این بود که بلاتریکس یک دستش، و دامبلدور دست دیگرش را گرفته بود و هر یک به سمت خود می کشیدند.
-این سهم ماست! غنیمت جنگیمونه!
-اولا که "این" خودتی! دوما ارباب سه تا طلسم بیهوشی خوردن و تازه نیمه بیهوش شدن. یک ارباب نیمه بیهوش به چه درد شما می خوره؟
-می ذارمش روی میز جلسات محفل. زیبا می شه.
-د می گم ولشون کن!
زور دامبلدور بیشتر از چیزی بود که به نظر می رسید. بلاتریکس با نگاهش به دنبال رودولف گشت.
-یه بارم که قراره به یه دردی بخوری پیدات نیست.
چاره ای نداشت. کشید و کشید.
ولی دامبلدور هم این غنیمت جنگی را به شدت می خواست. بارها او را روی میز جلسات تصور کرده بود و به نظرش رنگ قهوه ای میز با رنگ سرخ چشمان غنیمت، تضاد زیبایی ایجاد می کرد.
برای همین، دامبلدور هم کشید و کشید.
تا این که موفق شد!
ظاهرا بلاتریکس تسلیم شده و لرد را رها کرده بود.
دامبلدور، با خوشحالی لبخندی پیروزمندانه زد و دست لرد را بالا گرفت.
ولی لرد، زیادی سبک به نظر می رسید.
دامبلدور به ادامه دست نگاه کرد.
نگاهش تا بازو بالا رفت؛ ولی لردی به بازو وصل نبود.
به بلاتریکس نگاه کرد که دست چپ لرد را در دست گرفته بود. به بازوی چپ هم لردی وصل نبود.
هر دو دست لرد، از بازو کنده شده بودند!
و طلسم بیهوشی لرد درست در همین موقعیت اثرش را از دست داد.
لرد سیاه، وضعیت خودش را بررسی کرد.
-ما... شبیه خودنویس شدیم!
بلاتریکس سعی کرد دست چپ را پنهان کند.
-ارباب... غصه نخورین. دوباره در میاد.
-در میاد؟ مگه ما مارمولکیم؟!
-منظورم اینه که نقره ایشو برای خودتون می سازین. مثل دست پتی گرو. خیلی هم بهتون میاد.
لرد سیاه چاره ای نداشت.
-ما باید تا اون موقع با پا جادو کنیم. خوشمون نمیاد.
دامبلدور دست لرد را روی زمین انداخته و رفته بود.
دامبلدور بسیار بی نزاکت بود.
بلاتریکس با خوشحالی دست راست را هم برداشت. از فکرش هم هیجان زده شده بود.
-ارباب... اینا می تونن پیش من بمونن؟
........................................
نتیجه دوئل رابستن لسترنج و گابریل دلاکور:امتیازهای داور اول:
رابستن لسترنج: 27 امتیاز – گابریل دلاکور: 27.5 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
رابستن لسترنج: 27.5 امتیاز – گابریل دلاکور: 26.5 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
رابستن لسترنج:27 امتیاز – گابریل دلاکور: 28 امتیاز
امتیازهای نهایی:
رابستن لسترنج: 27.16 امتیاز – گابریل دلاکور: 27.33 امتیاز
برنده دوئل:
گابریل دلاکور!...................................................
رابستن به سختی در سنگی بالای سرش را کنار زد.
-درش رو چرا بستن کردی حالا؟
گابریل جلو رفت و در پاتیل را برداشت.
-برای این که تحت تاثیر بخار آب و مواد شیمیایی، بهترین نتیجه رو بگیرم. حالا ساکت باش و بی سرو صدا بجوش. از راه دوری اومدی و آلودگی های زیادی رو سر راهت جذب کردی. یک ساعت باید بجوشی.
رابستن سکوت کرد و اجازه داد گابریل در پاتیل سنگی را رویش بگذارد.
جوشید و جوشید و میکروب زدایی شد.
گابریل از آزمایشگاه هکتور خارج شد و برای سرکشی به چوب دستی لرد سیاه که در اسید غلیظ در حال ضدعفونی شدن بود، به طبقه بالا رفت.
سه ساعت بعد...گابریل آخرین تکه کاهو را هم خورد.
-خوشمزه بود!
همه با حرکت سر تایید کردند. ناهار آن روز دستپخت هکتور بود و با وجود این که کسی امیدی به هنر آشپزی اش نداشت، اعتراف کرده بودند که غذا بسیار لذیذ بود.
هکتور عادت نداشت کسی از او تعریف کند. برای همین هیجان زده شد و سعی کرد اجازه ندهد که موضوع عوض شود.
-بله... من کمی نمک دریا توش ریختم و گوشتش دقیقا سه ساعت پخته شده. اینو وقتی رسیدم آزمایشگاه از پاتیل پرسیدم و اونم تایید کرد.
با شنیدن کلمه آزمایشگاه، گابریل ناگهان جا خورد. به دیس خالی روی میز نگاه کرد. و به استخوان های باقی مانده که نجینی داشت سعی می کرد باقی نمانند.
-هک... کدوم پاتیل؟
-پاتیل سنگی دیگه... چند تا تیکه پارچه هم توی غذا بود که درشون آوردم. شبیه لباسای رابستن بودن.
اشک در چشمان گابریل جمع شد. ولی اشکالی نداشت. اشک چشمانش را پاکسازی می کرد. در مورد رابستن هم اشکالی نداشت...سه ساعت جوشیده بود...
حداقل تمیز بود!