نام : آلنیس (Alanis)
نام خانوادگی : اِوِرموند (Evermonde)
تاریخ تولد : 21 مارس 1978
رتبه خون : خون خالص (اصیل زاده)
جنسیت : زن
خانواده :پدر : لئونارد اورموند
مادر : سینسیرا مالفوی-اورموند (خواهر لوسیوس و آرتمیژا مالفوی)
برادر : الکساندر اورموند
گروه : ریونکلاوچوب دستی : چوب کاج سیاه-انعطاف پذیری کم-29.3 سانتی متر-دارای پر نشانک (یا ققنوس ایرلندی-Augurey)
جارو : پاک جاروی هفت (بعدا داییش یه نیمبوس 2001 براش گرفت)
کوییدیچ : در مدرسه جستجوگر ریونکلاو بود و بعد از فارغ التحصیل شدن از هاگوارتز به تیم اتحاد پادلمیر پیوست.
پاترونوس : گرگ
جانورنما : گرگ سفید
علاقه مندی ها : درس افسون ها و طلسم ها – جانوران جادویی – کوییدیچ – کتاب و مطالعه – معجون ها
توانمندی ها : استعداد فوق العاده در یادگیری دروس هاگوارتز (و حتی فرا تر از چیزی که تو مدرسه درس میدن!) – جانورنمای خوبیه – تونسته رضایت پروفسور اسنیپ رو جلب کنه! – در استفاده و دفع جادوی سیاه مهارت داره – هوش بسیار بالا
خصوصیات ظاهری :قد : حدود 160سانت
هیکل : لاغر
رنگ مو : مشکی
رنگ چشم : آبی تیره
خصوصیات اخلاقی :تنهایی رو دوست داره چون بهش اجازه میده راحت روی طلسم ها و معجون ها مطالعه کنه. تو عمق وجودش و پشت قلب پاکش، کمی خباثت و عطش برای انتقام مخفی شده (هر چی باشه جد اندر جدش اسلایترینی و مرگخوار بودن!). ناراحتیش رو معمولا تو خودش می ریزه. ولی خشمش رو با بیشترین توان بروز می ده (می تونه شامل داد، جیغ، استفاده از انواع طلسم ها، مشت و لگد، و در نهایت نابود کردن و به اتیش کشیدن یه جا بشه!). مادرش از بچگی روی خانوم بودن و باوقار بودنش تاکید می کرد و می گفت باید مثل یه ساحره اصیل زاده، باوقار و خانمانه و با ادب و احترام رفتار کنه.
توضیحات :مادر و پدرش که هر دو از خانواده های با اصالت بودن تصمیم گرفتن از همون بچگی اون رو یه ساحره بار بیارن. آلنیس وقتی فقط سه سالش بود باعث اتش گرفتن (و البته خاموش کردن!) جن خانگی شون شد. از اونجایی که خانواده پدری و مادریش همه توی اسلایترین افتاده بودن، والدینش دوست داشتن که اون و برادرش هم توی اسلایترین بیفتن تا باعث افتخار اورموند ها و مالفوی ها بشن! این جو خانوادگی باعث شد بچه ها واقعا به اسلایترین علاقه مند بشن. توی سن نه سالگی، نامه ای برای برادرش از هاگوارتز اومد. ولی یه اتفاق تاسف بار افتاد؛ اونها فهمیدن که الکس، فرزند ارشدشون توی هافلپاف افتاده. خب این خیلی برای اقا و خانم اورموند ناراحت کننده بود (چون اونا هم مثل خیلی از جادوگران و ساحره ها، هافلپافی ها رو افراد ساده لوح و کودنی می دونستن!) و در نهایت رفتارشون بشدت با الکس سرد شد. به همین دلیل از آلنیس شدیدا انتظار می رفت که توی اسلایترین بیفته. اون بابت رفتار خانواده اش با برادر بزرگتر خیلی ناراحت بود و همه علاقه ای که به گروه سالازار اسلایترین داشت از بین رفت. درنهایت، توی ریونکلاو افتاد که مرلین رو شکر والدینش از این قضیه زیاد ناراحت نشدن (میگن که هوشش رو از مادرش به ارث برده بود و به خاطر همین زیاد ناراضی نبودن).
بخاطر اینکه وسط چوب دستیش پر ققنوس ایرلندی (برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه انها نوشته نیوت اسکمندر مراجعه شود) وجود داره، خیلیا اون رو یه جورایی شوم و خطرناک می دونستن و ازش دوری می کردن. البته خانواده مادریش (مالفوی ها) و ارتباط نزدیکش با مرگخوارا هم خیلی در تنها بودنش موثر بود. آلنیس دیگه خودش رو با تنهایی وفق داده بود و دوست صمیمی ای نداشت. هر چند بعد از گذشت چند ماه وقتی بقیه فهمیدن قلب مهربونی داره یکم بیشتر باهاش هم صحبت می شدن.
در سال سوم تحصیلش، پسردایی عزیزش دراکو وارد هاگوارتز شد و توی اسلایترین افتاد. از اون موقع رقابتش با اسلایترینی ها خیلی زیاد شد و البته همیشه دنبال یه فرصتی بود که یه حالی از دراکو بگیره!
سال سوم تحصیل، توی تیم کوییدیچ ریونکلا عضو شد و جستجوگر تیم شد و بارها برای آبی ها افتخار کسب کرد.
در سال پنجم هم تونست کاپیتان باشگاه دوئل هاگوارتز بشه.
بعد از ظهور لرد ولدمورت، مادر و پدر مرگخوارش ازش خواستن که از پیروان لدر سیاه بشه؛ که آلنیس شدیدا مخالفت کرد. البته از همون نوجوانی مادرش با جادوی سیاه اشنا و برای مرگخوار شدن اماده اش کرده بود.
اون در جنگ هاگوارتز در کنار اعضای محفل ققنوس دربرابر مرگخواران جنگید.
بعد از شکست ولدمورت و وقتی دیگه اب ها از اسیاب افتاد و همه چی عادی و اروم شد، به عنوان بازیکن جستجوگر به تیم اتحاد پادلمیر پیوست.
پ.ن : من رفتم درباره آلانیس تحقیق کردم و خب یه سری چیزهاش با تخیل من فرق داشت. مشکلی ایجاد می کنه؟ لازمه اونها رو هم بگم؟
---
نقل قول:
پ.ن : من رفتم درباره آلانیس تحقیق کردم و خب یه سری چیزهاش با تخیل من فرق داشت. مشکلی ایجاد می کنه؟ لازمه اونها رو هم بگم؟
هدف اصلی در ایفاینقش، تا زمانی که چارچوب دنیای جادویی شکسته نشه، خلاقیت و استفاده از تخیّله. معرفی شما هم تضاد خاصی با اتفاقات کتاب نداشت.
در نتیجه، تایید شد.