سوژه جدید:لرد سیاه جارو را بلند کرد و سعی کرد آن را مانند چنگالی بزرگ در کاغذی مچاله شده فرو کند.
-ما قادر به برداشتن این نیستیم! به گمانمان این جارو خراب است.
صداهای "اوهوووم"، " بله"، و " حق با شماست" از مرگخوارانی که در گوشه و کنار پارک به حالت های مختلف نشسته و دراز کشیده بودند به گوش رسید.
بعضی چرت می زدند و بعضی در حال شکستن تخمه، لرد سیاه و جارویش را تماشا می کردند.
روز قبل:- آقای وکیل... آخرین دفاعیات خود را بفرمایید.
-آواداکداورا!
مسئول برقراری نظم جلسه معترض شد!
-آقای وکیل وحشی هستن. این ششمین قاضییه که طی این جلسه کشتین. کی اینا رو با چوب دستی راه داده تو جلسه دادگاه؟
فنریر از زیر میزها جلو رفت و سرگرم خوردن جسد قاضی شد.
تام در نقش وکیل، زیر لب گفت:
-به قیافش میومد حکم اعدام صادر کنه. من که نمی تونستم بشینم و تماشا کنم.
مسئول جلسه با حالتی مستاصل پرسید:
-حالا چیکار کنیم؟ قاضیای اصلیمون تموم شدن... قاضیای ذخیره هم همینطور. آخریشو همین الان فنریر داره می جوئه.
فنریر لبخند زشتی زد. صدایی از میان تماشاگران بلند شد.
-من قاضی بشم؟
مسئول به چهره خموده پلاکس دقت کرد.
-شما قاضی هستین؟
-نه... ولی کلاه گیس فرفری خیلی بهم میاد. بشم بشم؟
و شد!
چرا که قاضی دیگری در دسترس نبود و همگی می دانستند که دادگاهی که متهمش لرد سیاه باشد، نمایشی بیش نیست.
پلاکس چکشش را روی میز کوبید.
-ساکت... ساکت... خب... جناب ارباب بزرگ لرد سیاه کبیر عظیم الشان که رحمت مرلین بر ایشان باد. اینجا یک دادگاه شدیدا بی طرف برای رسیدگی به جرائم و جنایات شخص شخیص ارزنده و گرانقدر شماست. من شخصا در همین بیست و سه ثانیه گذشته که قاضی شدم کل پرونده شما را بررسی کرده و شما را از تمامی اتهام های قتل و شکنجه تبرئه نمودم. فقط یک پرونده پرتاب سنگ به جغدهای در حال عبور وجود داشت که با شهادت شصت و پنج جغد، قابل تبرئه نبود. در نتیجه شما به جرم سنگ پرانی به ماموران اداره پست، به انجام یک هفته کار اجباری در محل های مختلف محکوم می شوید. این خدمات می تواند شامل نظافت اماکن عمومی، نگهدای و خدمت به سالمندان، کمک به حفظ و گسترش فضای سبز، نوازش جغد های رنجور، دلجویی از یتیمان بدبخت و بی سرپرست و زخمی و خدمات دیگر می باشد. دادگاه تمام شد. بروید! ارباب چرا اینجوری نگاه می کنید؟
زمان حاللرد سیاه چند بار دیگر با جارو روی کاغذ کوبید. ولی کاغذ از روی زمین برداشته نشد.
لرد سیاه جارو را افقی نگه داشت و روی آن نشست.
-بزن بریم!
صدای خواب آلود سدریک به گوشش رسید.
-ارباب... اینا برای پرواز کردن ساخته نشدن. الان هم بهتره فرار نکنین! فقط یه هفته اس. تحمل کنین. بعدش شما جادوگری آزاد با پرونده ای سفید و خالی خواهید بود و می تونین آزادانه هر چقدر دلتون می خواد دوباره سیاهش کنین.
لرد دوباره به جنگ کاغذ یاغی رفت...
و چشمش به مرگخواری افتاد که یک پایش را روی دیگری انداخته و پوست تخمه های شکسته شده را یکی یکی روی زمین می ریخت!