بیلیوس ویزلی، گروه: هافلپاف
پس از اینکه بیلیوس ویزلی توی لیوان قهوهش سگ سیاه یا همون طالع نحس رو مشاهده کرد، دچار سکته و تجربه نزدیک به مرگ شد؛ اما نمرد. بزرگترین و اولین بدشانسیش این بود، منظور تجربه نزدیک به مرگ نیست، منظور به اندازه کافی نزدیک نبودن تجربه به مرگه.
بعد از سکته ای که به دلیل هراس داشت، راهی بیمارستان شد و وقتی بالاخره درحال بازگشت به خونه بود مورد اصابت کامیون قرار گرفت، اما باز هم نمرد؛ فقط دوباره راهی بیمارستان شد.
بعد از بهبودی جراحاتِ تصادف، به سلامت به خونه برگشت اما با خونهی خاکستر شده به دلیل آتشسوزی روبرو شد. دیدن خونه و زندگیش توی اون حالت، تجربه ای واقعا نزدیک به مرگ رو براش رقم زد اما به لطف احیای قلبی تونست به زندگی برگرده.
مدتی رو پیش برادر عزیزش، آرتور گذروند و به این دلیل واقعا از اون ممنونه. متاسفانه وقتی که متوجه شد تجربیات نزدیک به مرگ درحال رخ دادن برای آرتور هم هستن، وسایلش رو جمع کرد و با تصور زاغهنشین شدن به سمت خونهش، که الان دیگه حتی خونه هم نبود راهی شد.
وقتی به شهرش برگشت خبر مرگ پدرش رو شنید و شدیدا متاثر شد. اون حتی چند باری دست به خودکشی زد اما هیچکدوم نتیجهای نداشتن. با سرمایه کمی که پدرش به ارث گذاشته بود تونست خونهای کوچیک تهیه کنه و توش ساکن بشه. درحال حاضر هم همونجا سکونت داره تا ببینیم چی پیش میاد.
بدبختی مثل یک یار و یاور قدیمی هیچوقت بیلیوس رو تنها نمیذاشت.
حوادث متعدد باعث شده بود تاثیرات جبران ناپذیری به روح و روانش وارد بشه و به مرور اون رو تبدیل به آدمی افسرده، اما نه گوشهگیر تبدیل کنه.اون واقعا انسان اجتماعی و خوشقلبیه؛ به همین سبب تونسته بقیه انسان های خوشقلب رو به خودش جذب کنه مثل برایان سیندرفورد، قهرمان بازی های رومیزی جادویی، که بهترین دوستشه. بیلیوس واقعا به اون افتخار میکنه.
ظاهری خمیده و پوستی رنگ پریده داره.چشمهایی گود به سبب سالها بیخوابی از ترسِ دستبرد زدن دزد به خونهش در صورتش خودنمایی میکنند و موهای قرمز کمپشتش به کف سرش چسبیده. عینک گرد و تهاستکانیِ فریمنازکش از صورتش جدا نمیشه، با اینکه از اون متنفره چون اگه عینکش وجود نداشت احتمالا طالع نحسش رو هم نمیدید.
با تاثیرات دوستی با برایان،کم کم داره یاد میگیره زندگی رو دوست داشته باشه، هرچند زندگی اون رو دوست نداره و این دوست داشتن یک طرفه واقعا سخته، اما غیرممکن نیست و جلوی شکایت بیلیوس رو هم از حوادثی که تجربه کرده نمیگیره.
تایید شد؛ خوش اومدی.