سلام آسپ!
بررسی
پست شماره 343 نیروگاه اتمی، آسپ!
نقل قول:
-آفرین باباجان! همینجوری خوبه!
صحنه آخر پست قبل خیلی خنده دار بود. صحنه ای که توصیف نشده. فقط پیشنهاد شده. این یه فرصته. اینجور فرصت ها رو باید بگیرین! ازشون استفاده کنین. بهتر بود به جای دیالوگ و رد شدن از روی اون صحنه، توصیفش می کردی. این که لرد ادای سوسک مرده در بیاره خیلی بامزه اس. برای جلو رفتن عجله نداشته باش. این کار باعث می شه موقعیت های خوبی رو که اطرافت هست نبینی.
نقل قول:
-ولی ما الان نیم ساعته داریم اینکارو انجام میدیم. چرا هیچ اتفاقی نیفتاده!
جمله های لرد خوب بودن. شکلک هم جاش خوبه. ولی اینم بهتر بود جزو همون توضیحی که گفتم می شد. اول توضیح می دادی... بعد اینو می نوشتی.
نقل قول:
دامبلدور به فکر فرو رفت. دستی به ریش نداشته اش کشید. هنوز تفکر بدون ریش برایش سخت بود!
اینجاش خوب بود. این که دامبلدور بدون ریش نتونه تفکر کنه! معلومه که می تونی نکته های ریز جالبی از شخصیت ها پیدا کنی.
نقل قول:
-خب باباجان! ببین تو خودتو به موش مردگی بزن. من هم داد و فریاد میکنم که تو مردی!
این شکلک برای این قسمت مناسب نیست. ما این جا دامبلدوری داریم که کمی گیج و منگه و دنبال راه حل می گرده. بهتره حالتش رو هم همونجوری نشون بدیم. مخصوصا چون دامبلدور در حالت عادی هم اگه راه حلی پیدا کنه، بعیده که این شکلی بشه.
نقل قول:
لرد این نقشه را در ذهنش کنکاش کرد و سعی کرد از همه جوانب آن را بسنجد. اما دید که راه دیگری جزقبول این نقشه ندارد.
کلمات "این نقشه" به فاصله کمی از هم تکرار شدن. موقع نوشتن زیاد جلب توجه نمی کنه؛ ولی موقع خوندن چرا!
اینجوری بهتر می شه:
لرد این نقشه را در ذهنش کنکاش کرد و سعی کرد از همه جوانب آن را بسنجد. اما دید که راه دیگری جزقبول آن ندارد.توضیح این قسمت خوب بود. توضیح لازم نیست خیلی طولانی باشه. ولی باید کافی باشه. این که دامبلدور پیشنهادی بده و لرد قبولش کنه، احتیاج به کمی زمان داره. شما گذر اون زمان رو به خوبی نشون دادی.
نقل قول:
-پیرمرد! این آخرین باری هست که من! لرد ولدمورت دارم دارم این کار رو انجام میدم.
علامت تعجب رو وسط جمله نمی ذاریم. ولی با وجود این، تاکید روی "من" رو خوب نشون داده. به نظر من این جا نشون دادن لحن دامبلدور از رعایت نکات دستوری جالب تر بود.
نقل قول:
-خب! فیلم ها رو پخش کن! ... خب پس این دوتا دیوونه میخوان سر ما رو شیره بمالن؟ رفتار هاشون داره خطرناک میشه! باید یه کاری بکنیم!
"خب" تکرار شده. مواظب این تکرار ها باش. متن رو خراب می کنن.
این جا هم یه فاصله زمانی داریم که نشون داده نشده. دکتر گفته فیلما رو پخش کن و توی همون دیالوگ در مورد فیلما حرف زده. این پرش از روی صحنه ها، خواننده رو خسته می کنه. فرض کن نویسنده دست خواننده رو گرفته و داره توی داستان، قدم به قدم پیش می بره. این پرش ها مثل این می مونه که هر چند وقت یکبار یهو یقه شو بگیره و به سرعت بکشه جلو! زیاد خوشایند نیست.
بریم سراغ سوژه.
موقع ادامه دادن سوژه، یه سوال مهم باید از خودمون بپرسیم.
چی جالب تره؟
یعنی اگه چیکار کنیم سوژه جالب تر می شه؟
نقشه های لرد و دامبلدور واقعا جالب بودن.
ولی آیا این که اینا هی نقشه بکشن و شکست بخورن جالب تره یا این که دکتر نقشه هاشونو بفهمه و لو برن؟
به نظر من قضیه فیلما و لو رفتنشون کار رو کمی خراب کرده. البته اصلا غیر قابل جبران نیست. می شه یه بلایی سر دوربینا آورد. ولی بهتر بود از اول همچین راه حلی بهشون داده نمی شد.
الان به جای تمرکز روی وضعیت لرد و دامبلدور(که قسمت جالب ماجراست) مجبوریم به قضیه دکتر و این که ماجرا رو می دونه هم بپردازیم. مخصوصا با توجه به این که آخر حرفاش گفته "باید یه کاری بکنیم". این جمله به کسی که می خواد ادامه بده، این حس رو می ده که این جریان باید تموم بشه. در صورتی که جالبه. و تا وقتی که جالبه و جای نوشتن داره، چرا تموم بشه؟
شخصیت هات خوب بودن. این نکته ایه که توش پیشرفت کردی. چون قبلا شخصیت هات ایراد داشتن. الان دیگه نمی شه شخصیت ها رو با هم عوض کرد. لرد، لرده و دامبلدور دامبلدوره.
دیالوگ ها رو کمتر کردی. کمی توضیح دادی. این خوبه. ولی هنوز کافی نیست. باید بیشتر توضیح بدی. از صحنه ها رد نشو. ازشون استفاده کن.
طنزت خیلی بهتر از قبل شده. اینم یه نکته مثبت دیگه. الان دیگه می دونی چطوری می شه از یه شخصیت، طنز گرفت.
این پست، نسبت به پست قبلی که نقد کرده بودم خیلی بهتر بود. اینم خیلی عالیه!