هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
خلاصه:

تسترال‌های لردسیاه گذاشتن و رفتن.
لرد از مرگخوارا می‌خواد که براش یه تسترال پیدا کنن. مرگخوارا این کار رو انجام می دن و یه تسترال میارن، ولی تستراله می میره و در اثر یه انفجار، تسترالی بوجود میاد که ادعا می کنه لرد دنیای تسترال هاست و می خواد با لرد مرگخوارا رقابت کنه.

لرد و مرگخوارا به دنیای تسترال ها می رن.

....................................

-آقایون، خانوم ها... ساکت باشین! زیاد هم تکون نخورین. به دنیای تسترال ها خوش اومدین. من راهنمای شما، تسترال هستم.

پیتر به آرامی در گوش پلاکس زمزمه کرد:
-اسمش تستراله...عجب خلاقیتی!

پلاکس که طلسم ضبط صدای چوب دستی اش را زده بود، دوان دوان به سراغ لرد سیاه رفت که به او اطلاع بدهد که پیتر چه کرده و چه گفته. شاخ و برگش را هم تا می تواند زیاد کند.

تسترال راهنما، سعی کرد لبخند محبت آمیز بزند. ولی از آن جایی که تسترال بود، بسیار زشت شد.
-همونطور که متوجه شدین، این جا با دنیای شما فرق می کنه و ممکنه یه چیزایی برعکس باشه. تعجب نکنین! مثلا ما به جای صبحانه شام می خوریم.

تسترال منتظر بود مرگخواران از شدت تعجب منفجر شوند. ولی نشدند!
-خب... هر چی صبح بخوری اسمش می شه صبحانه دیگه. محتواش هر چی می خواد باشه.

-خب... یا مثلا تحصیلمون رو از دانشگاه شروع می کنیم.

-همینه که تسترالین دیگه!

مرگخواران، مهمانان جالبی نبودند. توجه راهنما به لرد سیاه جلب شد.
-آقا... شما دارین چیکار می کنین؟ اون بزرگ خاندان ماست. هشتصد و سه سالشه. چرا سعی می کنین دو نفری سوارش بشین!

بعد از کمی تقلا، بزرگ خاندان تسترال ها از وسط شکست و لرد سیاه و بلاتریکس بی خیالش شدند.
- این خراب شد! لردتون کجا رفت؟ قرار بود با ما رقابت کنه.

راهنما، بزرگ خاندان راکه حالا تبدیل به دو کوچک یا حداکثر دو متوسط خاندان شده بود، از روی زمین برداشت و کمی بررسی کرد. دو تکه اش را کنار هم گذاشت.
-اممم... نمی دونم. به من گفتن فعلا همراه شما باشم. دنیای خودمونو بهتون نشون بدم و یکی دو روزی اینجا بمونین. ولی خواهشا دست به چیزی نزنین دیگه. جلوی اونم بگیرین! اون یکی خیلی به همه چی دست می زنه.




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰

12345678912


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۹ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
از خونه کله زخمی...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 78
آفلاین
- خب رسیدیم! اینجا دنیای موازی یا دنیای، دنیای ... هرچی که میخواین اسمشو بزارین هست و اینجا من بر نیکی پیروز شدم!
- عجب جاب خفنیه! یعنی اگر ما تو دنیای خودمون پیروز میشدیم، اینشکلی بود؟ اوووف! لرد هم حتما همچین جای با عظمتی رو فرمانروایی میکردن. درست میگم ارباب؟
- ارباب؟ ارباب؟ لرد کجا هستن؟
- نکنه لردتون جا زد؟
- بفهم چی میگی وگرنه همینجا...
- پخخخخخخخخخ!
- وای!
- تو چقدر شجاعی پسر!
- هی تسترال تو برو اونور ما چند کلمه حرف خصوصی داریم!
.
.
.
- نکنه لرد ترسیده؟
- نه! فکر کنم فهمیده این تسترال از تسترال های خودشون نیست.
- حالا چجوری باید بزنیم بیرون؟
- نه، الان وقت رفتن نیست. باید یکم اینجا رو بگردیم.
- خب حرفامون تموم شد؟
- لردتون کجاست؟
- مثل اینکه طی این سفر که از بعدی به بعد دیگر انجام شده، لرد ما دچار برگشت زمانی شدن و جاموندن.
(مرگخواران مغزشان از این سخن اعجاب انگیز بلاتریکس سوت کشید و فکشان به زمین برخورد کرد!)
- اهم اهم... خب دیگه بسته، حرکت میکنیم.
- نههههههههههههههههههه!
- وای! چی شده گب؟
- چچچرا ظرف وایتکسم کثیف شده؟ سریع جواب بدین وگرنه طلسمتون میکنم!
- هی گب آروم باش!
- یعنی چی که آروم باشم؟ کروشیو!
- وای! آخ! آی مادر! مرلین کمک!
- گب تو چرا اینطوری شدی؟ بلا که اونجوری، توام اینجوری!
- مثل اینکه این بعد تاثیرات مخالفی روی اشیاء و رفتار های ما که متعلق به دنیای خودمان هستند تاثیر بسزایی گذاشته است!
- میشه یکم ساده تر توضیح بدی بلا؟
- یعنی اینکه بعضی رفتار ها و حالات و کارهای همیشگی ما برعکس پیش میرن!
- یعنی من الان سخنگوی ارباب نیستم؟
- چرا پیتر هستی!
- پس همه به دنبال تسترال....


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۵:۳۱
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 212
آفلاین
-بقیه تون هم بشینید روی جای دوم که همون کرایه سه نفر رو بدیم.
- منم جلو میشینم.
-تو خاموش باش تسترال بی ادب.

و مرگخواران که یکبار نشده بود مثل آدمیزاد و با دل خوش از اتاق تسترال ها بیرون بروند با تردیدی که در چشم هایشان معلوم بود به هم نگاه کردند.
لردولدمورت اما مصمم تر از هر وقت دیگر به نظر میرسید.

-یالا راه بیوفتین.
-کجا ارباب؟
-به سمت دنیای تسترال ها. ترتیب حمل و نقل به اونجا رو دادیم.

مرگخواران و تسترال کوچولو همگی به دنبال لرد تا جلوی خانه ی ریدل آمدند و لرد به افق خیره شد.

-برزی برزی برزی ~ شه مه مو سری ترزی ~ برزی برزی برزی ~دارم با تو عرضی~ دارم با تو عرضی~ تو زیبای بی مرزی~ به یه دنیا می ارزی.

از کمی پایین تر از افق صدای موسیقی به گوش میرسید و نزدیک و نزدیک و نزدیک تر میشد. کم کم اتوبوس جادویی به حدی نزدیک شد که همه میتوانستند ان را ببینند.

-بارو بارو بارونه هی بارو بارو بارونه هی
دستِ بده دسم چشم انتظارم هی , دستِ بده دسم چشم انتظارم هی.


اتوبوس جلوی پای مرگخواران ایستاد و در اتوبوس با صدای پیسی باز شد؛ ارنست پرنگ راننده ی اتوبوس شوالیه از ان پیاده شد.

-به به آقایون مرگخوار. خیلی مخلصیم. اصلا کار کردن با شما حال میده. میدونید چی میگم. نقده نقده. یالا سوار شید.
-صبر کن ببینم اینجا چه خبره؟
-یالا سوار شید.

همه با تشر لرد سوار اتوبوس شدند.

- د وارد شو تسترال کم ابهت.

و بعد رو به ارنست کرد و کیسه ای از زیر ردای خود دراورد و به او داد. ارنست کیسه را که وقتی سوار اتوبوس شد جیرینگ جیرینگ صدا میداد داخل گاوصندوق کوچکش چپاند و درهای اتوبوس را بست.

-عه. لرد رو جا گذاشتیم.
-در رو باز کن نادون. اصل کاری نیست.

بلاتریکس چوبدستی اش را کشید تا در را منفجر کند که با چشمان آرام و لبخند کوچک لرد مواجه شد که به ارنست اشاره کرد.

-حرکت کن. ( یه چیزی بین این و این )

اتوبوس گاز خورد و حرکت کرد. مرگخواران سخت تعجب کردند و میخواستند بفهمند که دقیقا چه اتفاقی افتاده که صدای راننده آن ها را به خودشان اورد.

-آقایون و خانم های مرگخوار و تسترال.
-هووو با کی بودی؟
-بزنیم لهت کنیم؟
-بابا چرا ناراحت میشین با این تسترال که پهلوی من نشسته بودم. ولش کن اصن.

ارنست گوی درخشانی را از زیر ردایش دراورد و از پنجره به بیرون کمی جلوتر از چرخ ها پرتاب کرد.

-ایستگاه بعد: دنیای تسترال ها.

قبل از اینکه کسی بتواند چیزی بگوید گوی درخشان منفجر شد و سیاهچاله ای روی زمین درست کرد و اتوبوس و تمامی مسافرانش وارد ان شدند.

لرد که با چشمانش اتوبوس را تعقیب میکرد با دیدن این اتفاق برگشت و به سمت خانه ی ریدل حرکت کرد.

-مرگخواران بی نبوغ. رودولف رنگ کرده و جای تسترال به ما میدن. لطیفه هم بلد نیستند خیر سر مرلین. لردتسترال. بی مزه ها. اگر با تسترال های ما برنگردن میدانیم چه بلایی سرشان بیاوریم.

آن طرف قضیه

با وارد شدن به چاله یکباره همه ی قیمه ها رفت توی ماست ها و از چوبدستی این یکی از پاچه ی ان یکی بالا رفتن بگیر تا جا به جا شدن لباس مذکر و مونث. همه چیز در هم پیچید و مسافران سقوط نه چندان دلپذیری را تجربه میکردند. ماسک های اکسیژن از سقف اویزان شدند و اتوبوس تکان های شدیدی میخورد اما در نهایت چند دقیقه بعد اتوبوس با باز شدن چند چتر نجات بالای سرشان سرعتش را کم کرد و روی چهار چرخ بر روی زمین سرسبز فرود امد.

-خب. دوستان مسافر. امیدواریم که اوقات خوشی را با ما تجربه کرده باشین .

و دکمه ای را روی صفحه ی رو به رویش بود زد، که در نتیجه ی ان سقف اتوبوس باز شد و جارو و خاک انداز غول پیکری از پشت اتوبوس همه را به بیرون جارو کرد.
مرگخواران که تازه از شوک سقوط بیرون امده بودند خودشان را تکان دادند و چوبدستی هایشان را کشیدند تا حساب ارنست را برسند. اما همان لحظه گوی دیگری منفجر شد و اتوبوس وارد چاله شد.

-اگه خواستین بیام دنبالتون خبرم ک...ژووپس.

و چاله بسته شد و مرگخواران را در سکوت تنها گذاشت.



ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۲۱ ۱۸:۲۰:۰۴

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۰

12345678912


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۹ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
از خونه کله زخمی...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 78
آفلاین
(صدای قهقهه مرگخواران به گوش تسترال رسید.)
- نکنه شما ها فکر میکنید از من بهتر هستید؟
- مثل اینکه خیلی به خودت مطمئنی. پتریفیکیوس توتالوس!
- وای منو نگاه کنید! من خشک شدم. بشین سرجات!
- مرگخواران خنده بر لبشان خشک شده بود. چطور جرئت میکنید به لرد تسترال بزرگ حمله کنید؟
- هی تسترال کوچولو. ارباب اگه بخوان میتونن با یه تکون چوبدستی بفرستنت به همون دنیای موازی.
- ارباب؟ من که اربابی جز خودم نمی بینم!
- چطور جرئت می ...
- صبر کن بلا! الان حق اینو کف دستش میزارم.
(صدای تشویق مرگخواران بلند شد)
- سدریک، سدریک ...
- به به خوشگل پسر! بیا جلو ببینم.
- ساکت شو کوچولو. میخوای چطوری بمیری؟ سریع باشه یا با درد و زجر؟
- هرکدوم که خودت مایلی.
- ریداکتو!
- شتتتررققق!
- دالی موشه!
- ریداکتو!
- اینبارم که نزدی!
- ریداکنو! ریداکتو! ریداکتو!
-اوخی! پسر کوچولو نمیتونه منو بزنه. بگیر که اومد.
.
.
.
- سدریک! سدریک! تو حالت خوبه؟
- اخخخخ! چی شده؟
- هیچی نمیدونیم چطور شد که افتادی؟!!
- خب آقای ارد سیاه! حاضری با من مسابقه بدی؟
- اگر از این کار امتناع کنیم، چه اتفاقی پیش خواهد آمد؟
- همه میفهمن که کسی که اسم خودش رو لرد سیاه گذاشته، یه بزدل ترسوعه!
- ارباب بزارید یه کروشیو ...
- نه بلا! خب پس قبول میکنیم.
- تو با چند نفر از مرگخوارات با من به دنیای موازی میاین. اونجا شکل و نوع مسابقه رو برات توضیح میدیم.
- خب چه کسانی داوطلب هستند که با ما بیایند؟ جای اول را برای بلاتریکس نگه داشته ایم!


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱:۰۱ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
ماده سیاه کم کم پراکنده شد، بزرگ و کوچک شد و بالاخره از روی تکه های مغزی تسترال رد شد و جلوی مرگخواران و لرد آرام گرفت. کمی بعد شکل گرفت و بالاخره تبدیل شد به.. تبدیل شد به..

-یه تسترال کوچولو؟

این را لرد گفت و برخی از مرگخواران که هنوز در فاز «تسترال کو؟ همینجاست » بودند این دفعه تصور کردند باید دوباره تظاهر کنند که لرد اشتباه میکند.
-ارباب تسترال؟ ما تسترالی نمیبینیم.
-بله ارباب. تسترالی اینجا نیست که

و لرد، لردی بود با تجربه و دانا. فهمید که آن مرگخواران سعی در تظاهر کردن جلوی لرد دانایشان را دارند. لرد نمیتوانست تحمل کند، روح های دانا و شرورش دست به یکی کردند و بالاخره، لرد گفت:
-ای بابا. تسترال همینجاست!
و همان موقع که یکی از مرگخوارها نزدیک شد تا به لرد بگوید اشتباه میکند لرد تسترال کوچولو را به دماغ مرگخوار کوبید و مرگخوار ضمن کنده شدن دماغش بر روی زمین پرت شد.
-حالا بهتر شد

اینگونه دیگر کسی جرئت تلاش برای گول زدن لرد را پیدا نمیکرد. لرد نقشه کش و استراتژیستی بود بسی عاقل و دانا. وحالا که مرگخواران از آن پشت سردرگم بودن که بگن تسترال کوچولو را میبینن یا نه بالاخره فهمیدن که باید به اربابشون گوش بدن.
_واهایی... حرفای ارباب شفابخشه میتونم تسترالو ببینم
-ای خدا.. اون تستراله رو میبینین؟ دوباره لرد ثابت کرد که از همه ما بهتر و عالی تره
-很有意思
-جان؟

توجه مرگخواران به مرگخوار تازه وارد چینی جلب شد که حالا زیاد مهم نبود.
و لرد که از این خوشحال بود که دوباره به مرگخوارانش چیزی رو ثابت کرد به سمت تسترال کوچولو که یه نمونه مینیاتوری از تسترال ها فقط با هاله های سیاه و تاریک و شناور در هوا بود برگشت و گفت:
-هی تسترال
-
-جواب مارو بده
-
- بهت دستور میدیم خودتو معرفی کنی. البته اگه حرف زدن بلدی.
-

چشمان همه مرگخواران از شدت تعجب گشاد شد. تاکنون کسی انقدر شبیه خود لرد به لرد اصلی چشم غره نرفته بود و از آن مهمتر: تا انقدر زمان زنده نمانده بود.
کمی که گذشت، پس از چشم و چشم غره بازی لرد و تسترال، بالاخره تسترال کوچک به حرف آمد.

-
-
-
-
-زود بگو کی هستی وگرنه تو رو میدیم ایوا بخوره
لرد از ضدحمله اش استفاده کرد. و بالاخره تسترال شروع به صحبت کرد. کمی باوقار ایستاد با صدایی کلفت و حتی کمی شبیه صدای خود لرد گفت:

-من لرد تسترال هستم لرد سیاه تسترال ها در دنیای موازی و تو رو به مسابقه بهترین لرد دعوت میکنم




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۰

12345678912


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۹ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
از خونه کله زخمی...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 78
آفلاین
( لرد با خود میگفت: من که چیزی نمیبینم! مرگ هم که با چشم هام دیدم، اونم نه یبار! نکنه مهلت استفاده از مرگ هام تموم شده. آره خودشه! باید یکیو بکشم ولی به چه بهانه ای؟هوممم..... اونم خودش جور میشه.)
- نازی نازی تسترال!
- پلاکس زیاد سربه سر تسترال ما میگذاری! باید تو را بکشیم!
- ارباب شوخی میکنید؟
- منظورت این هست که ما جلف هستیم؟ این گستاخی تو را نمی بخشیم.
- من کی این حرف رو زدم ارباب؟
- ساکت شو ای گستاخ! یعنی ما فراموش کار هستیم؟ باید تو را بکشیم!
- ارباب! شما حالتون خوبه؟
-نننه ارباب! شما بسیار شاداب و سرزنده هستید. اصلا من هستم که بیمارم.
-خیر، شما ها دارید امروز اعصاب ما را به هم میریزید. اصلا هر دوی شما را میکشیم.
-ارباب مراقب باشید!
لرد گلوله ی سیاه پشمناکی را دید که از بالای سرش رد شد.
- ای قاقاروی بی تربیت. تا دو روز گردش نمی برمت.
- اون چه چیزی بود که از بالای سر ما رد شد؟ کار چه کسی بود؟ کار تو بود هکتور؟
هکتور که درحال ترکیب چیزی بود و مقداری از ماده ای سیاه رنگ را به درون ظرف معجونش می ریخت، ناگهان به خودآمد.
- بله ارباب؟!
- هااا! برای این کار مجازات میشی.
قاقارو دوباره ویژ کنان از کنار پلاکس رد شد و به هکتور خورد.
- آخ دستم!
- کی اینکارو میکنه؟
- آروم باش بلا!
- وای نه!
معجون درون ظرف وایتکس گابریل افتاده بود و در کسری از ثانیه همه مرگ تسترال و بهانه های لرد را از یاد بردند، زیرا ماده ی درون سطل با سرعتی عجیب سطل را از بین برد و داشت به شکل خطرناکی زیاد و زیاد تر می شد و به طرف مرگخواران می آمد


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۳:۱۸:۴۲
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 693
آفلاین
مرگخواران با لبخندی تصنعی به لرد سیاه خیره شدند.
- تسترالتون همینجاست ارباب!
- کو؟ ما که چیزی نمی‌بینیم.

مرگخواران همچنان در تلاش بودند لبخندشان را حفظ کرده و خونسرد به نظر برسند.
- امکان نداره ارباب. شما بر همه چیز واقفین. شما همه چیز رو می‌بینین!

این بار لرد سیاه اندکی به فکر فرو رفت. بله. او همواره دانا و آگاه بر تمام هستی و نیستی جهان بود! امکان نداشت چیزی وجود داشته باشد که او درباره‌اش نداند.
و زمانی که به طرف مرگخواران برگشت تا دوباره از هوش وافر و دانایی‌اش تعریف و تمجید کنند، با صحنه‌ی عجیبی مواجه شد.

پلاکس خم شده و مشغول نوازش فضایی خالی در مقابلش بود. ایوا در کمال تعجب هویجی رو‌به‌رویش نگه داشته و به آن زل زده بود، بی آنکه قصد خوردنش را داشته باشد! رودولف به نقطه‌‌ای بالای سر پلاکس زل زده و ظاهرا قصد داشت درمورد وضعیت تاهل چیزی نامعلوم اطلاعاتی کسب کند. لینی نیز دایره‌وار در همان محدوده می‌چرخید و طبق گفته‌ی خودش، نمایشی سرگرم‌کننده اجرا می‌کرد.

- دیدید ارباب؟ همه چیز تحت کنترله. تسترالتون در شرایط فوق‌العاده‌ای قرار داره و همه‌ی ما داریم برای راحتیش تلاش می‌کنیم!


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۱۷ ۱۷:۳۰:۰۵

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
خلاصه:

تسترال‌های لردسیاه گذاشتن رفتن.
لرد هم از مرگخوارا می‌خواد که براش یه تسترال پیدا کنن. مرگخوارا این کار رو انجام می دن و یه تسترال میارن که عاشق هکتور می شه. هکتور برای دور کردنش معجونی به خوردش می ده که باعث می شه تسترال باهوش بشه.

.............................

هوش تسترال لحظه به لحظه بیشتر می شد.

به این طرف و آن طرف می دوید و درخواست مسال ریاضی و فرمول های ناقص فیزیک می کرد.
-دارم منفجر می شم... یه چیزی بدین حل کنم!

مرگخواران چیزی برای حل کردن نداشتند. به لطف لرد سیاه، همه چیز برای آنها حل شده بود.
بجز یک مسئله!
عکس دامبلدور را جلوی تسترال گذاشتند.

-جواب بده. این چرا هنوز زنده اس؟

تسترال متوقف شد. به چهره پیر و شکسته و داغون و از دست رفته و شل و ول و افسرده و پژمرده و برباد رفته و چروکیده و زشت و کریه و از چند جا شکسته و متلاشی و بی رنگ و روی دامبلدور نگاه کرد.

سرش بزرگ شد... بزرگ تر شد...

این مسئله فراتر از هوش وافر او بود.

مغزش همچنان در حال رشد بود و جمجه اش همکاری نمی کرد.

این شد که مغز بالاخره ترکید و روی سرو صورت مرگخواران پاشیده شد.

-مغزی شدیم!

مهم تر از مغزی شدنشان این بود که تسترال مرده بود و لرد سیاه که ظاهرا کار و زندگی نداشت و ارتشی برای اداره کردن و هدفی برای رسیدن هم نداشت، به زودی درخواست تسترال می کرد!

-تسترال ما کجاااااااست؟!

مشخص نبود این بالایی کدام مرگخوار شوم مغزی بود که افکارش به این سرعت به واقعیت تبدیل شد.
-به نظرم تنها راهمون اینه که وانمود کنیم تسترال همینجاست و همگی می بینیمش.




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹

Bellaaaa


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ جمعه ۵ دی ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۰۲ پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
در همان احظات ملکوتی ای که تام و هکتور به سمت تسترال میدویدند؛ پای تام به سنگی گیر کرد و پخش زمین شد .
_ آخ . هکتور وایسا منم بیام .

هکتور ایستاد . البته نه برای کمک به تام بلکه برای برداشتن موی تام !.

_مرلینو چه دیدی! شاید توی یه معجون نیاز داشتم .

و سپس به سمت تسترال دوید .

_تسترال گلم .
برات بَه بَه آوردم.

تسترال لبخند زد.
_مرسی تستراکتورم .

و بعد کل شیشه معجون را خورد.
_حالت خوبه تسترال؟ نمردی؟ دلت درد نمیاد؟
_احساس... احساس باهوشی میکنم ای ملعون.عادی ست ؟

به راستی که تسترال باهوش شده بود و رفته بود توی فاز کتابی حرف زدن .
و دیگر به همین راحتی ها گول نمیخورد...



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۹

مارکوس فنویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۰۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
از صومعه ی سند رینگ رومانی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
وقتی تام برای لرد تسترال بیهوش را برد به مشکلات مرگخواران بدبخت چیز دیگری هم اضافه شده بود، لرد فکر میکرد 2 تسترال دارد و همین انتظار را هم داشت.

- تام ما حالا دو تا تسترال داریم.

-بله ارباب؟

-تام ما از تو بسیار راضی هستیم و به تو پاداش به خصوصی می دهم! حال تو این تسترال را ببر بیرون امارت بگردان تا نفسش تازه شود.

-چشم.

تسترال بدبخت بی خبر از همه جا تا چشماشو باز کرد خودش رو تو حیاط امارت ریدل ها دید.

-وای ای عزیزم !ای عزیز رفتی منو تنها گذاشتی!

-سلام!

-یا حضرت تسترال

-قش نکن تسترال عزیز

-خب چرا قش نکنم تو اومدی منو ببری اون دنیای تستراکو!

-نه من هنوز مجوز حمل روح ندارم! چرا میترسی نترس من با تو کاری ندارم من تازه از تسترال ها خوشم میاد.

-اگه راست میگی منو ببر پیش تستراکو م اگه زحمتی نیست!

-چشم الان میبرمت!

-بعدشم اگه میشه من رو ببر آزمایشگاه تستراکو! باشه؟

-راستی شنیدم تسترالا خون خوشمزه ای دارن. این درسته؟

-چی ؟ خب نه من خیلیم خونم بد مزه است.

-پس با من بیا من میبرمت آزمایشگاه

آزمایشگاه هکتور

-واو!

-خب پس من میرم بای.

-وای تسترال تو اینجایی(از طرف هکتور)

-وای تسترال تو اینجایی(از طرف تام)


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۹ ۲۲:۱۱:۴۵

Mr.Marcoos Fenoeek







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.