تصویر شماره ۵ گروه بندی
ساحره ای که پرفسور مک گونگال نام داشت بعد از توضیح دادن درباره گروه های چهارگانه هاگوارتز دانش آموزان را به تالاری با شکوه تر از سراسری که اول از آن عبور کرده بودند هدایت کرد در گوشه ای از تالار میزی بزرگ به چشم میخورد که مخصوص اساتید بود
از چهره نگران و هراسان برخی از دانش اموزان میتوان به مشنگ زاده بودن انها پی برد چرا که از انچه که پیش رو دارند هیچ خبر ندارند و سعی میکنند خود را برای بدترین چیز ها اماده بکنند اما برعکس از چهره برخی دیگر هم مانند راشل شور و شوق را میتوان حس کرد و این نشان میدهد که این دانش آموزان در خانواده ای جادوگر تبار بزرگ شدن و کاملا و یا حداقل اندکی از انچه که پیش رو دارند با خبرند
راشلبا بی صبری نگاهی به صف تویل دانش اموزان انداخت از زمان کودکی وقتی که خواهرش سیبل خواطراتی از هاگوارتز برای او بازگو میکرد با اشتیاق به حرفای او گوش میداد و برای رفتن به هاگوارتز لحظه شماری میکرد و همیشه در رویاهایش خود را میدید که نشان ارشدی بر روی سینه دارد و با غرور تکبر در راه رو ها قدم میزند و دانش آموزان خطا کار را مجازات میکند و وسایل غیر مجاز را توقیف میکند در تیم کوییدیچ هم مانند خواهرش سیبل بازی خواهد کرد و حال اندکی بیشتر با این رویایش فاصله نداشت
میتوانست صدای دختری وحشت زده را ازپشت سرش بشنود دختر مدام با موهای خرمایی رنگش ور میرفت و ناخن هایش را میجوید و میگفت:
من فکر میکنم میخوان ازمون یه امتحان خیلی سخت بگیرن مثل مدارس تیزهوشان اما من هیچی بلد نیستم و وقتی نامه به دستم رسید فکر کردم کار راجر پسر عمومه اخه اون عادت به شوخی های مسخره داره!
راشل از حرفای دختر فهمید که او یه مشنگ زاده ست با خود فکر کرد:اخر کدوم ادم عاقلی با یه همچین موضوع به این مهمی شوخی میکند و واقعا دریافت نامه از سوی هاگوارتز مسخره ست؟؟؟؟؟ و اینکه مشنگ ها مدارسی دارند که افراد باهوش و خنگ را از هم جدا میکند؟به این باید گفت مسخره و نه دریافت نامه ای مهم برای رفتن به هاگوارتز!!!!
در همین افکار بود که پرفسور مک گونگال را در حالی دید که کلاهی جادوگری بسیار کهنه و قدمی و نخ نما در دست داشت را بر روی چهار پایه گذاشت
_خودش است این کلاهه قاضی است ما را با این گروه بندی میکنند سیبل به من گفته بود!!!!
چنان این جمله را بلند گفته بود که نیمی از جمعیت با چشمانی گشاد به او نگاه کردن درست که انگار به زبانی بیگانه صحبت کرده باشد
_ دانش اموزان عزیز خواهشمندم لطفا به احساسات خود مسلط باشید!
راشل که از قبل سرخ تر شده بود کاملا نگاه خیره مک گونگال را احساس میکرد همه نگاه ها به سوی پرفسور مک گونگال برگشت
_اسم هر کی رو که صدا میزنم بیاد تا گروه بندی بشه اما قبل از اون با دقت به شعر کلاه قاضی گوش میدین
همون لحظه کلاه تکانی خورد و شکافی هم مانند دهان پدیدار شد
خودمو میکنم معرفی....من هستم کلاه قاضی!
آهای آهای بچه جون..من تشخیص میدم درونتو خیلی اسون
گریفندوریا شجاع و دلیرن...حتی شده باشه برای عزیز ترین کَساشونم میمیرن....هافلپافی های مهربون
نمیکنی مثل اونا پیدا حتی تو آسمون....ریونکلاوی ها باهوشن
همیشه دنبال کسب علم و دانشن....اسلیترین زیرک
همیشه هست دنبال قدرت...اینا هستن چهارتا گروه هاگوارتز
از من نترس بچه ی ناز
پ منو بکن بر سر
چون من کلاه قاضی دانا هستم
این بود تمام حرفام
تا سال بعد خدانگهدار
تا شعر کلاه قاضی تمام شد راشل به همراه بقیه جمعیت شروع به دست زدن و تشویق کلاه قاضی کردند
پرفسور مک گونگال کمی به جلو امد و گفت
_خب دانش اموزان عزیز اسم هرکی رو که میخونم بیاد و روی چهار پایه بشینه و کلاه رو بزاره سرش تا گروه بندی بشه
دیگر وقتش رسیده بود
ایا او مثل خواهر و پدرش به گریفندور میپیوست و یا هملنند مادر نیمه پریزادش به ریونکلاو؟
مک گونگال اسم ها را میخواند و کلاه قاضی با صدایی بلند نام گروه او را اعلام میکرد
_راشل جونز
وقتی بر روی چهارپایه نشست اخرین صحنه ای که دید جمعیت دانش اموزانی بود که با کنجکاوی و یا شایدم فضولی سرک کشیده بودند او را بهتر ببینند
لبه ی کلاه کاملا جلوی چشم هایش را گرفته بود
صدای ارامی که فقط او قادر به شنیدنش به راشل گفت:
بله بله بسیار شجاع و نترس هستی و این شجاعتت قابل تحسینه اما در کنار شجاعتی که داری باهوشم هستی و بسیار قدرت طلب! بسیار زیرکی! وحالا باید تصمیم بگیرم کدوم گروه بندازمت
کلاه قاضی با صدای بلند اعلام کرد:
گری...... اسلیترین!!!!!!!
صدای همهمه جمعیت بلند شد کلاه قاضی در تصمیم اولش صرف نظر کرده بود و این اصلا سابقه نداشت
مک گونگال کلاه را از سر او برداشت و نفر بعدی را صدا زد
راشل میکوشید باور کند آنچه که شنیده ست درست است
پدر و خواهرش گریفندوری بودند و مادرش ریونکلاوی این امکان نداشت که در اسلیترین بیوفتد حتما یه اشتباهی به وجود اومده او باید با مدیر مدرسه صحبت میکرد تا به مشکلش رسیدگی بکند بله همین درست است!
(شعر کلاه قاضی رو از خودم نوشنم امید وارم که مورد رضایتتون قرار گرفته باشه)
خیلی خوب نوشته بودی. شعرت هم خوب بود. فقط سعی کن از علائم نگارشی بیشتر استفاده کنی. هر وقت جملهت تموم میشه نقطه بذار، و اگه در ادامهی جمله بعدی بود میتونی از ویرگول استفاده کنی.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی