خلاصه:
مرگخوارا روحی رو دستگیر کردن که باید شکنجش کنن و متناسب با بدنی که روح توشه شیوه های شکنجه متفاوته.
روح وارد بدن لرد سیاه شده و ایوا لرد رو قورت داده!
............................
تخ کرد!
ایوا بر خلاف همیشه و همه وقت، لرد سیاه را تف کرد بیرون و لرد سیاه حتی تفی هم نشد.
لرد بودن این مزایا را دارد.
ولی مشکل اصلی هنوز سر جایش بود.
بلاتریکس موقتا مشکل اصلی را کنار گذاشت و فرصت را غنیمت شمرد و پرید و لرد سیاه را در آغوش گرفت.
-ارباب! شما اینجایین. زنده و سالم و کامل. شما هضم نشدین.
اسکورپیوس به صورت لرد اشاره کرد.
-ولی... زیاد هم... کامل... نیسـ ...
سدریک که ایستاده و بالشی را کنار سرش نگه داشته بود، بدون این که چشمانش را باز کند، بوته کاهویی را داخل دهان اسکورپیوس چپاند و ساکتش کرد. لرد سیاه، بدون بینی هم همیشه کامل محسوب می شد.
بلاتریکس دست بردار نبود. سه مرگخوار به طرفش رفتند و او را از لرد سیاه کندند!
اینجا بود که بلاتریکس هم صلاح دید که به مشکل اصلی توجه کند.
-روح هنوز توی اربابه و ما باید برای خارج کردنش، اذیتش کنیم... یعنی باید لرد رو شکنجه روحی بدیم! ارباب رو آزار و اذیت کنیم!
صدای زمزمه اگلانتاین به گوش رسید:
-ارباب... ناراحت بشن؟