هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰

مایکل رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۲ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۴۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
بانو مروپ کمی تفکر کرد و سپس رو به آنها گفت:

-آره گلای مامان امروز بعداز ظهر خودم میخوام برم اونجا و برای عزیز مامان میوه های رنگارنگ بخرم پس اون موقع باهم می ریم.

مرگخواران به بالا و پایین پریدند و شادی کردند ولی تا به بعد از ظهر رسیدند بار ها و بار ها سکته کردند!!!

-خب آماده اید مامانا؟!

بعد مرگخواران یک صدا گفتند: "ببببللللههههههههه!" و به سوی جایی که مروپ می رفت حرکت کردند... بعد از 1 ساعت راه رفتن بلاخره به جایی که مروپ می خواست رسیدند...

-خب مامانا این هم اینجا! تا من میرم برای عزیز مامان خرید کنم شما هم خرید کنید و بعد باهم بر می گردیم!

مرگخواران تا آلو های تازه و خوشمزه را دیدند لبخند به لب هایشان نشست و کل آلو ها خریدند... اما آیا خرید مروپ تمام شده بود؟ خیر. او تا 4 ساعت بعد هم داشت خرید می کرد...

-خب مامانا بیاید اینا رو بگیرد و راه بیوفتیم...!

مرگخواران وقتی اون حجم از بار رو دیدند یک سکته ناقص زدند ولی در هر صورت می دانستند که باید آن بار و بندیل را حمل کنند...



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۹:۱۶
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
کاربران عضو
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 231
آفلاین
-ارباب در حال حاضر ایوا، پیتر و سبد میوه های مادر والا قدرتون در معده فنریر به سر می برند. و خب درصورت نیاز شما به ایوا، پیتر و سبد میوه های مادر والا قدرتون میشه با انجام یه کار خیلی ریز تمامشون رو از معده فنریر بیرون کشید.
ملانی نفس عمیقی کشید و ادامه داد.
- آسون ترین راه ممکن اینکه بزاریم فنریر رودل کنه و بعد منتظر بمونیم تا هرچی در معده فنریر هست، توسط عمل تهوع خیلی سریع برگرده سر جاش.

لرد سیاه که ظاهرا از نقشه ملانی راضی بود، سرش را به نشانه تایید تکان داد و مرگخواران بدون فوت مشغول اجرای طرح پروژه رودل فنریر شدند.

-مهندس دکتر ملانی اولین گام پروژه چیه؟
-پیدا کردن مواد ناسازگار با معده فنریر در دور و اطراف خودمان تام.

مرگخواران مشغول پیدا کردن مواد مورد نیاز
در دور و اطراف خودشان شدند.

در آن بین مرگخواری رفتار عجیبی داشت.

-دیزی جایی می رفتی؟
- داشتم میرفتم آشغال ها رو بزارم دم در.
- ماشین حمل زباله ساعت نه شب میاد. فعلا بیا کارت دارم.
-ملانی گام دوم چیه؟
- خورده شدن مواد ناسازگار توسط فنریر.

چندین سال بعد از دیزی کران به عنوان اولین قربانی پروژه رو دل فنریر یاد شد.



تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ شنبه ۵ تیر ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
پیتر در کل آدم فرصت‌طلبی بود، و در نبود بلاتریکس، او خودش را مسئول اعمال رودولف می‌دانست و همین که رودولف را دید، خب، بیش از حد عصبانی یا شاید خوشحال شد.
-وقتی رفتیم بیرون همه‌چی رو میذارم کف‌ِ دست بلاتریکس، اونوقت بلا رودولفو از خونه ریدل میندازه و من تو چشمش عزیزتر می‌شم.

و در همین حین که در اکوسیسفنریر و با دومرگخوار بیهوش به سمت جایگاه صورتی که ورودی معده فنریر نام داشت میرفت، متوجه شد که ایوا تکان می‌خورد و زیرلب میگوید:
-آلـــو...

پیتر نفسش را به سرعت بیرون داد و همان‌طور که لبخند می‌زد با خودش گفت:
-تازه میتونم ایوا رو به جرم این که میخواست تموم آلوهارو بخوره به لرد معرفی کنم و اونوقت اونم از خونه ریدل بیرون میندازن!

و همینطور که سوت میزد و بابت نقشه هوشمندانه‌اش به خودش آفرین می‌گفت، ناگهان رودولف که بیهوش بود به سرعت تکان خورد و فریاد زد.
-دارن منو میبرن! خانوم دکتر کمک!

و همین باعث شد در کسری از ثانیه انسان‌هایی که در معده فنریر زندگی می‌کردند دورشان جمع شوند و با اخم به آنها نگاه کنند. پیتر آب دهانش را قورت داد. رودولف باز هم داد و فریاد راه انداخت.
-منو دزدیدن! میخوان منو با هوش سرشارم ببرن! میخوان از قدرت تشخیصم در راه اشتباه استفاده کنن!

پیتر به جمعیت عصبانی نگاه کرد و همان موقع لوزالمعده بلا را در دستان خانم دکتر دید و متوجه شد اصلا آن را با خودشان نبرده بودند و باید آن را میگرفتند ولی تا دهانش را باز کرد که حرف بزند، خانم دکتر با اخم غلیظی به بومیان معده فنریر دستور داد:
-این دوتا دزدو بگیرین و ببرینشون به دادگاه طبیعت!

مثل اینکه بومیان معده فنریر به جز خانم دکتر، بیش از حد بومی و قدیمی بودند!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
خب، قطعا رودلف ترجیح میداد با زنی زیبا، درون فنریر باشد تا بدون زنی زیبا، بیرون فنریر! وقتی که رودلف خواست زن را از جا بلند کند، دستی محکم به پس کله اش خورد و زن به هوا پرتاب شد و فنریر با صورت روی زمین سقوط کرد.

_ نکنه میخواستی تا ابد اینجا بمونی؟

پیتر با تمام توان داشت هوار میزد. ایوا هم با خوشحالی پلاستیک را برداشت.
_ پیتر... بالاخره کیسه آلو هارو پیدا کردیم! میشه چن تاشو بخور...

پیتر، هر دو را بیهوش کرده، روی کولش گذاشته، کیسه آلو هارا برداشته، و به سمت معده به راه افتاد.



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰

آمانو یوتاکا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۰ یکشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۹:۴۲ شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰
از هرجایی که امید باشه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
فنریر در حالی که داشت توی دل تاریکی شب میدوید غرش کنان گفت:
-لعنت به این دل درد کوفتی! حتما کار لوزالمعده بلاست

روی زمین نشست میخواست به معده اش ضربه بزند که شاید کمی دردش را گمتر گند ولی وقتی کمی مغزش را به کار انداخت فهمید کار عاقلانه ای نیست...

-اگه مشت بزنم آروم میشه یا بیشتر درد میگیره؟

ناگهنان ضربه ای از پشت سرش باعث شد روی زمین پخش شود و بیهوش شود.
ملانی بود که با یک چماق به پس کله اش زده بود.
به دو مرگخوار کنارش گفت:
-این نره غولو بردارین....

*درون فنریر*

زیر پای رودولف تکانی شدیدی خورد و همه چیز به هم ریخت.سرش را از زیر خروار اکوسیستم داغان شده ی فنریر بیرون آورد و فریاد زد:
-آهای خانم دکتر!!لزالمعده اون زنو بده بهم!!

دستی در سه متری رودولف پدیدار شد که لوزالمعده ای را محکم چسبیده بود.ولی دقیق دومتر پشت سرش کیسه آلو بود.با خودش گفت:
-بانویی زیبا رو که لوزالمعده زنمو تو دستاش داره یا یه مشت آلو که باعث میشه فنریر مارو بالا بیاره؟...



کسی باش که میخوای نه کسی که میخوان=)

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
فیل خرطومش را هوا داد.
-نه! مگه اینکه سطح تحصیلاتت شامل پنج تا مدرک پی ‌اچ‌دی بشه.

رودولف اصلا نمیدانست پی‌اچ‌دی چیست. لذا پرسید:
-حالا جدی جدی پیترو ندیدی؟

اما مجبور شد بدود، چون فیل دنبالش کرد.

-فیل زیبا، این آقای خوشتیپ رو ول کن لطفا!

رودولف با شنیدن صدای پرعشوه‌ای که میخواست او را نجات دهد، با مغز به درخت برخورد کرد. فیل تعظیم کرد.
-چشم، خانوم.

رودولف داشت خواب میدید؟ نه، خواب نمیدید! ظاهرا فنریر خانم دکتر تیکه‌چسبونیوس را نیز خورده بود. ایشان با موهای طلایی و ردای سبزشان جلوی او ایستاده و او را آقای خوشتیپ خطاب کرده بودند! ردولف گیج شده بود.

-این لوزالمعده شماست؟

لوزالمعده بلا در دست خانم دکتر بود.

-نه!
-پس مال کیه؟
-مال زنم.
-هییین! مگه شما زن دارین؟
-چیزه... نه نه! میخواستم بگم مال یه زنه!
-چه با استعداد!

آرزوهای ردولف برآورده شده بودند!


بیرون از فنریر

-آلو جواب نخواهد داد. باید کار دیگری بکنیم.

ملانی آرام گفت:
-ارباب!
-چیست ملانی؟
-من یه فکری دارم!
-بنال.
-دوباره فنریر رو بکوبیم و از اول بسازیم که برگرده به تنظیمات کارخانه!
-فکر خوبیست. البته قبلا به ذهن خودمان رسیده بود و الان میخواستیم بگوییم. فنریر را بیاورید روی تخت بگذارید.

ناگهان یکی از مرگخواران جیغ کشید، چرا که فنریر در غل و زنجیرش نبود!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
_ فیل؟
_ جان فیل؟
_ تو یه آدم کج و کوله زشت و یه پیتر ندیدی؟

تنها صحنه ای که فیل طی دو ساعت گذشته دیده بود رنگ سبز علف ها بود.

رودولف جواب مناسبی دریافت نکرد. ولی ناامید نشده بود.
_ فیل؟

_ فیل و مرگ... یه بار خوب جوابتو دادم روت زیاد شد؟ چته؟

رودولف چهره اش را ملوس و گوگولی کرد.
_ من خستم. می شه سوارت بشم و منو ببری این دور و بر که ایوا و پیتر و آلوها رو پیدا کنم؟

فیل دست از چریدن برداشت!
خرطومش را پشت گوشش برد و چند تکه کاغذ از آنجا خارج کرد و یکی یکی جلوی چشم رودولف گرفت.
_ سوارم بشی؟! دکترای گیاهشناسی از دانشگاه سنت فیل استرالیا، دکترای ژنتیک از دانشگاه آمازونبریج آفریقا، دانشجوی سال آخر هنرهای عاجی دانشگاه خارطوم سودان...

رودولف خجالت کشید. باید هم می کشید.

_ اینا یعنی سواری نمی دی؟




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ جمعه ۲۱ خرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۱۰:۳۵ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
خلاصه:
فنریر وحشی شده و ایوا، پیتر و لوز المعده ی بلاتریکس رو خورده. بلاتریکس رودولف رو میفرسته تو دهن فنریر تا اونا رو بیرون بیاره. رودولف داخل معده ی فنریر مقداری آلوی درسته بلعیده شده میبینه و مرگخوارا فک میکنن اگه رودولف آلوهای درسته رو تو دهن فنریر له کنه، ممکنه فنریر حالش از آلوی له شده بهم بخوره و کسایی که خورده رو، بالا بیاره.
***

رودولف با نگرانی به اعماق معده ی فنریر، جایی که آلو ها جا خوش کرده بودن چشم دوخت. سپس با بی میلی دستش را دراز کرد تا یکی از آلو ها را به چنگ بیاورد که فنریر تکانی به خود داد.
-هوی هوی هوی! تکون نخور عه!
-آرومش کنید! الان رودولفو هم قورت میده.
-آلو هامون...

فنریر مانند حیوانی زخم خورده ناله ای، شبیه صدای ویولنی که توسط شخصی نابلد نواخته میشد سر داد و خود را به این سو و آن سو کوبید. آلوهایی که تا چند لحظه پیش در معرض دید و جلوی دستِ رودولف قرار داشتند به جایی نامعلوم، در گوشه ی معده ی فنریر غلتیدند و ناپدید شدند.
رودولف عربده ای سر داد. فنریر با دهان باز بیشتر تقلا کرد.

-رودولف! ماها همه به وجودت نیاز داریم!

لحظه ای تکان های شدید فنریر مانند فیلمی که خش دارد، متوقف شد؛ همه چیز آرام گرفت وکله ی رودولف از میان دهان فنریر پدیدار شد و رو کرد به مرگخواری که ین را گفته بود:
-خدایی؟
-نه. ولی به وجود اون آلوها نیاز داریم. به جای آلو گفتم رودولف. ببخشید. آخه رودولف و آلو خیلی شبیه همن نه؟ هر دو شون "ل" و "و" دارن... بعد وقتی میگی رودولف لبات غنچه ای میشه مثل گفتن آلو... میدونی؟ از همین اشتباهای لفظی... مگه شبیه نیستن؟

رودولف ایده ای در این مورد نداشت. تصمیم گرفت به داخل برگردد.
فیلم خش داری که متوقف شده بود به کار افتاد و لحظه ای حواس‌پرتیِ رودولف در مورد شباهت تلفظ اسمش با تلفظ یک میوه کافی بود تا توسط فنریر بلعیده شود.
مرگخواران به هیکل طبقه طبقه ی او که به شکل ترسناکی قورت داده شد خیره شدند.
***

رودولف کشی و قوسی به بدن کوفته اش داد و از جایش بلند شد. در جایی وسیع ایستاده بود. بهشت بود؟ بیشتر به یک جنگل در هم گوریده میمانست. سمت چپش یک گوریل بود. سمت راستش هم یک فیل.
-کجام من؟

فیل در حالی که با بیخیالی برگ میجوید، جواب داد:
-به اکوسیسفنریر خوش اومدی. اوکسیستمی که توسط چیزمیزایی که فنریر خورده درست شده.

رودولف شکمش را مالید.
-باید ایوا و پیتر رو پیدا کنم. همینطور هم اون آلو های لعنتی رو.

همانهایی که مانند اسمش تلفظ میشدند!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۰۶:۱۰
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
برای لحظه‌ای همه مرگخوارها با نگاهی سرشار از اندوه بهم نگاه کردند. حتی آلو هم اثر نکرده بود! لرد نگاه خفت باری به مرگخواران انداخت و گفت:
- مرگخوارهایی که توی هاگوارتز درس خونده باشن بهتر از این نمیشن! همیشه گفته بودم که سیستم آموزشی اون پیرمرد فسیل به درد لای جرز هم نمیخوره! آلوی درسته توی معده فنریر چه تاثیری داره؟ رودولف، همه اون آلوها رو له کن، با دست یا دندون یا هر راه دیگه‌ای. این یه دستوره!

مرگخوارها که میخواستن روی دانش ضعیفشون سرپوش بگذارن یک صدا دم گرفتن:
- لهش کن...لهش کن...لهش کن!

رودولف با صدایی که گویی از ته چاه به گوش میرسید گفت:
- جو گیر نشین یه لحظه بگذارین با ارباب حرف بزنم. اخه ارباب تمامش آغشته به شیره معده فنریره! لزج و بد بوئه، من چطوری لهشون کنم!

بلا رودولف را بیشتر در حلق فنریر فرو کرد و گفت:
- وقتی ارباب میگه له کن، یعنی له کن! وگرنه خودتو له میکنم و به جای دسر به خورد فنریر میدم. زود باش!

رودولف میخواست به ناله‌هایش ادامه دهد اما تکان‌های شدیدی که فنریر به خودش داد مانع از حرف زدنش شد.

- یا سالازار کبیر، داره طناب ها رو پاره میکنه! اگه آزاد بشه همه مون رو پ...میخوره!

- برین کنار...

همه به ایوان نگاه کردن که داشت با دسته‌ای زنجیر ضخیم به فنریر نزدیک میشد. اول چهار میخ فولادی را در زمین کوبید و بعد همان طور که فنریر را زنجیر پیچ میکرد، آن‌ها را به قلاب میخ‌ها محکم کرد.

وقتی کارش تمام شد کلاه ردایش را کنار زد و عرقی که معلوم نبود چگونه بر پیشانی اسکلتی‌اش نقش بسته بود را پاک کرد.

فنریر باز هم خودش را تکان داد اما زنجیرها او را محکم در بند گرفته بودند!

مروپ در حالیکه از نزدیک به زنجیرها نگاه میکرد گفت:
- شلغمکم، این چه زنجیریه؟

ایوان سرپا ایستاد و گفت:
- زنجیر فولادی دمشقی! وقتی مرده بودم منو با این زنجیر توی خاک نگه داشته بودن که نتونم خودم رو آزاد کنم. هیچ موجودی نمیتونه این زنجیر رو پاره کنه.

بلا چشمم را تنگ کرد و گفت:
- ولی خودت که پاره شون کردی! اگه پاره نکرده بودی که الان اینجا نبودی! و اگه پاره شده پس فنریرم میتونه پاره اش کنه! ما رو مسخره کردی؟

ایوان اب دهان نداشته اش را قورت داد و گفت:
- زنجیرها پاره نشدن، میخشون فولادی نبود در اومد. وگرنه من هنوز اون پایین بودم!

لرد که حوصله اش از این مکالمه بی ارزش سر رفته بود خطاب به رودولف گفت:
- هوی تو، کاری به این مزخرفات نداشته باش! همون کاری که بهت گفتم رو بکن، اون آلوهای لعنتی رو له کن!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۹ یکشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
- نجینی لاغره. بفرستیمش توش هر چی می خواییم رو بیاره.
- دختر ارباب رو دستی دستی طعمه این هیولا کنیم؟
- ایوان اسلکته. اونم لاغره. بره تو؟ من هر دفعه می بینمش مور مورم می شه. با اون رداش.
-به نظر من که این مشکل ما نیست. هر کی هر چیشو از دست داده خودش بره پس بگیره.

این آخری، تلاش ناموفق رودولف برای خلاص شدن از شر بلاتریکس بود. ولی نتیجه طوری نشد که می خواست.
بلاتریکس دو پایش را گرفت... و بله! بدون لوزالمعده گرفت... و تا کمر وارد حلق فنریر کرد.
-ببین لوزالمعده منو اون اطراف نمی بینی؟

رودولف به محض ورود به معده فنریر، شروع به سوال و جواب در مورد وضعیت تاهل موش خرمایی کرد که ظاهرا سال ها بود که درون معده فنریر می زیست.

بلاتریکس پشیمان شد و تصمیم گرفت رودولف را خارج کند که جمله بعدی رودولف متوقفش کرد.

-می گما... اینجا مقداری آلوی درسته هست. بی فرهنگ همه رو همینجوری قورت داده.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.