هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۷:۴۱ شنبه ۵ تیر ۱۴۰۰

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 252
آفلاین
-بلا آب سرده! یخ زدم!
-بلا من فقط یه حشره م!
-بلا پام شکسته!
-بلا استخونام یخ زده!

اما بلا این چیزها سرش نمیشد

مرگخواران در دریا ول شده سعی کردند شنا کنند و این سعی و تلاش کاملا دیدنی بود.
پس از چندی آب خوردن و زیر آب رفتن، مرگخواران موفق شدند شنا کنند. نه مثل اینکه نشدند.

-بلا چقدر شنا راحته وقتی موجه...قلپ،قلپ..قلپ قلپ!
-قلقلقل... کمک...قلقلقل!

-تسترال ها از طلسم حباب بر سر استفاده کنید!
همه ی نگاه ها به سمت کتی برگشت که حبابی روی سر خود درست کرده و این را جیغ زده بود.

به فرمان بلاتریکس مرگخواران حبابی روی سر خود درست کردند و به بلاتریکس خیره شدند.
فقط لینی آنچنان خوب نبود، او با هر امواج کوچکی که مرگخواران تولید می کردند به اینور و آنور می رفت.

-چیه‌؟ چرا زل زدین به من! کار داریم زود باشین! باید شنا یاد بگیریم،پلاکس رو پیدا کنیم،حق موجه رو بذاریم کف دستش و به خونه ی ریدل برگردیم.

اما از آنجایی که همه حباب به سر زیر آب بودند کسی صدای بلاتریکس را نشنید.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ چهارشنبه ۲ تیر ۱۴۰۰

آلانیس شپلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
- هزار مشکل ؟ مگه ما فقط دو تا مشکل نداریم بلا ؟

- چرا خب ، ولش کن اون رو ، فعلا برید شنا کنید و در همون حین سعی کنید پلاکس را پیدا کنید .

- نمیشه یکم صبر کنیم ؟

- آره داره شب می شه ، آب سرده .

- تازه تاریکه ، نمی تونیم چیزی ببینیم.

- ماهی هایم تو شب تبدیل می شن به کوسه های وحشتناک میان می خورندمون

مرگخواران بی توجه به مرگخوار آخر که همینجوری الکی یک چیزی سرهم کرده بود با حالت التماس و بغض به بلاتریکس خیره شدند .

بلاتریکس هم بویی از ترحم و التماس نبرده بود پس ازدر آوردن چوبدستی اش و بدرقه کردن مرگخوار ها با کروشیو های متعدد ، خودش هم به داخل آب پرید.



ویرایش شده توسط آلانیس شپلی در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲ ۱۵:۰۵:۴۸
ویرایش شده توسط آلانیس شپلی در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳ ۱۲:۱۱:۴۷


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ سه شنبه ۱ تیر ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
_ خودم پلاکس رو آدمش میکنم!

بلاتریکس که داشت از خشم باد میکرد و میترکید، نگاهش روی جثه ی کوچکی افتاد که با گلوله ای پشم سیخ شده، راهش را از میان جمعیت باز میکرد.

_ برو کنار گنده بک! دارم رد میشما!

بلاتریکس سردرگم بود و نمیدانست چرا عینکی به اندازه ی نلبکی روی چشمان کتی جا خوش کرده.

_خب...

کتی، بالاخره به بلاتریکس رسید و دفترچه کوچکی با عکس اسب تکشاخ در آورد‌‌.
_خب، بلاتریکس عزیز! طبق حساب سرانگشتی من، نه تنها شنا یاد نگرفتیم، بلکه باید پلاکسو هم نجات بدیم؛ و اگر هم هر چه زود تر بر نگردیم، ارباب جرواجرمون میکنن.

بعد، دفترش را بست، عینکش را برداشت، و خوشحال و خندان به اکتشافش در جزیره ادامه داد و بلاتریکس را با هزار مشکل، تنها گذاشت.



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ سه شنبه ۱ تیر ۱۴۰۰

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
-منظورت چیه که چیز میدیم؟! چیو میخوایم بدیم؟

موج دست به سینه ایستاده بود و منتظر بود چیز بگیرد.

-میتونیم پیترو بدیم بهش.
-نه پلاکسو بدیم.
-اصلا خودش بین این دوتا انتخاب کنه.

بلاتریکس به زور پیتر و پلاکس را مقابل موج قرار داد. موج فکر کرد، فکر کرد و در نهایت پلاکس را انتخاب کرد. پلاکس در حالی که داد میکشید:
-چراااا من؟!

به درون دریا فرو رفت. بلا به موهایش دست کشید.
-اینم از این!

آفتاب غروب کرده بود. مرگخواران آتشی درست کرده و گشنه و تشنه کنار آن نشسته بودند که ناگهان لرد از طریق آتش با آنها تماس گرفت.
-شنا یاد گرفتین یا نه؟

مرگخواران نمیدانستند چه بگویند.
-ام... لرد... راستش...

پیتر جلو پرید.
-قورباغه هه به عنوان حقوق پلاکسو میخواست ما دادیم بهش، اونم مارو توی این جزیره ول کرد رفت!

پیتر قصد داشت ترحم لرد را برانگیزد تا لرد بیاید نجاتشان دهد. ولی لرد چنان با ترحم بیگانه بود که آن را ط-ر-ه-و-م هجی میکرد!
-مگر مرگخوار بابایتان بود همینجوری دادینش به آن قورباغه! باید بروید پسش بگیرید!

پیش از آتکه مرگخواران بخواهند بهانه ای بیاورند به دلیل آنتن بد جزیره تماس قطع شد.


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۳۴ سه شنبه ۱ تیر ۱۴۰۰

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 252
آفلاین
طولی نکشید که آن چیز تیز به سمت مرگخواران به پرواز در امد و صاف به دست تام خورد و دستش را از جا کند.
تام با عصبانیت دستش را از روی زمین برداشت چیز تیز را از رویش جدا کرد و سر جایش زد.

در آنطرف رودولف داشت سعی داشت مخ یکی را بزند
-چه وحشی با کمالاتی!
وحشی در جواب یک مشت وسط دماغش تحویل داد و از آنطرف بلا...
-کروشیو رودولف!کروشیو!
رودولف پخش زمین شد و بلا و وحشی زدند قدش.
بعد به ادامه ی جنگ پرداختند.
که ناگهان موج روی جزیره فرود آمد و وحشی ها را به درون دریا برد.
-چی شد؟
-من با موجه معامله کردم! گفتم اگر بیاد و این وحشی ها رو ببره،ماهم بهش...چیز میدیم!
-چیز؟
-نمیدونم،قرار شد یه چیزی بدیم ولی نمیدونم چی!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۳۷:۱۴ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
چون دست سرنوشت این کار را با پلاکس کرده بود. قطره ای اشک از گونه ی پلاکس پایین چکید.
-سرنوشت هیچ وقت با من مهربون نبود.

اما احساسات خدشه دار شده ی پلاکس برای هیچ یک از آن زنانِ پوستِ پلنگ و برگ به تن و نیزه به دست اهمیتی نداشت.
مرگخواران اعتراض داشتند.
اول که مجبور شده بودند توسط یک قورباغه آموزش شنا ببینند... سپس در دریا غرق شده بودند و یک موج دنبالشان کرده بود. حالا هم از همه بد تر گیر ده ها زنِ وحشی افتاده بودند.
-هووووی! دور شید از ما وحشیا! دارید با قوی ترین ارتش جادویی رو به رو میشید!
-وگرنه با چوب می‌زنیمتون.
-آره راست میگه... ما اگه بخوایم میتونیم خیلی مخوف باشیم.

تنها کسی که به نظر می‌رسید خیلی هم معترض نیست رودولف بود.
-هی وایسید حالا... شاید بتونیم با صحبت درستش کنیم. به نظرم صفت "وحشی" خیلی مناسب یه خانم نیست.

مرگخواران به او خیره شدند و بلاتریکس لبخندی تحویلش داد.
-خب چیه؟! اصلا نمیتونیم کار دیگه ای به جز صحبت کردن باهاشون بکنیم به نظرم.
-راست میگه... اون مو قهوه ای سمت چپیه یه چیز تیزی تو دستش داره.





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
پلاکس که گیج شده بود گفت:
-مگه اینا خوراکیه؟

پیتر گفت:
-آره چجورم! میگن که آب دریا باعث افزایش آی کیو آدم میشه. مگه نه ردولف؟

اما ردولف نمیدانست آی‌کیو چیست.
-ها؟
-میگم آب دریا باعث افزایش آی‌کیو میشه دیگه! مگه نه؟
-ها؟ آره آره!

بلاتریکس داشت توی آب دریا جوهر ها را از روی صورتش پاک میکرد. اما لعنتی مگر پاک میشد؟
-اه! چرا پاک نمیشه؟!

او دستش را بالا برد تا کروشیویی نثار جوهرهای پاک‌نشونده بکند ولی یادش آمد به صورت خودش میخورد. ناراحت از اینکه یک موقعیت کروشیو زدنش از دست رفته بود( با ذکر این نکته که کروشیوی خونش هم افتاده بود) چوبدستی اش را در انگشتانش چرخاند و به سمت اولین کسی که مناسب به نظر میرسید کروشیویی شوت کرد.

-واهاهاهاهاهاهابییییی!

پلاکس که استخوان هایش از کروشیوی بلا درد گرفته بود، از جا بلند شد و ناله کرد:
-چراااا من؟!

پیتر لبخند موذیانه ای زد.
-کروشیو باعث کاهش آی‌کیو میشه. الان باید پلاکس آب دریا بخوره تا آی کیوش بره بالا. مگه نه ردولف؟

جوابی نیامد.

-ردولف؟

ردولف همانجا ایستاده بود. ولی جوابی نمیداد. پیتر رد نگاه او را گرفت و چشمش افتاد به یک زن خوش‌اندام.
زنی که لباس های برگی به تن داشت. زنی که وحشی بود.
پیتر سوت زد. اما هنوز سوتش تمام نشده بود که جمعیت زیادی از زنهای وحشی آنها را محاصره کردند.

-عه! چی شد؟!

ملانی گفت:
-ما به دست... به دست... به دست ساحره های وحشی محاصره شدیم!

پلاکس جیغ زد:
-چرااااا من؟!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۱۴ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_انشاالمرلین که جوهره!
_

بلاتریکس دیگر از این مسخره بازی‌ها خسته شد...چوب جادویش را از ردایش بیرون کشید و مستقیما در اختاپوس فرو کرد و آن را کشت!
_یه خورده خشونت این صحنه زیاد بود....پیتر روت رو بکن اونور برای تو بدآموزی داره این صحنه ها!

موج عصبانی دریا اما کماکان روبروی ساحل در حال غرش و خط و نشان کشیدن برای مرگخواران بود...
_این موج رو چیکارش کنیم؟
_چه گیری داده به ما!
_ولش کنید اصلا...چیکارش داریم؟ تا صبح که نمیتونه اینجا بمونه...خسته میشه بلاخره میره!
_خیلی پیشنها هوشمندانه‌ای بود...صرفا سوالی که اینجا مطرح هست اینه که ما میتونیم تا صبح اینجا بمونیم؟

مرگخوارن با این پرسش به اطراف نگاه کردند...جزیره شبیه یک جزیره استوایی بود...شاید میتوانستند...
_خب...میتونیم پلاکس رو بفرستیم از اون نخل ها برامون نارگیل بیاره!
_چرا من؟
_میتونیم حتی پلاکس رو بفرستیم شکار کنه حیونات اینجا رو گوشت بخوریم!
_چرا من؟
_نه بابا...شکار چیه؟ الان اختاپوس داریم دیگه...همین رو میخوریم!
_خوبه من توش نقشی نداشتم این دف...
_آره...پلاکس رو بسوزونیم آتیش درست کنیم با همون چوب بلاتریکس به عنوان سیخ، کبابش کنیم!
_چرا من؟

هیچ یک از مرگخواران واکنشی به پرسش های پلاکس نشان نمیدادند...
_تشنمه...آب میخوام!
_خب...این همه آب....وسط دریایم...برو آب بخور!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
-بکش!

مرگخواران همه پشت همدیگر جمع شده بودند و با کشیدن‌های هماهنگ، سعی در بیرون کشیدن اختاپوس از موهای بلاتریکس کردند، ولی هرچقدر که تلاش می‌کردند، اختاپوس سفت‌تر از قبل به بلاتریکس می‌چسبید.

گابریل قبل از گرفتن کمر کتی دست‌هایش و کمر کتی را ضدعفونی کرد و بعد از آنکه کمر کتی را گرفت و همراه با بقیه سعی در بیرون کشیدن اختاپوس داشت متوجه شد که دونفر از مرگخواران هنوز به جمعیت آن‌ها نیامده بودند. یکی از آن‌ها لیسا بود که... تعجبی نداشت.
-کارتون مسخرست. من قهرم.

و دیگری پیتر بود که به طرز عجیب غریبی برای اختاپوس شکلک درمی‌آورد، بالا پایین می‌پرید و به ایوا و پلاکس اشاره می‌کرد و همین باعث شد اختاپوس یک لحظه متوقف شود.
-صبر کنین. دوستتون... داره چیکار میکنه؟

همه به عقب برگشتند و پیتر دست از کارش کشید.
-من؟ هیچی. من داشتم تشویقتون می‌کردم.
ایوا برگشت و گفت:
-داشتی به اختاپوس میگفتی بیاد و به سر من بچسبه؟
-نه بابا... چه حرفیه میزنی، من هیچوقت همچین کاری نمیکنم.
و برای اینکه خودش را تبرئه کند تصمیم گرفت که با مرگخوارها همکاری کند.

-بکش!
-کی داره اون وسط هل میده؟! هل ندین دیگه!

همین‌طور که مرگخوارها درحال کشش بودن ناگهان اختاپوس لرزید و کوچک شد و این باعث شد مرگخوارها به عقب پرت شوند و همه روی هم بیوفتند.
لحظه‌ای بعد بلا با صورتی جوهری و سری که اختاپوس هنوز به آن چسبیده بود به آن‌ها نگاه کرد.
-من... جوهری شدم!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۳:۲۶
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 436
آفلاین
-لطف می کنم.

پیتر در حالی که با تمام توانش سعی داشت محکم ترین قدم های تمام زندگی اش را بردارد از روی پلاکس و ایوا له شده پیاده شد.

مرگخواران به اطرف جزیره نگاه کردند. ظاهرا موج نمی خواست از این گونه الطاف از خودش نشان دهد و آنها را رها کند‌ زیرا همچنان دور جزیره می چرخید و برای مرگخواران زبان درازی می کرد.

-چه گرفتاری شدیما! حالا با این موج روانی چیکار...

موج که اصلا از این حرف خوشش نیامده بود توقف کرد‌. اختاپوسی را از درون جیبش بیرون کشید و مستقیم به سمت مرگخواران پرتاب کرد‌.

-یکی اینو از موهای من بکشه بیرون!

مرگخواران به سرعت برای کمک شتافتند اما هر چه اختاپوس را به سمت خود می کشیدند او بیشتر پاهایش را در موهای بلاتریکس فرو می برد.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.