حرف های بی معنی هری، سلول های اعصاب آگلانتین را دیوانه کرده بود و تعدادی از آنها در طی یک حرکت انتحاری خودشان را از مخچه به پایین پرت کرده و خودکشی کردند. به همین دلیل هم آگلانتین دیگر اعصاب کافی را نداشت. در این لحظه دو چیز میتوانست او را آرام کند و جای خالی سلول های اعصابش را پر کند.
اول پیپ اش
دوم بیمار خنگ پر پول
به همین دلیل هم ابتدا راه اول را انتخاب کرد و پیپ اش را بر لب اش گذاشت. اما تا میخواست آن را روشن کرده و کمی ریه ها را دود بدهد، پیپ گفت:
- ما را روشن نکن! رژیم هستیم!
آگلانتین با دلخوری پیپ را از لبش دور کرد و گفت:
- رژیم دیگه چه صیغه ایه؟
- میخواهیم کمی لاغر کنیم و بعد هم یک جلایی به چوبمان بدهیم! پس فعلا بیزی میباشیم!
پی وی ما نیایید!
چند سلول اعصاب دیگر هم سیناپس پاره کرده و از مخچه به پایین پریدند. آگلانتین دیگر زیادی بی اعصاب بود.
بنابراین این بار فریاد زد:
- مگه نگفتم نفر بعدی! اینجا چرا اینقدر بی درو پیکره؟؟
در همان لحظه، صدایی گفت:
- ای هم رزم! ما میخواهیم بیمار را بیاوریم ولی نمیاد!
آگلانتین که گیج شده بود گفت:
- تو کی هستی؟ من مریض نامرئی نمیبینما!
- من نامرئی نیستم همرزم! از شرافت و شجاعت ما به دور است! سمت چپتم!
آگلانتاین به سمت چپ اش نگاه کرد و چند قاب عکس کوچک را روی میز کنار دیوار دید. به جای عکس های معمولی، سر کادوگان سرش را کج کرده بود و داشت به او نگاه میکرد. البته چون قاب عکس ها برای او کوچک بود، چشم هایش در یک قاب و بینی و قسمتی از لب هایش در قاب دیگر بود.
آگلانتاین پرسید:
- تو بودی؟ مریض تویی؟
- نه من نیستم هم رزم! بیا بیرون تا مریض رو بیارم تو قاب نقاشی تو راهرو!
آگلانتین آهی کشید و از اتاق خارج شد. بیرون اتاق قاب نقاشی روی دیوار آویزان شده بود و منظره سرسبزی را نشان میداد ولی کسی در تابلو نبود.
بعد از چند لحظه، کم کم زره سر کادوگان و بعد هیکلش نمایان شد که داشت به زور چیزی را به درون تابلو میکشید.
سر کادوگان با لحنی حماسی فریاد زد:
- بیا یار وفادار ما! درمانت میکنیم و با هم دوباره به صحنه های نبرد و قله پیروزی برمیگردیم! سرنوشت منتظر ماست! ....فقط باید قبلش حالت بهتر بشه!
بلاخره تلاش های سرکادوگان جواب داد و توانست بیمار را به درون تابلو بکشد.
-خب این هم همرزم همیشگی ما! یه چند وقته که....
آگلانتین با تعجب حرف سرکادوگان را قطع کرد و فریاد زد:
-مریض اسبته!؟ میخوای اینو درمان کنم؟
سرکادوگان سرش را به نشانه مثبت تکان داد.