هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ یکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰

بلو مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۰ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲
از من به شما!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 101
آفلاین

مشکل روی مشکل. مشکلات از روی هم داشتن بالا میرفتن.

ایوا خورده شده بود. لردولدمورت حیوان خانگی میخواست. ویکی از مرگخوارا بعد از طی زندگی ای سیاه در حین وفاداری به ارباش دار فانی رو وداع گفته بود.


بلاتریکس بود که همیشه اول از همه به خودش می آمد.
_مرگواری که فدا شد...رحمت مرلین بر اون باد!
الان بایـ...

_بلا
با حرف لردولدمورت مرگخوار هایی که منتظر ادمه تایپ جملات بلاتریکس بودن به طرف لرد برگشتن.

-جانم ارباب؟
_حیووان خانگی ما چی شد؟ جای خالی نجینی خیلی احساس میشود! ما خرگوش میخواهیم. ان هم از نوع پشمالوش.
که یاد اون ریش های دانبلدور بیفتیم و بکشیمش و گوارای وجودمان شود.
ما میریم میخوابیم خود اندیشه ای کنید! ولی وقتی بیدار میشیم خرگوش پیشمان باشد.

مرگخوارا لحظه ای سکوت کردن. شاید این سکوت پل های ارتباطی مغزشون رو باز میکرد برای رسیدن راه حلی جدید.

همون لحظه صدای نه چندان واضح ایوو:
_ منو از این دل و روده نجات بدین.



دست به حباب هام نزنید. پاهم نزنید حتی. تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰

رابرت هیلیارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۲ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰
از بغل ریش بابا دامبلدور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 80
آفلاین
-ایواعم، ایواعم! کجایی ایواعم؟!
مرگخواران شروع به نوحه خوانی کرد تا اینکه لرد گفت:
-خفه شید احمقا!
بعد با نگاهی تحسین آمیز به مایکل و خشن به مرگخواران نگاه کرد و بعد گفت:
-احمقا ما حیوان خانگی خواستیم! نه سنگ خانگی! انقدر سخته پیدا کردن حیوان خانگی؟!
مرگخواران با ترس گفتند:
-عهههه اربابا! خب می دونید که ما نمی تونیم افراد بیگانه رو تو جمع راه بدیم!
-آخه اوشکولا! حیوون زبون بسته چی میفهمه؟! هان؟! الان به...
مرگخواران با ترس گفتند:
-اربابا این آدمان کوچک را ببخش به سیاه بزرگ بودنت!
-به چه حق وسط حرفم می پری؟! ببببببببببللللللااااااا! بیا اینجا باید چند تا گوشت بی ارزش، بی لیاقت و بی ادب را پیشکشمان کنی...
بلا با سرعت نور پیش ارباب آمد و گفت:
-جانم به قربانتان ارباب! که؟!
-عمه ی پله! اوشکول این مزگخواران دیگه!!!
-ارباب؟! قصد توهین ندارم اما شما امروز بسیار بسیار جدی هستید و اینطوری به جذابیت هاتون صد برابر اضافه شده!
-عهههه! واقعا؟! حالا بعدا در این رابطه سخن می گوییم، فعلا اینارو بکش!
یکی بل صدایی بم گفت:
-اوشکول بی دماخ! برو باو! آی هیت یو بیبی!
و بعد لرد در حالی که نزدیک بود چشمانش از جا در آید، چوبدستی اش را در آورد و گفت:
-آووووووددددددداااااااککککککدددددداااووووووااااااررررررااااا!
و بعد از آن دیگر هیچ کس آن مرگخوار فلک خورده و بخت برگشته را ندید!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۰۸ سه شنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۱:۵۲:۵۲
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
خلاصه

لرد بعد از نجینی یک حیوون خونگی می خواد و مرگ خوار ها هم به ایوا میگن شبیه خروس بشه.
همه چی داشت خوب پیش میرفت که یهو خروس به لرد گره خورد.
بعدش مایکل رابینسون اومد و خروس [ایوا] و لرد رو از هم جدا کرد ولی بعد یهو راه افتاد دنبال ایوا که شکارش کنه.

•~•~•~•~•~•~•~•

مایکل داشت به سرعت به دنبال خروس می دوید تا شکارش کند و اوضاع عجیبی را به وجود آورد.
مایکل به دنبال خروس می دوید تا شکارش کند و بقیه مرگ خواران هم دنبال مایکل می دویدند تا جلوی مایکل را بگیرند و ایوا نجات پیدا کند.
ایوا هم در حالی که با صدایی که اصلا شبیه صدای خروس نبود جیغ میکشید و فرار می کرد.
لرد که تازه از شر خروس نجات پیدا کرده بود هم در گوشه‌ای ایستاده بود و با تعجب به آن وضعیت نگاه میکرد.

در یک لحظه حساس مایکل با یک پرش بلند به سمت خروس پرید.

ایوا برگشت تا به مایکل نگاه کند که همچون یوزپلنگ دنبالش بود.
ایوا هم از ترس راهش را کج کرد تا مایکل نتواند او را بگیرد و مستقیم به لرد برخورد کرد و هر دو با هم چپه شدند.
لرد که از این وضع خسته شده بود داد زد:
-این خروس است یا فیل چرا انقدر سنگین است؟مایکل به تو دستور می دهیم این خروس را بخوری تا از شرش خلاص شویم.
مایکل با خوشحالی رو خروس پرید و با یک حرکت آن را بلعید.
مرگخواران با چهره‌ای ترسیده به هم نگاه می‌کردند.
حالا مشکل دیگری به وجود آمده بود.
مایکل ایوا را خورده بود.




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰

مایکل رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۲ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۴۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
-به به، به به به!

مایکل رابینسون در این حین از راه می رسد و بوی غذا به مشامش می رسد!

-به به!

-قود قود قودا!

-غذا رو بده من! من گرسنمه!

لرد با نگاه خشن به او نگاه کرد اما مایکل غذا می خواست! (او همیشه غذا می خواست اما این بار بیشتر)

به غذا و خروس هجوم برد و خروس رو به در و دیوار زد و بدین ترتیب خروس ناک اوت شد!!!

و بعد غذا را در یک صدم ثانیه خورد و می خواست به سراغ خروس برود که بلا جلویش را گرفت و گفت:

-وایسا مایکل!

و مایکل این بار وایساد. لرد گفت:

-آفرین مایکل همه چیز خواری تو در اینجا هم به دردمان خورد!

-مخلصیم ارباب!

و بعد مایکل وقتی دید که خروس نیست رفت به دنبال شکار خروس برای خوردن...!



پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_ده!
_ارباب!
_ همینه که هست...سریع صف شین، دو به دوتون رو به هم گره بزنم!
_ولی هنوز آزاد که نشدین ارباب...هنوز نوک خروس به ردای شما گره خورده!
_خب پس سریع آزادمون کنید!

مرگخواران هاج و واج به یکدیگر خیره شده بودند...آنها نمیدانستند که باید چه بکنند..از یک طرف لرد راضی نمیشد از خیر ردایش بگذرد، و از طرفی دیگر ایوانوای خروس شده راضی نمیشد بمیرد!

در همین حین بود که بلاتریکس در حالی که یک دسته موی کنده شده در دستانش بود، وارد اتاق شد!
_موی رودولف هست دیگه؟
_بله!
_سرش دیگه به امید مرلین؟
_

پس از سکته کردن گوینده از طرز نگاه بلاتریکس، بلاتریکس رو به لرد کرد و گفت:
_سروم...بهترین چاره این هست که همه برن بیرون غیر از من البته که من بتونم رداتون رو دربیارم!
_
_خب راه دیگه ای هم هست..اگه مرگخواراتون یادشون باشه، این یه خروس خاصی هست!
_ها؟
_میگم خروس خاصیه!
_خروسش مرغه؟
_نخیر....ما رو نگاه با کی شدیم ارتش...خروسش یه ویژگی داره و اون اینه که در مقابل غذا نمیتونه مقاومت کنه...باید یه بشقاب غذا بذاریم براش!
_ولی خب اگه میتونست دربیاد که درمیومد دیگه...نمیتونه...گیر کرده!
_شما نگران این مشکل نباش....اگه این خروس رفتار و سکناتش شبیه ایواس، دقت کنید... شبیه ایوا...ایوا...گرفتین؟ اگه شبیه ایواس صددرصد یه راهی برای کنده شدن جهت غذا خوردن پیدا میکنه!




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ دوشنبه ۷ تیر ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
یکی از مرگخوارا که از قضا تام نام داشت، سریع‌تر وارد عمل شده بود و سعی داشت با دهن ایوان، لردو از خروس جدا کنه که قبل از حتی اولین تلاش با نعره‌ی دهن ایوان که بیخ گوش لرد بود مواجه می‌شه.

- توی گوش ما داد می‌زنی ایوان؟ همین الان اخراجت کنیم درس عبرت شی برای بقیه؟

صدای ایوان این‌بار از روی زمین بلند می‌شه چرا که تام بر اثر فریاد ناگهانی دست و پاش ریخته بود و در نتیجه دهن ایوانم نقش زمین شده بود.
- ارباب به مرلین من خبر ندارم کجام. تیکه پاره‌م کردن چشمم تنها چیزی که می‌بینه پشت لیساس که با همه قهر کرده. گوشام حرفای رودولفو می‌شنوه که داره مخ یه ساحره‌رو می‌زنه، دهنمم نمی‌دونم کی برداشت گذاشت بیخ گوش شما. اونو باید اخراج کنین ارباب.

بلاتریکس با شنیدن اسم رودولف، دست از بررسی استخون ترقوه‌ی ایوان برمی‌داره و می‌ره که به حساب شوهرش برسه.
و در این طرف همچنان لرد در تلاش بود ببینه کی دهن ایوانو دم گوشش گرفته.
- خروس یکم با ما همکاری کن. بچرخ ببینیم کی قصد جان گوش ما رو کرده بود؟

خروس اطاعت می‌کنه و در حالی که به طرز غیر قابل تشخیصی به لرد گره خورده بود، سعی می‌کنه تکون بخوره بلکه تام تو محدوده دید چشم لرد قرار بگیره، ولی موفق نمی‌شه. دقایقی تلاش می‌کنن که موفقیتی حاصل نمی‌شه و به جاش لرد صبرش لبریز می‌شه.
- خیله خب این بارو گریختی، ولی بار دومی وجود نداره.

تام خوش‌حال از این که لرد دیگه دنبالش نمی‌گرده، دست و پاشو جمع می‌کنه و همون‌طور کف زمین می‌خزه می‌ره تا با تف دوباره خودشو جفت و جور کنه.

- ما تصمیم گرفتیم تا ده بشماریم. اگه تو این مدت برای نجات ما اقدامی نکنین دو به دوتون رو بعد از آزادی به هم گره می‌زنیم. یک...


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
ایوان دهانش را باز و بسته می کرد و صدایی از آن خارج نمی شد. چون همانطور که اشاره شد، صدایش گم شده بود.
صدای طفلکی و بیچاره و بی پناه ایوان، در دور دست ها، عکس جمجمه ای را به مامورین پلیس نشان می داد و گریه می کرد.

ایوان در تلاش و تقلا بود.
توجه مرگخواران بالاخره به ایوان نگونبخت جلب شد.

-چشه این؟
-ادای ماهی جدا شده از آب در میاره؟
-دو کلمه اس؟ خارجی؟ دومی رو می گی؟
- دستمو تا آرنج بکنم تو دهنش؟

طولی نکشید که مرگخواران متوجه شدند ایوان موجودی خسته کننده و تکراری است و بهتر است به هجومشان ادامه بدهند.

کتی یکی از دستان ایوان را گرفت و انگشتانش را بررسی کرد.
-اینا اگه بند بند جدا بشن به درد می خورن. می شه باهاش گره های زیادی باز کرد.

سرش را بلند کرد که بقیه ایوان را ببیند. ولی ندید. مرگخوارانِ ندید بدید، کل ایوان را متلاشی کرده بودند و حالا سرگرم تقسیمش شده بودند.

-ببین. جمجمه به درد باز کردن گره نمی خوره. اینو من اول دیدم و پسندیدم. می خوام یه شمع بذارم توش. شبا روشن کنم. حرف هم می زنه. خفنه!
-عمرا اگه بدم. می خوام باهاش علامت شوم سه بعدی بسازم.
-کتفشو من می خوام. می گن توش می شه ته دیگای خوبی درست کرد. هر کی کتفشو داره حاضرم با این دو تا کاسه زانو عوضش کنم.


-کمکککککککککککککککک!

صدای ایوان به داخل دهانش بازگشته بود.






پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۰۶:۱۰
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
- سه شماره بهتون مهلت میدم منو از این خروس جدا کنین...سه!...هنوز که به این موجود بی خاصیت گره خوردیم بی لیاقت‌ها!

هکتور پا پیش گذاشت:
- ارباب اگه اجازه بدین از یکی از معجون‌هام استفاده کنم مطمئنم...

هکتور که متوجه نگاه خشمگین لرد شده بود خودش آرام آرام از صحنه محو شد و بطری معجونش را جایی گم و گور کرد! بلا با درماندگی نگاهی به خروس و لرد انداخت. به نظر نمیامد این گره به آسانی باز شود.

- ارباب باید اجازه بدین کمی فکر کنیم.این از اون گره های معمولی نیست.

لرد چشم غره‌ای به بلا رفت و گفت:
-از قدیم گفتن گره‌ای رو که با دندون میشه باز کرد با دست باز نمیکنن! خروس رو بکشین و تیکه تیکه کنین!

- نههههه ارباب خواهش میکنم من خروس...

پیتر با دست منقار خروس را محکم نگه داشت تا بیش از حد اوضاع را خراب نکند و گفت:
- نه ارباب اخه ممکنه اینطوری به شما اسیب بزنیم. من فکری به ذهنم رسیده که میتونه بهمون کمک کنه. فقط نیاز به فداکاری یکی از ماها داره.

ایوان سینه استخوانی‌اش را جلو داد و گفت:
- همه مرگخوارها برای ارباب جانفشانی میکنن. اصلا کسی هست که بخواد مقاومت کنه؟
همه سر تکان دادند.

-خب همون طور که میبینین این گره خیلی سفت شده.ما به چیزی نیاز داریم که بین قسمت‌های گره خورده لرد و خروس بندازیم و اونها رو ازاد کنیم. ایوان؟ تو استخونی، باید تیکه تیکه ات کنیم و از استخون هات برای آزاد کردن لرد استفاده کنیم.

صدای ایوان که داشت میگفت "اخه من پوکی استخوان دارم..." در میان همهمه مرگخوارانی که برای تیکه تیکه کردن استخوان‌هایش هجوم برده بودند گم شد!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
ولی مشکلی وجود داشت!

ردای لرد سیاه به نوک خروس گیر کرده بود.

-ارباب... نمی شه!

لرد سیاه خشمگین شد.
-یعنی چی که نمی شه. باید بشه. هر چیزی که ما اراده کنیم باید انجام بشه. سریع این خروس را دور کنید.

پیتر کمی فکر کرد.
-ارباب... می شه رداتونو در بیارین؟

لرد سیاه نگاه خیره اش را به پیتر دوخت. بلاتریکس از شدت خشم سرخ شد و پلاکس جملاتی در مورد طناب دار بیان کرد.

-ارباب خب گیر کرده. راه دیگه ای نداره.

لرد سیاه راه دیگری سراغ داشت.
-منقارش را قطع کنید!

ایوای خروسی مقداری ترسید.
-اونجوری که نوک من همیشه از رداتون آویزن می مونه. این اصلا خوب نیست. شما کمی صبر کنین. من گیر رو باز می کنم.


تلاش کرد و تلاش کرد و هر چه بیشتر تلاش کرد، بیشتر گره خورد.

کمی بعد لرد سیاه و خروس، طوری در هم پیچیده شده بودند که جدا کردنشان بسیار سخت به نظر می رسید.

-ما... خروسی شدیم!




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۸ جمعه ۳ بهمن ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۲۳ شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۰
از ویزلی آباد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
اما مثل اینکه خروس خیال پایین آمدن از شانه ی لرد را نداشت.
-نمی خوام! اصلا حالا که اینطور شد، من فقط وقتی از اینجا میام پایین که بتونم پرواز کنم. تا اون موقع هم با همتون قهرم.

سدریک در حالی که داشت چوب دستی اش را به سمت ایوا می گرفت گفت:
-می خوای پرواز کنی؟ خب اینکه کاری نداره! آلوهومورا!
-ابله اون طلسم باز شدن قفله! باید بگی وینگاردیوم له ویوسا!

پیتر این را گفت و سدریک را کنار زد.
-اصلا تو برو بخواب من خودم انجامش می دم. وینگار...
-هی! چرا منو هل میدی؟!
-من هلت ندادم، فقط به سمت بالشت هدایتت کردم که بری استراحت کنی. بی خوابی بهت فشار آورده سدریک!
- چرا منو هدایتم کردی؟ چرا بلا رو هدایت نکردی؟ یا گابریلو؟ یا حتی فنریر؟ اصلا حالا که اینجوریه من نمی رم بخوابم! برو باهات قهرم!

ملت مرگخوار با تعجب به سدریک و خروس که رفتارشان صد و هشتاد درجه تغییر کرده بود می نگریستند و در این فکر بودند که اخلاق گند بد لیسا چگونه به آنها منتقل شده. مرگخواران محض اطمینان از واگیر دار نبودن اخلاق لیسا و سدریک و خروس، سعی داشتند به طور نامحسوس از آنها فاصله بگیرند، که ناگهان صدای لرد آنها را به خودشان آورد.
-ای ملعون! به چه جرئتی ردای مارا به دندان می کشی؟

لرد گوشه ی ردایش را از دهان خروس بیرون کشید و رو به مرگخوار ها فریاد زد:
-زودتر این حیوان را از جلوی چشمانمان دور کنید! دیگر نمی خواهیم ببینیمش! رفتار و سکناتش عجیب شبیه ایواست!


ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۲۱ ۱۰:۰۹:۳۱







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.