هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   4 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۵۱ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰

💜Soomin💜


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۸ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
اسم:سومین
فامیلی:کیم
قد:170
سن:15
چوب دستی:35 سانتی، موی پریزاد،چوب گردو
حیوان خانگی:موش سفیدی به اسم«یوکی»
پاترونوس:اهو
جارو:نیمبوس2000
خصوصیات ظاهری:قد بلند اندام خوب و کشیده،موی خرمایی روشن،چشمای قهوه ای روشن، پوست گندمی
خصوصیات اخلاقی:مهربون، کمی خجالتی، قوی، شجاع، با اعتماد بنفس، خونگرم،اجتماعی، باهوش،شیطون، کیوت، دوست داشتنی،همیشه لبخند به لب داره،خشن
بیوگرافی:{توی یه خانواده ثروتمند در کره بدنیا اومده در 10 سالگی پدر و مادرشو از دست میده و تا قبل از اینکه وارد هاگوارتز بشه با برادر بزرگترش( جونگهیون )زندگی میکرده در سال سوم به همراه جئون یونگ درخواست یکی از کمپپانی های کره ای برای کار اموزی را قبول کرد و تا الان که وارد سال پنجم میشود در دوران تعطیلات کار اموزی ان کمپانی میباشد}
یه روز در اواخر تابستون که روز تولدش هم بود( 13 سپتامبر)به همراه برادرش به خرید رفتن وقتی از مغازه کیک فروشی بیرون میان همونطور که مشغول گفتن و خندیدن با جونگهیون بود از کوچه ای باریک رد شدن اما یه صدایی از اون کوچه میمومد یه صدایی مثل یه جیغ دختر بود سومین کنجکاو شد و به جونگهیون گفت و با هم به سمت کوچه رفتن
وقتی نزدیک وارد کوچه شدن دوتا پسر رو دیدن که محکم دختر حدودا 16 ساله ای را میزدند سومین و جونگهیون با دیدن اون صحنه فوری وسایلی که خریده بودن رو روی زمین گذاشتن و به سمت اون دختر رفتن تا کمکش کنن بعد از یه درگیری اون دو پسر رفتن سومین خونی رو که از لبش میومد رو پاک کرد و به سمت دختر رفت جونگهیون هم که به دنبال اون دوتا پسر رفته بود از سر کوچه دوان دوان به سمت سومین و اون دختر اومد
سومین:حالت خوبه چیزیت نشده؟؟ میخوای بریم دکتر؟؟
دختر:حالم خوبه اسیب جدیی ندیدم نه ممنونم نیازی نیست
جونگهیون:مطمئنی؟؟اخه پات اسیب دیده
دختر:بله، ممنونم که کمکم کردید
سومین با لبخند گفت:خواهش میکنم کار خاصی نکردیم راستی من سومینم اینم برادر بزرگترم جونگهیونه اسم تو چیه؟
دختر:خوشبختم من می سونگ هستم
جونگهیون و سومین:همچنین می سونگ
وقتی به همراه می سونگ خانه رفتن نامه ای را هنگام باز کردن در نامه ای از لای در افتاد جونگهیون اون رو برداشت و متوجه شد که سومین در هاگوارتز قبول شده(جونگهیون سال ششم هاگوارتزه)بدون هیچ حرفی او نامه رو به سومین داد
سومین بعد خوندن نامه خیلی هیجان زده و خوشحال شدو پریدو جونگهیونو بغل کرد طوری که جونگهیون احساس میکرد مهر های کمرش الاناس که خورد بشه
وقتی وارد هاگوارتز شد خیلی زود با کل بچه ها اشنا شد و با همه دوست شد به جز جئون یونگ که خواهر دوست برادرش بود چون اون دختر زیاد با کسی گرم نمیگرفت اما اون دختر بشدت باهوشی بود و به نظر سومین خیلی هم مهربون بود اما نشون نمیداد بعد از یه مدت از طریق برادراشون اونا بیشتر باهم اشنا شدن و این باعث شد به دوستای صمیمی هم تبدیل شن


متاسفانه اسامی ساختگی تایید نمی‌شن. شما باید از بین لیست اسامی شخصیت‌های گرفته نشده که با رنگ مشکی هستن یک شخصیت رو انتخاب کنین.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط 💜Soomin💜 در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۶ ۱:۰۹:۳۷
ویرایش شده توسط 💜Soomin💜 در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۶ ۱:۴۵:۲۲
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۶ ۹:۲۳:۳۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
اسم: اگلانتاین پافت

گروه: هافلپاف

شغل: علاف- دزد

پاترونوس: مرغ

چوبدستی: چوب درخت فندق به همراه مغز پر کرکس. 29 سانتی متر. انعطاف نا پذیر.

علاقه مندی ها: لرد ولدمورت- مردن.

نمیدانم کار درستی است که داستان زندگیم را این طور شروع کنم یا نه، مثلا بگوییم: من از همان بچگی مخترع قابلی بودم. یا حتی: همه می دانستند من چقدر باهوشم.

خب...اما واقعیت با اینکه تلخ است، بهتر است.
من در خانواده ی جادوگر پر جمعیتی به دنیا آمدم.
دو خواهر و یک برادر بزرگتر و یک خواهر و دو برادر کوچکتر؛ البته پدر، مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگم را نباید فراموش کرد.

از همان بچگی سعی می کردم چیز هایی اختراع کنم، اما همیشه یک جای کار می لنگید و فاجعه ای به بار می آمد.
مصلا یک بار سعی کردم پارچه ی ضد آتش اختراع کنم، اما خب برادرم را آتیش زدم؛ یا وقتی که از حمام رفتن متنفر بودم و حمام خودکار اختراع کردم کل خانه مان را آب برد.

خلاصه، دقیقا وقتی که همه می گفتند تو فشفشه ای بیش نیستی، نامه ی هاگوارتزم آمد.
آن وقت بود که از بچه ی اضافی و سربار خانواده، به فرزند دوست داشتنی مادرم تبدیل شدم؛ چون دستمال آشپز خانه ی خودکار را اختراع کردم، که برعکس بقیه اختراعاتم خوب از آب در آمد.

سال های هاگوارتزم را با موفقیت پشت سر گذاشتم و حالا روز و شبم را با دوستانم در کافه ها مشغول پیپ کشیدن و قمار بازی هستم.

خب طبیعی است که بزرگ شدن در یک خانواده ی شلوغ، اعصاب برای من نگذاشته است و حالا که پیرمردی 50 ساله هستم، خیلی معدب به بار نیامده ام و ارادت خاصی به کلمه ی《بمیر》 دارم.

کلاه کابوی مشکی کهنه و رنگ رو رفته ای به سرم می گذارم، که به تیپم خیلی می آید و کتی طوسی که از وسایل جا مانده ی کافه برداشتم، لباس های همیشگیم هستند.

در آخر هم بگزارید نصیحتی به شما بکنم:
_زندگی کن...آن قدر زندگی کن که خسته شوی و بعد...لطفا سریع بمیر.

شناسه قبلی: مادام ماکسیم (تصور کنید که لینکه)


تایید شد.
شناسه مادام ماکسیم بسته شد. برای گرفتن مجدد دسترسی مرگخواری هم باید با لرد ولدمورت صحبت کنی.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۳ ۲۳:۲۶:۲۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۳ ۲۳:۲۷:۳۵

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۲:۳۹
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 214
آفلاین
سلام لطفا تعویض بشه با:


کیمیاگر بزرگ: نیکلاس فلامل
ویژگی های ظاهری: بلند قد، چشم های قهوه ای با وزن نسبتا بالا
گروه: هافلپاف
سپرمدافع: ریک سانچز

بیوگرافی: همانگونه که بسیاری از هواداران هری پاتر میدانند نیکلاس فلامل یک شخصیت تاریخی حقیقی است. او در حدود سال 1330در نزدیکی شهر پاریس چشم به جهان گشود و شغلهای متعددی از قبیل سرودن شعر نقاشی و کاتب عمومی را تجربه کرد و سپس به طالع بینی علاقمند شد. بر اساس نوشته های فلامل او در 1357 فرشته ای را در خواب دید. آن فرشته کتابی را به فلامل نشان داد و گفت:"فلامل به این کتاب نگاه کن تو به هیچ وجه چیزی از آن متوجه نمی شوی اما روزی خواهد آمد که در این کتاب چیزی خواهی دید که هیچ کس دیگری آن را نخواهد دید"

روز بعد او همان کتاب را در دکه کتاب فروشی مشاهده کرد که قیمت بسیار نازلی هم داشت زیرا هیچ کس نمی توانست نوشته های آن را درک کند. فلامل تللش زیادی به خرج داد و با کمک دانشمندی که به زبان عبری آشنایی داشت توانست رمز متن آن را درک کند. به نظر می رسید آن نوشته کتابچه راهنمای تبدیل فلزات اصلی به طلاست .

متاسفانه بر اساس دستورالعمل های مندرج در کتاب باید از ماده ای خاص در این ترکیب استفاده می شد. این ماده خاص سنگ فیلسوف نام داشت. ولی در کتاب مورد بحث تو ضیح دقیقی در بارۀ سنگ فیلسوف ارائه نشده بود. فلامل دهها سال آزمایش کرد تا ماده مرموز را بیابد. او در17 ژانویه 1383 در دفترچه خاطرات خود نوشت:

"بالاخره ماده ای را که به دنبال آن بودم یافتم. آنرا از بوی تندش شناختم و توانستم به کمک آن آزمایش را عملی کنم. من نحوۀآماده سازی عامل اول را آموخته بودم و تنها باید کلمه به کلمه نوشته های کتاب را انجام می دادم.نخستین باری که این عمل را انجام دادم کارم را با جیوه آغاز کرده و حدود 700گرم آن را به نقرۀ خالص تبدیل کردم. بعد ها یعنی در بیست و پنجم آوریل همان سال این کار را به همراه سنگ قرمز انجام دادم و در آن روز توانستم مقدار مشابهی جیوه را به طلا تبدیل کنم. کاملا آشکار بود که این طلا از طلاهای عادی خالص تر و ناب تر است.من این حادثه را به کمک (همسرم)پرنل سه بار با موفقیت انجام دادم"

توصیف فوق در بارۀ سنگ فیلسوف که آن را "دارای بوی تند" بر می شمرد موجب شد بقیه کیمیا گران به این نتیجه برسند که سنگ فیلسوف همان گوگرد است. ولی هیچ کس را نمی شناسیم که توانسته باشد فرآیند یاد شده را تکرار کند.

متن فوق از کتابی نوشته "دیوید کالبرت"بود که تقدیم حضورتان کردم.

پس از مدتی که از تبدیل عناصر مختلف به طلا خسته شدم تصمیم گرفتم کیمیاگری را به سطح بعدی ببرم و در مدت کوتاهی توانستم به کمک سنگ جادو اکسیر جوانی را بسازم.
در حال حاضر در یورک شایر ساکن هستم و تنها چیزی که مانع از دلزدگی من از زندگی بی پایان میشود مبارزه با جادوگر ها و ساحرگان مختلف است.
دارای بزرگترین کلکسیون وسایل جادویی و باغ وحش افسانه ای "حیوانات کیمیایی" هستم که هر ساله میزبان تعداد زیادی دزد و قاچاقچی است که سعی میکنن به دارایی های من دستبرد بزنند.


انجام شد.
تشکر از شما


ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱ ۱۶:۱۲:۵۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱ ۱۶:۱۵:۵۳
ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱ ۲۰:۳۲:۱۱

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۰

کروینوس گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۱
از عمارت پر شکوه گندزاده کش گانت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
نام: کروینوس.

نام خانوادگی: گانت.

رتبه خون: اصیل زاده به تمام معنا!

گروه: ما خود اصل گروهیم!

جارو: واقعا؟! واقعا؟! شما با خودتون چی فکر کردین؟! ما خیر سرمون از نسل سالازار اسلیترین بزرگیم، اون وقت از نظر شما ما جارو داریم؟! ما یک بشکن بزنیم خودمان و تمام دنیا به پرواز در می آیند!

جبهه: اینم سواله آخه؟! صد در صد تاریکی!

چوبدستی: چوب درخت گردو + مغز رگ اژدها!

ظاهر: بی نظیر... پر ابهت و بداخلاق! دقیقا آن چه که یک نواده بزرگ از یک خاندان بزرگ باید داشته باشد!

علایق و تفریحات: کشتن انسان ها!

حیوان خانگی: نخینی! پدر پدر پدر نجینی!

معرفی کوتاه: مغفرت! همین الان مغفرت بطلب از من! مگر می شود معرفی ما کوتاه باشد؟! به خاطر گل روی نتیجه عزیزمان می گذریم!
ما از اصیل ترین ها هستیم! تا پیش از ۱۱ سالگی داشتیم در عمارت بزرگ و پر شکوهمان، مشنگ ها و گندزاده ها را می کشتیم!
در ۱۱ سالگی ما وارد هاگوارتز شدیم و در گروه پر ابهت جدمان، اسلیترین افتادیم! از آن به بعد وارد کشتار گند زاده ها شدیم و در همان سال اول زیر پوستی بیش از ۱۰۰ گند زاده را کشتیم! در سال دوم و سوم نیز به این صورت گذراندیم! در سال چهارم، به حدی گندزاده ها و دوست دارنده های گندزاده ها رو کشتیم که هاگوارتز به مرز ورشکستگی رسید! و مسئولان بی لیاقت برایمان سه سال را جهشی در نظر گرفتند! و بدین ترتیب زود تر از موئد فارغ التحصیل شدیم!
سپس وارد صنعت اعتراض در علیه گندزاده ها و حکومت گندزاده دوست شدیم، ولی در این حین گریندل والد وارد عمل شد و به پا های پر تبرکمان افتاد که این کار را انجام دهد! و در اوایل خوب بود اما بعد افتضاح! پس بعد از شکست، ما جانمان را در جان پیچ ها تقسیم کردیم! در ۵ جان پیچ! جان پیچ اول قاب آویز اسلیترین بود!
جان پیچ دوم دستبند پر تاریکیمان بود!
جان پیچ سوم لوستر خانه مان بود!
جان پیچ چهارم دفتر انسان هایی که زیر دستمان کشته شده بود!
و در نهایت آخرین جان پیچ، ساعت پر ابهتمان بود!

راستی، شناسه قبلی پر ابهتمان این است:
دیوید ماکای


برای تغییر شخصیت اول باید از طریق تماس با ما بلیت ارسال کنی و به مدیرا اطلاع بدی. بعد از تایید مدیرای ایفای‌نقش می‌تونی برای معرفی شخصیت برگردی.
تایید نشد.


چشِم! ممنون از راهنمایی!



تایید شد!


ویرایش شده توسط کروینوس.گانت در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳۱ ۱۴:۲۶:۰۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳۱ ۲۰:۳۱:۴۶
ویرایش شده توسط کروینوس.گانت در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳۱ ۲۰:۳۸:۰۷
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳۱ ۲۳:۰۱:۳۰



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۹ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
پیام: 9
آفلاین
نام: سالازار

نام خانوادگی: اسلیترین

چوب دستی: هرچی به چوب دستیم نگاه می کنم یادم نمیاد که چی توشه!

ظاهر: جون خودت همین امروز رفتم جلوی آیینه خودمو دیدما ولی اصلا یادم نمیاد چه شکلی بودم. ولی من میگم خوشگلم، شما هم بگین خوشگلم.

گروه: اسم گروهو از رو من برداشتن!

زندگینامه ی کوتاه: بالاخره رسیدیم جایی که من یادمه. دقیقم یادمه. آقا من زمانی به دنیا اومدم که جادوگر و ساحره با یه مشت مشنگ هم سفره بودن. من تا زمانی که بزرگ بشم، آقا بشم از این مسئله فشار می خوردم ولی کاری نمی کردم. چون کسی منو آدم حساب نمی کرد.
یه بار توی یه باری بودم داشتم کره ای می زدم و عشق می کردم که دیدم سه نفر سر میز دارن در مورد تاسیس یه مدرسه جادوگری حرف می زنن. همون موقع بود که یه فکر خفن به ذهنم زد. از سر جام بلند شدم و رفتم سر میزشون و خیلی جنتلمن‌طور گفتم که:
-قصد استراغ سمع نداشتم ولی صداتونو شنیدم و خواستم بگم که آیا تا حالا شنیدین تا چهار نشه، بازی نشه؟

سه نفرشون جذب جنتلمن بودن من شدن. نگاهشون دوخته شده بود به نگاه من.

-نه!
-نه!
-صد در صد نه!
-عه! واقعا نشنیدین؟ اشکال نداره الان شنیدین.

و به همین راحتی من وارد گروهشون شدم و تاسیس مدرسه رو کلید زدیم.

یکم از تاسیس گذشت و جادو آموزا سرازیر شدن و همه چی افتاد روی غلتک. دیگه وقتش شده بود که نقشه‌مو عملی کنم. رفتم سمت اتاق مدیریت. درو باز کردم. سه تا مدیر دیگه اونجا داشتن با هم حرف می زدن.

-آقا دیگه وقتشه!
-وقت چی؟
-این که جادو آموزایی که به سطح خوبی رسیدن جمع کنیم و بریم مشنگا رو به خاک و خون بکشیم.

سه صورت متعجب داشتن بهم نگاه می کردن.

-این چه حرف زشتی بود که زدی؟ پس مشنگیسم چی میشه؟ اونا هم اندازه ی ما حق بقا دارن. دیگه هیچوقت این حرف رو ازت نشنوم که ناراحت می شم و قهر می کنم.
-خب پس دلیل تاسیس این مدرسه چیه؟ مگه تربیت جادوگرا برای شکست مشنگا نیست؟
-معلومه که نه! تاسیس اینجا فقط برای گرفتن شهریه‌س! حتی تو فکر این هستیم که با شعار مشنگیسم، از مشنگایی که پتانسیل انجام جادو دارن هم دعوت کنیم که بیان. هرچی جادو آموز بیشتر، پول بیشتر!

من آدم خیلی پولداری بودم و برای همین پول آخرین چیزی بود که برام مهم بود. در نتیجه از اتاق رفتم بیرون و در رو پشتم محکم بستم. با عصبانیت رفتم سمت دستشویی تا یکم ریلکس کنم. توی دستشویی، داشتم به این فکر می کردم که این مدرسه انقد کثیفه که دستشوییش، تمیز ترین جاشه. برای همین همون لحظه، همونجا برای خودم یه تالار درست کردم.

-مگه قرار نبود یه زندگی‌نامه ی کوتاه باشه؟ کی قراره تموم بشه این حرفات؟
-کدوم حرفام؟
-همینایی که داری میگی دیگه!
-من چی گفتم؟ تو کی ای؟
-
-من اینجا چیکار می کنم؟ من الان باید برم سر قرار با هلگا! بعدا به حسابت می رسم که باعث شدی دیر به قرارم برسم.


حواس برای آدم نمی ذارن که. قبل قرار بگم که اینم شناسه ی قبلیمه:
رابستن لسترنج


تایید شد. خوش برگشتی!


ویرایش شده توسط سالازار.اسلیترین. در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳۰ ۲۳:۵۲:۴۷
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳۰ ۲۳:۵۵:۵۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۹:۳۱ جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین
نام: اسکورپیوس

نام خانوادگی: مالفوی

گروه: اسلایترین

چوبدستی: چوب درخت زیتون، مو بدن گراز! و ۷ نیم سانتی متر.

خصوصیات ظاهری: موهای سفید و بور، چشماش سبز- و ردای اسلایترین همیشه تنشه.

خصوصیات اخلاقی: یه خشونت طلب پر افاده و تنبله که مدام در حال اذیت کردن دیگرانه.

توضیحی از زندگی: از همون روزی که بدنیا اومد در حال ایجاد خشونت و فساد بود و هر جایی رو که به عنوان مسئولیت بهش میسپردن رو به گند میکشید و همیشه ادعای بی طرفی و بی گناهی می کرد و می گفت تقصیر اینه تقصیر اونه امکانات نداشتم سرمایه نداشتم کنترل چیزی دستم نبود و از این حرفا!
کار به جایی رسید که پدرش دراکو، اسکورپیوس رو تو اتاقش حبس کرد تا به کار های بدش فکر کنه و خودشو اصلاح کنه ولی پدراسکورپیوس در اشتباه بود.
اسکورپیوس که تمام راه های مخفی و سری عمارت مالفوی ها عین کف دستش بلد بود از عمارت فرار کرد و خودشو جایی گم و گور کرد و مشغول زورگیری و غمه کشی شد تا بتونه خودش از راه حلال درامد به دست بیاره و خرج خودشو بده.
اسکورپیوس که توی کار هاش به شهرت قابل توجه ای رسیده بود تصمیم گرفت کارش رو گسترش بده و به همین دلیل با رشوه به مقامات هاگوارتزی تونست وارد مدرسه بشه و در گروه اسلایترین بیفته.


تایید شد!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۴ ۱۶:۲۳:۴۷



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۱۸ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰

رابرت هیلیارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۲ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰
از بغل ریش بابا دامبلدور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 80
آفلاین
نام: رابرت هیلیارد.

گروه: ریونکلاو.

رتبه خون: دورگه.

پاترونوس: قوچ!

جارو: نیمبوس ۲۰۰۱.

چوب دستی: چوب درخت سپیدار و ریسه قلب اژدها.

ویژگی های ظاهری و اخلاقی: شوخ طبع - خسته - باحال - گاهی هم بداخلاق! - چشمانی پر رنگ تر از عسل - مو هایی فرفری و پریشون - حدودا ۱۷۰ متر.

معرفی کوتاه (شایدم بلند!): رابرت هیلیارد... معروف به رابرت بیلیارد! فردی پولکی و عاشق تجارت و کسب و کار، او یک دورگه است و پدرش یک مشنگ است اما مادرش یک اصیل زاده واقعی است! او در سنین کم عاشق تجارت بود از همان سن با کسب و کار های کوچک مانند آدامس فروشی توانست تا سنی که درخواست نامه مدرسه علوم و فنون هاگوارتز آمد و او می خواست به دنیای جادویی برود که با خود گفت: "مگه بدون پول میشه؟!" و بعد هم رفت و حسابش را که حدودا یک میاد و نیم پول داشت برداشت و به دنیای جادویی در محله هاگزمید اولین قدم های جادویی اش را گذاشت و پولش را اول به تبدیل گالیون کرد و بعد بهترین تمام وسایل را خرید!
او در سال اول و دوم هاگوارتز توانست، تجارت حل تکالیف را در مدرسه راه بیاندازد و با این کار نانش را در روغن زد اما در سال سوم، در خارج از مدرسه یک دکه زد و وارد تجارت تقلب فروشی شد و از این کار توانست پولی حدودا سه برابر سود های دفعات پیش سود کند!
در سال چهارم دیگر با این بچه بازی ها خداحافظی کرد و وارد تجارت حمل فنون شد... او تمام فنون مورد نیاز را که بهش می گفتند به آنها یاد می داد و پول خوبی به جیب می زد و سال پنجم هم بر همین روال گذشت اما در انتهای سال پنجم او تصمیم می گیرد وارد تجارتی بهتر و قوی تر و پر پول تر شود بنابراین وارد تجارت قاچاق اسلحه جادویی تیر به همه جا انداز شد و هر روز نونش بیشتر از قبل در روغن غرق می شد، تا اینکه دیگر دوران تحصیل تمام شد و او وارد تجارت قاچاق جدید و مدرن جادوی سیاه شد و شروع به خدمت به ارباب با تمام جان کرد! و گفت: ارباب جان من است!



تایید شد. خوش اومدین!


ویرایش شده توسط Beaver در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۴ ۱:۲۷:۲۶
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۴ ۵:۰۹:۴۳

بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۳۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰

الکس وندزبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۴۸ یکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
نام: الکس

نام خانوادگی: وندزبری

گروه: گریفیندور

سن: ۱۵ سال

چوب دستی: چوب لورل، ۱۱ و نیم اینچ، تقریبا انعطاف پذیر، با هسته‌ی قلب اژدها

پاترونوس: سمور جنگلی

گونه: ماگل زاده

توانایی ها: توانایی در اجرای انواع جادو ها، توانایی در درست کردن انواع معجون ها، توانایی حل مسئله در سخت ترین شرایط و ارزیابی موقعیت ها

علاقه مندی ها: خواندن کتاب های ماگل ها و جادوگرها، کشیدن نقاشی های جادویی

ویژگی های ظاهری: پوست سفید و گونه هایی گلگون، موهایی قرمز و فرفری، قد نسبتا بلند و اندامی لاغر، دست هایی ظریف و انگشتانی کشیده و چشمانی پر از مهر و محبت دارد.

ویژگی های اخلاقی: فردی گوشه گیر و منزوی است و دوستان زیادی ندارد. اما به شدت به همان عده کم وفادار و متعهد است. در همه حال به دنبال رعایت اصول انسانی است. از جادوی سیاه نفرت قلبی دارد و ارباب تاریکی ها را فردی می داند که به خاطر رنج هایش رو به کشتن انسان های بی گناه آورده است. فردی مهربان و پر احساس است و سعی می کند هرگز کسی را از خودش نرنجاند. گاهی از رفتار آدم ها به خاطر ماگل زاده بودن و تفاوت هایی که دارد به تنگ می آید. هرگز عصبانی نمی شود و سعی می کند در همه مواقع بهترین راه حل را برای حل مشکلش برگزیند. فردی است که در اکثر اوقات پیرو منطق است اما گاهی همه جیز را به دست احساسش می سپارد. شجاع و ریسک پذیر است و در موقعیت های حساس حرکت های ذکاوتمندانه ای انجام می دهد. همچنین می توان گفت او نسبتا باهوش است.

توضیحات: او فرزند پدر و مادری معلم است و خواهر یا برادری ندارد. خانه و خانواده او بسیار گرم و صمیمی هستند و پدر و مادرش هر دو او را بسیار دوست دارند؛ البته که این احساس متقابل است. الکس پیش از دریافت دعوتنامه از هاگوارتز در مدرسه نیز به خاطر تفاوت هایش فردی گوشه گیر بود. در هاگوارتز به عنوان دانش آموزی مسئولیت پذیر شناخته شده است و مقاله هایش همواره باعث تعجب اساتید است.


متأسفانه فرایند ورودتون به ایفای نقش خیلی طول کشیده و با توجه به موارد ذکر شده در این اطلاعیه،

تایید نشد.


با توجه به اینکه اصلاحاتی توی میزان ظرفیت‌ گروه‌ها انجام شده،

تایید شد.



ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۱۹ ۱۱:۰۴:۴۱
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۱۹ ۱۷:۰۳:۲۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰

لی‌لی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۷ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۴۱ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 30
آفلاین
سلام سلام!! :))
بعد سه چهار سال اومدم دسترسی و نقشمو لی لیو پس بگیرم

نام و نام خانوادگی: لی لی لونا پاتر
گروه: گریفندور
اصلیت: اصیل زاده
سن 19
قد: 160
وزن: 50
چوبدستی: 73 سانت عشکی با طرح های یادگاران مرگ از چوب درخت مرگ
پاترونوس: اژدها
ظاهر: موهام در اصل قرمزه ولی طلایی کردمشون. چشمای زمردی درخشان خوشگل کشیده و لبای قلوه ای و دماغ کوچیک سربالایی دارم رنگ پوستم در اصل سفیده که گندومی خوشگلش کردم
اخلاق: مهربونم ولی فقط با اونایی که دوسشون دارم
ویژگی: خرخون و قوی با روحیه ی پسرونه و شیطون
مورد علاقه: رنگ سبز پدرم و داداش جیمز و داداش تدی و اسکورپیوس نامرد که عاشق روزیه از مار خوشم میاد و عاشق اسلیترین و گریفندورم
زندگی:
توی دره ی گودریک زندگی میکنم و تک دخترم و لوس بابامم. قبل 11 سالگی با رز ویزلی کک و مکی سرجنگ داشتیم چون مثل زندایی هرمیون ادعا میکنه که باهوشه.
وقتی رفتم هاگوارتز با آلیس لانگ باتم دوست شدم و سعی میکردم خودم رو به گروه غارتگان ثابت کنم ولی نذاشتن که نذاشتن.
روی اسکورپیوس رفیق داداشم کراش زدم ولی خورد به دیوار هیچ... پسره ی لولوخورخوره با رز لولوخورخوره تر از خودش دوست شد.
دختر شیطون و خشن با روحیه ی پسرونه هستم برای همین مشتی بهشون زدم.
12 سالم که شد پدر و مادرم طلاق گرفتن و با پدرم برای ماموریتی به ایران اومدیم. توی مدرسه ی جادوگری ایران عاشق شاهزاده شون شدم و سعی کردم با معجون عشق عاشق خودم کنم ولی فهمیدن و منو انداختن یه زندان درست عین ازباکان برام شیش هفت سال حبس بریدن.
حالا که توی 19 سالگی ازاد شدم تبدیل به یه جادوگر سیاه و خطرناک شدم. ها ها ها...!!


متاسفانه این شخصیت توسط ایشون گرفته شده. لطفا شخصیت دیگه‌ای رو انتخاب کنین.
تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۱۸ ۲۰:۵۹:۲۶

لی لی لونا پاتر

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

اصیل زاده امد
خون لجنی ها فرار کنید !!!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰

جسیکا ترینگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ جمعه ۳ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
نام : جسیکا
نام خانوادگی : ترینگ
چوبدستی : چوب درخت بلوط و موی تک شاخ
سن : 11 سال
سال اول هاگوارتز
گروه : هافلپاف
جارو : آذرخش
ویژگی ها : او یک دختر دگرگون نما و همینطور حیوان نما است که به ققنوس تبدیل می شود . او همیشه با چشم ها و موهایی به قرمزی خون ظاهر می شود و معمولا اکثرا از اون می ترسند اما در واقع او اصلا خطرناک نیست فقط کمی شیطون است و کارهای غیر قانونی انجام می دهد و خب... یکم با دوستانش دردسر درست می کنند و البته که هیچ وقت لو نمی رود .
راجب زندگی او : مادر و سه خواهر و سه برادرش مشنگ هستند ولی او و پدرش و برادر بزرگترش جادوگر هستند . برادر بزرگترش فارغ التحصیل شده و در وزارت سحر و جادو کار می کند . وقتی نامه هاگوارتز به ادنا رسید لوستر منفجر شدددد جادوی او بسیار کم و تا حدودی غیر قابل کنترل هست و به این دلیل پنهان کردنش از مشنگ ها کمی سخت است ولی خب پدرش همیشه می تواند به راحتی یک ورد فراموشی روی کسی اجرا کند . او از مرگ خوار ها متنفر است و جنگیدن را دوست دارد . همینطور خوب جارو سواری می کند و بسیار بازی کوییدیچ را دوست دارد و خیلی دوست دارد محاجم باشد . اون شجاع و باهوش است و عاشق ورد ها است .



تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۱۸ ۲۰:۵۶:۲۵


در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!
تصویر کوچک شده
بله تا زنده ایم واسه هافل می جنگیم.
123 هافل برنده می شه !







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.