لرد که اکنون در دستان بلا بود گفت.
- سمت راست پشت اون دره.
بلاتریکس در حالی که یک تنه لرد را بلند کرده بود و به ارکو و جیسون چشم غره میرفت به سمت در خودکار سو حرکت کرد.
ارکو فکری کرد و سو را با لگدی پشت میزش کنار در پرت کرد.
- بدو باید نوبتشونو ثبت کنی دیگه تو مثلا مسئول دَری.
سو با خوشحالی پشت میزش نشست:
- سلام بلا. من مسئول در هستم. نوبت قبلی برای عبور داری؟ همه باید برای عبور نوبت قبلی داش...
لرد که عصبانی شده بود فریاد زد:
- نوبت قبلی دیگر چه صیغهایست برو کنار سو می خواهیم رد شویم.
دیگر لرد دستور داده بود و نمی شد روی حرف لرد حرف زد.
سو با ترس و لرز از پشت میز کنار رفت.
ارکو دیگر چارهای نداشت باید کاری بسیار خطرناک می کرد. اگر در حین کار دستگیر می شد مجازاتی کمتر از مرگ در انتظارش نبود ولی اگر موفق می شد نجات پیدا می کرد. البته اگر این کار را انجام نمی داد هم کشته می شد.
با ترس و لرز به سمت لرد و بلاتریکس که او را حمل می کرد رفت.
پشت بلاتریکس خیلی آرام خم شد و دستانش را در جیب های بلا فرو کرد.
خیلی آرام لینی و پیتر را گرفت و به جلو پرت کردلینی پرواز کنان و جیغ کشان به طرف تار هایش رفت و پیتر هم در اولین سوراخی که دید پناه گرفت.
در همان لحظه رودولف از پشت گفت:
- ارکو داری چیکار می کنی؟
گندش در آمده بود. حواس ارکو اصلا به پشت سر نبود چون تمام تمرکزش را پای بو نبردن بلا گذاشته بود.
بلا با شنیدنصدای رودولف و لینی و پیتر به طرف ارکو برگش و او را در حالی که هنوز یکی از دستانش در جیبش بود دید.
-داری چه غلطی می کنی عزیزم؟
ارکو آب دهانش را قورت داد و در حالی که هنوز دستش در جیب بلا بود گفت:
- بلا شکر خوردم.