1- وارد شبکههای مجازی بشین و تعریف کنین که مشنگا توشون چیکار میکنن. توضیح اضافهای نمیدم تا با ذهن باز جواب بدین. هرچی خلاقانهتر و تمسخرآمیرتر و بامزهتر، امتیاز بیشتر. (8 نمره)
با چشمای گرد شده به گردی های توی گوشی نگاه کردم. با احتیات دستمو بردم سمت اونی که پایینش نوشته بود "instagram" و رنگی رنگی بود.
صحفه ای که باز شد بدتر دهنمو وا گزاشت.
-یا حضرت مرلینننننننننننن!
(اینجاست که هیچ استیکری گویای تعجب آمانو نیست!)
مشنگ بودن. کلییییییی مشنگ! نصفشون لباس داشتنو نصف دیگه....اه خودتون میدونید تو اینستاگرام چه خبره دیگه...
کمی سرفه کردم که هذم عکسای جلوی چشمم راحت تر بشه ولی...
-پروفسوررررررررررررر! این کیهههههههههههههه!؟ اومده بهم میگه باهام دوست شووووووووووووووو!
جیغ و داد هایی که میکشیدم دیگه برای بقیه عادی شده بود حتی پروسفور ابرکرومبی!
کم کم بغضم گرفت و سعی کردم از اون برنامه وحشتناک دور شم.
-انگاری این به دردم نمیخوره...بریم واتساپ...
دستمو گزاشتم رو گردالوی سبزی که اسمش واتساپ بود و...
دینگ!
دینگ!
دینگ!
-اینا دیگه چینننننن؟
-دوشیزه یوتاکا صداتون تا طبقه هفتم رفت!
با چهره ترسیده به پروفسور خیره شدم.آب دهنمو قورت دادم.
-ببخشید پروف-
دینگ!
با سرعت گوشیو نگاه کردم.
لینی وارنر:
سلام صبحتون بخیر!
چشمام گرد میشه.جیغ بلند تری میزنم.
-لینیییییی! لینی جونم چطوری رفتی اون تووووووو! بیا بیرونننننننننننننن!
با گریه چوبدستیمو در آوردم.
-لینیییییی وایسا کنار الان نجاتت میدمممممممممم! بومباردا!
گوشی با طلسم من نیست و نابود شد و اثری از لینی نبود. با گریه خودمو انداختم وسط کلاس(بدون اهمیت به جماعتی که داشتن بهم زل میزدن و از صدای انفجار کر شده بودن)
-نههههههههههه من لینی رو کشتممممممممممم!
-و اینجاست که شاعر میگوید: گوشی دست آدم کارنابلد ندید که این اتفاق میوفته!-
2- اصلاً با چه روشی وارد شدین؟ میتونین فضای داخل گوشی رو فیزیکی تصور کنین که اینجوری جواباتون بامزهتر هم میشن. (2 نمره)
جالبه! خب باید بگم کمی قضیه خجالت آور و مفصله ولی از اونجایی که تکلیفه مجبور به بازگو کردنش هستم دیگه...
اهم اهم:
حدود ربع ساعت تمام به گوشی عجق وجق جلوی چشمام زل زده بودم.
-چطوری روشن میشه؟
یهو فکر بکری به سرم زد. چوبدستیمو در آوردم. نفس عمیییییییق کشیدم.
-خب آمی!تو میتونی!
چشمامو محکم بستم و چوبدستیو گرفتم رو به گوشی.
-روشن شو!
ولی هیچییییی نشد. با ناراحتی نفسمو دادم بیرون و بدعنق شدم. داشتم زیرلب غرغر میکردم که چشمم به یه دکمه عجیب خورد. با تعجب دکمه رو زدم و...
دنگ!
-من تونستمممممممم