هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
باید به هر نحوی که بود، راهی برای نجات آن دو پیدا می‌کردند. نه که کشته مرده‌ی آن‌ها باشند‌ها... نه. در تنها راه ورودشان به داخل هنرستان بود!

-دوستان همه با هم به فکر فرو می‌ریم تا ببینیم چیکار میشه کرد. آماده؟ حرکت!

در کسری از ثانیه همه فرو رفته بودند در انواع افکار که بعضی‌هایشان حتی قابل ذکر کردن نیستند. اما در این میان، مرگخواران درستکاری نیز یافته شدند.
-من میگم همه با هم در رو هل بدیم تا آزاد شه!

ایده، ایده بدی نبود.

-هل می‌دیم!

قبل از همه، لینی به در رسید و با تمام توان شروع به هل دادن در کرد.

-این داره چیکار می‌کنه؟
-هل می‌دم دیگه! مگه کوری! ببین! هل دارم میدم!

مرگخواران آهی از اعماق وجود کشیدند و همه با هم دست به کار شدند.
-هــــــل بدیــــــــــد!

هل دادند و...

پق!

در چرخید و ارکو و جیسون به داخل هنرستان شوت شدند.
-آزاد شدیم! هووووورا!

-اهم اهم!

جیسون و ارکو آزاد شدند، لاکن باقی مرگخواران به شکل تپه‌ای انسانی لای در گیر کرده بودند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
بلاتریکس اشتباه کرد!

کمتر پیش می آمد که بلاتریکس اشتباه کند... ولی به هر حال این پدیده نادر، هر ده سال یکبار در طبیعت دیده می شد و مرگخواران چقدر خوش اقبال بودند که بدون هیچ سعی و کوششی، شاهد چنین اتفاق عجیب الوقوعی شده بودند.

بلاتریکس دو نفر را به سمت دری که فقط برای یک نفر جا داشت هل داده بود.

و نتیجه؟

-گیر کردیم!

بلاتریکس که مسئول این اتفاق فجیع بود جلو رفت و با نوک کفشش چند ضربه به جیسون زد.

جیسون تکان نخورد.

چند ضربه دیگر به آرکو زد که بطور عمدی محکم تر زده شد.

او هم تکان نخورد.

و بلاتریکس قانع شد که جیسون و آرکو به شکلی بسیار مضحک، لای در چرخشی گیر کرده اند. بغض هم کرده بودند.




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
- دیگه در اون حد نمی‌دونم، فقط عکسشو وقتی جادوآموز بودم تو کتاب کلاس ماگل‌شناسی دیدم.
- بعد به من می‌گی احمق؟ خودت که احمق‌تری.
- حداقل من می‌دونم اسم در چیه.
- وقتی ندونی چطوری باید رفت تو اسمش به چه درد می‌خوره.
- بیا اینجا ببینم.

دو مرگخوار برای دقایقی مشغول بزن بزن می‌شن و گرد و خاک حاصل از این حرکتشون باعث می‌شه لینی به سرفه بیفته و مجبور به فرود رو کلاه سو می‌شه.
- بیاین آناتومی بدن درو مورد بررسی قرار بدیم و راهی برای شکستش پیدا کنیم.

سو تکونی به کلاهش می‌ده و لینی رو مجبور به پرواز دوباره می‌کنه.
- جنگه مگه؟ یه دره همه‌ش.
- اگه فقط یه دره که خب برین تو چرا معطل وایسادین؟

جیسون تا جایی که اوضاع رو بی‌خطر می‌بینه به در نزدیک می‌شه و همون‌طور که چهارزانو نشسته با دقت مشغول تماشای چرخش در می‌شه.
- فکر کنم باید در زمان مناسب تو موقعیت مناسب قرار بگیریم و باهاش حرکت کنیم تا برسیم داخل!

ارکو که با جلو رفتن جیسون جرات پیدا کرده بود، خودشم جلو می‌ره و دستی به لبه‌های در که در حال چرخش بود می‌کشه و انگار که برق گرفته باشدش سریعا دستشو عقب می‌کشه.
- اگه تو زمان نامناسب تو موقعیت نامناسب قرار بگیریم و دست و پامون قطع بشه چی؟

بلاتریکس که طاقتش داشت تاب می‌شد جلو میاد و جفتشونو هل می‌ده به سمت در.
- می‌رین یا خودم پرتتون کنم تو؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰

آلانیس شپلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
- خوشبختانه نزدیکه! بیایید من راهنمایی تون می کنم.

مرگخواران به دنبال تام راه افتادند.

-اینجاست! بیایید بریم تو.

- مطمئنی؟ اینجا که تره باره.

مرگخواران رو به روی بازاری پر از جنب و جوش ایستاده بودند، بازاری که مطمئنا هنرستان چند منظوره ی هنر های مختلف نبود.

- آهای! هندونه دارم، هندونه! بیایید و بخرید. آهای تموم میشه ها...

- وای این چا نارنگی ای است. نچ نچ، عجب میوه های به درد نخوری.

- من 5 گالیون می خرمش. چونه هم نزن، 6 گالیون زیاده...

ناگهان بلاتریکس عصبانی شد.
- اصلا تو بلدی بخونی. اینجا که تره باره!

- اونجا را نمیگم که! اون ور رو نگاه کن.
تام به ساختمان بزرگ و سفیدی در کنار تره بار اشاره کرد.

- خودمم می دونستم، لازم نبود بگی. برید تو.

مرگخواران به سمت ساختمان رفتند.

- آییی! این چشه؟

- در چرخشی است، احمق!

- خب چه طوری ازش رد بشیم؟




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۹ دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۳:۱۳:۱۲
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
خلاصه:

لرد ولدمورت می‌خواد مالکیت خانه‌ی گانت‌ها رو به یکی از مرگخوارا واگذار کنه و برای این کار، باید با استعدادترین مرگخوار رو پیدا کنه.
مرگخوارا هم واسه یادگیری و کسب مهارت، می‌زنن بیرون تا ببینن چی گیرشون میاد. این وسط چندتا مشنگ فوتبالیست رو می‌بینن و تصمیم می‌گیرن شانسشون رو امتحان کنن و باهاشون مسابقه بدن، ولی اوضاع خوب پیش نمیره و مسابقه‌ی فوتبال کلاً کنسل میشه.

★★★


رودولف کلّه‌ی جاگسن رو که بصورت جداگونه یکی از یازده بازیکن تیم مرگخوارا بود، روی زمین گذاشت و روش نشست.
- ای تف تو این شانس! حالا باس چیکار کنیم؟!

شپلخ!

رودولف عین ماست پهن زمین شد، چون جاگسن کلّه‌ش رو خیلی یهویی از زیرش قاپید و همونطور که زیر لب زمزمه می‌کرد "از غُر جماعت فقط تفش به ما رسید"، با آستینش کلّه‌ش رو برق انداخت و گذاشتش سر جاش.
- یه‌کم دندون رو جیگر بذارین ببینم چی گیر میارم...

و بعد منوی زوپسش رو در آورد و همونطور که داشت باهاش تایپ می‌کرد، بحث و همفکری مرگخوارا بالا گرفت.

- این الآن چی گفت؟
- دندون رو جیگر بذاریم... ینی چی؟
- اصلاً جیگر چیه؟
- فک کنم آرسینوس جیگر رو میگه.
- بحث جیگر شد! جیگراتون کمالات هم دارن؟
- هی بچه‌ها این یه اصطلاحه. معنیش هم میشه Please Wait.

خارج از گفتگوی مرگخوارا، جاگسن بشکنی زد و به منوی زوپسش اشاره کرد.
- ببینین چی پیدا کردم... هنرستان شبانه‌روزی و چند منظوره‌ی شکوفه‌های لندن! خیاطی، نظافت، شستشو، آشپزی، آرایش، پیرایش، جوشکاری، هنرهای رزمی و هزارتا چیزمیز دیگه... تازه یه ماه اولشو هم مفت و مجانی آموزش میدن!

مرگخوارا: آدرس؟


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۴ ۱۹:۴۶:۱۵
ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۴ ۱۹:۵۵:۱۲

If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۸:۳۷ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰

رابرت هیلیارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۲ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰
از بغل ریش بابا دامبلدور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 80
آفلاین
-چرا منو دارید نگاه می کنید؟ نکنه از جونتون سیر شدید؟!
-نه! نه! غلط کردیم!
یکی از میان مرگخواران گفت:
-خب پس کجا رو نگاه کنیم؟
و بعد بلای مو سیخ سیخی او را تبدیل به خاکستر قرمز کرد!
-خب از شر این هم خلاص شدیم!... چیه؟! چرا من رو دارین نگاه می کنین؟! نکنه شما هم از جون بی ارزشتون سیر شدید؟! کروشیو! و بعد مرگخواران متفرق شدند!
-خب چی کار کنیم بلا؟
-احمقا! برید توپ رو بگیرید و گل بزنید!
و بعد کمی مرگخواران در میان خود فکر کردند و در نهایت با صدایی بلند گفتند:
-چه فکر خوبی!
و بعد مرگخواران با سرعت به سمت توپ رفتند، بی آنکه به سوت پایان بازی داور توجه کنند، بی آنکه حتی به جیغ های بلا گوش بدهند که می گفت:
-احمقا، اونجا که دروازه نیست!
تا اینکه یکی از مرگخواران با شوتی محکم تو صورت بلا زد...
-بلا جون، من رو ببخش عزیزم!
-خفه شو!!!!! کرررررررررررررررررررررررروووووووووووووووووووووووششششششششششششیییییییییییوووووووووووووو!!!
و بعد از آن دیگر تمام افراد آن مرگخوار ورق برگشته را ندیدند! و بعد از مرگ آن بدبخت تمام افراد دست از بازی برداشتند و پا به فرار گذاشتند...!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ جمعه ۲۵ تیر ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۹:۳۱ جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین
همه ما افکار و خیالاتی داریم که گاهی در ان فرو می رویم و همه چیز و همه کس را فراموش می کنیم و سرعت گذشت زمان به شدت خیالمان وابستس و همین در مورد مایکل و رابرت نیز صدق میکرد.

_فرق سر منو نگاه می‌کنی وقت رفت بازی را شروع کن!
_بیا!

هنگامی که فرد مذکور توپ را به بلا پاس داد و حتی یک سانت هم توپ به پای بلا نزدیک نشد که بازیکنان تیم مقابل توپ را را ربوده و عین موشک به سمت دروازه هجوم بردند و از انجا که دفاعی نیز وجود نداشت در عرضی از ثانیه با یک شوت به طاق دروازه گل زده و تیم مرگخوار یک گل عقب ماند.

_مگه بهتون نگفتم یکی تون دفاع وایسه؟
_بلا مگه نگفتی همه حمله وایسیم؟

مرگخوار که از حرف خود پشیمان بود و پشیمانی دیگر الان سودی نداشت با کروشیو بلا سقط شد.

_چرا دارن بازی رو ترک میکنن؟
_شنیدم حقوقشون رو ندادن و بازیکنان برای اعتراض بازی رو ترک کردند.
_بلا چکار کنیم؟
و همه نگاه‌ها به سمت بلا برگشت.





پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ جمعه ۲۵ تیر ۱۴۰۰

رابرت هیلیارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۲ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰
از بغل ریش بابا دامبلدور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 80
آفلاین
از آن میان رابرت با فریاد گفت:
-درود بر مرگواران...
و بعد بلاتریکس با پشت دست در دهان رابرت زد!
-ساکت شو رابرت!
-اما... هق... من... هق... که چیزی نگفتم!
- داشتی همین الان هویتمون رو لو می دادی!
و بعد مایکل با گریه جمعیت را وداع گفت و رفت به سمت سالن غذاخوری...

ده دقیقه بعد در سالن غذاخوری...

-آه چقدرگرسنمه!
رابرت با گرسنگی شروع به خوردن غذا کرد...
مایکل که در کنارش نشسته بود گفت:
-هی رفیق میشه من دسرت رو بخورم
-نه!
-چرا؟ بابا لطفا!
-نه خیر! خودم می خورم!
و بعد رابرت دسرش را خورد و از سالن غذاخوری رفت بیرون و گفت:
-آه مرلین پولام کجان، پولاممممممم!
و بعد دوباره شروع به خواندن کرد!
-عجب رسمیه، رسم زمونه!/ منو جدا از پولام حالا میکنه/ غم رو تو دلم شعله ور میکنه!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰

مایکل رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۲ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۴۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
و نهایتا گلللل!گگگگگگگللللللل!

مایکل رابینسون با فریاد این رو گفت و در میان جمعیت تشویق کنندگان بالا و پایین پرید!

بازیکنان به همین ترتیب بازی کردند و مایکل رابینسون هم همینطور.... بازیکنان نیز و مایکل نیز... بازیکنان و مایکل...

تا اینکه داور سوت پایان بازی را زد و مایکل از میان جمعیت پرید پایین... همه تعجب کردند... البته جای تعجب هم داشت آنها ۱۰ بر ۰ بازی را برده بودند...

مایکل با اینکه از یک فاصله حدودا ۱۰۰متری افتاده بود اما بازهم داشت شادی می کرد...

تا اینکه ساعت ناهار رسید و مایکل با سرعتی فراتراز نور شروع به خوردن غذا کرد...



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۹

میوکی سوجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۳:۰۸ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱
از تو کتابا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
بعد از اینکه مرگخوار ها سرجای جای خود ایستادند، بلاتریکس و کاپیتان تیم ماگلی رو به روی هم قرار گرفتند که کاپیتان ماگلی گفت:

-خب الان باید سکه بندازیم تا ببینیم توپ باید دست کی باشه
-ما نمی خواهیم سکه بندازیم .توپ باید با ما باشد
-اما نمیشه این نوع بازی کردن درست نیست
-الان میفهمیم درسته یا نه...اواداک...
-بلا حواست هست که اگه اونو بکشی کسی نیست که بهمون فوتبال یاد بده؟

بلاتریکس بعد از کمی فکر سعی کرد خودش را کنترل کند. توپ را در دست گرفت و به سمت مرگخوار ها رفت و بازی را شروع کردند
سپس نگاهی به مرگخواران کرد و گفت:

-همگی باهم...حمله
مرگخواران که منتظر این دستور از سمت بلاتریکس بودند، به سمت ماگلی ها حمله کردند.
ماگلی ها که اوضاع را دیدند همگی شروع به دفاع کردند. کاپیتان تیم (بلاتریکس) که جلوتر از همه بود و توپ نیز زیر پای او بود به سمت دروازه رفت و در راه به چند تن از بازیکنان کروشیویی زد تا از سر راهش کنار بروند .و حالا او بعد از طی کردن راهی طولانی رو به روی دروازه ایستاده بود...!


حالا امضا به چه دردی می‌خوره؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.