نتیجه دوئل اینیگو ایماگو و جیسون سوان:امتیازهای داور اول:
اینیگو ایماگو: 26 امتیاز – جیسون سوان: 26.5 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
اینیگو ایماگو:26 امتیاز – جیسون سوان: 26.5 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
اینیگو ایماگو: 24.5 امتیاز – جیسون سوان: 26 امتیاز
امتیازای نهایی:
اینیگو ایماگو: 25.5 امتیاز – جیسون سوان: 26.33 امتیاز
برنده دوئل:
جیسون سوان!.....................................
صدای باز شدن در را شنید... و بعد صدای قدم های منظم را.
رو برویش ایستاد و به چشمانش خیره شد.
-خسته شدم... می فهمی؟ واقعا خسته...
صدای شکستن شیشه... انعکاس صدا در اتاق و سکوت مطلق و عمیق...
.....................................
اینیگو سرش را پایین انداخته بود. خسته و بی هدف از این اتاق به اتاق دیگر می رفت... قدم زدن و تغییر مکان، هیچ تاثیری روی اندوه عمیقش نداشت.
تصمیم گرفت سری به آرزوهایش بزند.
به اتاقی در انتهای راهرو نزدیک شد و به آرامی درش را باز کرد.
وارد اتاق شد.
مثل همیشه تاریک بود.
دلیلش را می دانست. برای این که تمرکز بیننده را فقط و فقط معطوف به آینه بزرگ وسط اتاق کند.
جلوی آینه رفت.
اینیگوی خوشحال داخل آینه را دید.
ولی خوشحال نشد.
این فقط فکر و خیال بود. حتی آینده اش هم نبود. خیال خالی... به هیچ دردی نمی خورد.
به چشمان اینیگوی خوشحال خیره شد و زمزمه کرد:
-خسته شدم... می فهمی؟ واقعا خسته...
اینیگوی داخل آینه بهت زده و شوکه شده بود. لبخندش محو شد.
آینه ترک برداشت...
و شکست...
اینیگوی غمگین چشمانش را بست و خودش را به جریان هوایی که از داخل آینه احساس می کرد سپرد.
او هم محو شد. درست مثل لبخند تصویرش...
چند ثانیه بعد، آینه ترمیم شده بود.
اتاق خالی بود و اینیگوی غمگین، جایی در پس آینه، چشمانش را باز کرد.
روبرویش اتاق خالی قرار داشت.
صدای باز شدن در را شنید... و بعد صدای قدم های منظم را.
جیسون را دید که وارد اتاق شد و رو برویش ایستاد و به چشمانش خیره شد. چند ثانیه طول کشید تا اولین جمله را بر زبان بیاورد.
-خسته شدم... می فهمی؟ واقعا خسته...
صدای شکستن شیشه... انعکاس صدا در اتاق و سکوت مطلق و عمیق...
جیسون هم ناپدید شد.
همه "خسته" های واقعی، داخل آینه دور هم جمع شده بودند. حالا وظیفه جدیدی داشتند. وظیفه ساختن آرزوهای زیبا و ترسیم تصاویر امیدوار کننده برای دیگران.