هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰

بریج ونلاک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۸ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ شنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۱
از کچل بودن، دست نمی کشم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
-هه هه! پس بدهی ای که به نامم زدین رو پرداخت نمی کنم!

جادوگر لبخندی بر صورتش پدیدار شد و بعد زبانش را از دهان درآورد و به سوی اگلانتاین زبون درازی کرد! اگلانتاین انقدر عصبی شده بود که هرچه برگه از صبح نوشته بود و ننوشته بود را پاره و پوره کرد!

-به چه حق... به چه حق... به چه حق سر من کلاه میذاری؟

جادوگر خنده ای کرد و بعد با صدایی که هم درش غم بود و هم درش شادی، گفت:
-خب... چیز زیاد سختی هم نبود، دکتر! شاید تو یکمی خنگی... راستی مدرک داری؟

اگلانتاین دستپاچه شد و پیپش از دهانش افتاد، او شروع به خاراندن سرش کرد و با حالتی که حاکی از دست و پا گم کردنش بود، گفت:
-عه... خب... چیزه... راستش، من مدرکم از دانشگاه غریزه آباده!
-دانشگاه غریزه آباد؟! ما رو سیاه می کنی داش! می دونی من کیم؟ من مامورم...

اگلانتاین که انگار کشف بزرگی کرده باشد، با شور و شوق گفت:
-هه! بالاخره اسمتو گفتی! با اینکه اسمت عجیب و ماگل ماننده، اما دیدی اینو فهمیدم؟ حال کن!
-احمق... مامور یه شغله! من ماموره...
-خب حالا من ماموره! مخفف اسمت میشه مامور دیگه!

جادوگر بیچاره و فلک زده داشت هق هق گریه می کرد و بر سرش می زد، که چرا گیر چنین آدمی افتاده است...

-بابا، من مامور بررسی بیمارستان های جادویی از سوی مجمع بین المللی جادویی هستم! اومدم ببینم درآمد سنت مانگو چقدره! گفتن بیام اینجا که خودت صدام زدی!

اگلانتاین سرش را خاراند و بعد با حالتی که نشان از نفهمیدنش بود، گفت:
-عه... که اینطور!


کچلی رو عشقه!


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
آگلانتاین، با قیافه ای که خونسردی، ازش می بارید، رو به بیمار جدیدش کرد.
_ این بیماری... بیماری بدیه!

جادوگر بینوا، رنگش پرید.
_ یعنی... یعنی... میمیرم؟

آگلانتاین، بشکنی زد.
_ البته که میمیری! تو وقتی که بدهیتو پرداخت کردی، بلافاصله میمیری!

جادوگر، اخمی کرد. کدام بدهی؟
_ ام... ببخشید. کودوم بدهی منظورتونه؟

آگلانتاین، با قیافه ای که هوش ازش می تراوید، اعلامیه سنت مانگو را، نشان بدبخت داد.
_ طبق این اعلامیه، چون شدت بیماریت زیاده، و هر لحظه ممکنه بیفتی و بمیری، باید تمام دار و ندارتو، به سنت مانگو بدی؛ و وقتی بدهیت، پرداخت شد...

لبخندی، به پهنای صورتش زد.
_ به رحمت مرلین میری!


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰

آلانیس شپلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
- دکتر نگفتید که میمیرم یا نه؟

- دکتر نگفتید که میمیرم یا نه؟ این چه اسمیه آخه؟

جادوگر با تعجب سرش را تکان داد.
-نه... اسمم دکتر نگفتید که میمیرم یا نه نیست! فقط پرسیدم که میمرم یا ممکنه زنده بمونم؟

- این بحث رو ولش کن! الان ازت پرسیدم که اسمت چیه؟ چرا جواب نمی دی؟
ناگهان متوجه شد صدایش بیش از حد خشن بوده و سپس سعی کرد با دکترانه ترین حالت ممکن حرف بزند.

- خب لطفا به سوال من جواب بدید. اسمتون چیه؟

- چرا سعی میکنید بحث را عوض کنید؟ ها؟ یعنی میگید من میمیرم؟
جادوگر با بغض به اگلانتاین خیره شد.

- من کی اینو گفتم؟ من گفتم اسمتو بگو یکم بحث شاد شه! من که نگفتم تو میمیری.

- یعنی امیدی هست؟ ممکنه درمان بشم؟

آگلانتاین با بی حوصلگی به جادوگر خیره شد. بهتر بود جوابی از خودش میساخت وگرنه جادوگر دست از سرش بر نمی داشت.
- آخر سر هم نگفت اسمش چیه!





پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰

کروینوس گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۱
از عمارت پر شکوه گندزاده کش گانت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
-نه! با عمه ات بودم! با تو بودم دیگه!

اگلانتاین پیپ خاموشش را بر دهان گرفته بود و داشت به جادوگری نگاه می کرد که به سمت او می آمد، جادوگر بلاخره به اگلانتاین رسید و با صدایی ریز گفت:
-امری داشتید؟

اگلانتاین سرش را به معنای بنشین، تکان داد اما جادوگر متوجه منظورش نشد! اگلانتاین می خواست به سمت جادوگر مورد نظر حمله ور شود، اما نشد! چون نمی توانست یک بیماری را که تازه گیرش آمده بود، هوا کند...

-وای، وای، وای! چه چهره غمگینی! چه اخمایی! چه لب و لوچه ای! ای جادوگر بیچاره! نکنه، فشفشه ای؟ یا شایدم گندزاده؟

جادوگر مورد نظر با شنیدن این حرف های اگلانتاین غمش تازه شد و به سمت صندلی رو به روی اگلانتاین رفت و روی آن نشست و شروع به صحبت کرد...

-سلام!
-علیک!
-خب... خب... از کجا شروع کنم؟
-از یه جایی شروع کن دیگه! مگه این همه بیمار رو نمی بینیی؟!

جادوگر نگاهی به دور و اطراف انداخت ولی هیچ کس را ندید! آنجا دال پر نمی زد!

-مطمئنین کلی بیمار این جاست؟

اگلانتاین سری تکان داد و ‌گفت:
-آره، خب... معلومه تو نمی تونی ببینی! نباید با چشم سر ببینی، باید با چشم دل ببینی!

جادوگر سرش را کمی خاراند و بعد گفت:
-مشکل منم همینه! چشم دل! اصلا ندارم، اصلا می دونین چیه، همه چی برام ساده است من راحت می زنم خراب می کنیم! چمه دکتر؟

اگلانتاین با شنیدن جمله آخر، حالتی متفکرانه و متکبرانه به خود گرفت و به وجد آمد! او سعی کرد کمی صدایش را تغییر دهد و تا حدودی درش موفق بود! اما روح صدایش هنوز صدای همان دزد بود...

-عه... خب طبق چیزی که غریزه دکتریم میگه... خب... تو دچار بیماری اتاق قرمزی!

«غریزه دکتری چه بود؟ بیماری اتاق قرمز چه بود؟ آیا خطرناک بود؟ باعث مرگ می شد؟ هزینه درمانش زیاد بود؟» و سوالات زیادی از این دست در ذهن بیمار نقش بست و بعد با نگاهی سوال بر انگیز به اگلانتاین نگاه کرد. خود اگلانتاین نیز در حرفش مانده بود!

-دکتر... این بیماری چیه؟ می میرم؟

اگلانتاین که فقط نام بیماری را شنیده بود و هیچ چیز در باره اش نمی دانست، سریع سرش را تکان داد و سعی در عوض کردن بحث کرد...

-خب... این رو ولش کن! بعدا توضیح می دم! حالا بگو اسمت چیه؟


ویرایش شده توسط کروینوس گانت در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۲۷ ۹:۱۰:۱۹



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه تا آخر این پست:

قانونی وضع شده که همه باید از سنت مانگو گواهی سلامت روحی و جسمی بگیرن. هر کسی که بیماری روحی یا جسمی داشته باشه، با توجه به شدت بیماریش باید هزینه پرداخت کنه. ولی واقعیت اینه که بودجه سنت مانگو تموم شده ومی‌خوان با نسبت دادن بیماری های روحی و جسمی مختلف به مردم، کسب درآمد کنن. سنت مانگو اگلانتاین رو فرستاده که به مردم گواهی سلامت بده. اگلانتاین صندلیش رو کنار خیابون گذاشته و دنبال طعمه می گرده.

.............................

اگلانتاین صندلی اش را کنار خیابان گذاشته بود و میزی در مقابلش قرار داشت.

گورکنی غمگین، در مقابلش نشسته بود و از مشکلاتش می گفت. از این که در هافلپاف او را گاهی ندیده می گیرند. از این که دیگر نمی تواند گورهای با کیفیتی بکند. از این که روز تولدش را فراموش کردند و حالا در تعقیبش هستند و قصد دارند او را بدزدند.

اگلانتاین می نوشت و می نوشت. گورکن دارای مشکلات زیادی بود. همین چند دقیقه پیش به سختی ده ها هافلپافی را از او دور کرده بود و قانعش کرده بود که مثل بچه آدم روی صندلی بنشیند و از مشکلاتش بگوید.

خیلی زود نسخه اش را پیچید و با گیره لباس، به گوشش وصل کرد. گورکن هم به سرعت به خانه اش در هاگوارتز برگشت که هزینه مشکلاتش را از هافلپافی ها بگیرد.

مدتی بود که دور و بر اگلانتاین خلوت شده بود. کل آهنگ هایی را که بلد بود، زیر لب زمزمه کرده بود و حالا باید کاری می کرد. سنت مانگو احتیاج به درآمد داشت. برای همین دست به کار شد.
- پیست... پیست...

جادوگر بدبختی که داشت از مقابلش رد می شد، صدای "پیست" را شنید و برگشت.
- با... من بودین؟





پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰

رابرت هیلیارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۲ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰
از بغل ریش بابا دامبلدور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 80
آفلاین
هافلپافی ها هنوز داشتند اسکورپیوس را با نگاه سرزنش آمیزی می نگریستند، اما دریغ از اینکه اسکورپیوس معنای نگاه آن ها را بفهمد! این سکوت برای مدتی ادامه داشت تا اینکه علیرضا گورکن صدای "عر عر" از خود در آورد...

-هوی مردک! بلند شو از رو علیرضای عزیزمون!
-راست میگه، بلند شو مردک!

بالاخره اسکورپیوس از روی علیرضا بلند شد و دستش را به کمرش گرفت و با صدایی گرفته که حاکی از درد سقوطش بود، گفت:
-حالا که هستین، خب زود باشید علائمش رو بگین دیگه!

آگلانتاین عصبی شده بود، یعنی چی که آنها وارد مذاکره با اسکورپیوس، اجل معلق آگلانتاین بشوند! و از طرف دیگر، یعنی چه که یک نفر نصف سود را بگیرد و یک گروه ۱۰۰ نفره هم نصف دیگر سود! مطمئنا درصد سود یک گروه باید بیشتر از درصد سود یک نفر باشد!

-هوی، تو اسکورپیوس! می خوای سر هافپافی ها رو کلاه بذاری؟ از نظر خودت این کار امکان پذیره؟ اون هم با وجود منِ تیزهوش؟

اسکورپیوس سرش را خاراند، مثل اینکه رو دست خورده باشد عصبی شد و با پرخاش و حالتی حق به جانب گفت:
-خب فیفتی فیفتیه دیگه! چون من ایده رو دادم من باید بیشتر بگیرم! اما از روی اینکه من خیلی منصفم پنجاه پنجاه کردم!
-فکر کردی با یه دسته گاو طرفی، احمق؟ هشتاد بیست، من پایین تر نمیام!

اسکورپیوس جوش آورده بود،‌ او می خواست جواب آب داری به اگلانتاین بدهد که ناگهان صدای رز را شنید...

-یعنی چی؟ شما روی غیرتتون قیمت گذاری می کنید؟ هرگز اجازه نمی دم چنین کاری بکنید! علیرضا نفس منه... عشق منه... و همینطور همه ما!

اگلانتاین و اسکورپیوس، هر دو چشمانشان از ناراحتی و تعجب پر شد! اگلانتاین بر خود لعنت می فرستاد که چرا اعتراض کرده است و اسکورپیوس نیز بر او لعنت می فرستاد که چرا اعتراض کرده است!

-رز، این بچه مو سفیده گفتش علیرضا رو عین روز اول میده بهمون دیگه! تازه سهممون هم بیشتر کرده!
-نه هیچ راهی نداره! من نمیذارم علیرضا رو بازیچه دستتون بکنید!

آگلانتاین اسکورپیوس را به گوشه ای دور از رز کشید و در گوشش گفت:
-این بیشرفی محضه! ولی می تونیم بدزدمش! اما اگه شرط هشتاد بیستیم رو قبول کنی!

اسکورپیوس آهی کشید و در ذهنش با خود به این نتیجه رسید که باز هم بهتر از هیچ چیز است و بعد با صدایی غمگین گفت:
-باشه!


ویرایش شده توسط رابرت هیلیارد در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۲۱ ۱۳:۰۷:۲۱
ویرایش شده توسط رابرت هیلیارد در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۲۱ ۱۵:۲۸:۰۷
ویرایش شده توسط رابرت هیلیارد در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۲۱ ۱۷:۴۸:۴۴
ویرایش شده توسط رابرت هیلیارد در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۲۱ ۱۷:۵۱:۲۶

بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰

بریج ونلاک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۸ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ شنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۱
از کچل بودن، دست نمی کشم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
اسکورپیوس جوش آورده بود، اگلانتاین و هافلپافی ها همانطور می زنند و می رقصیدند و او نگاه می کرد؟ آیا این انصاف بود؟ صد در صد خیر!

-بــــــس کـــــنید!

اما هافلپافی ها هیچ چیز نشنیدند، آن ها در بهر جشن و سرور بودند، و حواسشان به هیچ چیز نبود، حتی اگلانتاین هم داشت آن وسط پیپ کشان قر ریزی می داد و مردم را مستفیض می کرد!

-بــــــــــــــــس کــــــــــنید! هـــوی با شمام!

این دفعه هافلپافی ها سرشان را برگرداندند و به اسکورپیوس نگاه کردند، اما اول از همه علیرضا گورکن سرش را برگردانده بود و بعد رز، بعد آموس، بعد سدریک، بعد نیکلاس و بعد تمام هافلپافی ها سرشان را برگرداندند و در نهایت اگلانتاین هم سرش را برگرداند و سپس هافلپافی ها با نگاهی سرزنش برانگیز به اسکورپیوس نگاه کردند...

-به چه حق تولد علیرضا، عزیز دل ننه هلگا و ما رو خراب می کنی؟
-بزنم دک و دهنت رو پایین بیارم مو سفید؟
-ای مالفوی بــــــی شــــــــرفــــــــــ!

اسکورپیوس به مرز جنون رسیده بود! او که نمی خواست از هافلپافی ها کم بیاورد شروع به پرت کردن وسایل دور و اطرافش از پنجره به پایین کرد، تا اینکه دیگر هیچ وسیله ای در اتاق نمانده بود و بعد ناگهان خودش هم از پنجره پایین پرید...
شلپ!
او روی علیرضا گورکن فرود آمده بود! جمعیت هافلپافی دورش جمع شده بودند و چوبدستی هایشان را به سمت او کشیدند...

-ای آدم گستاخ!
-آشـــــــــغال! به چه حق روی علیرضای عزیزمون فرود میای؟
-تو... تو... لایق زنده موندن نیستی! خودم لت و پارت می کنم!

رز از آن ور میدان که دنبال چماقش رفته بود، گفت:
-ای مردک رذل!

اما اگلانتاین آرامش خودش را حفظ کرده بود، او دستش را رو به اسکورپیوس گرفت و گفت:
-هافلی ها ولش کنین! اگه لت و پارش کنین نفرین هلگائولیسم کامل کار نمی کنه!

اسکورپیوس با شنیدن جمله آخر عین بید بر خود لرزید و بعد جرقه ای در ذهنش زده شد...

-نظرتون چیه مذاکره کنیم؟ یعنی...

از آن میان بریج هفتاد و هفت ساله گفت:
-من معمولا کار های مذاکراتی هافلپاف رو انجام می دم! لازم نیست به من معنای مذاکره رو یاد بدی، داوش...

اسکورپیوس با چشمانی از حدقه درآمده گفت:
-خب من از نفرین شما برای پول در آوردن سنت مانگو استفاده می کنم یعنی باهاش مردم رو گول می زنیم که فکر کنن دچار این نفرینن... راستی اصلا این نفرین چیه؟ اما حالا ولش کن، و بهتون قول میدم... قول میدم... قول میدم که گورکنتون رو عین روز اول بهتون پس میدم! جزئیات رو بعدا می گم الا بگین هستین یا نه؟

هافلپافی ها کمی فکر کردند، بعد یک صدا جیغ کشیدند و گفتند:
-هستیم!

اسکورپیوس لبخند رضایت آمیزی روی لبانش نقش بست، از این راه می توانستند ۱۰ برابر مقدار پول قبلی، پول درآوردند و این خیلی خوشایند بود، هم برای سنت مانگو هم برای اگلانتاین و هم برای اسکورپیوس!


ویرایش شده توسط بریج ونلاک در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۹ ۲۱:۰۶:۳۷
ویرایش شده توسط بریج ونلاک در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۹ ۲۱:۴۳:۲۱

کچلی رو عشقه!


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۰:۰۴ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰

الکساندر ویلیام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۳ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وسط شجاعت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
اگلانتاین خسته و کوفته بود، بعد از اینکه این همه بیمار را تیغ زده بود وقت پیپ کشیدن و استراحت کردنش رسیده بود...
-تو چرا اینجایی؟!
این صدای اسکورپیوس بود، همون تازه واردی که برای بیشتر پول درآوردن سنت مانگو آمده بود. اگلانتاین از او اصلا خوشش نیامده بود، چرا که بالاخره علاوه بر اینکه باید پول هایش را تقسیم می کرد، یک ناظر هم بالای کاراش بود...
-تو اینجا چی کار می کنی؟!
اسکورپیوس با حالتی متفکرانه و دانشمندانه گفت:
-اومدم دنبال تو اگلا!
اگلانتاین او را می شناخت، اما پیگیر بودنش را خیر! اگلانتاین با خشم و غضب گفت:
-خب الان وقت استراحتمه!
-وقت استراحت؟! واقعا وقت استراحت؟! انسان ها برای موفقیت باید از استراحت...
دوووم، دوووم، داباستی دوبوسکی!
ناگهان زمین سنت مانگو لرزید و صدای پیری که سعی می کرد فریاد بزند از پنجره به گوش می رسید...
-گورکن ننه هلگا!
اگلانتاین و اسکورپیوس به سمت پنجره رفتند و جمعیتی از هافلپافی ها را دیدند که می گفتند:
-گورکن ننه هلگا! عشق ما، عشق ما!
اگلانتاین تازه فهمیده بود چه شده است، آن روز تولد علیرضا بود! معروف به گورکن ننه هلگا!
اگلانتاین چون خودش هم هافلپافی بود یک دست به سمت اسکورپیوس نشان داد و گفت:
-بای بای اس اس بابا!
و بعد اگلانتاین از پنجره پایین پرید و به جمع هافلپافی ها پیوست، حال که اسکورپیوس متعجب مانده بود حوضش!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


الکساندر ویلیام!


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۹:۳۱ جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین
اگلانتاین لحظه ای با خودش اندیشید او که اصلا پول نقد همراه خود نداشت و ان چیزی که از او دزدیده بودند چیزی جز دست و پا تام بیچاره نبود که بعنوان جریمه از او گرفته بود و حالا که دست پا تام گم شده بود اتفاق خوبی نیز افتاده بود چون وقتی تام برای پرداخت جریمه و گرفتن دست و پایش به سنت مانگو می امد اگلا پول را از او می گرفت و در جواب می گفت دست و پایت را دزد برد و سپس گارد امنیتی را خبر می کرد تا تام را از سنت مانگو بیرون بیندازند.

اگلا در حال فکر بود که ناگهان زمین شروع به تکان خوردن کرد و اگلا از افکارش جدا و توجه خود به واقعیت داد و تصمیم گرفت به مرکز زمین لرزه برود.
رز در حال ویبره رفتن و قربان صدقه علیرضا گورکن ننه هلگا بود و این کارش منجر به تشکیل شدن زمین لرزه های شدیدی شده بود که هر لحظه محفل ققنوس را تکان میداد.

_گورکن ننه هلگا یکی باشن...واسه نمونه باشن!
_اشنا بنظر میاد؟!

اگلا نوشته هایی به دفترچه اش اضافه کرد و سعی کرد بیشتر دقت به خرج دهد تا شاید پول بیشتری به خرج دهد.

گورکن ننه چه نازه...موهاش چقدر درازه!
اگلانتاین چیزی های دیگری در دفترش نوشت و خواست که به کارش ادامه دهد که اسکورپیوس از ناکجا ظاهر شده و برگه ای را به اگلا نشان می دهد که در الان نوشته شده سنت مانگو برای کسب در آمد بیشتر کسی به نام اسکورپیوس را فرستاده تا به اگلا کمک کند و روی کار او نظارت کند.

_این چجور کار کردنیه؟
بنظر می امد اسکورپیوس اجل معلقی بیش نیست چه برای خودش چه برای دیگران.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳۰ ۲۱:۴۳:۱۴



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰

رابرت هیلیارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۲ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰
از بغل ریش بابا دامبلدور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 80
آفلاین
نفر بعدی، رابرت هیلیارد بود که داشت پول هایش را بو می کشید و می شمرد!
آگلانتاین که حسابی دهانش آب افتاده بود، گفت:
-نفر بعدی!
-عهههههه! پولای عزیز و نازنینم! به خدمت مبارکتون می رسم!

۱۰ دقیقه جادویی بعد، پس از وداع رابرت از پولاش!

-خب سلام رابرت عزیز!
رابرت با ناز گفت:
-سلام آگلانتاین نا عزیز!
-هه هه! فکر کنم شما مرض...
-چییییییی؟! من برای تشخیص مرض خودم نیومدم که! برای دزدی اومدم! یالا هرچی داری بده بیاد!
آگلانتاین که در مرز سکته بود، گفت:
-نهههههههههه!... عهه، عهه! نهههههههه! عهه، عهه! جونم رو بگیر پولم رو نگیر!
-هه هه! الان پولات رو می زنم!
و بعد رفت به سمت صندوق و پول ها را برداشت و بعد دوان دوان رفت!
آگلانتاین که داشت می مرد، گفت:
-پوههلااااممم!
و بعد دار فانی را وداع گفت، اما به رحمت مرلین نرفت! چون صندوق دار به موقع رسید و گفت:
-کلی پول بیرونه ها!
و بعد دوباره زنده شد!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.