هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:  مروپ گانت   الستور مون   اسکورپیوس مالفوی    1 کاربر مهمان





پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۶:۱۵
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 218
آنلاین
چی؟ ما نارگیل هستیم؟ ما ارباب ولدمورت کبیر هستیم!

اما میمون بعد از حرف لرد سیاه لبخندش بزرگ تر هم میشه و در عین حال لبخندی شیطانی هم روی صورتش نمایان میشه.
- توپ نارگیلی!
ما توپ نیستیم! ما لرد سیاه هستیم!

از قضا همون روز میمون دومینیک دوست هاشم به خونه ریدل ها دعوت کرده بود و الان داشت می‌رفت توپ نارگیلی رو نشونشون بده تا باهم فوتبال بازی کنن.
- ما رو بذار زمین، ما توپ نیستیم!
- توپ نارگیلی.

بعد چند دقیقه میمون سر لرد سیاه رو می‌بره پیش دوستاش تا باهم یه دست فوتبال بازی کنن.
- بچه ها فوتبال!




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱:۱۴ سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۰

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
اما سوراخ دماغ لرد حسابی حساس بود و بعد چند دقیقه طاقتش طاق شد ‌و عطسه جانانه‌ای کرد.
پیکسی حشره ریز سبکی بود. در نتیجه، به سان پر کاه از تو لونه جدیدش شوت شد به نقطه‌ای از خونه ریدل ها.

-حشره ملعون! نشناخت ما رو! خجالت هم خوب چیزیه!

اما فقط حشره ملعون نبود که نشناخت لرد رو!

-هوم... گرده... صاف و صیقلی... مال کیه؟

اسکورپیوس از چند زاویه مختلف کله لرد رو مورد بررسی قرار داد. چندین حدس مختلف هم زد... اما لحظه‌ای حتی شک نکرد که شاید این کله همایونی لرد سیاهه. حق هم داشت خب... بخاطر سختگیری بلاتریکس هنوز چشمش به جمال لرد روشن نشده بود.
-ببرم بفروشمش؟
-ما مگه فروشی هستیم ملعون! شرم کن!

اما قبل از اینکه اسکورپیوس بخواد شرم کنه، کله لرد در دستان پشمالوی میمونی جا گرفت.
-نارگیل!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
لینی هل میده... و هل میده... و باز هم هل میده. لینی انقدر هل میده تا برس تو صورت لرد فرو میره و کله و برس یک جا میچرخن.
حالا کله ی لرد برسی داشت که بهش وصل شده بود.
- خونه ام آنتن هم داره.
- این چرا نمیفهمه این کله ی ماست؟ حیف که دستمون نزدیکمون نیست وگرنه تاکسیدرمیت میکردیم پیکس!
- خونه ی قشنگم، من خیلی خسته شدم میخوام بخوابم. یک ساعت دیگه منو بیدار کن. ساعت بلدی دیگه؟
- معلومه که ما ساعت بلدیم... وایسا ببینم کجا داری میای؟ الان داری تو دماغ ما میخوابی؟ نرو اونجا ما حساسیت داریم. نرو... د میگیم نرو!

اما لینی بی توجه به کله ی سخنگو، صاف توی دماغ لرد رفت و خر و پفش به هوا بلند شد.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
- لونه!

لینی با دیدن کله‌ای که آخرین قِل‌هاشو خورد و سرجاش متوقف شد، پروازکنان به سمتش می‌ره.

- عالیه. پشتشم صاف و صیقلیه!
- این کله ماست پیکس. ما رو اونوری کن!
- آخ جون خونه‌ی سخنگو! دیگه لازم نیست صبحا ساعتو کوک کنم، خودش بیدارم می‌کنه.

لینی روی زمین فرود میاد و تمام زور حشره‌ایش رو به کار می‌بره تا کله رو بچرخونه و اونوریش کنه. مطمئن بود اونورش تختی گرم و نرم رو دیده بود که می‌تونست شبا توش بخوابه!

- بچرخ دیگه! چه لونه سنگینی هستی!
- ما لونه نیستیم، کله‌ایم! اینقدم چشم ما رو نکوب به این بُرِس لعنتی!

اما لینی بی‌توجه به این که چشم و صورت لرد مدام در حال فرو رفتن تو شاخه‌های برسی بود که مانع چرخیدنش می‌شد، به هل دادن ادامه می‌ده!




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰

اركوارت راكارو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۴ سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲:۱۶ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲
از سی سی جی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
- ضربه عالی ای بود بلا سان!

بلاتریکس در حالی که سر لرد را در آغوشش می فشرد چشم غره ای برای ارکو رفت.
- فکر نکن من این گلدون خوشگل رو می دمش دست تو! این گلدون فقط باید تو اتاق من باشه!

ارکو به پهنای صورتش لبخند می زد.
- داری اشتباه می کنی بلا سان! این که گلدون نیست این جا چاقویی ایه که من تازه سفارش داده م.
- نخیر! این گلدون با رایحه اربابه!

ارکو با دو دستش سر لرد را گرفته بود و می کشید.
- اشتباه می کنی بلا سان دلیل اینکه بوی ساما رو می ده اینه که من با رایحه ساما سفارش داده بودم.

در آن بحبوحه لرد که از فشار دستان دو مرگخوارش به تنگ آمده بود به سخن آمد.
- ولمان کنید! سرنازنینمان حساس است!

اما بلاتریکس و ارکو گوششان بدهکار نبود و با تمام قدرت می کشیدند. در همان حین در صدم ثانیه، سر لرد از فشار کشش زیاد، به هوا پرتاب شد و در دور ترین نقطه خانه ریدل ها افتاد.


ویرایش شده توسط اركوارت راكارو در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۱۵ ۱۹:۲۶:۵۱



پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
در اثر این ضربه مهلک، لرزش خفیفی در زمین ایجاد می شه و کله رو به حرکت در میاره.

بلاتریکسم که تا زانو توی حلق پلاکسه و هیچکدوم نمی تونن حرکتی کنن. در نتیجه کله قل می خوره و از پله ها پایین می ره.

تق تق تق تق...

و متوقف می شه.

دو تا دست دورش حلقه می زنن.
-چه گلدون قشنگی... منو یاد ارباب می ندازه!

-ما اربابیم ملعون.

-نه نیستی. ارباب، بقیه داشت. تو گلدونی. با دو سوراخ قشنگِ روت که می شه توشون گل های شمعدونی گذاشت.

-ما درخواست کمک می کنیم. ما حساسیت داریم! شمعدانی نگذارید حداقل!




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
دست های پلاکس آروم و رو دور کند مسیر بین بدن خودش و کله لرد رو طی می‌کردن و درست لحظه‌ای که نیم میلی‌متر فاصله مونده بود تا کله رو بگیره و اون رو تو بغلش فشار بده، اتفاقی رخ داد.

دوووووپس!

داوران درخواست چک کردن صحنه رو می‌دن... فیلم به عقب برمیگرده و توجه ها به بالای پله ها جلب میشه... بلاتریکس!

بلاتریکس که با جدا شدن سر لرد از تنش، نفسش به شماره میوفته، ضربان قلبش میلیون‌تا در دقیقه میشه و ریزش مو هم پیدا می‌کنه، به سر پله‌ها میدوئه تا ببینه چه بلایی سر کله اربابش میاد. درست در همون لحظه، چشمش متوجه پلاکسی که میشه که دندون تیز کرده برای کله ارباب! اما اون نه تنها بیدی نبود که با این بادها بلرزه، بلکه حتی جدیدا فنون رزمی هم یاد گرفته بود، پس یه پا دوپایی می‌کنه و بروسلی وارانه با پا رو دور آهسته خودش رو به سمت پلاکس پرت می‌کنه و در نهایت، قبل از اینکه انگشتاش موفق به جمع شدن دور کله لرد بشن، جفت پا در حلقش فرو میره!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
و آن شخص کسی نبود جز پلاکس!
البته لرد هنوز هم ندیده بود، اما نویسنده که می‌دونست.

پلاکس توسط بلاتریکس تشخیص داده شده بود که بیش از حد در حین نصب پنکه نزدیک لرد ایستاده و بنابراین به پایین پله‌ها تبعید شده بود.

اما حالا لرد با قِل خوردن، خودشو به پلاکس رسونده بود و این فرصتی نبود که پلاکس بخواد با جیغ زدن از دستش بده.
- جـــیــــغ کله ارباب مال خودمه!

البته جیغ رو می‌زنه!
ولی نه جیغ وحشت به خاطر کله‌ی قطع شده، بلکه جیغ خوش‌حالی بابت این که بالاخره می‌تونه کله‌ی مبارک اربابش رو تو بغل بگیره!

صحنه آهسته می‌شه و دست‌های پلاکس برای بلند کردن و به آغوش کشیدن کله‌ی لرد به سمتش حرکت می‌کنه...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۱۵ ۱۷:۰۳:۰۸



پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
حمله جدید!


- چپ... کمی به راست... برگرد به چپ... چرا که توی ملعون هنوز راست و چپت را تشخیص نمی دهی.

مرگخواری که بالای نردبان ایستاده بود پنکه سقفی را تنظیم کرد. او مرگخواری بسیار خودشیرین بود که وقتی جمله "پختیم از گرما" را از لرد سیاه شنیده بود، این پنکه را خریداری کرده بود و مسولیت نصبش را هم خودش عهده دار شده بود.

لرد عاقبت عصبانی شد.
-بیا پایین. نمی فهمی. باد از آنجا فقط به مچ پای ما می زند.

و خودش بالای نردبان رفت و پنکه را تنظیم کرد.
-خوب است! روشنش کن حال کنیم!

مرگخوار خودشیرین، دکمه روشن را زد...

اخطار +23

پنکه چرخید!

خوب کار می کرد. و برای همین، با اولین چرخش تمام موانع سر راهش را درو کرد.
سر لرد سیاه با ضربه سهمگین پره های پنکه، از بدنش جدا شد. خون به دیوار ها و روی صورت مرگخوار خود شیرین پاشید.
بدن کمی تلو تلو خورد و روی زمین افتاد.
ولی مهم سر بود!
سر، روی هوا چرخید و چرخید و از در ورودی به بیرون پرتاب شد و به سمت پله ها رفت.

مرگخوار خود شیرین، با دیدن این صحنه و کسب عنوان قاتل لرد سیاه، خودش را از همان پنکه سقفی دار زد.

لرد سیاه دنیا را می دید که در مقابل چشم هایش می چرخد. قل خورد و از پله ها پایین رفت و رفت و جلوی پای شخصی که نمی دید چه کسی است متوقف شد.

...............


این تاپیک و سوژه، ماموریت یا مخصوص مرگخوارا نیست. سوژه عادیه. فرق این تاپیک با بقیه اینه که می شه توش پست های خیلی کوتاه یا بی منطق و مسخره زد. آزاد تره.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۱۵ ۱۶:۵۳:۲۷



پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-مادر؟...زیبا شدیم؟

هر فرزندی به چشم مادرش بسیار زیبا بود...و لرد سیاه هزاران بار جذاب تر از هر فرزند معمولی!

-باشکوه شدی پسرم.

لرد سیاه حتی نیازی ندید که نگاهی به آینه بیندازد. او به یارانش اعتماد ناقص داشت. اعتمادهای کامل سر دامبلدور ها را به باد داده بودند.

روی شانه و سر و صورتش احساس سنگینی می کرد...
-یکی هم پیدا نشد برای ما دماغ بکشد...کسی که ریش گذاشته رو هم خواهیم یافت و به دار مجازات خواهیم آویخت! ولی فعلا همین گونه از خانه خارج می شویم و امشب بسیار ترسناک تر از همیشه جلوه می کنیم. نجینی...بزن بریم هالووینمان را مبارک کنیم! نیش بزن!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.