ارباب؟
۱-هرگونه سابقه عضویت قبلی در یکی از گروه های مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهید.
ارباب مدت نه چندان کوتاهی در خدمتتون مشغول سیاه دلی, خباثت, و شرارت بودم.
2-به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟
ارباب چهره و بینی بسیار متناسب و حجم موهای کافی دارن. دامبلدور از اور سایز بودن بینی و اور رشدینگ ریش و مو رنج میبرد. البته که رنج چیز خوبیه! ببره!
3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
خالی کردن حساب های بانکی تمام ساحره ها و جادوگران دنیا!
4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.
رون ویزلی:کاهو
ارباب شاید با خودتون فکر کنید که "این اصلا مناسب نیست" و باید بگم درسته. این دقیقا همون چیزیه که من وقتی فهمیدم بابت پر کردن فرم عضویت دستمزد نمی دن, گفتم.
5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
شکم چه لزومی داره سیر بشه ارباب؟ شکم خالی تر از غذا, جیب پر تر از گالیون
6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
ارباب این سوال مربوط به نسخه پریمیوم میشه. با کلیک روی گزینه ای که در غربِ شمال شرقی وجود داره می تونید این نسخه رو توی تخفیف با قیمت استثنایی و فقط با
100 99.99 گالیون خریداری کنید!
7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
پرنسس میتونه حتی در قسمت vip خلوت تنهاییم وقت گذرونی کنه. هر چی دور تر از گاو صندوق ها بهتر!

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
اتفاقی نمی بینم افتاده باشه؟ کسی دیگه هم اگر می بینه بیاد یه گوشه کمی دوستانه صحبت کنیم.
۹-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
یکی دوبار برای فروش به عنوان کاموا جعلش کردم و توی روزنامه آگهیش کردم ارباب, کسی نخرید. به دردی نمی خوره.
دفعه دیگه به عنوان جارو آگهی میکنم ببینم چی میشه...
ارباب بیرون سرد, و ردای گرم گرونه... درو باز می کنید؟
دلفی عزیزمونو دیدیم اینجا!
اور رشدینگ!
بابت پر کردن فرم، دستمزد می خواستی؟ بیا دفتر ما. بهت تقدیم می کنیم. حسابدارمون رو که می شناسی.
دو روز رفتی، پول پرست شدی برگشتی! اسکروچ شدی. بیا برای ما پول جمع کن.
ما فقط حرف زدیم و ابراز شادی کردیم. تایید با بلاست.
بلا: سرورم! 
دلفی! 
یه چیزی اون بالا دیدم که نباید میدیدم. خیلی دوست داشتم بگم خوش برگشتی و تایید شد و بیا تو. اما اون قلب سیاهی که اون بالا دیدم، مانع از زدن این حرف ها میشه.
پس نمیزنم!
بمون همون دم در و یخ بزن. برام مهم نیست.
هرچند که میدونم ارباب دستشون خورد به اون شکلک…
دستتون خورد دیگه ارباب مگه نه؟
دستمون نخورد. داشتیم رد می شدیم، پامون خورد.
چیزی تا بهار نمونده. یه ماه دیگه شروع می کنه به ذوب شدن.