خلاصه:
نجینی برای کاشت دندون به دندونپزشکی رفته. دندون پزشک به مرگخوارا میگه که برای بی حس کردن دندونای نجینی نیاز به "آب مغزِ شیش تا محفلی" داره.
مرگخوارا تصمیم می گیرن از مغز ایوا استفاده کنن ولی ایوا محفلی نیست. برای همین باید ایوا رو با روش زندگی محفلی ها آشنا کنن تا تبدیل به یه محفلی بشه. مرگخوار ها میخوان کاری کنن تا ایوا کسی که باهاش دشمنی داشته رو ببخشه و اون فرد کسی جز پیتر نیست که همیشه ایوا رو اذیت میکرده. بعد از یک سری اتفاقات متوجه میشن ایوا روی گریه ی مرگخوار ها حساسه بنابراین باید کاری کنن تا پیتر گریه کنه و ایوا ببخشتش بنابراین مرگخوار ها باید کاری کنن تا پیتر کاملا طبیعی گریش بگیره و دل ایوا براش بسوزه. حالا باید دنبال چیزی بگردن تا پیتر رو ناراحت کنه.
*********
پیتر لبخندی هیستریک به بلاتریکس زد.
-باور کن دشمنی ای وجود نداره . نگاه ما چقدر دوستیم.
پیتر دستش را دور گردن ایوایی که با فرمت "
" به او نگاه میکرد انداخت.اما بلاتریکس مرگخواری باهوش و مستعد بود که با این چیز ها خام نمیشد.
-چی ناراحتت میکنه پیتر؟
-خوشحالی ایو... چیز نه ... منظورم اینه که مرگ!
-خب این که کاری نداره بیاید بکشیمش.
مرگخواری مجهول این حرف را خطاب به بقیه گفته بود.ارکو یک دوجین چاقو را از جیب هایش بیرون کشید و به سمت پیتر حرکت کرد.
- نه! نه! مرگ خودم که نه!
-خب ... آودا کداورا!
مرگخواران نگاهی به بلاتریکسی انداختند که طلسم را به سمت مرگخوار بی نام و نشان هدف گرفته بود و مرگخوار مجهول النام قبل از آن که با او بیشتر آشنا شویم به دیار مرلین شتافته بود.
- خب ... مرد دیگه ... گریه کن!
-چرا باید از مرگ کسی که نمیشناسمش گریم میگرفت؟
بلاتریکس اماده شد که طلسمش را روانه رودولف کند که پیتر حرفش را ادامه داد.
-مرگ ارباب من رو ناراحت میکنه.
-
-همون محفلی پیدا میکردیم راحت تر نبود؟
مرگخواران نگاهی به هم انداختند و دور بلاتریکس حلقه زدند.
- حالا چیکار کنیم؟
-لرد رو نکشیم اون ما رو ... چیز یعنی این که باید کاری کنیم پیتر فکر کنه ارباب -گوش داملبدور کر - فوت شده.
- یعنی مرگ لرد رو جعل کنیم؟
-دقیقا!
-اما چه طور؟
-من یه نقشه دارم!