هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۰:۳۲ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
رزرو


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۸:۰۷ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۴:۰۸:۵۹ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
ایوا در حالی که سرش رو به نشونه تاسف تکون می داد رو به پیتر کرد که عین ابر بهار گریه می کرد.
- اشک تمساحه بابا باور نکنین.

بلاتریکس که صبرش تموم شدو بود و هر لحظه ممکن بود یکی رو به کروشیو بکشه دیگه نتونست تحمل کنه و پرید جلوی ایوا.
- اشک تمساح؟ این داره عین اسب زار میزنه یکم ترحم به خرج بده دیگه.ببخشش دیگه.

ایوا که از این حرکت بلاتریکس تعجب کرده بود بهش خیره شد.
- حالت خوبه بلا؟
- نه حالم خوب نــــیـــــــســــــــــــت!
- خب چه مرگ... یعنی خب مگه چی شده؟
- میگم ببخشش اینو ایوا! زودباش!
- آخه این همیشه منو اذیت می کنه تازه همین الانم داره واسم شکلک در میاره.
- آخه این کجاش شبیه شکلکه خنگ مرلین. این داره زار می زنه! مدلش اینجوریه.
- نخیر من مطمئنم که این داره شکلک در میاره.

بلاتریکس باید هرجور شده این دو تا رو با هم آشتی می داد ولی چجوری؟
یکدفعه یکی از مرگخوار ها از وسط انبوه جمعیت داد زد:
- بهشون معجون عشق بدین اینجوری هر دوتاشون ترحم می کنن و ما هم دو تا مغز محفلی داریم.




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

نجینی برای کاشت دندون به دندونپزشکی رفته. دندون پزشک به مرگخوارا میگه که برای بی حس کردن دندونای نجینی نیاز به "آب مغزِ شیش تا محفلی" داره.
مرگخوارا تصمیم می گیرن از مغز ایوا استفاده کنن ولی قبلش باید ایوا رو محفلی کنن. برای این کار تصمیم می گیرن کاری کنن که ایوا کسی رو که باهاش دشمنی داشته ببخشه. پیتر انتخاب می شه. مرگخوارا می خوان اشک پیتر رو در بیارن که بعدش ایوا که روی گریه مرگخوارا حساسه، پیتر رو ببخشه و سفید(محفلی) بشه.

برای در آوردن اشک پیتر، حتی حرف زدن در مورد مرگ لرد سیاه کافیه!

........................................


- خوبه خوبه. بذارین فکر کنه می خواییم ارباب رو بکشیم. اینجوری احساساتی می شه. باور کنین. من می شناسمش.
- رامودا!
- حرف متفرقه نزنین. موضوع رو نپراکنین. روی احساسات پیتر تمرکز کنین. آره پیتر. جون ارباب الان در خطره.
- رامودا!
- جسد ارباب رو توی تابوت تصور کن. با ردای سفید. چهره ای رنگ پریده. بدون جانی در بدن و جان پیچی در جیب.
-رامودا!
- پوستی سرد و یخ زده و چشمانی بدون روح. قلبی نتپنده و ذهنی خالی!
- رامودا!

"رامودا" ی آخر فریاد خشمگین بلاتریکس بود که پیتر را دو دستی بلند کرده بود و جلوی صورت رامودا گرفته بود و تکان می داد.
- اینو ببین! پیتره! این خودش داره گریه می کنه و تو داری چرندیاتی در مورد تابوت و ردای سفید می گی. به جای وقت تلف کردن باید اینو سریع ببریم و جلوی ایوا بذاریم که گریه شو ببینه. الان چشمه اشکش خشک می شه.

دقایقی بعد، مرگخواران، پیتر را روی میز بزرگی در وسط اتاق نصب کرده بودند و ایوا را هم روی صندلی در مقابل او نشانده بودند.

- می بینیش؟ دقت کن بهش.
- احساس دلسوزی بر تو غلبه نمی کنه؟
- درسته که همیشه اذیتت می کرد. ولی مطمئنم که اون رفتارا ریشه در کودکیش داره.
- پیتر کودکی خیلی سختی داشته. این دلیل خوبیه برای این که ببخشیش. گناه داره. طفلکی پیتر. چقدر رنج کشیده.
- روی اشک هاش تمرکز کن!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۲۳:۵۶:۵۱



پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۷:۰۵ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
لرد روبه‌روی بلومون ایستاد و دستش را به سوی او دراز کرد.
- بلومون، عینکت را در بیاور و به ما بده.
- کلمه‌ی جادویی یادتون رفت.
- ما سراسر وجودمان جادوییست. کلمه‌ی جادویی دیگر چه کوفتی می‌باشد؟
- "لطفا". شما "لطفا" نگفتین.

صبر بلاتریکس دیگر تمام شده بود. تا همان لحظه هم بسیار بیشتر از حد تحملش صبر کرده بود تا عینک را مسالمت‌آمیز از بلومون بگیرند. اما حالا دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود.
درست پیش از آنکه لرد سیاه از خشم منفجر شود، بلو‌ را برداشت و صاف و مستقیم، از پنجره به بیرون پرتاب کرد.
- بفرمایین سرورم. مزاحمت برطرف شد. حالا می‌تونین در کمال آرامش استراحت کنین.

سپس گروه مرگخواران را به بیرون از دفتر لرد هدایت کرد و در را هم پشت سرش بست. به محض اینکه اندکی از دفتر فاصله گرفتند، دو سه نفر از مرگخواران که کمی شجاع‌تر از بقیه بودند، تصمیم گرفتند موضوعی را به بلاتریکس یادآوری کنند.
- اممم...می‌دونی چیه بلا، تو عینکم با بلو فرستادی رفت.
- البته خیلیم مسئله مهمی نیستا، فقط دیگه نمی‌دونیم چطوری گریه‌ی پیترو در بیاریم که دل ایوا براش بسوزه و ببخشدش تا محفلی بشه و بتونیم مغزشو ببریم برای دندونپزشک که دندون نجینیو بی‌حس کنه.

درست پیش از آنکه بلاتریکس بخواهد واکنشی نشان دهد، صدای گریه‌ی پیتر بلند شد.
- دیگه عینک نداریم؟ یعنی چی؟ حالا چطوری من گریه‌م بگیره؟ شما که نمی‌خواید واقعا اربابو...اربابو...بکشید؟


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۰

مارکوس فنویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۰۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
از صومعه ی سند رینگ رومانی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
_خب مارکوس بلومون کدوم گوریه؟
_ام الان... تو.... دفتر ارباب نشسته!
_چی!؟
_اربابم داره سرش داد میزنه ولی بلومون انگار ارباب و نمیبینه ارباب رو!
_ خب برای نجات ارباب به پیش!
_کجا همین طوری دارین راه میرین؟
خب به آپاراتین عوض این همه راه رفتن!
_ ا... خب راست میگی دستاتونو تو دست هم بزارین به آپاراتین.

دفتر ارباب سیاه


_بلومون ما تو را تبدیل به رب بلوبری میکنیم اگر زود از روی صندلی ما پایین نروی!
خوب شد آمدی بلا!
این موجود نکبت را از خانه ی ما بیانداز بیرون!
_اسکورپییییووووس!
این عینک چجوری غیر فعال میشه!؟
_ قیمت درخواستی من برای گفتن جواب این سوال...
_تو غلط می کنی ما رو تو هچل می اندازی ببین اسکورپیوس یا راه این کار را به بلا می‌گویی یا فنوییک را صدا میکنیم تبدیل به کنسروت کند چون مارکوس توانایی خوبی در درست کردن کنپوت از مالفوی ها دارد!
_خب من نمیدونم!

بلاتریکس و ارباب با قیافه ای خشمگین اسکورپیوس رو نگاه میکنن ولی به جای اینکه اصبانیت شون رو روی اسکورپیوس تخلیه کنند هر دو کروشیویی راهی غارغارو و مارکوس توپی کردند.

_آخخخخخخخخخ!
مگه مرض داری!؟
_مارکوس تو بگو چگونه این عینک را از چشم بلومون در بیاریم؟
_خب اگه درش بیاریم خراب میشه باید خودش درش بیاره.


Mr.Marcoos Fenoeek


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۹:۵۰ شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
بلاتریکس، دلش میخواست همان جا و همان طور، چاقو را وسط سر اسکورپیوس فرو کند.
- امنیت؟ برای تضمین امنیتش باید با اسکورپیوس چیکار کنم؟ از وسط نصفش کنم یا انگشتاشو دونه دونه ببرم؟

اسکورپیوس، آب دهانش را قورت داد، و دلش میخواست توت فرنگی هایی که باعث این اتفاق شده بودند را، تا حد توانش، شکنجه کند.

- در حال حاضر، برای تضمین امنیتش، باید اسکورپیوسو زندانی کنیم. فعلا، تنها راهشه!
بلاتریکس، درحالی که شبیه قاتل سریالی شده بود، اسکورپیوس را از یقه گرفت، و داخل قفسی انداخت.
- بریم عینکو پس بگیریم.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۸:۵۴ شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۰

مارکوس فنویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۰۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
از صومعه ی سند رینگ رومانی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
_بلاتریکس چیکار میکنی آخه نباید برشون داری من یه چیزی به جای کارت دارم فقط از فروشنده یه چاقو بگیر.
_اوهوی تو یه چاقو بده ببینم این توپه چی زر میزنه.
_مگه توپم حرف میزنه!؟ به حرف چیزای ندیده و نشنیده.

فروشنده از توی کشوی میزش یه چاقوی مسی در آورد و به بلاتریکس داد.

_خب اون موشه رو میبینی بلاتریکس بکشش.

بلاتریکس با یه زربه فنی موش رو کشت و به فروشنده نشون داد.

_ممنون این موشه هر روز کل میوه هامو خراب می‌کرد.
اما حالا دیگه مردش و من راحت شدم.
به همین خاطر این یه کیلو بلوبری برای شما.

بلاتریکس در جا فریاد زد.
_اسکورپیییییووووس!
_بله!
_بیا اینم یه کیلو بلوبری کوفتت بشه عینکه رو رد کن بیاد!
_خب عینکه... خب ام... فروختمش!

بلاتریکس با نگاهی خشمگینانه همراه با تعجب به اسکورپیوس نگاه کرد.

_خب به کی فروختی؟
_به بلومون!
_چی؟
_خب اون به جای بلوبری بهم سه کیلو توت فرنگی داد.
_مارکوس بلومون به نظرت با چی این عینکه رو معامله میکنه؟
_خب اگه راستشو بخاین احتمالا با امنیتش در برابر این اسکورپیوس.


Mr.Marcoos Fenoeek


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰

ماریا گلوسپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱:۴۸:۰۸ شنبه ۲ دی ۱۴۰۲
از ناکجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 25
آفلاین
_پس اینجور که پیداست رفتن به بازا ماگلی راحت تره
***
بلاتریکس در حال که خسته و عصبانی شده بود گفت:_ابمیوه با طعم بلوبری،شکلات با طعم بلوبری،کلی چیز میز اینجا با طعم بلوبری هست پس خود بلوبری کجاست؟

مارکوس لبخند زد و گفت_اون گوشه بازار رو ببین اون اقا نشسته اونجاست

_لازم نبود بگی خودم میدونستم

_پس چرا دنبالش میگشتی

_هیس.گفتم دنبالش نمیگشتم یعنی دنبالش نمیگشتم و میدونستم کجاست

****
بلاتریکس با لبخند کوچیکی رو کرد به فروشنده

_ببخشید اقا شما توی مغازتون بوته بلوبری دارید؟

_بوته بلوبری نداریم ولی اگر بلوبری بخاید بله داریم

_خب منظورم همون بود دیگه. یه کیلو بلوبری بدید لطفا

_باشه.بفرمایید اینم یه کیلو بلوبری.لطفا با این دستگاه کارت بکشید.

_کارت؟کارت چیه دیگه؟چجوری باید کارت کشید؟

_کارت عابر بانک دیگه:|

_این که میگید یعنی چی

_خانم محترم این یه چیزیه برای پرداخت پول.ببخشید شما از گذشته میاید یا از خواب پنجاه ساله بیدار شدید؟

بلاتریکس با حالت عصبی گفت_عه این چه حرفیه میزنی نکنه میخای بمیری

فروشنده با یه نگاهی جوری که انگار بلاتریکس حوصله سربرترین ادم دنیاست بهش نگاه کرد

بلاتریکس خواست با چوبدستی بهش شلیک کنه ولی لحظه سکوت کرد

_عه اقا اون خانم داره لیمو ها رو بی اجازه میذازه توی کیفش

وقتی فروشنده به طرفی که بلاتریکس اشاره کرده بود نگاه کرد،بلاتریکس خیلی سریع بلوبری ها رو برداشت و فرار کرد




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰

مارکوس فنویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۰۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
از صومعه ی سند رینگ رومانی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
_ خب نکنه واقعا میخوای ارباب رو به قتل برسونی؟

_چی؟
نه من یه نقشه ی بهتر دارم همگی بیاین جلو تا بهتون بگم!
تو نه ایوا!

_

مرگ خواران همگی به دور هم حلقه زدند و به یاد عینک مرگخوارو نبین اسکورپیوس افتادند که با آن میخواست با بلومون معامله کند نقشه بسیار زیرکانه اما پر خرج بود!

_ یعنی واقعا باید این عینکو بخریم؟

_آره!
دلم بدجور به حال بلومون سوخت!

ناگهان بلاتریکس فریاد زد:
اسکورپییییییوووووس!

_بله!
با من کاری داشتین؟

_قیمت اون عینک مرگخوارو نبین چقدر بود که به بلومون گفتی!؟

_ام خب قیمتا رفته بالا!

بلاتریکس با نگاهی خشمگینانه به اسکورپیوس گفت :
قیمتا رو برا من بالا پایین میکنی؟ برا من؟

_غلط کردم!
قیمتش همون یک کیلو بلوبری!

مرگ خوار ها دوباره دور هم دایره زدند ولی این دفعه اسکورپیوس رو به حلقه ی مشارکت راه ندادند!

_خب بوته ی بلوبری از کجا گیر بیاریم؟

_خب از اون مارکوس توپی بپرس معمولاً جهت یابی تو اینجور چیزا خوبه!

بلاتریکس مارکوس توپی را از جیبش در آورد و بر روی میز گذاشت و کروشیویی روانه اش کرد.

_آخخخخخخخخ
مگه مرض داری!

_زود باش بگو درخت بلوبری این نزدیکی هست؟

_اولا اون درخت نیست بوته است.
دوما تو یه کیلومتری اینجا یه باغ بلوبری هست که زیر نظر انجمن میوه هاست و برای گرفتن بلوبری ازشون باید یه هورکراکس بهشون بدین نمیدونم به چه کارشون میاد ولی اونا فقط با هورکراکس معامله میکنن!

_خب نمیتونی بهمون محل یه کیلو بلوبری تو این نزدیکی بگی؟

_خب اوناهاش اونجا بازار ماگلیه هر چقدر بخواین بلوبری داره!


ویرایش شده توسط مارکوس فنویک در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۲۲ ۱۲:۴۳:۱۳

Mr.Marcoos Fenoeek


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰

جیسون سوان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۴ سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۰:۴۲:۰۵ جمعه ۶ بهمن ۱۴۰۲
از پشت سرت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
خلاصه:
نجینی برای کاشت دندون به دندونپزشکی رفته. دندون پزشک به مرگخوارا میگه که برای بی حس کردن دندونای نجینی نیاز به "آب مغزِ شیش تا محفلی" داره.
مرگخوارا تصمیم می گیرن از مغز ایوا استفاده کنن ولی ایوا محفلی نیست. برای همین باید ایوا رو با روش زندگی محفلی ها آشنا کنن تا تبدیل به یه محفلی بشه. مرگخوار ها میخوان کاری کنن تا ایوا کسی که باهاش دشمنی داشته رو ببخشه و اون فرد کسی جز پیتر نیست که همیشه ایوا رو اذیت میکرده. بعد از یک سری اتفاقات متوجه میشن ایوا روی گریه ی مرگخوار ها حساسه بنابراین باید کاری کنن تا پیتر گریه کنه و ایوا ببخشتش بنابراین مرگخوار ها باید کاری کنن تا پیتر کاملا طبیعی گریش بگیره و دل ایوا براش بسوزه. حالا باید دنبال چیزی بگردن تا پیتر رو ناراحت کنه.

*********


پیتر لبخندی هیستریک به بلاتریکس زد.
-باور کن دشمنی ای وجود نداره . نگاه ما چقدر دوستیم.

پیتر دستش را دور گردن ایوایی که با فرمت " " به او نگاه میکرد انداخت.اما بلاتریکس مرگخواری باهوش و مستعد بود که با این چیز ها خام نمیشد.
-چی ناراحتت میکنه پیتر؟‌
-خوشحالی ایو... چیز نه ... منظورم اینه که مرگ!
-خب این که کاری نداره بیاید بکشیمش.

مرگخواری مجهول این حرف را خطاب به بقیه گفته بود.ارکو یک دوجین چاقو را از جیب هایش بیرون کشید و به سمت پیتر حرکت کرد.

- نه! نه! مرگ خودم که نه!
-خب ... آودا کداورا!

مرگخواران نگاهی به بلاتریکسی انداختند که طلسم را به سمت مرگخوار بی نام و نشان هدف گرفته بود و مرگخوار مجهول النام قبل از آن که با او بیشتر آشنا شویم به دیار مرلین شتافته بود.
- خب ... مرد دیگه ... گریه کن!
-چرا باید از مرگ کسی که نمیشناسمش گریم میگرفت؟

بلاتریکس اماده شد که طلسمش را روانه رودولف کند که پیتر حرفش را ادامه داد.
-مرگ ارباب من رو ناراحت میکنه.
-
-همون محفلی پیدا میکردیم راحت تر نبود؟

مرگخواران نگاهی به هم انداختند و دور بلاتریکس حلقه زدند.
- حالا چیکار کنیم؟
-لرد رو نکشیم اون ما رو ... چیز یعنی این که باید کاری کنیم پیتر فکر کنه ارباب -گوش داملبدور کر - فوت شده.
- یعنی مرگ لرد رو جعل کنیم؟
-دقیقا!
-اما چه طور؟
-من یه نقشه دارم!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.