هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۳۷:۱۴ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
چیزه... سلام ارباب! خوبید؟
امم... میدونم اندکی دیره... اندکی زیاد. و... آره.

ارباب میشه اینو نقد کنید؟
میخوام ببینم پست هایی که برای سوژه ی جدید میزنم خوبن یا نه... یا اینکه باید یکم متفاوت تر انجام بدمشون.


سلام ایوا. خوبیم!

چه بچه خوبی هستی ایوا! می گه دیره!

شد و نقد کردیم و راحت شدیم. این نقد باید به صاحبش می رسید!

نقد رو فلفل مالی کردیم که نخوریش و فرستادیم. نخورش. بخون. آفرین. ایوای خوب.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۱۰ ۲۲:۴۵:۱۸


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۰:۰۳ پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰

جرمی استرتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۵۷:۲۷ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
از کی دات کام
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
سلام ارباب جونشون! خوبی؟ خانوم بچه ها خوبن؟ دیزی مون خوبه؟ پلاکس تون خوبه؟ کتی شون خوبه؟ قاقارو پیشمرگ همتون شه.
بی زحمت این پست منو نقد می کنید؟ بنویسین به حساب دیزی.



سلام شنل قرمزی!
ما خوبیم.
خانوم و نیز بچه ها هم نداریم که خوب باشن. یک مار داریم که تا بهار خوابه.
دیزیمون همواره خوبه. پلاکسمون نیز هم. کتیمون هم بسیار خوبه.

دیزیمون هنوز کار پیدا نکرده. نمی تونیم چیزی به حسابش بنویسیم!

نقد شما رو دادیم به دیزی که بیاره. بعدش منصرف شدیم. ازش گرفتیم و وصل کردیم به نیش لینی. می بره می ندازه تو تالار ریون. خودتون بیابینش. دور و بر شومینه اس.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۶ ۲۲:۲۶:۵۸

RainbowClaw




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ دوشنبه ۳ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام آلنیس

نقل قول:
امکانش هست؟
البته که هست!


سوژه ای که انتخاب کردی خیلی خوب بود. جالب، خلاقانه و غافلگیر کننده بود. این اولین و مهم ترین قدم برای نوشتن پست دوئله که درست برداشتیش.


نقل قول:
گردگیری و چیدن وسایلش توی اتاق جدیدش تازه تموم شده بود. بخاطر خستگی زیاد روی تختش ولو شد ولی همون لحظه، مالی با قیافه ای در هم توی چهارچوب در ظاهر شد.
- آلنیس اگه کارت تموم شده بیا آشپزخونه.
شروع های بدون فاعل معمولا دو حالت دارن. یا اونقدر مرموز و جالب می شن که خواننده رو دنبال خودشون می کشن و یا کمی ساده تر می شن که توی این حالت، بهتره خیلی زود فاعل رو مشخص کنیم. اینجا هم حالت دوم وجود داره و این که سریع فهمیدیم این، آلنیسه، اتفاق درستی بود.


نقل قول:
و بعد بدون هیچ حرفی رفت. آلنیس به دست هاش تکیه داد و چند لحظه ای توی همون حالت به رفتار مالی فکر کرد. نکنه کاری کرده بود که محفلیا از دستش ناراحت بودن و همین اولی کاری عذرش رو خواستن؟ یا شاید هم مالی فقط بخاطر شیطنتای فرد و جرج عصبی بود و ربطی به آلنیس نداشت...
قیافه مالی در هم رفته بود. ولی برای این که آلنیس اینقدر فکر و خیال کنه و خواننده هم بهش حق بده، احتیاج به کمی دلیل بیشتر داشتیم. مثلا دیالوگش می تونست کمی سرد تر یا خشن تر باشه. یا حداقل ظاهرش اینجوری باشه که بشه ازش برداشت های منفی کرد.


نقل قول:
حدس و گمان رو کنار گذاشت و از روی تخت بلند شد. از پله ها پایین رفت و وارد آشپزخونه شد. فکر می کرد محفل مثل همیشه شلوغ باشه ولی برخلاف تصورش، فقط سیریوس دور میز نشسته بود و به نقطه ای رو به روی خودش خیره شده بود.
سیریوس با دیدن آلنیس بهش اشاره کرد که روی صندلی رو به روش بشینه.
به نظر نمی اومد از دستش عصبانی یا ناراحت باشه؛ فقط داشت با جدیت به آلنیس نگاه می کرد.
توضیحات کافی بودن. وقتی لازم نیست، بیخودی درگیر جزئیات و توصیف صحنه ها نمی شی. اینجا هم توضیح صحنه کافی بود و هم توضیح حالت و احساس شخصیت ها.


نقل قول:
- امم اتفاقی افتاده سیریوس؟ پروف نیستن؟
- نه پروفسور نیست. ولی گفت بهت بگم که یه کار مهم داریم برات.
آلنیس اینجا تازه وارد محفل شده. حتی از این بابت کمی ذوق زده و دستپاچه اس. ولی سیریوس خیلی وقته که عضوه. به نظر من طرز خطاب دامبلدور باید جابجا می شد. آلنیس صمیمانه(حتی کمی زیادی صمیمانه) دامبلدور رو پروف خطاب می کنه و سیریوس که خیلی نزدیک تر و صمیمی تره می گه پروفسور.


نقل قول:
- چی؟ ماموریت؟! ولی من هنوز یه هفته هم نیس که اومدم محفل! منظورم اینه که... همیشه به تازه واردا همون اول، کار مهم می دین؟
عوض کردن شکل " کار مهم" حرکت ریز و قشنگی بود.


نقل قول:
آلنیس باز به فکر فرو رفت. این چه آزمونی بود که تازه بعد از عضویت میخواستن ازش بگیرن؟ یعنی اگه رد میشد از محفل می انداختنش بیرون؟!
- حالا... این ماموریت چیه سیریوس؟
این جاش خوب بود. همین مقدار فکر، برای این که آلنیس دچار تردید بشه کافی بود.


ایراد اصلی این پست به نظر من ترتیب نوشتن اتفاق ها بود.
سوژه خیلی خوبه. شوخی ای که سیریوس با آلنیس می کنه هم به شخصیت سیریوس میاد و هم جالب و خلاقانه اس. ولی تقریبا تا قسمت های پایانی پست، ما نمی فهمیم که قراره آلنیس چیکار کنه. همین باعث می شه توی ابهامی بمونیم که اجازه نده زیاد از اتفاقای دیگه لذت ببریم.
به نظر من بهتر بود قسمت آموس دیگوری و بردنش به خانه سالمندان رو خیلی زودتر می نوشتی، و بعد توضیح می دادی که چی شد که این اتفاق افتاد. شوخی بودنش رو هم آخر پست می نوشتی.


نقل قول:
- واقعا نمیفهمم، آخه پروفسور چجوری میتونه همچین چیزی گفته باشه! یعنی از دستش خسته شدن و فقط با گفتن اینکه "این کار به نفع خودشه" میخوان خودشون و منو گول بزنن؟ ولی... سیریوس گفت این یه آزمونه... شاید کار درست همین بوده که قبول نکنم! اره اونا میخواستن اینطوری منو امتحان کنن! احتمالا وقتی برگردم میگن که توی این آزمون قبول شدم!
این قسمت هم خیلی خوب بود. کشمکش ذهنی آلنیس با خودش رو خوب توضیح دادی. منطقی هم هست که شک کنه که شاید آزمون همین باشه.

اگه انتخاب دیگه ای داشتی، بهتر بود از شخصیت دیگه ای به جای آموس دیگوری استفاده کنی. چون این شخصیت توی کتاب، سالم و سرحال بود. فراموشی نداشت. توی سایت می تونه داشته باشه. ولی جا نیفتاده. استفاده از شخصیت و ویژگی جا نیفتاده، ریسک بزرگیه. اگه خواننده یا داور نتونه از نظر منطقی قبولش کنه، روی داستان تاثیر منفی می ذاره. اینجا انتخاب بهتر و دیگه ای به ذهن منم نمی رسه؛ مگه این که از شخصیت غیر محفلی استفاده می کردی. مثلا پیرزن همسایه... یا مادر پیر آرتور ویزلی!


نقل قول:
- با منی؟ آموس کیه من لوسیوسم!
این جاش خیلی خوب بود.


شکلک ها خیلی خوبن. زیاد به نظر می رسن ولی زیاد نیستن. به جا و به موقع زده شدن و به وظیفه خودشون عمل کردن.


نقل قول:
هنوز چند قدمی نرفته بودن که آموس شروع کرد به رفتن توی کوچه پس کوچه ها.
این صحنه هم خنده دار بود.


نقل قول:
- آموس! به خودت بیا! هنوز یه تیله برات باقی... اوه نه اون دیالوگ یکی دیگه بود...
استفاده از فیلم ها و سریال ها و اتفاقا و شخصیت هاشون، توی پست های معمولی اشکالی نداره. کسی که متوجه بشه شده. کسی که نشده یا اهمیتی نمی ده و یا فوقش بی خیال ادامه دادنش می شه. ولی توی پستی که قراره امتیاز بگیره(دوئل یا هاگوارتز یا مسابقات) و پستی که اجبارا باید ادامه داده بشه(مثل ماموریت) بهتره این کار انجام نگیره. کسی که اینو تشخیص نده، این نکته رو هم تشخیص نمی ده که چیزی که نوشته شده چقدر مهم بوده. چون فکر می کنه که ممکنه مثلا طنز خیلی خاصی باشه یا ربط خیلی جالبی به سوژه داشته باشه و نفهمیدن این نکته ها تاثیر خوبی روش نمی ذاره.


نقل قول:
آلنیس دید اوضاع آموس واقعا بده.
تصمیمشو گرفت. قطعا رد کردن ماموریتی که بهش داده بودن، تصمیم درستی برای سربلندی از این آزمون نبود.
- انتخاب راحتتر میتونه انتخاب درست نباشه! این امتحان قطعا باید یکم چالشی باشه؛ پس پروفسور نمیاد رد کردن ماموریت که خیلی کار راحتیه و تو همون دقیقه اول انجامش میدم رو به عنوان گزینه درست قرار بده...
بازم خوب و به اندازه فکر و تحلیل کرد. قبل از تغییر نظرش، خواننده رو کاملا قانع می کنه.


نقل قول:
هر از گاهی، آموس دوباره سمت کوچه ها می رفت و تا وقتی که به محفل برسن، ادعا کرد که بیست و سه تا از خونه های توی مسیرشون، خونه اون و همسرش بودن و سدریک رو اون جا بزرگ کردن!
این جاش هم خوب بود.


نقل قول:
سیریوس سری به معنای تایید تکون داد و مالی با قیافه ای درهم، که نشون میداد هنوز کامل به انجام این کار راضی نیس، از پله ها بالا رفت.
آخر پست خیلی خوب بود.


سوژه همونطور که قبلا گفتم خیلی خوب بود. جالب و غافلگیر کننده و منطقی. ولی شکل نوشته شدنش خیلی روش تاثیر گذاشته. اگه کمی جابجا می شد، کیفیتش خیلی بالاتر می رفت.


شخصیت ها خیلی خوبن. سیریوس و مالی عالی بودن.


دیالوگ های آلنیس و آموس می تونست کمتر باشه. دیالوگ های اضافه بینشون بود.


طنز پست، ملایم و قشنگ بود.


روی هم رفته پست خوبی بود. ایراداش خیلی کوچیک، ولی روی نتیجه کلی، تاثیر گذار بودن.


تموم شد!




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰

ریونکلاو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۱۵:۴۴
از دست این آدما!
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 182
آفلاین
سلام لرد!
درخواست نقد این پست دوئلم رو داشتم.
امکانش هست؟


Though we don't share the same blood
You're my family and I love you, that's the truth


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰

رامودا سامرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۴:۴۴:۱۰ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از قلب شکننده تر توی دنیا نیس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
سلام به ارباب عزیز تر از جانم!
ایشون خیلی دوست داشت با شما ملاقات کنه، منم آوردمش که از نزدیک مهربون ترین فرد جهان رو ببینه!
***

خلاصه:

یه مگس می خواد لرد سیاه رو پیدا کنه و بکشه. بهش می گن باید دنبال میدان آبی، کوچه زرد و خانه سیاه بگرده.

مگس میدان آبی رو پیدا می کنه و به طرفش می ره.

این گلا هم تقدیم به دستای پر محبت شما که بر سر این پست کشیده میشه! تصویر کوچک شده



ممنون بابت خلاصه.

ما عزیزتر از جانتیم... هان؟

نقل قول:
علاقه‌مندی‌ها فیلم هندی، ترویج عشق سیاه، ابراز احساسات، اربا|اب
حالا ارباب رو بردی گذاشتی اون ته! مهم نیست. باهاش کنار میاییم.
دیگه چرا زدی نصفش کردی؟

نقد شما رو با نیمه سمت راست خودمون فرستادیم. که ببینی و دچار عذاب وجدان بشی.

گلا رو مربا کردیم خوردیم!


ویرایش شده توسط رامودا سامرز در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۲۵ ۱۴:۰۲:۲۱
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۲۶ ۲۲:۲۴:۳۵

پسره ی خاله زنک!


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
اومممم... اون شکلک بغض نکرده ها . دچار حالت تهوع شده!


بررسی پست شماره 610 ، خاطرات مرگخواران، مارکوس فنویک:


این پست مناسب تاپیک خاطرات هاگوارتز بود به نظرم.


نقل قول:
اون روز همه ی مدرسه رو یه شکل دیگه می دیدم و این شکلی که می دیدم اصلا جالب نبود چون همه با بد ترین ترسشون جلوی همه روبه رو می شدند به هر حال این معلم دفاع در برابر جادوی سیاه نبود که باعث نگرانی همه بود بلکه بوگارتی بود که قراره بد ترین ترسشون رو به همه نشون بده.
موضوع خوبی انتخاب کردین. ولی توصیفش اصلا درست نیست. نه از نظر ظاهری و نه مفهوم.
اینا توی یه کلاس هستن و باید با ترسشون مواجه بشه. این چرا باید باعث بشه همه رو به شکل دیگه ای ببینین؟ شاید منظور اینه که همه وحشتزده بودن. ولی این منظور، درست تفهیم نشده. مثلا می شد اینجوری نوشت:
اون روز چهره جدیدی از همکلاسی هام می دیدم. چهره ای که اصلا جالب نبود. چون همه می دونستن که به زودی با بزرگترین ترسشون روبرو می شن و بشدت ترسیده بودن.


نقل قول:
-خب نه خیلی هم یادمه اما...
استفاده کردن از علامت ها باعث می شه جمله ها با لحن درست خونده بشن:
-خب... نه! خیلی هم یادمه؛ اما...

زمان فعل های کل پاراگراف باید یکسان باشه. "قراره" درست نیست." قرار بود" درسته.


نقل قول:
-خیلی چی مارکوس؟ یادت رفته جلسه ی پیش 150 امتیاز از گروهمون به خاطر اینکه تو از یه وردی که اصلا هیچکس تا حالا اسمش رو هم نشنیده بود استفاده کردی و باعث شدی کلاسمون کامل بره هوا یادت که نرفته ؟
این قسمت جا داشت که خلاقیت بیشتری داشته باشه. به یه خاطره از مارکوس اشاره شده که امتیاز از دست داده. دلیل از دست دادن امتیاز می تونست خیلی جالب تر و عجیب تر باشه. اینجور فرصت ها رو از دست ندین.


نقل قول:
خب من به خاطر این حرفا ساکت شدم تا نوبتم رسید. من داشتم میدیدم که خب خودتون میدونین همه وقتی از کسی بدشون بیاد می خوان که بفهمن از چی می ترسه خب بهتره بگم نصف مدرسه از من متنفر بودند.
این قسمت زیادی محاوره ای شده. "خب" ها، توضیح رو خراب کردن.


نقل قول:
-خب مارکوس تو از چه چیزی میترسی ؟
این شکلک برای استاد، مخصوصا توی این درس، زیاد منطقی نیست. انگار داره مسخرش می کنه.


نقل قول:
-خب ببینیم چی میشه اما الان باید به بدترین ترست فکر کنی!
شکلک با موقعیت، کاملا نامتناسبه. منطقی نیست استاد، بی دلیل، اینقدر عصبانی شده باشه.
گذشته از این، استاد اشتباه کرده. در مقابل بوگارت لازم نیست فکر کنن. بوگارت به محض مواجه شدن با هر شخصی، تبدیل می شه.


نقل قول:
بعد وقتی بوگارت رو باز کرد بوگارت دو قسمت شد یک قسمتش یه دلقک زشت و یه قسمت دیگش یه راهبه ی بد ترکیب شد . همه به خاطر این ترسم بهم خندیدن.
بوگارت رو باز نکرده. در کمد یا صندوق رو باز کرده.
دو قسمت شدنش هم دلیل یا منطق خاصی نداشت. بهتر بود یکی رو انتخاب می کردین.
گذشته از این، این قسمت خیلی سریع اتفاق افتاده. این صحنه، احتیاج به توضیح و تشریح بیشتر داشت.


پست شما کلا پر از ایراد منطقیه! در مورد رفتار شخصیت ها... حالتشون... قوانین جادویی... اتفاق ها.
بوگارت یه چیز مشخصه. موجودیه که شبیه ترست می شه. فقط هم با اون ورد می شه باهاش مبارزه کرد. نمی تونه واقعی بشه. نمی شه با روش های دیگه باهاش جنگید. مثل این می مونه که بگیم جلوی دیوانه ساز رو با اکسپکتو پاترونوم نمی گیرم. با شمشیر بهش حمله می کنم. خیلی وقتا توی نقدام می گم که خلاقیتتونو آزاد بذارین. شجاعانه تر بنویسین. ولی این کار راه و روشی داره. احتیاج به مقدمه داره.
مثلا اینجا اگه قرار باشه برخورد دیگه ای با بوگارت داشته باشیم، باید طنزش اونقدر قوی و اغراق آمیز بشه که این حرکت رو قبول کنیم. در مورد شخصیت ها هم همینطوره. حرکات خیلی عجیب رو فقط وقتی می شه ازشون قبول کرد که فضای کل پست زیادی عجیب و غیر عادی باشه. در حالت عادی نمی شه این کار رو کرد. در حالت عادی، خلاقیمتمونو باید در راهی بکار ببریم که بشه قبولش کرد.


نقل قول:
-خب پس بهتره فرار کنیم؟
-نمیدونم خب شما گفتین به بدترین ترسم فکر کنم.
-خب اینا چطوری میمیرن؟
این استاد شما مدرکشو از کجا گرفته!


نقل قول:
-خب پس تو یه صلیب درست کن . بعد منو بچه ها بریم به اون دلقکه فوش بدیم.
فش یا فوش نه... فحش.


نقل قول:
-خب مارکوس فکرکنم که دیگه از این به بعد بدترین ترسم این دو تا ترس تو باشه.
مارکوس گفته بود بزرگترین ترساش باعث می شه دیگران از خود مارکوس بترسن... ولی این اتفاق هم نیفتاد.


شکلک ها خیلی زیاد و خیلی اضافی هستن. احساسات رو کاملا اشتباه منتقل می کنن. به جای فایده داشتن، برای پست شما مضر بودن.


نقل قول:
-ریون کلاو _15
-آقا؟
-ریون کلاو +85
-ممنون.
این چه جور استادیه! انصافا باید اخراجش کنن...


نقل قول:
از اون به بعد دیگه همه فقط بهم احترام میزاشتن.
مارکوس خیلی بی دلیل بزرگنمایی شده.
بوگارت موجود خیلی خاص و ترسناکی نیست. توی کتاب هم دیدیم که همه دانش آموزا خیلی راحت از پسش بر اومدن. همه بجز هری(اونم چون زیادی ترسو بود!)... اگه استاد بره جلوی بوگارت، بوگارت عوض می شه. اینا اصلا لازم نبود و نمی تونستن برن با دلقک و راهبه بجنگن. این وسط، مارکوس یه کمی اطلاعات کم ارزش بهشون داد. چون حتی گیریم که بوگارتا واقعی شدن... اینا هم جادوگر بودن. یکیشون استاد بود. حتما به شکلی جلوشونو می گرفت. مارکوس کار خاصی نکرد که ازش بترسن یا بهش احترام بذارن.


منطق پست خیلی ضعیف بود. اتفاقا و شخصیت ها رو نمی شد قبول کرد.


توصیفا و دیالوگ ها خیلی خام بودن. مفهوم رو خوب نمی رسوندن. صحنه ها درست و کامل توضیح داده نشدن.


شخصیت ها ایراد داشتن. مارکوس اصلا مشخص نبود که شوخه... جدیه... می ترسه... شجاعه یا چی.
استاد، شبیه هر چیزی بجز یه استاد رفتار کرد. برخوردش با بوگارت طوری بود که انگار برای اولین بار تو زندگیش اونا رو می بینه. دانش آموز بهش زبون درازی می کرد و استاد امتیازی که کم کرده رو پس می داد. اینا منطقی نیست. ولی طنزش هم اونقدر نیست که بشه به عنوان طنز و اغراق قبولش کرد.


شما اول راه هستین. ولی این اتفاق بدی نیست. می تونین قدم به قدم جلو برین. ایرادا رو برطرف کنین. فعالیتتون بیشتر توی بخش غیر ایفای نقشه. اونجا هم می شه فعالیت کرد، ولی برای بر طرف کردن ایرادای ایفای نقشی، باید تو ایفای نقش فعالیت کرد. باید شخصیت ها رو شناخت. سوژه هاشون رو شناخت. باید تمرین کرد. با روش های مختلف نوشتن آشنا شد.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱:۵۰ چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰

مارکوس فنویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۰۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲
از صومعه ی سند رینگ رومانی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
ارباب سلام! هق!
ببخشید مزاحم میشم هق!
این هقا برای حساسیتم به بلمونه هق!
یه لطفی بکنین هق اینوبرام نقد کنین!
هق!


Mr.Marcoos Fenoeek


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۶:۴۲:۰۲
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین
سلام ارباب! هورکراکس ها خوبن؟ کاری باهاشون ندارید؟
این پست نقد پذیر رو نقد می کنید؟


سلام اسکور! خوبیم و خوبند!

کاری باهاشون نداریم؟!

مگه پیش توئن؟ رفتی جمع آوریشون کردی؟

نقد کردیم. ولی نمی دیم بهت. هورکراکس های ما رو سالم و سرحال بیار تحویل بده، نقدتو بگیر.

این بار ارفاق می کنیم و نقد رو می فرستیم. ولی هورکراکسامونو بیار.

و یه توضیح تکراری!

هر ناظری موظفه سوژه های انجمنش رو بخونه و بدونه. ولی در مورد انجمن های دیگه یه عضو عادی محسوب می شه و این وظیفه رو نداره.
برای همین، وقتی درخواست نقدتون مال انجمنیه که ناظرش من نیستم، لطفا یه خلاصه ای از سوژه هم بذارین که مجبور نشم برای نقد یه پست برم و کلی پست دیگه رو هم بخونم. در مورد نقد کننده های دیگه هم این کارو بکنین. چون شما به هر حال اون سوژه رو خوندین و ادامه دادین. خلاصه کردنش کاری براتون نداره. منظورم خلاصه دقیق و کامل نیست. یه خلاصه سطحی و کلی(اینجا یا توی پیام شخصی) که بفهمیم داستان چیه و به کجا رسیده.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۱۹ ۲۲:۱۱:۵۴



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
سلام ارباب آینده چری!
سلام چری آینده ارباب!


اورانگوتان دوچرخه سواری از ما نقد خواست... اینجا هر روز چیز جدیدی می بینیم.


بررسی پست شماره 232 جانورنماها، چری گوتان:


موقعیت سوژه خیلی خوبه. جاییه که هم می شه ماجرای قبلی(شکار گراز) رو ادامه داد و هم می شه سراغ ماجرای جدیدی رفت. شما همون ماجرا رو ادامه دادی:
نقل قول:
-حالا که چیزی نشده! پشه ها گل و لای رو دوست دارن، محل زندگی گرازا کجاست؟ آفرین به تو مرگخوار باهوش ... گل و لای! پس می تونیم با پشه ها مذاکره کنیم تا ما رو تا محل زندگی گرازا راهنمایی کنن!
ایده خیلی خوبی بود. مذاکره با پشه ها هم جالبه. همین حرکات کوچیک، ولی متفاوت، نوشته هامون رو جالب تر می کنن.


نقل قول:
راه حل پیتر منطقی بود؛ ولی مرگخوارا به خاطر وقتی که از دست داده بودن، همچنان از دست پیتر دلخور بودن ... مرگخوارایی بودن وقت شناس!
این جا دو تا اشکال ریز داره. اول این که صفت" وقت شناس" برای اینجا مناسب نبود. وقت شناس یعنی کسی که به موقع کاراشو انجام می ده. اینجا کلمه ای لازم داشتیم که ارزشمند بودن وقت رو نشون بده. مثلا یکی ساعت یک قرار داره. کل روز وقت تلف می کنه. ولی درست ساعت یک، سر قرارشه. این آدم وقت شناسه، ولی برای وقت ارزش قائل نیست. این دو تا با هم فرق می کنن.
دومین اشکال اینه که به یه حالت و احساس اشاره شده، ولی ناقص مونده. نتیجه ای در کار نیست. این احساسشون باید یه نتیجه ای – هر چند کوچیک- داشت. مثلا موقع حرکت پیتر رو می ذاشتن آخر صف. یا همینجا اشاره می شد که خود پیتر باید با پشه مذاکره کنه.


نقل قول:
مرگخوارا رفتن و رفتن تا یه پشه توی جنگل پیدا کنن؛ به هر حال تعداد پشه ها زیاده و پیدا کردنشون همیشه آسون!
مرگخوارا پشه ای پیدا کردن و پیتر رو برای مذاکره جلو فرستادن.
این قسمتش کمی سریع تر از چیزی که باید، پیش رفته. برای رسوندن داستان به یه نقطه خاص، عجله نداشته باشین. به نظر من همین جستجو برای پیدا کردن پشه، خودش یه سوژه کامل و کافیه.


نقل قول:
-آهای پشه ی زیبارو!

احساسات خوب، باعث می شن قلب شما کمی بیشتر از حد معمول بتپه؛ ولی اگه قلب شما هم اندازه ی ناچیزی داشته باشه با این حجم از تعریف کنار نمیاد.
به هرحال، پشه ای که یه عمر توسط تمام ملّت مسخره می شد با شنیدن این حجم از محبّت ناگهانی، سکته ای کرد و رو به پشت افتاد روی زمین!
سکته کردن پشه خیلی خوب بود. به نظر من قسمت توضیح ( احساسات خوب...) اضافه بود. بهتر بود حذف می شد.


نقل قول:
بلاتریکس که دیگه فکر نمی کرد پیتر بتونه کاری رو درست پیش ببره، کروشیویی نثارش کرد و به اشتباهات پی در پی پیتر خاتمه داد!
بلاتریکس یه مرگخواره. هر چند رده بالا. به این سادگیا نمی تونه یه مرگخوار رو شکنجه کنه. حتی لرد هم برای شکنجه کردن یه مرگخوار به دلایل قوی تری احتیاج داره. کروشیو ی طلسم خیلی جدی و قویه. اینقدر ساده ازش استفاده نکنین؛ ولی اگه لازم شد استفاده کنین، نتیجه شو بنویسین. اینجا طوری نوشته شده که انگار کروشیو پیتر رو ساکت کرده یا کشته.


نقل قول:
مرگخوارا حمله کردن و موجود چاق و چله رو که از نظر ظاهری شبیه میمونا بود رو گرفتن و دست و پا بسته انداختنش یه گوشه تا با دقت بررسیش کنن؛ ممکن بود حیوون قابل خوردن نباشه یا حتی لرد رو مسموم کنه!
اینجاش خوب بود. این چریه دیگه؟ ورود خوبیه. ولی کاش یه اشاره ای به چری بودنش می کردی. مثلا حرفی می زد.
البته اگه میمون خالی و ساده تصورش کنن هم خوبه. ولی چری باشه جالب تر می شه.


سوژه رو خوب پیش بردی. کمی سریع پیش رفته ولی مشخص بود که قصد داری به قسمت میمونش برسی. برای همین سریع تر پیش بردی.


شخصیت ها و دیالوگ ها تقریبا خوبن. می تونن خیلی قوی تر و جا افتاده تر باشن.


سبک نوشتنت روان و جالبه. به دل خواننده می شینه. همین سبک باعث می شه طنزت هم دوست داشتنی تر بشه.

خلاقیت و ایده های خوبی داری. ایده هایی که از اتفاقای جزئی و فرعی داستان می گیری. اینا خیلی جالبن. ازشون استفاده کن.


ایرادای کوچیکی داشت، ولی روی هم رفته خوب بود.


به خانوادت هم سلام... امممم... نرسون!





پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
سلام مای گریت لرد!
درخواست نقدی داشتم روی این کوچول...
ایده ای که ته رول دادم چطور بود؟
از نظر خودم ادامه دادنش می تونه جذاب باشه، نظر شما چیه؟

با تشکر!
***


خلاصه:
بانک بذر گرینگوتز افتتاح شده و خانم فیگ رفته برای گیاهاش بذرای اونجا رو دزدیده.
حالا فیگ می خواد تو خاک گیاهاش کمپوست اضافه کنه که گیاه بی دماغ قبول نمی کنه. اما فیگ با عنوان تعویض خاک گلدون، تو خاک جدیدِ گیاه بی دماغ کمپوست ریخته و بعدش خاک گیاه پیرش، که گیاه دیگه اش هست رو عوض می کنه.
گیاه بی دماغ کمی حالت پژمردگی از خودش در می آره، و وقتی گیاه پیر اون رو می بینه، می ترسه و از تعویض خاکش پشیمون میشه. اما فیگ بهش دلگرمی میده که حالا گیاه بی دماغ غیب می شه.
فیگ میره با چشم خاک رو بررسی می کنه. که بعد از مدتی همه گیاها غیب می شن و حالا فیگ تصمیم می گیره به خاک دست بزنه.

***


در ضمن خلاصه‌م چطوره؟ از نظرم یکمی زیادی طولانی شده!

بازم خیلی ممنون از شما!



نارلک عزیز

ممنون که بازم خلاصه کردین. کارمو خیلی راحت می کنین.

نقد و جواب سوال شما رو گذاشتیم توی جیب ایوا(وزیر). خودتون برین و برش دارین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۱۳ ۰:۵۰:۲۶


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.