هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
لرد سیاه، در حالی که بغض ارباب طوری کرده بود، به پایین نگاه کرد و با قوری قرمز کوچکی مواجه شد، که نصفش از آن بیرون زده بود. مرگخواران، مانند حیوانات گرسنه، به قوری خیره شده بودند و آب از دهانشان راه افتاده بود.
- آرزو...
- من پول میخوام...
- مقام...

و اینجا بود، که لرد قوری، سرش را بالا آورد و با جثه ی ریزی، در دور ها مواجه شد، که دستش را بالا گرفته بود و حرف میزد.
- پشمالو ها، با علامت قاقارو، میرین و مرگخوارارو له و لورده میکنین. اما، به قوری قرمز آسیب نزنین. بیارینش برای قاقارو، میخواد بهتون جایزه بده.

ظاهرا، اگر اسم قاقارو را می آورد، میتوانست به پشمالو ها، دستور بدهد.

- اونوقت میشه بدونم چرا؟

کتی، لبخندی به قاقارو زد.
- چون بعد از سه تا آرزوی من، توهم میتونی سه تا آرزوتو بکنی. حالا علامت بده.

قاقارو، با بی میلی، دهانش را باز کرد.
- پشمالو ها، حمله کنین!


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۲۱ ۱۴:۳۲:۵۰

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۳۷:۳۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 216
آفلاین
- ما عصبانی می شویم ...لعنت بر شما که ما رو عصبانی میکنید!

بعد از این همه دردسر که بر سر لرد سیاه اومده بوده بود، عجیب بود که همون لحظه اتفاقی که باید می افتاد رخ نداده بود و لرد سیاه نجات پیدا کرده بود.

ما چه بدن عضلانی و قدرتمندی داریم...حتی مو و بینی هم داریم!

حالت فعلی لرد سیاه حالتی بود که خودش از اون حالت رضایت کافی داشت و اگه دست خودش بود این چهره رو برای چهره دائمی خودش انتخاب میکرد.

ارباب رو ببینید تبدیل به غول چراغ جادو شده! الان باید آرزو های ما رو بر آورده کنه!

در اون لحظه حالت چهره لرد سیاه از رضایت کافی به وحشتی باور ناپذیر تغییر حالت داده بود و برق شرارت خودشو تو چشم مرگخوارا نشون داده بود.

ما می خواهیم به شکل قبلی مان برگردیم.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۲۱ ۱۴:۵۴:۴۸
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۲۱ ۱۴:۵۵:۲۰



پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰

آلانیس شپلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
- من زمان میگیرم
گابریل در حین تمام کردن سالاد تن ماهی اش زمان سنجی کنار سالادش گذاشت.

- زمانتون شروع شد

- ما منظورمون از دو دقیقه کاملا دو دقیقه هم نبود.

لرد نفس کم عمقی کشید.
خب وقتی نفس عمیق برای ارام شدن است شاید نفس کم عمق هم برای عصبانی شدن جواب بده!

- جواب نداد مشکلی نیست راه دیگری را امتحان می کنیم.چی عصبانی مان می کرد؟


بلاتریکس یاداوری کرد.
- ارباب وقتی گابریل مخزن اب خانه ی ریدل رو رو با مخزن وایتکس جابه جا کرد.

- یادمان میاد ولی تاثیر نداره ما همچنان ارباب خونسردی هستیم. ولی دلمان هم نمی خواد در اثر معجون های هکتور تبدیل به قورباغه بشویم.

- معجون قورباغه شو ندارم ولی اگه بخواید می تونم معجون وزغ شو بدم .

- نه ما می خواهیم ارباب بمانیم.

-وقتتون تموم شده
گابریل تیت در حالی که سالاد تن ماهی رو هم تموم کرد تموم شدن وقت رو هم اعلام کرد.




پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
در اون لحظه واکنش لرد برای مرگخوارا بسیار دوست‌داشتنی بود. برای همین تصمیم می‌گیرن به این بازی کثیف ادامه بدن و نظرشونو 360 درجه نسبت به معجون‌های هکتور برگردونن.

اما این وسط مشکل دیگه‌ای هم وجود داشت... مبادا هکتور باور کنه و واقعا معجون‌پراکنی کنه؟

برای همین پیش از شروع، رودولف و بلاتریکس هرکدوم یکی از بازوهای هکتورو محکم می‌چسبن تا حرکتش رو کنترل کنن و بعد مرگخوارا موقعیت رو مناسب می‌بینن.

- هممم... شایدم بد ایده‌ای نباشه‌ها.
- اصلا هم خوب نیست.
- بد نباشه؟ عالیه!
- ما عمرا معجون‌های اونو سر بکشیم!
- هکتور ما اگه تو رو نداشتیم چی کار می‌کردیم؟
- اونو به ما نزدیک نکنین!

هکتور که تا پیش از این هم ویبره می‌رفت، با شنیدن این حرفا و فیـلتر کردن سخنان لرد، چند ریشتر بر ویبره‌ش افزوده می‌شه.
- می‌دونستم ایمانتون به معجون‌های من قویه.
- به ما معجون هکتور بدین از وسط نصفتون می‌کنیم!

مرگخوارا بالاخره در یک حرکت هماهنگ همگی سرهاشونو به سمت لرد می‌چرخونن.
- پس یعنی دارین عصبانی می‌شین ارباب؟
- نه ما خیلی خونسردیم. ادای عصبانی شدن در میاوردیم.
- هکتور؟ معجون!

لرد با دیدن هکتور ویبره‌زنی که از پشت با قدم‌هایی امن توسط بلاتریکس و رودولف به جلو هدایت می‌شد، کمی کوتاه میاد.
- به ما دو دقیقه مهلت بدین سعی می‌کنیم عصبانی بشیم.




پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۲:۵۵ جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
هکتور با خشم به گابریل چشم غره رفت و گفت:
- کی با تو صحبت کرد قاتل سالاد؟ کاهوتو گاز بزن!

گابریل که تا الان سی بشقاب سالاد فصل، سزار، یونانی، شیرازی، کلم و ... را خورده بود شانه هایش را بالا انداخت، ظرف سالاد اندونزی را جلو کشید و گفت:
- راست میگی، به من چه اصلا. فقط امیدوارم توی بساطتون سالاد الویه هم داشته باشین...بعد از سبزیجات مزه میده!

هکتور چند ثانیه بدون پلک زدن به افق‌های دور خیره شد، درک گنجایش معده گابریل سخت بود و حتی فکرش هم حال او را بد میکرد. اما الان مسائل مهمتری از اشتهای سیری ناپذیر گابریل به سالاد وجود داشت که نیازمند توجه هکتور بود!

برای همین با چوب پنبه را از نوک نارلک جدا کرد و گفت:
- بیا بلا مشکل حل شد! باورت میشه؟ این بار حتی لازم نبود از یکی از اون معجون‌های خارق العاده ام کمک بگیرم!

بلا که با شنیدن نام معجون‌های هکتور لرزه بر اندامش افتاده بود گردن نارک را گرفت و گفت:
- یا زودتر یه کاری میکنی یا مجبورت میکنم کل محتویات دیگ معجون هکتور رو سر بکشی!

هکتور که انگار با این حرف چیزی به ذهنش رسیده بود بشکنی زد و با فریادی ارشمیدس وار گفت:
-یافتم! یافتم! مشکل لرد رو با چند قطره از معجون جدیدم حل میکنم! مثل آب خوردن!

- همچین...اتفاقی...نمیفتههه!

صدای لرد که با هر کلمه خشمگین‌تر میشد نظر همه را به خود جلب کرد!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۲۱ ۳:۰۹:۳۰

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۰:۴۹ جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
نارلک دوباره به فکر فرو رفت. اون مرگخوار مودبی بود. چرا باید اربابش رو نوک میزد. ممکن بود باعث بشه چشم ارباب از حدقه بزنه بیرون.

- به نظرم این لک لکتون این کاره نیست. وققون داره باهاش تلف میشه.

گابریل چنگالش رو مسقیم روی گوجه گیلاسی کنار بشقابش زد. گوجه گیلاسی از زیر چنگال سر خورد و صاف به شیشه ی نوشابه ی روی میز برخورد کرد.

شیشه نوشابه ترکید و چوب پنبه ی سرش بعد از چندین برخورد به در و دیوار و در مقابل چشم های مبهوت مرگخوار ها سر نوک نارلک موقف شد.

بلاریکس نفس راحتی کشید و با خیالی آسوده از اینکه تلفات این حادثه صفر بوده به مذاکراتش با نارلک بر میگرده.

- ببین کار زیادی نمیخواد بکنی. حتی میونی یکی از پراتو بکنی تا یه کم اربابو قلقلک بدیم شاید عصبانی شدن.
- ممممممم... اووووووو...
- این چی گفت؟
- ممممم... مممممم....مم....
- این چرا خراب شده؟

هکتور که پاتیل هر معجونی بود خودش رو سریعا انداخت وسط تا جواب بلا رو بده.

- چوب پنبه نوکشو بسته نمیونه حرف بزنه!

گابریل گوی سبقت رو از هکتور دزدیده بود.



ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۰:۲۷ جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه سکته کرده و دکتر گفته که حق نداره عصبانی بشه.
مرگخوارا از این فرصت استفاده می کنن و هر کاری دلشون می خواد انجام می دن.
هر بار که لرد، کنترلشو از دست بده و عصبانی بشه اتفاقی براش میفته. یه تغییری می کنه که ممکنه خوب یا بد باشه.
لرد الان کوچیک شده. در حدی که مرگخوارا نمی تونن پیداش کنن. عنکبوتی که برای خودش و همسرش(اسپایدی) دنبال غذا می گرده وارد شده و لرد رو پیدا کرده و لینی و لرد سیاه رو برداشته و می خواد ببره که با همسرش بخورن.
لینی می خواد لرد رو عصبانی کنه که تغییر شکل بده که شاید از دست عنکبوت نجات پیدا کنن.

نکته: گابریل تیت هم حضور داره و همش در حال سالاد خوردن و اظهار نظره!

............................

- بر اعصابمان مسلطیم!

لرد سیاه برای تسلط بر اعصابش، وقت گیر آورده بود.

نگاه مرگخواران به سمت نارلک برگشت.

- هی...
- تو!
- لک لکی!


نارلک دست و بالش را جمع کرد.
- خب باشم... منظور؟

بلاتریکس جلو رفت و دست محبتی بر سر نارلک کشید.
- لک لک خوب... حشره نمی خوری؟ حتما می خوری. حشره ترد و تازه و خوشمزه. مقوی. پر از پروتئین.

سدریک در خواب چیزی را جوید و قورت داد. حتی اشتهای او هم باز شده بود.
صدای خرت و خرت هویج جویدن گابریل تیت اجازه نمی داد که سکوت معنی داری در اتاق حکمفرما شود.
سکوت، بسیار بی معنی بود.

نارلک به فکر فرو رفت. او یک لک لک معمولی نبود. لک لک لرد سیاه بود. بسیار محترم و متشخص بود و در شانش نبود که یک عنکبوت زشت را بخورد.
بلاتریکس با ناامیدی زمزمه کرد:
-حداقل برو دو سه تا نوک به ارباب بزن... شاید عصبانی شدن و تغییر کردن!




پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
لینی اما دست از تلاش برنمی‌داره و به ضجه زدن‌هاش ادامه می‌ده.
- من مرگخوارم! من پیکسیِ اربابم! من با ارزشم! منو پیف‌پاف نکنین.

اما لینی هی می‌گفت و مرگخوارا هی حرفاشو از گوششون به بیرون می‌روندن. در این مدت که صحنه آهسته می‌شه و گابریل با قدم‌هایی محکم و استوار به سمت لرد، لینی و عنکبوت میاد، سلول‌های مغزی لینی به سرعت برای بقا تلاش می‌کنن و البته که چون لینی مرگخوار ریونکلاوی باهوشی بود، نتیجه‌ای هم حاصل می‌شه!
- بینگو! کافیه اربابو عصبانی کنم تا نقشه از بیخ کنسل شه.

گابریل که در حال نزدیک شدن به لینی بود، با شنیدن این حرف حتی تصمیم به برداشتن قدم‌های بلندتری می‌گیره تا سریع‌تر برسه و ماموریتو به انجام برسونه. اما چون صحنه اسلوموشن بود و نویسنده از طرفدارهای پر و پا قرص لینی، این صحنه حتی می‌تونست تا بی‌نهایت کش پیدا کنه.

- ارباب یادتونه شما رو با این عنکبوته اشتباه گرفتم؟ الان که خیلی هر سه نزدیک به هم هستیم، یه نگاه دیگه بهش بندازین. به نظرتون واقعا شباهت بی‌نظیری بینتون نیست؟

لرد که در چنگال عنکبوت گرفتار بود، با بدخلقی نگاهشو به لینی می‌دوزه.
- پیکس؟ هوس مردن کردی؟

علت این حرفای لینی دقیقا برعکسش بود. زنده موندن! یا حداقل برای دقایقی بیشتر زنده موندن.
- کوچیک و سیاه، با چشمانی قرمز. اصن مو نمی‌زنین با هم.
- پیکس تا خودمون به زور تو رو توی دهن عنکبوت نکردیم خودت ساکت شو.

گابریل هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد...

- من حتی الانم نمی‌دونم کدومتون ارباب هستین کدومتون عنکبوت. راهنمایی لطفا.
- پیکس!

گابریل تقریبا رسیده بود، اما آیا این میزان عصبانیت برای تغییر شکل لرد کافی بود؟




پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۷:۰۵ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
مرگخواران مشغول بررسی پیشنهاد گابریل شدند.
- بد هم نمیگه‌ها.
- اینطوری ارباب هم هیچیشون نمیشه و می‌تونیم با خیال راحت نجاتشون بدیم.
- بنظر منم پیشنهاد خوبیه...

نگاه همه‌ی مرگخواران برای گرفتن تاییدیه به سوی بلاتریکس چرخید.
- وای به حالتون اگه ارباب چیزیشون بشه! گابریل، یکی از اون حشره‌کش‌های بساطتو بیار ببینم.
- هی...یه لحظه صبر کنین! اگه حشره‌کش بزنین که منم می‌میرم! آهای با شمام!

کسی توجهی به لینی نشان نداد. گابریل تیت که داشت بلند میشد تا اعلام کند حشره‌کش ندارد ولی در ازای دریافت غذای بیشتر می‌تواند برایشان تهیه کند، پیش از اینکه بیشتر از دو سانتیمتر بتواند حرکت کند، توسط یکی از مرگخواران سر جایش نشانده شد.

و اما گابریل دلاکور درحالی که با خوشحالی به بلاتریکس نزدیک میشد، شروع به حرف زدن کرد.
- دیدین همیشه می‌گفتم این وسایل من به درد می‌خورن؟ یادتونه اون روزی که داشتم پکیج حشره‌کش عطری با اسانس توت‌فرنگی و کدوحلوایی می‌گرفتم همه‌تون مسخره‌م کردین؟ دیدین وجود همچین چیزایی تو هر خونه‌ای...

گابریل برای لحظه‌ای سرش را از میان کلکسیون حشره‌کش‌هایش که هر یک رنگ و بوی متفاوتی داشتند، بالا آورد و با مشاهده‌ی چهره‌ی برافروخته‌ی بلاتریکس، به این نتیجه رسید که بعدا هم می‌تواند سرکوفت‌ زدن‌هایش را ادامه دهد.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
لینی زیر چشمی نگاهی به عنکبوت انداخت.
- عه... خب، بهتره این قسمت رو فراموش کنیم جناب عنکبوت! میشه؟ میشه؟ میشه؟ لطفا!

اما عنکبوت هیچ توجهی به حرف او نکرد.
آب دهان او از دهانش سرازیر شده بود و چشمانش از حالت قرمز تیره و خسته، تبدیل به قلب و سرخ باطراوت شده بود.
او با ولع و سرخوشی گفت:
- به به! اسپایدی عزیزم وقتی بفهمه دسرم آوردم، خیلی خوشحال میشه!
- به ما اینگونه نگاه نکن عنکبوت ملعون!


اما عنکبوت متوجه هیچ چیز نبود. او در حالی که لینی را بالای سرش داشت، جهشی به سمت لرد زد و با دو پای دیگرش، لرد را نیز در کنار لینی نگهداشت.

- ما رو ول کن! مــا رو ول کــــن مـــلــــعـــــون! همین الان بهت دستور می دهیم... مــا رو ول کـــن حــشـــره نــــالـــایـــــق!

یکی از مرگخواران با صدای نگران و مضطربی گفت:
- اربــــاب حــــالــــا چــــی کـــار کـــنــــیـــم؟
- یــعـــنـــی چــی چـی کــــار کنین؟ مــگـــه وضـــعــــیــت ما رو نمی بین؟ هــر چــه زود تــر مــا رو نـجــات بـدیـن!
- ارباب اما شما گفته بودین قدم بر ندارین!
- این برای آن موقع بود! حالا ما دستور می دهیم ما را نجات دهید!


یکی از مرگخواران شروع به خاراندنِ سرش کرد.
- اما ارباب چطوری شما رو از دست عنکبوت نجات بدیم؟ عنکبوت نیش داره! اون مجهزه!
- شما جادوگرین خیر سرتون!
- خب بهش از این حشره کش ها بزنین! برای انسان هم ضرر نداره... حتی شاید باعث بشه اربابتون یکم شل کنه!

گابریل تیت که هنوز مشغول به خوردن برگ کاهو های سالاد بود، پیشنهادی برای نجات لرد از دست عنکبوت داده بود!


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۲۰ ۲۳:۰۳:۵۹


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.