هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
نقل قول:
سلام لرد سیاه!
سلام ویزلی قرمز!


نقل قول:
خوبین؟سلامتین؟ نجینی خوبن؟
خوبیم. سلامتیم. نجینی در خواب زمستانی به سر می بره. بهار که بیدار شد، می فهمیم خوبه یا نه.


ما الان نقد می کنیم!


بررسی پست شماره 433 مرگخواران دریایی، لوسی:

کوتاه نوشتی. به نظر من پست های کوتاه، برای تداوم فعالیت سوژه های ادامه دار خیلی مفیدن. البته جایی که لازمه و یا بهتره که پست، طولانی باشه، حتما همون کارو بکنین. ولی وقتی لازم نیست، کوتاه بهتره. یه دوره ای رولای خیلی طولانی توی سایت مد شده بود. همه همونجوری می نوشتن و سوژه ها متوقف می شد. خیلی وقتا مجبور می شدیم بعد از دو پست، سوژه رو دوباره خلاصه کنیم.


پست های قبلی شما رو هم خوندم. طنزت خیلی خوبه. صحنه های ساده، دوست داشتنی و خنده داری می نویسی.


نقل قول:
-جدا؟
-آره! وقتی یه کوسه کوچولو بودم یه ماهی مرکب بزرگ گازم گرفت! جاش هنوز رو دمم مونده!
شروعت خیلی خوب بود. پست قبلی جایی تموم شده که مرگخوارا قراره به اینا نزدیک بشن و اینا در حال بحثن. هر دو صحنه رو می شد برای شروع انتخاب کرد. اینی که شما انتخاب کردی، کمی سخت تر بود. صحنه مرگخوارا آسون تر بود. ولی این یکی جالب تر بود. شکل دیالوگ ها هم خیلی با مزه بود. آدم در حالت عادی انتظار داره یه کوسه و یه موج عصبانی، بشینن حرفای ترسناک تر و خشن تری بزنن... ولی اینجوری خیلی دوست داشتنی به نظر رسیدن.


نقل قول:
کوسه دمش را بالا آورد تا آن را به موج نشان دهد. اما بعد خودش کج شد و سرش زیر آب رفت و بلاتریکس از دستش رها شد و از آنجایی که بیهوش بود آرام آرام، در حالی که نفس هایش قل قل می کردند و حباب هایی به سطح آب می فرستادند، به زیر آب رفت.
این صحنه هم خیلی قشنگ بود. هم حرکت کوسه و هم غرق شدن بلاتریکس.
این که یه صحنه رو توی ذهنمون تصور کنیم یه چیزیه و این که بتونیم درست پیاده کنیمش یه چیز دیگه. وقتی هر دوی اینا رو درست انجام بدیم، نوشته هامون قوی می شن. شما پیچیده نمی نویسی. اصلا هم لازم نیست پیچید بنویسی. صحنه ها برای قوی شدن، احتیاج به توصیف های سخت و سنگین ندارن. کافیه توی یه موقعیت، بهترین و جالب ترین حرکت رو تصور کنیم و اونو روشن و واضح بنویسیم. کاری که شما خیلی خوب انجامش دادی.

این که می گم ساده می نویسی، منظورم همین روشن بودنشه. نه این که عادی و تکراری باشه. مثلا:
نقل قول:
- اره منم وقتی کوچولو بودم یه بار محکم به یه صخره برخورد کردم! خیلی دردم گرفت و یه هفته طول کشید تا دوباره موج بشم!
"دوباره موج بشم" اینجا یه عبارت ساده، ولی خیلی جالب و دلنشینه. همین باعث می شه بدون این که کار خیلی خاص و عجیبی کرده باشیم، خیلی راحت، کیفیت نوشته هامون بالا بره.


نقل قول:
در آنطرف مرگخواران که شاهد این صحنه بودند، در حال اندیشیدن چاره ای برای نجات بلاتریکس بودند.
-من میگم بلا رو ولش کنیم! ساحره های با کمالات اونطرف منتظرمونن ها!
همیشه توصیه می کنم که به سوژه های شخصیت ها، خیلی مستقیم اشاره نشه. مثلا هر جا رودولف اومد جلو، فورا از "ساحره های با کمالات" استفاده نکنیم. ولی این جا موقعیت کمی فرق می کرد. بلاتریکس داره غرق می شه و رودولف داره سعی می کنه اینا رو از نجاتش منصرف کنه. برای همین به نظرم از سوژه رودولف هم درست و به جا استفاده شده.


نقل قول:
در این بین کتی که دستش روی چانه اش بود، ناگهان از جا پرید!
- ما شنا بلد نیستیم! ولی زیر آب رفتن که بلدیم!
ایده خنده داری بود. سوژه کافی هم داشت. این که سعی کنن به یه روش منطقی با بدون منطق برن زیر آب و بلاتریکس رو نجات بدن. اینجور وقتا، روش بی منطق جالب تره. سوژه های بیشتری داره. توی سوژه های طنز هم خیلی نباید از بی منطق بودن بترسیم. می تونیم کمی آزادتر و راحت تر از حالت عادی بنویسیم. به نظر من این ایده بهتر بود ادامه داده می شد.


شخصیت ها خوبن. مخصوصا شخصیت های معرفی نشده ای مثل کوسه و موج. یکی دو دیالوگ کوتاه داشتن ولی همونا هم خوب و قوی نوشته شده بود.


طنزت خوبه. خیلی راحت می تونه خواننده رو بخندونه.


سوژه رو خوب پیش بردی و خوب تمومش کردی. با وجود این که پست، کوتاه بود، محتواش کاملا کافی بود.


خوب بودی لوسی. چیزی یادت نرفته ظاهرا!




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۹:۱۲ سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 252
آفلاین
سلام لرد سیاه!
خوبین؟سلامتین؟ نجینی خوبن؟
بی زحمت اینو نقدش میکنین ببینم بعد از دو ماه ننوشتن همه چیز یادم رفته یا نه؟


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ سه شنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
نقل قول:
میشه لطفا این پشمکو برام یه نقد کوچولو کنین؟
کتی، پشمک؟
پشمک آخه؟
پشمک؟
الان نصفه شبی ما رو یاد کی انداختی؟
الان حالات روحیمون نامساعد شد. کی پاسخگوئه؟


بررسی پست شماره 681 باشگاه دوئل، کتی بل:


نقل قول:
کتی، مانده بود که چرا موضوع دوئلش به جای بدشانسی، ماموریت خورده است. بدشانسی اگر بود، داور ها نمره ای اضافه نیز، به او میدادند.
- بدشانسی... خوبه. بنویس لینی!
- قبلا داده شده!
- حذفش کن لینی!


نقل قول:
کتی، مانده بود که چرا موضوع دوئلش به جای بدشانسی، ماموریت خورده است.
جمله "کتی مانده بود" برای شروع پست تکی مناسب نیست. انگار موقعیت رو از وسطش داری توضیح می دی. اینجور شروع ها رو می تونی با دیالوگ انجام بدی. مثلا:
- این دیگه چه شانسیه من دارم! ماموریت؟ چرا بدشانسی نه و ماموریت؟
کتی، مانده بود که چرا موضوع دوئلش به جای بدشانسی، ماموریت خورده است.



نقل قول:
کتی، مانده بود که چرا موضوع دوئلش به جای بدشانسی، ماموریت خورده است. بدشانسی اگر بود، داور ها نمره ای اضافه نیز، به او میدادند. اما کتی، کاجی نبود که با این باد ها بلرزد... یا بیدی نبود؟ مهم نیست. مهم این بود، که کتی، نا امید نشد و صبح روز بعد، با امید سرشار، از جا بلند شد.
بازی با کلمات کار سختیه. خیلی باید قوی باشه که تاثیر بذاره. یعنی حتی متوسطش هم جالب نمی شه. اینجا بازی با "بید" و " کاج" اینجوری بود. متوسط بود و تاثیر نمی ذاشت. اینجوری می شد کمی قوی ترش کرد که به جای کاج یه کلمه ای که شبیه بید باشه می نوشتی. هم اشتباه کتی رو توجیه می کرد و هم باعث می شد اشتباهش بامزه تر به نظر برسه. یا می شد به جای باد از یه چیز دیگه استفاده کرد.


نقل قول:
- صبح به خیر، قاقارو! امروز قراره ماموریت کوفیتیمو، به اتمام برسونم. برام آرزوی موفقیت کن. امیدوارم که سرم، در راه این ماموریت، قطع نشه.
اینجاش خوب بود. شکلک هم خوب بود.


نقل قول:
قاقارو، خواب و بیدار، چیزی زیر پوزه گفت و به زیر پتو ها خزید، و کتی، تنها کلمه ای که از حرف هایش فهمید، کلمه ی فامیل هایم بود. گرچه، کتی اهمیتی نداد و با کله به سمت یخچال رفت، تا صبحانه ای بیابد.
اینجا خواننده انتظار داره از همون یک کلمه ای که قاقارو گفت، متوجه حرفش بشه... ولی نمی شه! بعدا می شه. اینم باعث می شه ایرادش برطرف بشه.
"صبحانه بیابد" خوب بود.


نقل قول:
- ام... مثلی که قراره با شکم خالی، ماموریتمو انجام بدم.

و با حرص، در یخچال را برهم کوفت و پیغامی که درون یخچال یابیده بود را، جرواجر کرد و درون سطل زبانه انداخت. درون نامه نوشته بود:
- سلام. دیشب اومدم دزدی. وسط کار گشنم شد، گفتم یخچالتم بزنم. با عرض پوزش. بدرود!
این قسمت جابجا نوشته شده.
مثل این می مونه که کتی در یخچالو باز کرده. یهو یادش افتاده که نباید چیزی بخوره. بعد نامه رو پیدا کرده.
باید می نوشتی در یخچالو باز کرد ولی چیزی پیدا نکرد و نامه رو خوند و بعد عصبانی شد و جمله شو گفت.


اسم "کتی" رو خییلی زیاد تکرار کردی. اصلا لازم نبود. کل پست رو نمی تونم اصلاح کنم. ولی یه قسمتشو می ذارم:

گرچه، کتی اهمیتی نداد و با کله به سمت یخچال رفت، تا صبحانه ای بیابد.

- ام... مثلی که قراره با شکم خالی، ماموریتمو انجام بدم.

و با حرص، در یخچال را برهم کوفت و پیغامی که درون یخچال یابیده بود را، جرواجر کرد و درون سطل زبانه انداخت. درون نامه نوشته بود:
- سلام. دیشب اومدم دزدی. وسط کار گشنم شد، گفتم یخچالتم بزنم. با عرض پوزش. بدرود!

درون مبل فرو رفت و تلوزیون را، روشن کرد. آبنبات چوقی داخل دهانش گذاشت، و شروع کرد به جویدن.
- تلوزیون هیچی نداره. دزده هم سی دیامو دزدیده.

درون جعبه سی دی هایش، پیغام دیگری، با عنوان ببخشید، سی دیات جالب بود. گفتم بدزدمشون، اما تلوزیونت خیلی مدل پایین بود، مال خودت، نیز یافت.


اینجا و خیلی جاهای دیگه "کتی" ها رو می شد حذف کرد. همینجوری که من حذف کردم و اتفاقی نیفتاد. تکرارش خوب نیست.


نقل قول:
- سلام. دیشب اومدم دزدی. وسط کار گشنم شد، گفتم یخچالتم بزنم. با عرض پوزش. بدرود!
توی نامه می شه شکلک متحرک گذاشت؟ نمی شه!

- تلوزیون هیچی نداره. دزده هم سی دیامو دزدیده.

کتی، درون جعبه سی دی هایش، پیغام دیگری، با عنوان ببخشید، سی دیات جالب بود. گفتم بدزدمشون، اما تلوزیونت خیلی مدل پایین بود، مال خودت، نیز یافت.
اینجاش هم جابجا بود. اول باید صحنه گشتن جعبه سی دی ها و نامه نوشته می شد.


نقل قول:
- کتی! کودوم گوری هستی؟ ماموریتتو انجام دادی؟ دوماهه عقبش انداختی!

کتی، با سر از روی مبل، پایین افتاد و با تمام سرعت، پیغام گیر تلفنش را قطع کرد.
- چهل بار زنگ زده. جوری تنظیم کرده بودم که نره رو پیغام گیر. کاش برا دادن حقوقمم اینقدر کنه بود.
به جای این همه حرکت مشنگی چرا از جغد و نامه عربده کش استفاده نکردی؟ جادویی تر نمی شد؟


نقل قول:
به زور، از روی مبل بلند شد و به سمت کمدش رفت. بعد از پوشیدن لباس هایش، با تهدید و سرزنش، قاقارو را به عنوان کلاه روی سرش گذاشت و به سمت در رفت، و هنگامی که در راه باز کرد، با صد ها صد ها قاقارو رو به رو شد، که مانند کوه روی یکدیگر سوار شده بودند و داشتند میلرزیدند.
این جاش خیلی خنده دار بود. هم این که قاقارو رو به عنوان کلاه گذاشت رو سرش و هم صحنه بعدش.


نقل قول:
سرها، دندان های دو متریشان را مخفی کرده، و صندلی پادشاهی پشمالو طوری، برای قاقارو ساختند.
این صحنه هم خوب بود.


نقل قول:
- و شاید اونقدر خنگی که نمیدونی بلاتریکس، شبیه یه دیوار دفاعی عمل میکنه.
این جاش هم خوب بود. طنزت خوشگله!


نقل قول:
- بیا یه معامله. پشمالو ها، میرن اربابتو میدزدن و به وزارت میبرن. هیچ کسم، حریفشون نمیشه. اینو مطمئن باش. تازشم... اربابتم، نمیفمه تو اینکارو کردی.
تا این جای پست داشتم فکر می کردم فک و فامیلای قاقارو جالبن... ولی چرا کتی وارد سوژه دوئل نمی شه!
که این جا به درد خوردن.


نقل قول:
کتی، خنده ای ساختگی سر داد.
- تحویل بدم؟ من؟ چرا باید...
- فک کردی اونقدر خنگم این کاغذرو تو دستت نبینم؟

کتی، کاغذی که دستش بود را، داخل جیبش چپاند. عنوان کاغذ این بود:
- اگر حیوان جادویی مزاحمتان شد، تنها به ما مراجعه کنید.
این صحنه جالب، ولی کمی خام بود.
چطوری پخته می شد؟
اینجوری که کتی حین حرف زدن با قاقارو، نامه(درخواست کمک از همین سازمان یا گروه) می نوشت و به پای جغد می بست. لحظه آخر، قاقارو می گفت اون نامه رو باز کن.


نقل قول:
قاقارو، چراغ را خاموش کرد و هزاران چشم قرمز، شروع به درخشیدن کرد.
- میدونی اگه به عهدت عمل نکنی، سر نوشت بدی در انتظارته!

کتی، چراغ را روشن کرد، و با انبوه پشمالو هایی مواجه شد، که دو آلبالو روی چشمانشان، گرفته بودند.
- ام... پس برا همین بود که وقتی چراغارو خاموش کردی، چشاشون قرمز شد؟

قاقارو، پس کله ای، نثار کتی کرد.
صحنه خاموش کردن چراغ خیلی خوب بود. این که اینا سعی می کنن با ابهت به نظر برسن.
توضیح بعدش به نظر من لازم نبود. توی تاریکی، آلبالو قرمز به نظر نمی رسه. کلا دیده نمی شه. می ذاشتی چشماشون تو تاریکی می درخشید. چه اشکالی داشت!


به نظر من توی این سوژه نباید لرد کلا کنار گذاشته می شد. قسمت بزرگی از سوژه رو به انتخاب خودت پس زدی.
کتی می تونست تغییر قیافه بده و سعی کنه لرد اونو نشناسه.
می تونست به شکل خودش لرد رو ببره و سعی کنه لرد متوجه موضوع نشه.
اینا خیلی سوژه داشتن.
تمرکز پست روی قاقارو و فامیلاش بود و اصل سوژه سریع سر هم بندی شده بود.


نوشته ها و طنزت دارن بهتر و قوی تر می شن.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ یکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
سلام اربابای گل منگلی!
خوبین؟ سیاهیتون سیاهه؟
میشه لطفا این پشمکو برام یه نقد کوچولو کنین؟


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
نارلک!

سلام.

ما حالمون خوبه و در اوج سیاهی و شرارت و پلیدی به سر می بریم.

می شه... ما نقد می کنیم!


بررسی پست شماره 460 قصر خانواده مالفوی، نارلک:


نقل قول:
- من فرمانده‌م. هرچی من می‌گم گوش کنین نه یه سرباز! حالا پا مرغی پیش به سوی قرارگاه ما!

نقل قول:
مرگخواران پاهایشان خسته و شانه هایشان کوفته شده بود.
بالایی آخر پست قبلیه. پایینی شروع پست شماست. یه پرش زمانی این وسط وجود داره که بهتر بود نوشته می شد. الان همینجوری هم اصلا بد نیست... ولی اگه اون رشته ارتباط رو حفظ کنیم بهتر می شه(همیشه لازم نیست حفظ کنیم. ولی اینجا بهتر بود).
شانه ها شون برای چی درد می کرد؟ پامرغی می رن!


نقل قول:
مرگخواران پاهایشان خسته و شانه هایشان کوفته شده بود. آنها کاسه صبرشان لبریز شده بود،
آنها اضافه اس. فاعل مرگخوارا هستن و لازم نیست از اسم یا ضمیر برای اشاره بهشون استفاده کنیم.


نقل قول:
میشه دیگه اون شیء خطرناک رو بذارین کنار؟
"شیء خطرناک" خیلی خوب بود. این که یه ملاقه ساده، وقتی لرد سیاه رو مورد هدف قرار بده، برای مرگخوارا خطرناک محسوب می شه، جالب بود. اینجوری باید از موقعیت ها استفاده کرد.


نقل قول:
این به چه معنا بود که آنها دستور او را نادیده بگیرند و دستور یک مامور جزء را مو به مو بی کم و کسری انجام دهند؟
ایرادهای ریز جمله بندی داری. خیلی ریز. در حدی که تاثیر خاصی روی نوشته نمی ذارن ولی اگه اصلاح بشن بهتر می شه:
چه معنی داشت که آنها دستور او را نادیده بگیرند و دستور یک مامور جزء را مو به مو بی کم و کسری انجام دهند؟


نقل قول:
او با حالت "حالا چی؟ بازم جرئت داری انجام ندی؟" ملاقه را به سرِ لرد نزدیک کرد.
تهدیدش خیلی خوب بود. کمتر پیش میاد لرد رو تو همچین حالتی ببینیم. باید ازش استفاده کرد.


نقل قول:
- اگه تا دو ثانیه دیگه دستور منو انجام ندین، می زنم با این ملاقه کله این کچلک رو می ترکونم!
- ما را اینگونه خطاب نکنید! ما دوست نداریم!
واکنش لرد و شکلکش خیلی برای این موقعیت خوب بود. این که می ترسه، ولی داره سعی می کنه خودشو نبازه و هنوزم از خواسته هاش حرف می زنه؛ هر چند ریز و نامحسوس!


نقل قول:
مرگخواران که فهمیده بودند چاره ای جز انجام دستور فرمانده نداشتند، دست هایشان را بر روی سرشان گذاشتند و شروع به پامرغی راه رفتن، کردند.
نداشتند نه، ندارند.


نقل قول:
تا اینکه فریاد سرباز اردنگی خورده از چند فرسخ آن ور تر به گوش رسید.
- فرمانده! فــرمــانده! نیرو کمکی های دشمن رسیدن! یه عالمم هستن! زدن حلقه‌مون رو ترکوندن! تازه مرغم هستن... به گفته خودشون یه دوز واکسن آنفولانزام زدن!
"مرغ هستن" خیلی بامزه بود. غافلگیر کننده بود. خلاقیت داشت و برای آینده، سوژه هم داره. انرژی خیلی خوب و جدیدی به سوژه تزریق کرده. آخر پستت عالی بود. قبلا هم نشون داده بودی که نمی ترسی. شجاعانه و خلاقانه می نویسی و این شجاعت تاثیر مثبتی روی سوژه های اصلی و فرعی می ذاره. روشت خیلی خوبه. معمولا به تازه واردا می گیم اوایل، کمی با احتیاط بنویسن. و وقتی مشخص شد که می تونن، می گیم حالا برو جلو. تواناییشو داری.

ضربه های خنده دار و بی دلیلی داری که همون بی دلیل بودنش خنده دارش کرده. مثلا اشاره به یه دوز واکسن آنفلوانزا همچین چیزی بود. خواننده در حالی که فکر می کنه "این چی بود؟" و " الان اینو چرا اینجا گفت؟" می خنده و این خیلی خوب و منحصر به فرده.


شخصیت هات خیلی خوب بودن.


لرد عالی بود. فرمانده عالی بود. مرگخوارا عالی بودن و حتی سرباز اردنگی خورده هم خیلی خوب بود.


طنز پست خوب بود.


شکلک ها درست و به اندازه و به جا زده شدن.


سوژه خیلی خوب پیش رفته.


آفرین به لک لک!




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۰:۳۵ جمعه ۱۴ آبان ۱۴۰۰

مرگخواران

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 93
آفلاین
سلام ارباب!
چطورین ارباب؟
سیاه و شرور و پلید هستید؟

میشه نقد کنید ارباب؟

بسیار بسیار بسیار ممنون!



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۱۰:۳۵ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
چیزه... سلام ارباب! خوبید؟
امم... میدونم اندکی دیره... اندکی زیاد. و... آره.

ارباب میشه اینو نقد کنید؟
میخوام ببینم پست هایی که برای سوژه ی جدید میزنم خوبن یا نه... یا اینکه باید یکم متفاوت تر انجام بدمشون.


سلام ایوا. خوبیم!

چه بچه خوبی هستی ایوا! می گه دیره!

شد و نقد کردیم و راحت شدیم. این نقد باید به صاحبش می رسید!

نقد رو فلفل مالی کردیم که نخوریش و فرستادیم. نخورش. بخون. آفرین. ایوای خوب.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۱۰ ۲۲:۴۵:۱۸


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۰:۰۳ پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰

جرمی استرتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۵۷:۲۷ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
از کی دات کام
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
سلام ارباب جونشون! خوبی؟ خانوم بچه ها خوبن؟ دیزی مون خوبه؟ پلاکس تون خوبه؟ کتی شون خوبه؟ قاقارو پیشمرگ همتون شه.
بی زحمت این پست منو نقد می کنید؟ بنویسین به حساب دیزی.



سلام شنل قرمزی!
ما خوبیم.
خانوم و نیز بچه ها هم نداریم که خوب باشن. یک مار داریم که تا بهار خوابه.
دیزیمون همواره خوبه. پلاکسمون نیز هم. کتیمون هم بسیار خوبه.

دیزیمون هنوز کار پیدا نکرده. نمی تونیم چیزی به حسابش بنویسیم!

نقد شما رو دادیم به دیزی که بیاره. بعدش منصرف شدیم. ازش گرفتیم و وصل کردیم به نیش لینی. می بره می ندازه تو تالار ریون. خودتون بیابینش. دور و بر شومینه اس.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۶ ۲۲:۲۶:۵۸

RainbowClaw




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ دوشنبه ۳ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سلام آلنیس

نقل قول:
امکانش هست؟
البته که هست!


سوژه ای که انتخاب کردی خیلی خوب بود. جالب، خلاقانه و غافلگیر کننده بود. این اولین و مهم ترین قدم برای نوشتن پست دوئله که درست برداشتیش.


نقل قول:
گردگیری و چیدن وسایلش توی اتاق جدیدش تازه تموم شده بود. بخاطر خستگی زیاد روی تختش ولو شد ولی همون لحظه، مالی با قیافه ای در هم توی چهارچوب در ظاهر شد.
- آلنیس اگه کارت تموم شده بیا آشپزخونه.
شروع های بدون فاعل معمولا دو حالت دارن. یا اونقدر مرموز و جالب می شن که خواننده رو دنبال خودشون می کشن و یا کمی ساده تر می شن که توی این حالت، بهتره خیلی زود فاعل رو مشخص کنیم. اینجا هم حالت دوم وجود داره و این که سریع فهمیدیم این، آلنیسه، اتفاق درستی بود.


نقل قول:
و بعد بدون هیچ حرفی رفت. آلنیس به دست هاش تکیه داد و چند لحظه ای توی همون حالت به رفتار مالی فکر کرد. نکنه کاری کرده بود که محفلیا از دستش ناراحت بودن و همین اولی کاری عذرش رو خواستن؟ یا شاید هم مالی فقط بخاطر شیطنتای فرد و جرج عصبی بود و ربطی به آلنیس نداشت...
قیافه مالی در هم رفته بود. ولی برای این که آلنیس اینقدر فکر و خیال کنه و خواننده هم بهش حق بده، احتیاج به کمی دلیل بیشتر داشتیم. مثلا دیالوگش می تونست کمی سرد تر یا خشن تر باشه. یا حداقل ظاهرش اینجوری باشه که بشه ازش برداشت های منفی کرد.


نقل قول:
حدس و گمان رو کنار گذاشت و از روی تخت بلند شد. از پله ها پایین رفت و وارد آشپزخونه شد. فکر می کرد محفل مثل همیشه شلوغ باشه ولی برخلاف تصورش، فقط سیریوس دور میز نشسته بود و به نقطه ای رو به روی خودش خیره شده بود.
سیریوس با دیدن آلنیس بهش اشاره کرد که روی صندلی رو به روش بشینه.
به نظر نمی اومد از دستش عصبانی یا ناراحت باشه؛ فقط داشت با جدیت به آلنیس نگاه می کرد.
توضیحات کافی بودن. وقتی لازم نیست، بیخودی درگیر جزئیات و توصیف صحنه ها نمی شی. اینجا هم توضیح صحنه کافی بود و هم توضیح حالت و احساس شخصیت ها.


نقل قول:
- امم اتفاقی افتاده سیریوس؟ پروف نیستن؟
- نه پروفسور نیست. ولی گفت بهت بگم که یه کار مهم داریم برات.
آلنیس اینجا تازه وارد محفل شده. حتی از این بابت کمی ذوق زده و دستپاچه اس. ولی سیریوس خیلی وقته که عضوه. به نظر من طرز خطاب دامبلدور باید جابجا می شد. آلنیس صمیمانه(حتی کمی زیادی صمیمانه) دامبلدور رو پروف خطاب می کنه و سیریوس که خیلی نزدیک تر و صمیمی تره می گه پروفسور.


نقل قول:
- چی؟ ماموریت؟! ولی من هنوز یه هفته هم نیس که اومدم محفل! منظورم اینه که... همیشه به تازه واردا همون اول، کار مهم می دین؟
عوض کردن شکل " کار مهم" حرکت ریز و قشنگی بود.


نقل قول:
آلنیس باز به فکر فرو رفت. این چه آزمونی بود که تازه بعد از عضویت میخواستن ازش بگیرن؟ یعنی اگه رد میشد از محفل می انداختنش بیرون؟!
- حالا... این ماموریت چیه سیریوس؟
این جاش خوب بود. همین مقدار فکر، برای این که آلنیس دچار تردید بشه کافی بود.


ایراد اصلی این پست به نظر من ترتیب نوشتن اتفاق ها بود.
سوژه خیلی خوبه. شوخی ای که سیریوس با آلنیس می کنه هم به شخصیت سیریوس میاد و هم جالب و خلاقانه اس. ولی تقریبا تا قسمت های پایانی پست، ما نمی فهمیم که قراره آلنیس چیکار کنه. همین باعث می شه توی ابهامی بمونیم که اجازه نده زیاد از اتفاقای دیگه لذت ببریم.
به نظر من بهتر بود قسمت آموس دیگوری و بردنش به خانه سالمندان رو خیلی زودتر می نوشتی، و بعد توضیح می دادی که چی شد که این اتفاق افتاد. شوخی بودنش رو هم آخر پست می نوشتی.


نقل قول:
- واقعا نمیفهمم، آخه پروفسور چجوری میتونه همچین چیزی گفته باشه! یعنی از دستش خسته شدن و فقط با گفتن اینکه "این کار به نفع خودشه" میخوان خودشون و منو گول بزنن؟ ولی... سیریوس گفت این یه آزمونه... شاید کار درست همین بوده که قبول نکنم! اره اونا میخواستن اینطوری منو امتحان کنن! احتمالا وقتی برگردم میگن که توی این آزمون قبول شدم!
این قسمت هم خیلی خوب بود. کشمکش ذهنی آلنیس با خودش رو خوب توضیح دادی. منطقی هم هست که شک کنه که شاید آزمون همین باشه.

اگه انتخاب دیگه ای داشتی، بهتر بود از شخصیت دیگه ای به جای آموس دیگوری استفاده کنی. چون این شخصیت توی کتاب، سالم و سرحال بود. فراموشی نداشت. توی سایت می تونه داشته باشه. ولی جا نیفتاده. استفاده از شخصیت و ویژگی جا نیفتاده، ریسک بزرگیه. اگه خواننده یا داور نتونه از نظر منطقی قبولش کنه، روی داستان تاثیر منفی می ذاره. اینجا انتخاب بهتر و دیگه ای به ذهن منم نمی رسه؛ مگه این که از شخصیت غیر محفلی استفاده می کردی. مثلا پیرزن همسایه... یا مادر پیر آرتور ویزلی!


نقل قول:
- با منی؟ آموس کیه من لوسیوسم!
این جاش خیلی خوب بود.


شکلک ها خیلی خوبن. زیاد به نظر می رسن ولی زیاد نیستن. به جا و به موقع زده شدن و به وظیفه خودشون عمل کردن.


نقل قول:
هنوز چند قدمی نرفته بودن که آموس شروع کرد به رفتن توی کوچه پس کوچه ها.
این صحنه هم خنده دار بود.


نقل قول:
- آموس! به خودت بیا! هنوز یه تیله برات باقی... اوه نه اون دیالوگ یکی دیگه بود...
استفاده از فیلم ها و سریال ها و اتفاقا و شخصیت هاشون، توی پست های معمولی اشکالی نداره. کسی که متوجه بشه شده. کسی که نشده یا اهمیتی نمی ده و یا فوقش بی خیال ادامه دادنش می شه. ولی توی پستی که قراره امتیاز بگیره(دوئل یا هاگوارتز یا مسابقات) و پستی که اجبارا باید ادامه داده بشه(مثل ماموریت) بهتره این کار انجام نگیره. کسی که اینو تشخیص نده، این نکته رو هم تشخیص نمی ده که چیزی که نوشته شده چقدر مهم بوده. چون فکر می کنه که ممکنه مثلا طنز خیلی خاصی باشه یا ربط خیلی جالبی به سوژه داشته باشه و نفهمیدن این نکته ها تاثیر خوبی روش نمی ذاره.


نقل قول:
آلنیس دید اوضاع آموس واقعا بده.
تصمیمشو گرفت. قطعا رد کردن ماموریتی که بهش داده بودن، تصمیم درستی برای سربلندی از این آزمون نبود.
- انتخاب راحتتر میتونه انتخاب درست نباشه! این امتحان قطعا باید یکم چالشی باشه؛ پس پروفسور نمیاد رد کردن ماموریت که خیلی کار راحتیه و تو همون دقیقه اول انجامش میدم رو به عنوان گزینه درست قرار بده...
بازم خوب و به اندازه فکر و تحلیل کرد. قبل از تغییر نظرش، خواننده رو کاملا قانع می کنه.


نقل قول:
هر از گاهی، آموس دوباره سمت کوچه ها می رفت و تا وقتی که به محفل برسن، ادعا کرد که بیست و سه تا از خونه های توی مسیرشون، خونه اون و همسرش بودن و سدریک رو اون جا بزرگ کردن!
این جاش هم خوب بود.


نقل قول:
سیریوس سری به معنای تایید تکون داد و مالی با قیافه ای درهم، که نشون میداد هنوز کامل به انجام این کار راضی نیس، از پله ها بالا رفت.
آخر پست خیلی خوب بود.


سوژه همونطور که قبلا گفتم خیلی خوب بود. جالب و غافلگیر کننده و منطقی. ولی شکل نوشته شدنش خیلی روش تاثیر گذاشته. اگه کمی جابجا می شد، کیفیتش خیلی بالاتر می رفت.


شخصیت ها خیلی خوبن. سیریوس و مالی عالی بودن.


دیالوگ های آلنیس و آموس می تونست کمتر باشه. دیالوگ های اضافه بینشون بود.


طنز پست، ملایم و قشنگ بود.


روی هم رفته پست خوبی بود. ایراداش خیلی کوچیک، ولی روی نتیجه کلی، تاثیر گذار بودن.


تموم شد!




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰

ریونکلاو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۳۸:۵۸
از دست این آدما!
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 179
آفلاین
سلام لرد!
درخواست نقد این پست دوئلم رو داشتم.
امکانش هست؟








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.