هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۲:۲۶:۳۵
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 214
آفلاین
گلدان رز ویزلی اینجا را رزرو کرده است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۲:۲۰ جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
تام نفس راحتی کشید و با خودش فکر کرد که هر چه نباشد بالاخره موش کور یک "موش" است و جادوگر به معده اش نمی سازد. اما اگر درس های هاگوارتزش را خوب خوانده بود می دانست که موش کور یک موجود همه چیز خوار است و خیلی اوضاع خیته!
-اهم... سلام آقای موش کور!

تام سپس دستش را جلو آورد تا با موش کور دست بدهد.
موش کور مدت زیادی بود که غذای درست و حسابی نخورده بود و برای همین هم معده اش حسابی حساس شده بود. پس باید قبل از خوردن, تام را با حرارت ملایم همراه با کمی پیاز و ادویه جات میپخت! اما برای این کار اول احتیاج داشت تام را گول بزند و به سمت آشپزخانه و پاتیلش ببرد. بنابراین با یک لبخند شیطانی, دستش را جلو آورد و با تام دست داد.
-سلام دوست خوش مز... چیزه... خوش مشرب من! چطوری میتونم کمکت کنم؟

گودال برای دیدن لبخند شیطانی موش کور, زیادی تاریک بود.

-من دنبال یه خرگوش می گردم... یه خر گوش پشمالو!

سپس سدریک دستش را در جیبش برد و عکسی از بلا از توی ردایش بیرون آورد به سمت موش کور گرفت و ادامه داد:
-اینجوری!

موش کور که وانمود می کرد که می بیند "چه جوری" گفت:
-اوه... خرگوش اینجوری! من خودم تو کار پخش عمده خرگوش اینجوریم! بیا بریم اون طرف گودال... توی پاتیلم چندین خرگوش اینجوری دارم. برای خواهر خودمم از همین خرگوشای اینجوری بردم.



تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
- آخ جون یه خرگوش غول پیکر!

تام در همان حالی که برای شانس خوب و فوق‌العاده‌اش مرلین را شکر می‌کرد و مشغول شادی کردن بود، ناگهان به ذهنش رسید ممکن است حیوانی که هر لحظه به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، موجود خطرناکی باشد! به هر حال هیچگونه روشنایی و نوری آن پایین وجود نداشت و نمی‌توانست مطمئن باشد که آنچه پیدا کرده، خرگوشی بزرگ و به‌دردبخور است.

- اممم...خب، فکر کنم یکم عجله کردم برای جشن گرفتن. درسته نور نیست، ولی بقیه‌ی چیزا که هست! از حواس دیگه‌م استفاده می‌کنم...

تام همینطور با خودش حرف می‌زد تا خود را آرام کند. حیوان لحظه به لحظه به او نزدیک‌تر میشد و وقت زیادی برای تشخیص اینکه چه موجودیست و چگونه باید از خودش دفاع کند، نداشت.

- خیلی خب، صدای نفس کشیدنش که به خرگوش نمی‌خوره، این خیلی سریع‌تر نفس‌ می‌کشه. خرخر کردنشم مثل خرگوش نیست. سرعت حرکتشم آروم‌تره و...پوستشم خیلی عجیبه!

حیوان به یک سانتیمتری تام رسید بود و اکنون می‌توانست کاملا لمسش کند. دماغ تقریبا درازی داشت و سرتاسر بدنش پوشیده از موهایی کوتاه بود.

- یه...موش کور؟


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۱۱:۲۴
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
از نظر مرگخوارا توی اون شرایط، قیافه، حرکات، طرز نگاه، استیل راه رفتن و کلاً همه‌چی بلاتریکس خیلی مشکوک میزد.
همین‌که به کوچیک‌ترین گودال‌ها می‌رسیدن آدرنالین‌شون میزد بالا و محکم به همدیگه می‌چسبیدن تا یه وقت بلاتریکس با تیپا اونا رو نفرسته اون تو.

مرگخوارا چهارچشمی و زیرچشمی و شیش دونگ حواسشون به بلاتریکس بود که...

ویشت!

خود بلاتریکس به درون یکی از گودال‌ها کشیده شد!
- جیییییغ! منو از این تو بیارین بیرون! منو از دست اینا... اوووووم!

ولی قبل از اینکه جمله‌ش تموم بشه، چندین خرگوش موذی از داخل گودال پریدن بیرون و عینهو مور و ملخ ریختن سر بلاتریکس و سعی کردن بکشنش داخل.
مرگخوارا هم فوراً دست‌به‌کار شدن و شیرجه زدن سمت گودال و نصفشون مشغول کشیدن بلاتریکس شدن و نصفشون هم مشغول جدا کردنش از چنگ خرگوش‌ها.

البته صدای جیغ و کتک‌کاری مرگخوارا و خرگوش‌ها اونقدری بلند نبود که به گوش جاگسنی برسه که توی اعماق تاریک یکی از گودال‌های چند متر اونورتر می‌چرخید.

بی‌خبر از اوضاع مرگخوارا و بدون چوبدستی داشت یواش یواش جلو می‌رفت تا اینکه به یه چیزی برخورد کرد.
چند ثانیه به مسیر تاریک روبه‌روش زل زد تا اینکه حس کرد اون چیز خیلی گنده‌س و داره بهش هم نزدیک میشه.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
خلاصه:
لرد بعد از نجینی یه حیوون خونگی جدید می‌خواد. طبق دستورات اخیرش و قبل از اینکه بره بخوابه اعلام کرد که باید یه خرگوش پشمالو باشه و حالا مرگخوارا تا قبل از بیدار شدن لرد سیاه فرصت دارن دنبال یه خرگوش بگردن.
اونا گودالی پیدا کردن که بنظر میاد لونه خرگوشا باشه و فقط باید یه نفر انتخاب بشه که بره توش ولی هیچکس دلش نمی‌خواد همچین کاری بکنه.
____________________________________

بلاتریکس که جدیدا پی برده بود حرص خوردن زیاد باعث چروک شدن پوست و پیری زودرس می‌شود، تصمیم گرفت جز در مواقع ضروری زیاد به خودش فشار نیاورد. بنابراین در همان حال که لبخندش را روی صورتش حفظ کرده بود، از پشت به تام نزدیک شد و بدون جر و بحث اضافی، با لگدی ظریف و حساب شده او را به ته گودال فرستاد.
- اونجا رو درست حسابی بگرد تام. اگه بعدا بفهمم خرگوشی توی اون گودال بوده و پیداش نکردی، اتفاقات خوبی برات نمیفته.

تام که تا آن لحظه هنوز در شوک سقوطش باقی مانده بود، به خودش آمد و صدای اعتراضش بلند شد.
- پس چوبدستیمم بندازین پایین دیگه!

جوابی نیامد.

- حداقل یه چراغی چیزی بهم بدین بتونم این کتاب راهنما رو بخونم!

اما مرگخواران رفته بودند و کسی صدای تام را نمی‌شنید. مجبور بود همانطور در تاریکی به دنبال خرگوشی برای لرد سیاه بگردد.
اندکی آن طرف‌تر، بلاتریکس و بقیه همچنان دنبال سوراخ‌ها و گودال‌هایی بودند که ممکن بود لانه خرگوش‌ها باشد. مرگخواران در همان حال که چشمانشان روی زمین می‌گشت، حواسشان جمع بود که فاصله‌شان را با بلاتریکس حفظ کنند تا بلایی مشابه تام سرشان نیاید.


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۷ ۱۱:۵۲:۲۹

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۳۴ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۱:۵۲:۵۲
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
همه مرگ خوار ها بعد درک موقعیت به طرفی که تری نشون می داد حمله ور شدن.
لینی بلافاصله بعد از این حرف تری تونست به لطف بال هاش خودشو به سرعت به تری برسونه.
- کوش گوداله؟
- اوناهاش نگاه کن.

تری به جایی درست زیر محلی که لینی بال بال می زد اشاره می کرد و در همین زمان بقیه مرگ خوار ها هم رسیدند و همگی به گودال زیر لینی خیره شدند.
- گودال خیلی بزرگیه.
- خیلیم تاریکه.
- تازه پر میکروبم هست.
- اصلا هم واسه خواب مناسب نیست مطمئنم کفش خیلی سفته.

بلاتریکس که از پیدا کردن این گودال خوشحال بود فریاد زد:
- یه داوطلب می خوایم.

همه مرگ خوار ها یک قدم عقب تر رفتند.
- من که نمیرم این تو خیلی بزرگه گم میشم.
- منم نمی تونم اون تو چیزیو ببینم خیلی تاریکه.
- منم که به میکروبا حساسیت دارم تازه به اندازه کل این گودالم وایتکس نداریم واسه ضد عفونی کردنش. همینجوری هم که من یکی نمی تونم برم اون تو.
- منم که خوابم میاد میرم اون تو یهو بیهوش میشم میفتم.




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۱۱ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
- مگه من یک ساعت اون تو گروهبندیتون نکردم؟ زود باشید حرکت کنید ببینم، همینجوریشم کلی وقت هدر دادید! الاناست که ارباب بیدار بشن و شما هنوز حتی دنبال خرگوشم نرفتید!

مرگخواران پس از انفجار سهمگین بلاتریکس، برای حفاظت از همان اندک حس شنواییشان که باقی مانده بود، دیگر چیزی نگفتند. هر یک دست شخص کناریشان را گرفتند و به طرفی حرکت کردند.

اما ظاهرا جرمی چندان از شخص کناری‌اش راضی نبود.
- این...بو میده!‌

ایوا درحالی که دم راسویی از گوشه‌ی دهانش بیرون زده و با لذت مشغول جویدنش بود، به جرمی نزدیکتر شد.
- آره، غذای عطری دوست دارم. تو هم می‌خوری؟

خوشبختانه مرگخواران به سرعت واکنش نشان داده و پیش از آنکه جرمی به سمت ایوا حمله‌ور شده و درگیری جدیدی پیش بیاید، آن دو را از یکدیگر جدا کرده و به اندازه‌ی کافی بینشان فاصله انداختند.

در همان لحظه، صدای تری از دوردست‌ها به گوش رسید.
- یه گودال اینجاست!


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۴۰ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۱:۵۲:۵۲
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
تام می خواست مخالفت کنه و بگه که باید یک خرگوش مناسب و با کیفیت و خوشگل و با اصالت رو برای ارباب ببریم ولی با دیدن چهره بلاتریکس کاملا از زدن این حرف پشیمون شد.
- خب راستش به نظر من ما باید یک خرگو... آها حله بزن بریم.

بلاتریکس که آثار رضایت روی صورتش پدیدار شده بود با نهایت آرامشی که در توانش بود نفس عمیقی کشید و به سمت در به راه افتاد.
- آفرین! حالا شدی یه مرگ خوار خوب! راه بیفت ببینم.
بلاتریکس و تام به محض خارج شدن از خونه ریدل با مرگخوارایی مواجه شدن که جلوی در تجمع کرده بودن.
لینی که تلاش می کرد از بین مرگ خوار ها با پرواز کردن جلوتر بیاد رو به بلاتریکس کرد و گفت:
- خب بلا حالا باید چیکار کنیم؟

بلاتریکس که کم کم خونش داشت به جوش می اومد و همه آرامشش رو هم برای تام خرج کرده بود دیگه نتونست تحمل کنه و چنان دادی زد که اون یکی پرده گوش مرگ خوار ها هم پاره شد.




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
مرگخواران زمان زیادی نداشتند. لرد سیاه دقایقی پیش خوابیده بود و باید تا قبل از بیدار شدنش، خرگوشی پیدا کرده و بعنوان حیوان خانگی به اربابشان تقدیم می‌کردند.

بلاتریکس بی‌معطلی و بطور خودکار، شروع به گروهبندی کرد. یکی یکی اسم مرگخواران را فریاد می‌زد و هر یک را در گروهی قرار می‌داد. در نهایت، چهار گروه متشکل از مرگخوارانی با پرده‌ی گوش پاره و خونین، مقابل بلاتریکس ایستاده بودند.

- گروه اول، برید حیاط خونه ریدل رو بگردید! گروه دوم، یه دشتی جنگلی چیزی پیدا کنید! گروه سوم، هرچی سوراخ و گودال هرجا دیدید برید توش! گروه چهارم هم با من بیاید. زود باشید!

مرگخواران پراکنده شدند. البته قاعدتا کسی طبق دستورات بلاتریکس حرکت نکرد، چون با صدایی بیش از حد بلند و سرعتی فراتر از حد تحلیل آنها گفته شده بود. اما به هرحال، مسئله‌ی مهم این بود که با یک هدف مشترک، خانه ریدل را ترک کرده و به دنبال خرگوش رفتند.

تام درحالی که همچنان کتاب "آداب و رسوم خرگوش‌ها: جلد سه - بخش اول" را در دست داشت، نکته جدیدی را اعلام کرد.
- اینجا نوشته خرگوشای سفید کاهو می‌خورن، خرگوشای مشکی بیشتر به کلم تمایل دارن، قهوه‌ایا همه‌چیزخوارن، خاکستریای مایل به بنفش فقط...
- تام! روی چیزای مهمتر تمرکز کن. هروقت یه خرگوش پیدا کردی، درمورد رنگ و غذای موردعلاقه‌ش هم حرف می‌زنیم!


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
ایوا که همه چی می خورد همه عمر، دیدی که چگونه مایکل، ایوا خورد...

یکی از مرگخواران که از خورده شدن ایوا بسیار هم راضی بود فریاد کشید:
- تو خروسی... داد نزن. فوقش می تونی بین چهار تا پنج صبح قوقولی کنی. اونم با صدای تنظیم شده. حرف اضافه هم بزنی کبابت می کنیم.

ایوا زمزمه کرد:
- شما منو از این جا در بیارین. به کباب شدن هم راضیم... الان یهویی بوی کباب رو زیر دماغم حس کردم. عزیزم... چقدر دلم براش تنگ شده.

و زد زیر گریه.

صدای گریه اش از داخل شکم مایکل به صورت خفه ای به گوش می رسید.

ملت از این فرصت برای تشکیل جلسه استفاده کردند.

- حالا خرگوش از کجا بیاریم؟
- می تونیم یکی بخریم. یا شکار کنیم.
- هکتور خرگوش حساب نمی شه؟ هرمیون دندوناش دراز بود. یه جورایی خرگوش بود. هر دوشون گرنجرن. ممکنه دندونای اینم دراز باشه. اینم خرگوش حساب بشه.

پیشنهاد لینی مورد استقبال واقع نشد.

- تنها خرگوشی که من می شناسم آقای بانیه. باگزبانی. اونم فکر نمی کنم همکاری کنه. روش حساب نکنین.

تام، کتاب کلفتی را که در دست داشت ورق زد.
- خرگوش ها در سوراخ های متعددی در دل دشت های پهناور زندگی می کنند. آنها بسیار ترسو هستند. هویج هم دوست ندارند. گول نخورید. پررو و بی تربیت هم می باشند.

- این که سخته...


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۵:۴۶:۰۶








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.