هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۲۵:۳۷
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 215
آفلاین
رزرو


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
خلاصه:

ایوا به دلیل دو تابعیتی(بلغاری - انگلیسی) بودن از وزارتخونه اخراج شده و الان می خواد حقشو بگیره. به شکل دختر زیبایی به وزارتخونه برگشته ولی اونا مجبورش کردن که مدل نقاشی بشه.

یه زنبور وارد شکم ایوا و زنبور دیگه ای وارد بدن نگهبانی که به دلیل زیبایی ایوا سعی کرده کمکش کنه می شه.

.......................................


داخل بدن نگهبان:

-اینجا چه خبره؟ این بود وعده هایی که به من داده شد؟ جلوی در گفتن داخل بدن این آقا گلستانه. گفتن گل های معطر داره. زیبا و رنگارنگه. منو از این تو بیارین بیرون.

و خودش را بیشتر از قبل به در و دیوار کوبید.

همین حرکات باعث شد نگهبان هم به در و دیوار کوبیده شود. بالا و پایین شود. درب و داغون شود و افکار چند دقیقه قبلش را هم فراموش کند.

زنبور درون ایوا هم بیکار ننشست. او هم برای پیدا کردن راه خروج شروع به پرواز های کورکورانه کرد و در اثر ضرباتش، ایوا کم کم کج و کوله شد.

نگهبان در حالی که به سقف کوبیده می شد با ناباوری گفت:
- وزیر مخلوع! ایوانوا!

و بیش از پیش کوبیده شد.

ولی وزارتخانه قبلا اسم الکساندرا ایوانوا را تبدیل به رمز مکان یاب کرده بودند و فورا در آن مکان حاضر شدند.
یکی از آن ها با دیدن ایوایی که ویز ویز کنان در سطح اتاق حرکت می کرد، طنابی در آورده، دور سر چرخانده و به طرف ایوا پرتاب کرد.

ایوا دستگیر شد.

- ایول! عجب طناب اندازی هستم.

شخصی یک پس گردنی نثار گوینده کرد.
- طناب تو رفت پیچید دور نگهبان خودمون. طلسم ما بود که گرفتش. مشنگ پرست بی خرد! اون وزیر تقلبی رو بگیرین. باید محاکمه و اعدام بشه.

ایوا غمگین شد. او نمی خواست محاکمه و اعدام شود. نمی فهمید چرا حکمش از همین حالا مشخص است.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۷ ۲۲:۰۸:۵۶



پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۲۵:۳۷
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 215
آفلاین
خبری از خلاصه نبود و سوژه حسابی در هم پیچیده بود البته کسی هم شاکی نبود چون ممکلت لرد اینها بود و میدانید که بعد از قرن نوزدهم انگلستان جمله ی جدیدی در فرهنگ ها جاری شد به نام: " این مشکل خودته"
حال از نگهبان بشنوید که فریاد ارامی زد جوری که انگار میخواست از اتفاق بدی جلوگیری کند. اما دیر شد و صدای ویز ویزی بلند شد. ایوا کمی به شکم خودش دقت کرد. صدا از انجا نمیامد. کم کم نگاه ها به سمت نگهبان چرخید.

-اینجا چه خبره؟

نگهبان که کم کم صورتش رنگ میباخت یکدفعه دستش میپرید و یکدفعه پایش میپرید و خلاصه مثل پسرعموی جری که تام را کتک میزد داشت از خودش کتک میخورد.

نگهبان همینطور که با تکان های ناشیانه به ایوا نزدیک میشد شروع به صحبت کرد.
-راستش باید چیزی رو بهت بگم. من هم. اخخ.. مثل تو یک...اخ.. زنبور توی شکمم دارم. فک کنم الان که حضور هم دیگرو حس کردن میخوان به هم دیگه بپیوندن.
-اخیــی.. نیستشون خیره پس!

نقاش با نگاه غضبناک ایوا ساکت شد و چشمانش را به زمین دوخت. ایوا اصلا درک نمیکرد که این حرف و این اتفاقات دیگر چیست. او امده بود خودی نشان بدهد و برود. اما حالا اوضاع هر لحظه پیچیده تر میشد.

نگهبان و ایوا همینطور که ثانیه ای میخندید و ثانیه ای گریه میکردند و گاهی دستشان میپرید گاهی اپاندیس شان و گاهی هم یکی از کلیه هایشان قلقلک میگرفت؛ ناخوداگاه به همدیگر نزدیک تر شدند و به خاطر حس قریضی زنبور ها که به دنبال جفت گیری هستند. ایوا در بغل نگهبان افتاد.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۲۵:۳۷
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 215
آفلاین
رز زلر کتاب برنامه ریزی های روزانه اش را اینجا گذاشته است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
حشره موذی در اعضا و جوارح ایوانوا شروع به حرکت کرد.
با هر حرکتی که پشه می کرد، دائماً به یکی از اجزای ایوانوا، بخصوص اجزاس دستگاه گوارشش می خورد و ایوانوا نیز دائماً شکلک های عجیب و غریب از خود درمی آورد.
- آخ، اوخ! ایخ، اوخ!

ایوانوا در این حین که حرکات مختلف درمی آورد، نقاش را به بهت درآورد. او همین چند لحظه پیش به ایوانوا گفته بود که تکان نخورد... و حال ایوانوا داشت حرکات موزون انجام می داد.
نقاش طاقتش تمام شده بود.
- اَه! نگهبان بیا اینو جمعش کن!

نگهبان وارد اتاق شد. با دیدن ایوانوا دهانش باز ماند. آن دختر زیبا کجا بود؟
اما در آن طرف، ایوانوا هیچ اهمیتی به تفکرات نگهبان و نظرات نقاش نمی داد. او باید هر چه زود تر به کار خود می رسید. ایوانوا در حالی که هر دو قدمی که بر می داشت، بر روی هوا می پرید، وارد نزدیک ترین اتاق شد.
اتاقی که بر روی درش "اتاق رئیس. بی اجازه وارد نشوید." نوشته بود.

نگهبان در این حین دهانش به زمین چسبیده بود. نقاش هم که کلا بی خیال شده بود و داشت وسایلش را جمع می کرد.
نگهبان فریاد خاموش بچه گانه ای کشید که مضمون آن این بود: "وای مــامــان جــون!".


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۷ ۱۴:۵۲:۲۲


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
رزرو



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۳۵:۳۶
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
- ویشته!

اینو ایوا خطاب به زنبور گفت که در اصل همون "پیشته" هستش ولی این ورژنش مختص حشرات موذیه.

ولی زنبور نه تنها از ایوا دور نشد، بلکه تغییر مکان هم داد و نشست روی دماغ ایوا و بعدش جهید و نشست روی پیشونیش و بعدش هم روی لباش و بعدش هم روی ابروهاش و خلاصه یه تور گردشگری تفریحی داشت می‌رفت روی قیافه‌ی ایوا.

- ببخشید خانوم، ولی میشه صورت‌تون رو ثابت نگه دارین و انقد تکونش ندین؟

جهش‌ها و تغییر مکان‌های سریع زنبور، باعث شده بود که قیافه‌ی ایوا بصورت غیر ارادی مدام تغییر حالت بده بین شکلک‌های و و و و و خلاصه کلی فرمت دیگه.

ایوا که دیگه تحمل این کثافت‌بازیای زنبور رو نداشت، واسه چند لحظه، استراتژی‌ها و تاکتیک‌های زنبور توی تغییر مکان رو آنالیز کرد و همین‌که به دهنش نزدیک شد، زبونش عینهو قورباغه به بیرون جهید، چسبید به زنبور، کشیدش به داخل دهنش و قورتش داد.
- خب مشکل حل شد. همه‌چی اوکیه.

ویززززززززززز!

شکم ایوا بطور فجیعی اینور و اونور میشد و ازش صدای ویز ویز میومد.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
دو کلمه مدل و نقاشی، ایوا را یاد پلاکس می انداخت... و پلاکس خاطره زیاد جالبی نبود. سعی کرد به پلاکس فکر نکند و خودش را در نمایشگاه نقاشی بزرگی در حالی ببیند که لرد سیاه به دنبالش می دود و از او امضا می خواهد و ادعا می کند که از بچگی جزو طرفداران سرسختش بوده است.

- من؟ یعنی... می تونم؟

نگهبان نگاه شیفته اش را به ایوای زیبا دوخت.
- البته که می تونی. شما با این زیبایی بدون نقص، همینجوری هم یک نقاشی به شمار میایی. فقط حواست باشه نقاشی ها متحرک هستن. ثابت می مونی. وقتی نقاش بهت گفت حرکت خاصی انجام بدی، انجامش می دی.

به نظر کار راحتی می آمد.

ایوا دسته گل را جلویش گرفت و به زیبایی لبخند زد.

نقاش وارد اتاق شد. بساطش را پهن کرد و پیپی خاموش گوشه لبش گذاشت.
سعی می کرد کاملا جدی به نظر برسد.

بدون این که توجه خاصی به ایوا کند، شروع به نقاشی کرد.

طولی نکشید که لبخند ایوا خسته شد! دهانش در برابر کش آمدن مقاومت می کرد. چشمش به زنبور افتاد که روی گل هایش گرده افشانی می کرد. زنبور هم ایوا را دید.
- نیگا می کنی... بنیشمت؟ روی دماغت بشینم؟ توی گوشت بویزم؟


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۷:۴۵:۵۳



پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۳۷:۱۴ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
ایوا با اخم به دسته گل آراسته و به خصوص زنبوری که در داخل یکی از رز ها چمباتمه زده بود خیره شد.

-اخم نکن! دلبرا باش. ها راستی! این لباسه رو هم بگیر بپور.

نگهبان لباسی به سبک رومیان باستان را به سمت ایوا پرت کرد و قبل از اینکه ایوای دفن شده زیر پارچه ی بلند لباس، بتواند خود را آزاد کند از آنجا رفت.
ایوا با لباس کلنجار رفت. پارچه ی بلند لباس دورش پیچید و بیشتر او را شبیه مومیایی ها کرد.
-بهم حقوق هم میدن؟

ایوا دامن بلند را هم از پا پوشید و دسته گل را دستش گرفت و باز هم به زنبور تپل داخل گل ها زل زد.
-اصلا واسه چی باید مدل بشم؟

زنبور شانه بالا انداخت و شیره ی یکی از گل ها را مکید:
-باید چند ساعت اینجا مثل خانوم ها وایسی، لباس قشنگ بپوشی، دسته گل قشنگ برداری و خوب باشی.

ایوا تصمیم گرفت به گفته ی زنبور عمل کند. لبخند زد، دسته گلش را دستش گرفت و مجسمه وار، مانند خانم ها ایستاد؛ همان چیزی که همیشه مادرش آرزو داشت.
-شاید بهم خوراکی بدن.

هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دماغ ایوا به خارش افتاد. کمرش کز کز کرد و حس برگ های دسته‌گلش بازوهایش را قلقلک میدهند.
ایوا به این نتیجه رسید که خوب بودن را دوست ندارد.
اما درست لحظه ای که ایوا فهمیده بود خوب بودن، کاری بیهوده و کسالت بار بیش نیست و زنبور اسکلش کرده، نگهبان با هیجان وارد سالن شد.

-هی هی هی! نقاشای مسابقات بین المللی نقاشی از راه رسیدن! زود باش خودتو مرتب و کن و وایسا سر جات. خانمِ مدل نقاشی!



پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
بعد از گذشتن از سه راهرو و جلوی شش در و از مقابل بیست و سه نفر( که ایوا با جدیت سعی کرد شش نفرشان را سر راه بخورد، ولی ظاهر جدیدش به او اجازه نداد.)، متوجه شد که هیچکس!

هیچکس نمی توانست با این ظاهر جدید او را شناخته، یا به او بی احترامی کرده و بیگانه خطابش کند. همه به زیبایی احترام می گذاشتند و در برابر آن سر خم می کردند.

ایوا احساس قدرت می کرد. او می توانست با این شکل و قیافه، وزیر قدرتمند تر و با نفوذتری بشود.

خودش را نشسته بر تخت وزارت تصور کرد در حالی که به جای کلاه، تاج زرینی روی موهای طلایی رنگش قرار گرفته بود و با متانت به این و آن دستور می داد و کسی را هم نمی خورد.

- همین جاست.

با صدای نگهبان به خودش آمد. در واقع، کمی جا خورد!
- کسی که باید بخورم؟

نگهبان نگاه مشکوکی به ایوا انداخت. حتی دندان هایش را هم کنترل کرد. ولی وقتی از انسانی بودن دندان های سفید و مرواریدی ایوا مطمئن شد، او را به سالن بزرگی برد.

و در گوشه ای قرار داد. با چشمانی علاقمند به او خیره شد.

- گفتم که کمکت می کنم. همینجا وایمیسی. از جات تکون نخور. سفارشای قبلیمون زود جا زدن. ولی به تو بیشتر امیدوارم. پریزاد که نیستی؟ صبر و حوصله اونا خیلی کمه. خب. روزی هشت ساعت به عنوان دکور همون گوشه وایمیسی. ساعتی یه بار حق داری خمیازه بکشی. زیاد پلک نزن. حرف هم که ممنوعه. به مراجعه کننده ها لبخند احمقانه بزن. دوس دارن. منم گاهی میام بهت سر می زنم. غذا هم که نمی خوری. شب همه رو یکجا بخور. به نظر من موقعیت خوبی برای پیشرفته. قدرشو بدون. این دسته گل رو هم بگیر توی دستت. خوشگل تر شی.

ایوا گل ها را جلوی صورتش گرفت...

و زنبور بدجنسی را داخل دسته گل دید.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۳:۱۹:۲۸








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.