هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
بلاتریکس همچون فرماندهان نظامی از جلوی تک‌تک مرگخواران عبور می‌کنه که جارو به دست، همچون سربازان تفنگ به دست به نظر می‌رسیدن. بعد از چک کردن جاروها که خب چندان هم براش لذت‌بخش نبودن، به مرکز برمی‌گرده.
- خب لینی؟ حرکت بعدی چیه؟

همزمان با خارج شدن این حرف از دهان بلاتریکس، نگاه تک‌تک مرگخواران به سمت لینی برمی‌گرده. لینی با دیدن این همه توجهی که بهش شده بود، یه حرکت نمایشی تو آسمون برای مرگخوارا می‌زنه و فریادکنان می‌گه:
- حـــمــــلـــــه!

درسته که در این لحظه انتظار هرکسی اینه که مرگخوارا فریادزنان و اسلحـ... چوبدستی به دست راهیِ میدون جنگ بشن، اما همیشه قرار نیست اتفاقات طبق انتظار ما باشه. حتی طبق انتظار لینی هم نیست. چرا که مرگخوارا با بهت و تعجب نگاهی به هم می‌ندازن و از جاشون تکون نمی‌خورن.

- حمله به کجا؟
- مگه این خرگوشا نبودن که باید جاروها رو به دمشون می‌بستن؟
- نکنه اینم ما باید انجام بدیم؟

نکات قابل توجهی بود که لینی بر اثر شدت توجهی که بهش شده بود هول کرده و به فراموشی سپرده بود.
- اهم اهم... بله درسته. خواستم یکم بهتون انگیزه بدم.
- خب حالا نقشه چیه؟

لینی جاروشو بالا می‌بره و مجددا فریاد می‌زنه:
- جاروها رو پیش خرگوشا می‌بریم تا با دیدنش اختیار از کف بدن و اونا رو به دمشون ببندن!




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۲۸ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۶:۴۴:۲۸ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
- معمولا با چه نوع چوبی جارو می‌سازن؟
- فرقی نداره هکتور. فقط بساز!
- چیو؟

بلاتریکس لحظاتی با ترسناک‌ترین حالت ممکن به هکتور زل زد، یک مرگخوار هرگز نباید جرئت می‌کرد او را دست بیندازد! اما بعد نگاهش به سمت حفره‌ی خالی موجود در سر هکتور رفت و از خیر حمله به او گذشت. وقت درگیری با مرگخواران بی‌مغز را نداشت.

- عجله کنین! خیلی وقته اینجاییم و نباید زمان از دست بدیم!

هر یک از مرگخواران در گوشه‌ای مشغول بودند. تمام تمرکزشان روی ساخت جارویی بی‌نقص بود. هر یک سعی می‌کرد جارویش از دیگری بهتر و زیباتر باشد، بنابراین پس از مدتی شروع کردند به تزئین جاروهایشان.

- این چرت و پرتا چیه رو جاروهاتون؟ جمعشون کنید ببینم! هرکی ساخت جاروشو تموم کرده بیاد اینجا.

مرگخوارانی که کارشان را تمام کرده بودند، با جاروهایشان در جایی که بلاتریکس گفته بود، صف کشیدند. لینی ویزویز کنان با جاروی سه سانتی‌اش بالای سر بقیه پرواز می‌کرد.

بلاتریکس نگاهی به افراد مقابلش و کاردستیشان انداخت. حتی یک عدد از جاروهای مرگخواران نیز شبیه جارو نبود! به زحمت میشد اسم آن توده‌های در هم گره‌ خورده‌ی چوبی را جارو گذاشت، اما به هر حال وقت زیادی نداشتند و باید با همان‌ها پیش می‌رفتند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۲۲ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۲۴:۳۱
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
بعد از لینی چند نفر دیگر از مرگخواران هم سعی کردند با تکیه به مهارت های فردی و نه چندان کاربردیشان, یک خرگوش گیر بیندازند. اما مرگخوار ها آن روز, مرگخوار های بسیار موفق نشونده ای شده بودند! همه شان از نفس افتاده بودند و به زحمت خودشان را دنبال خرگوش ها میکشیدند.
لینی که بال های کوچکش بیشتر از این تحمل پرواز نداشت و هوش ریونی اش به سرش بزرگی میکرد گفت:
فهمیدم! ما به جارو احتیاج داریم!

بلاتریکس که دویدن زیادی, از حالت عادی هم بی حوصله ترش کرده بود جواب داد:
-آخه وسط جنگل جارو از کجا بیاریم؟ اصلا برای چیته؟ میخوای خونه خرگوشا رو براشون تمیز کنی؟

تام که فکر می کرد ایده لینی را فهمیده گفت:
-واسه این که سوار شیم و سرعتمون بیشتر شه و خرگوشا تا بگیریم! آفرین لینی ایده خیلی خوبیه!

لینی که دقیقا منظورش این نبود سریعا از ایده نابش که با چنین ایده ناکار آمدی اشتباه گرفته شده بود دفاع کرد.
-نه خیر! اگه یه کم کتاب می خوندین میدونستین که "خرگوش تو سوراخ نمیره, جارو به دمش میبنده". ما از جارو ها به عنوان تله استفاده میکنیم و وقتی خرگوشا دمشونو به جارو هامون بستن می تونیم بگیریمشون!
-حالا چطوری جارو پیدا کنیم؟
-تو جنگلیما! یه عالم درخت هست خودمون می بریمشون و جارو میسازیم!

مرگخوار ها بسیار خسته بودند و از هر ایده ای به جز دویدن دنبال خرگوش ها, استقبال میکردند. بنابراین همه شان به سراغ این رفتند که درختی مناسب ساخت جارو پیدا کنند!
حق با لینی بود. مرگخوار ها اصلا کتاب نمیخواندند وگرنه می دانستند "موش تو سوراخ نمیره, جارو به دمش می بنده".


ویرایش شده توسط دلفی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۸ ۲:۲۶:۴۵
ویرایش شده توسط دلفی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۸ ۲:۲۷:۲۷

تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱:۵۸ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
وقتی حرف از هوشمندانه‌تر عمل کردن به ذهن میاد، شاید چون با مشتی جادوگر طرف هستیم ذهن همه به سمت چوبدستی بره. اما در این مورد به نظر میاد مرگخوارا ویژگی‌های خاص شخصیتی خودشون رو بیشتر از استفاده از چوبدستی در زمره‌ی "هوشمندانه‌تر" عمل کردن در نظر می‌گیرن.

بنابراین از جمله حرکات هوشمندانه‌ای که رخ می‌ده، می‌شه به لینی اشاره کرد که نیشش رو سریعا تیز می‌کنه و آماده می‌شه تا به اولین خرگوشی که جلوش ظاهر می‌شه نیش بزنه.

- بیا اینجا ببینم. زودباش.

لینی یک خرگوش رو نشون می‌کنه و به سرعت به سمتش شیرجه می‌ره. البته نه با کله، بلکه از پشت و با نیش!
و از قضا خرگوش داستان ما به سریع‌ترین شکل ممکن جهت مخالف لینی رو انتخاب می‌کنه و به همون سو رهسپار می‌شه.

لینی برای دقایقی به دنبال کردن خرگوش مشغول می‌شه تا این که نفس‌نفس‌زنان پشیمون می‌شه و تصمیم می‌گیره روش "هرکی هرکی" رو پیش بگیره. پس چشماش رو می‌بنده و به صورت تصادفی شروع به پرواز و کوبیدن نیشش می‌کنه بلکه حاصل، خرگوشی نیش‌خورده بشه!

- حس کردم! یکیو نیش زدم! یه خرگوش پشمالو! من حیوون اربابو پیدا کردم.

لینی درست فکر می‌کرد. اون واقعا یه خرگوش رو نیش زده بود. اما چرا نویسنده هیجان لازم رو نداره؟ دلیلش ساده‌س. خرگوش نیش می‌خوره، اما حتی آخ هم نمی‌گه و همچنان به گرخیدنش از دست سایر مرگخوارا ادامه می‌ده.

به نظر نیش لینی چندان هم کارساز نبود... حداقل یکیش کارساز نبود!




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱:۴۱ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۴۲:۳۰
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
خلاصه:
ﻟﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﺠﯿﻨﯽ ﯾﻪ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﺧﻮﻧﮕﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ. ﻃﺒﻖ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺕ ﺍﺧﯿﺮﺵ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﻩ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺧﺮﮔﻮﺵ ﭘﺸﻤﺎﻟﻮ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﺮﮔﺨﻮﺍﺭﺍ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﻟﺮﺩ ﺳﯿﺎﻩ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﻪ ﺧﺮﮔﻮﺵ ﺑﮕﺮﺩﻥ.
ﺍﻭﻧﺎ تام جاگسن رو توی یه گودالی پرت می‌کنن که به نظر میاد لونه‌ی خرگوش‌ها باشه. جاگسن فکر می‌کنه اگه زیرزمین‌ها رو بِکَنه تا پرآب بشن، می‌تونه باعث فرار خرگوش‌ها به بیرون از گودال‌ها بشه.


★★★


جاگسن مثل اون دورانی که نظافت‌چی و رخت‌شوی دولت وایتکس بود، آستین‌های رداش و پاچه‌های شلوارش رو زده بود بالا و با دستاش، مثل بولدوزر داشت زمین رو حفاری می‌کرد. یه متر، دو متر، سه متر، چهار متر، پنج متر...

بعد از چند دقیقه، جاگسن به حدی از حفاری رسید که خیلی یهویی متوجه شد الآن توی دریاس. کم‌کم از سطح زمین فاصله گرفت و همونطور که دست و پا میزد، سعی می‌کرد جیغ بزنه ولی صرفاً چندتا حباب از دهنش می‌زدن بیرون.

فشار آب اونقد زیاد شد که از گودال زد بیرون و جاگسن رو هم پرت کرد بیرون. اونقد خیس شده بود که تا چند لحظه نفهمید اون بیرون چه خبره، ولی وقتی تک‌تک اندامش رو آبکشی کرد، چندین خرگوش رو دید که دارن یکی‌یکی از گودال‌ها به بیرون می‌جهن و به این‌طرف و اون‌طرف فرار می‌کنن.

مرگخوارا خیلی چابک و چالاک بودن و سعی می‌کردن خرگوش‌ها رو هرطور شده بگیرن ولی اونا یه لول چابک‌تر و چالاک‌تر بودن و اگه گرفته می‌شدن هم از دستاشون هی لیز می‌خوردن.

مرگخوارا باید هوشمندانه‌تر عمل می‌کردن.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۷:۲۵:۰۱ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 215
آفلاین
بلاتریکس که هر کسی میامد سرش را بخاراند را با کروشیو میخواباند. کمی به حرف تام فکر کرد. ایا انها واقعا نیازبه دندون خرگوش داشتند تا بتوانند خرگوش زنده ای را بگیرند. شاید آری شاید خیر. ولی این مهم نبود چون مشکل بلاتریکس نبود این مشکل تام بود که بلاتریکس به او دستور پیدا کردن خرگوش داده بود.

-تام ما میشینیم رو این یه تیکه سنگ وقتی بلند شدیم خرگوش جلوی ما حاضره فهمیدی؟

بعد هم با یک فن لگد جانانه تام و فکر و چراغش را له کرد و دوباره به پایین سوراخ فرستاد. تام دیگر داشت اشکش در میامد. همینطور که به سرش میکوبید و در طول حفره حرکت میکرد و از نور دور تر میشد احساس میکرد که هوا هم سرد تر میشد و او میلرزید. پس سعی کرد با اوازخواندن کمی خودش را ارام کند.

-خرگوشی داشتش خوشگله فرار کرده ز دستش. حالا به من میگه پیداش کن. کاشکی اونو میبستش. آی مرلین چیکار کنم....خرگوشو پیدا کنم. آی چه کنم وای چه کنم. خدا کنه پیدا کنم...کاشکی اونو میبستن. داری داری دیریم لالای لای. داری داری دیریم لالای لای. لای لای. لای لای.

همینطور که با خودش میخواند و در تاریکی پیش میرفت ناگهان به ذهنش فکری خطور کرد.

-اگه بتونم این تونل های زیرزمینی رو با اب پر کنم مطمئنم خرگوش ها و همه موجودات به خاطر جونشون میان بیرون بعد هم راحت میتونم بگیرمشون و به ارباب تقدیم کنم.

تام همینطور که خیال و رویای تشویق شدن توسط اربابش را در ذهن میپروراند شروع به کندن زمین کرد تا اب پیدا کند.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۷:۲۵:۰۱ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 215
آفلاین
رزرو


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۲۴:۳۱
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
مرگخوار ها کمی سر های خودشان را خاریدند, بعد هم کمی سر های همدیگر را خاریدند. اما چون کار داشت به جاهای باریک میکشید, دست از خاریدن برداشتند. فکر تام به نظر زیاد بد نمیرسید.

-خب حالا چطوری باید شبیه خرگوش بشیم؟

تام آماده این سوال بود و یکی دو تا جواب توی آستینش آماده کرده بود. میخواست یکی از جواب ها را از آستینش بیرون بکشد اما جوابش گیر کرده بود.

-مگه از تو سوال نمیکنیم؟
-کار و زندگی داریما!

تام بالاخره یکی از جواب ها را از آستینش بیرون آورد و گفت:
-دندون خر!

مرگخواران با گیجی به تام و بعد به همدیگر نگاهی کردند. تام که متوجه شده بود یک جای کار می لنگد دوباره نگاهی توی آستینش کرد و متوجه شد جوابش موقع بیرون کشیدن نصف شده!
بعد بقیه جوابش را هم بیرون کشید و دو تکه را کنار هم گذاشت.
-آها! الان درست شد! گوش دندون خر!

مرگخوار ها هنوز هم به نظر کاملا گیج می رسیدند.
تام که هول شده بود با نگرانی دوباره توی آستینش را نگاه کرد اما خبری از تیکه های جوابش نبود. پس دوباره نگاه کاغذ هایش کرد و در حالی که لامپ در حال سوختنی بالای سرش روشن شده بود گفت:
-آها همینه! دندون خرگوش! به دندون خرگوش نیاز داریم.

همه اعضای بدن تام بی کیفیت بودند و زهوار در رفته... حتی لامپ ظاهر شونده ی بالای سرش.


تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
بلاتریکس اصلا از وضعیت پیش اومده، یعنی تامی که کله‌ش رو از سوراخ بیرون آورده بود و خواهان کمک کردنشون بود، راضی نبود. بنابراین در حالی که هنوز غرق در خالی کردن عصبانیتش بابت به پایین پرت شدن بر سر مرگخواران بود، خیلی توجه چندانی به تام نشون نمی‌ده و فقط ناخودآگاه پاش به سمت کله‌ی تام می‌ره و به داخل هلش می‌ده.

شدت ضربه کمی زیاد بود و اعضای بدن تام که در حالت عادی هم به زور کنار هم قرار گرفته بودن، قهر کرده و از هم جدا شده و هرکدوم یه وری میفتن. تام ضمن لعنت فرستادن بر بخت بد خویش، در کمال امیدواری با کورسوی نوری که از سوراخ به درون می‌تابید، اعضای بدنش رو از نو پیدا کرده و با تف اونا رو وادار به آشتی کردن و دوباره کنار هم قرار گرفتن می‌کنه.

طولی نمی‌کشه که عصبانیت بلاتریکس به انتها می‌رسه و تام که درست سر وقت اعضای بدنشو سرهم‌بندی کرده بود، دوباره سرشو از سوراخ بیرون میاره.
- هی! همونطور که قبلا هم گفتم ما نیاز به چیزی داریم که شبیه خرگوش بشیم!

توجه مرگخوارا بیشتر از نیازِ تام، به طرز بیانش جلب می‌شه.

- ما نیاز داریم؟
- یعنی هم تو هم ما؟
- چرا ما باید بخوایم شبیه خرگوش بشیم؟

تام برای بیشتر به حاشیه کشیده نشدن قضیه سریع می‌گه:
- نه نه. من من. من می‌خوام شبیه خرگوش بشم.
- چرا خب؟
- برای این که تو حس برم و فکر کنم خرگوش هستم و شبیه خرگوشا فکر کنم و در نتیجه مخفیگاه خرگوش پشمالو رو پیدا کنم.

مرگخوارا با تعجب ابتدا نگاهی به همدیگه و سپس نگاهی به تام می‌ندازن.




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۷:۲۵:۰۱ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 215
آفلاین
-راست میگی؟
-اره به جون مامانم.

ناگهان از اعماق حفره ی صدای جیغ دردناکی شنیده شد.

-گفتی اونجا خرگوش های درست حسابی و سر حال داری؟
-اره به جون خواهرم.


جیغ هولناک دیگری از اعماق حفره به گوش رسید.

-ببین میخوایم این خرگوش هارو ببریم برای قبله ی عالم تاریکی باید دست به هویجشون خوب باشه ها مطمئنی؟
-اره به جون بچه هام.

جیغ ها پیاپی که مو را به تن ادم سیخ میکرد شنیده میشد.

-این صدا چیه راستی؟
-هیچی بابا سالن اپرا راه انداختیم بچه ها دارن تمرین میکنن صداشون باز شه.
-راست میگی؟
-اره جون خودم...آآآآآآآ... .
زرت

موش کور جلوی روی تام جاگسن غش کرد و افتاد و کم کم ریه هایش از تنفس باز ایستادند.

-خب خرگوش نیست ولی فک کنم زیاد هم به دردنخور نباشه.

تام نفس عمیقی کشید و جنازه ی موش کور را به بیرون از گودالی که تویش بود بیرون پرت کرد؛ کمی با خودش فکر کرد برای شکار خرگوش نیاز داشت بداند اگر خرگوش بود الان چیکار میکرد و کجا میرفت پس سعی کرد با خرگوش همزاد پنداری کند. برای اینکار نیاز به گوش های خر داشت اما چون موجود نبود سعی کرد چیز دیگری از خر را به عنوان وسیله همزاد پنداری اش انتخاب کند. اما چه چیزی؟ مطمئن نبود اما به هر حال هر چیزی کافی بود. بار دیگر تصمیم گرفت از مرگخواران دیگر کمک بگیرد. به زور و زحمت از حفره بالا رفت و سرش را از سوراخ بیرون کرد و به مرگخوارانی که تازه بلاتریکس را نجات داده بودند و خودشان را میتکاندند نگاه کرد.

-آهای ملت. ما احتیاج به یه چیز خر داریم.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.