هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
گیاه مزاحم علف هرز بود و همونطور که می‌دونین علف هرز گیاهی بسیار کوشا و سختکوشه که اگه تو هاگوارتز گروهبندی می‌شد به پاس پشتکاری که داشت قطعا تو گروه هافلپاف قرار می‌گرفت. بنابراین اگه فکر کردین تو این موقعیت تسلیم می‌شه و می‌ذاره گیاه-لرد کل افتخاراتو نصیب خودش کنه، خب اشتباه کردین.

راه اولی که به ذهن گیاه مزاحم می‌رسه مخالفت آنی و اصرار برای همراه شدن با اون دو نفره.
- امکان نداره بذارم برادرمو تنهایی جایی ببری. منم باهاتون میام.

گیاه مزاحم اینو می‌گه و جلو میاد تا برگ گیاه-لرد رو بگیره. ولی نه تنها گیاه-لرد دستشو عقب می‌کشه که حتی مرد هم با انگشت انگولکی بهش می‌زنه تا به عقب رونده بشه.

گیاه مزاحم از این برخورد خوشش نمیاد!
- گیاهِ حسابی! من و تو توی یک گلدون بودیم. کود و آب همدیگه رو خوردیم! این مرد غریبه‌س. چرا بهش اعتماد می‌کنی اصلا؟

گیاه-لرد با بی‌اعتنایی جواب می‌ده:
- برو اینا رو به اون پیری بگو شاید تحویلت بگیره. ولی من نه.

گیاه-لرد اینو می‌گه و همراه مرد قدم به قدم از گیاه مزاحم دور می‌شه. ولی گیاه مزاحم علف هرز بود. پس هرگز شکست رو قبول نمی‌کنه و به پلن بی رو میاره.

نقشه‌ی دومش هم چیزی نبود جز این که پنهانی تعقیبشون کنه و در موقعیت مناسب بیرون بپره و در افتخار پیدا کردن دکتر با گیاه-لرد شریک بشه.




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
قطعا، هیچکس به دو گیاه برگ در برگ هم که دنبال بیمارستان میگردند، توجه نمیکند.

- فایده نداره. هیچکس نگاهمون نمیکنه.
- هی بچه ها...

دو گیاه، به سمت مردی برگشتند که بنظر لات میرسید و پوزخندی، گوشه ی لبش بود.
- گفتین که دنبال بیمارستان میگردین؟ برای مادرتون؟

دو گیاه، سر تکان دادند.

- و گیاه جادویی هم هستید، درسته؟

گیاه-لرد، حالت پر افتخاری به خودش گرفت.
- اینی که کنار من میبینین، علف هرزه. اما بله، خودم گیاه جادویی هستم و بسیار هم با ارزش. چند روز پیش، میخواستن منو به قیمت دو هزار گالیون بخرن. اما مادرم نگذاشت.

علف هرز که از اغراق های گیاه-لرد، چیزی سر در نمی آورد، سعی کرد که مرد را به سر اصل مطلب ببرد.
- گفتید که آدرس بیمارستانو بلدید؟

مرد، نگاهی به گیاه-لرد انداخت.
- بله... اما فقط یکیتونو میبرم... این گیاهه.

به گیاه-لرد اشاره کرد. گیاه-لرد، با خوشحالی، دنبال مرد راه افتاد و رو به علف هرز کرد.
- به مامان بگو گیاه قهرمانش داره میره براش دکتر بیاره.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
خلاصه
خانم فیگ از بانک گرینگوتز سه تا بذر جادویی گرفته و توی یه گلدون کاشته که وقتی جوونه میزنن سه تا گیاه مختلف میشن. یکیشون یه گیاه کچل و بی دماغه (لرد) یکیشون یه گیاه با پیری زودرسه (دامبلدور) یکی دیگه‌شون یه گیاه بزرگه (احتمالا هاگرید). به دلایلی گلدون گیاه-لرد از بقیه جدا می‌شه و یه گیاه مزاحم کنارش در میاد. وقتی این دو تا با هم درگیر می‌شن خانم فیگ برای جدا کردنشون با کمر میفته زمین و آسیب می‌بینه. بنابراین از اون دو تا که شدیدا با هم مشکل دارن می‌خواد که برن و واسه‌ش از بیمارستان دکتر بیارن!
~~~~~~

گیاه مزاحم برگشو دراز می‌کنه تا همراه گیاه-لرد رهسپار بیمارستان بشه. اما به محض این که برگش با برگ گیاه-لرد برخورد می‌کنه، گیاه-لرد برگشو پس می‌کشه.
- دور شو از ما! این که قبول کردیم با هم بریم دلیل نمی‌شه بتونی به ما برگ بزنی.

اما گیاه مزاحم دوباره تلاش می‌کنه تا برگ در برگ لرد بذاره.
- باید از خیابون رد شیم. همیشه موقع رد شدن از خیابون باید برگای همو بگیریم.

گیاه-لرد نگاهی به خیابون جلوی خانه می‌ندازه. گیاه مزاحم بی‌راه نمی‌گفت، اما گیاه-لرد هنوز هم دوست نداشت که برگش به برگ اون بخوره.

گیاه مزاحم که اینو از نگاه گیاه-لرد خونده بود، رو به جلو حرکت می‌کنه و به زور اونو به دنبال خودش می‌کشه.
- وقت بحث کردن نداریم. مامان به ما نیاز داره. تو که نمی‌‌خوای مامان از دست بره؟

گیاه-لرد نمی‌خواست! پس ناچارا تن به این حرکت می‌ده و هر دو از خونه خارج شده و از خیابون عبور می‌کنن.

- خیله خب، رد شدیم. حالا برگ ما رو رها کن.

گیاه مزاحم اما ول کن نبود!
- اگه تو پیاده‌رو دست همو ول کنیم شاید یه موتوری رد شه و یکیمونو بدزده ببره. اونوقت کی برای مامان دکتر بیاره؟

گیاه-لرد زیر لب غرولندی می‌کنه و با نارضایتی و برگ در برگ گیاه مزاحم، به سمت بیمارستان به حرکت در میاد. ولی بیمارستان کجا بود؟




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۰۷ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
فیگ، به صندلی گوشه دیوار اشاره کرد، تا گربه هایش برایش بیاورند. فیگ، دو گیاهش را از خاک بیرون آورد و در حین نشستن روی صندلی، روی پایش نشاند. اما، صندلی مشکلی فنی داشت... یک پایه نداشت! پس، فیگ با دو گیاهش، روی زمین سقوط کرد. گیاهانش، روی بدن نرم او فرود آمدند، اما او، بسیار محکم و دردناک، روی زمین سقوط کرد و کمرش، صدای چرقی کرد.
- کم... کمرم... کمرم... کمرم شکست! کی پایه ی این صندلیو کنده بود؟ مرلین لعنتش کنه. کی بود؟

گیاهان فیگ، به کمک وی شتافتند.
- میتونید بلند شید؟ نمردین که؟ زنده این؟ الو؟

فیگ، سعی کرد. اما کمرش صدای بلند تری داد و اشک درون چشمانش جمع شد.
- کمرم! برین دکتر بیارین. همین الان! سریع!

دو گیاه، به یکدیگر نگاهی کردند و رویشان را آنطرف کردند.
- من با تو نمیام. هیچ جا!
- منم با تو یکی نمیام. هیچ جا! از من دور شو!

اما چاره ای نداشتند. برای سالم ماندن مادرشان، باید راهی بیمارستان میشدند. آن هم با یکدیگر!


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۱۹ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- رهایم کن ای ملعون!
- شیره شیره شیره‌ت می‌کنم. (با صدای دوری در جستجوی نمو بخوانید)
- مادر ما می‌خواهیم خودمان بمانیم!

خانم فیگ از پارازیتی که در حین آماده‌سازی برای سخنرانی طوفانیش توسط این دو گیاه رخ داده بود راضی نبود. چهره‌ی آرومش ناگهان جای خودش رو به چهره‌ای عصبی می‌ده.
- به شما احترام به بزرگ‌تر یاد دادن؟ من هم از نظر کیفی بزرگ‌ترم هم از نظر کمی!

گیاه-لرد و گیاه مزاحم برای لحظه‌ای دست از برگ و برگ‌کشی برمی‌دارن و با تعجب نگاهی به خانم فیگ می‌ندازن. خوانندگان شاید متوجه نشن که حیرت این دو گیاه از بابت عصبانیت ناگهانی خانم فیگ بود یا جمله‌ی عجیب و غریب دومش. نویسنده لطف می‌کنه و به دوراهیِ ذهنِ خواننده به شکل زیر پاسخ می‌ده.

- مادرمان عصبی شد.
- چطوری هم کیفی هم کمی؟

خب به نظر میومد که از هر دو نظر حق با خواننده بوده!
خانم فیگ در جواب لبخندی می‌زنه و همه‌ی آثار عصبانیت رو از چهره‌ش می‌زدایه.
- کیفی به خاطر سن و سالم و کمی به خاطر گربه‌هام.

حین گفتن این حرف، گربه‌ها انگار که خانم فیگ کوهی برای فتح کردن باشه، از سر و کولش بالا می‌رن و هرکدوم از یه سمتیش آویزون شده و جا خوش می‌کنن. به نظر تلپاتی خوبی بین گربه‌ها و خانم فیگ برقرار بود!

بنابراین دو گیاه تسلیم شده و با احترام آماده برای شنیدن سخنرانی می‌شن.




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۱۸ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۳:۳۷:۱۴ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
خانوم فیگ، حس عمیق مادرانه ای نسبت به گیاهان خود داشت، برای همین به شدت اصرار داشت مانند مادر ها رفتا کرده، و با چپاندن دو فرزندی که با هم اختلاف دارند در یک گلدان؛ مشکل آنها را حل کند
اما خب حتی یک لحظه هم به ذهنش خطور نکرده بود که این کار ممکن است بدتر باعث اختلاف و درگیری بین گیاهانش شود.

--یعنی چی میخوای تبدیل به شیره م کنی!
-ولم کنم ببینم... اصلا درد نداره این کار.

گیاه بی دماغ یکی از برگ هایش را بلند کرد و مشت کرد و خواباند تو صورت او.
-هی منو میزنی؟

گیاه که بسیار بهش برخورده بود، با گیاه-لرد درگیری شدند و این درگیری شان، باعث به هوا پاشیدن مقداری خاک از داخل گدان، و کثیف شدن فرض خانوم فیگ شد.
-پسرا!

خانوم فیلگ دست به کمر و عصبانی بالای سرشان ایستاد.
-مگه من همیشه نگفته بودم اختلافاتتون رو با آرامش حل کنید؟
-اما مادر این میخواد منو تبدیل به شیره کنه.

خانوم فیگ نفسی عمیق کشید و خود را برای یه سخنرانی مفصل درمورد دوستی و آشتی آماده کرد.



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۱۸ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۳:۵۰:۰۶ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
فیگ بسیار نگران فرزندش شده بود برای همین شروع به کنار زدن خاک کرد تا شاید چیزی که گیاه عزیزش را به داخل کشیده است پیدا کند. وقتی کمی بیشتر خاک ها را کنار زد رشته باریک نسبتا زردی را دید. اما به محض این که لمسش کرد، رشته شروع به لرزیدن و ویبره رفتن کرد. خانم فیگ کمی بیشتر تقلا کرد تا رشته زرد و باریک را از توی خاک بیرون بیاورد. وقتی بالاخره قامت کامل گیاه زرد را بیرون کشید، توانست نگاه کاملی به آن بیندازد. گیاه، زرد رنگ، باریک، کوچیک و بسیار لرزان بود!
خانم فیگ که زیاد از نگهداری گیاه سر در نمی آورد تا متوجه شود که گلدانش یک گیاه انگلی دارد، خیلی از داشتن یک گیاه چهارم خوشحال شده بود.
-اوا مادر سلام تو تا الان کجا بودی؟

گیاه چند ویبره دیگر رفت، شاخه و برگ هایش را کش و قوسی داد و گفت:
-نمی دونم تا الان کجا بودم فقط می دونم که من بهترین شیره ساز قرنم!

خانم فیگ زیاد از جواب گیاه جدیدش سر در نمی آورد اما چون کلمه ی "بهترین" داشت امیدوار بود چیز خوبی باشد! بنابراین سوالی دیگر پرسید:
-مادر با اون پسر کچل و بی دماغم چی کار کردی؟
-می خواستم ازش شیره درست کنم ولی مقاومت کرد. نمیدونم کجاســ...

در همین لحظه بود که گیاه کچل با عصبانیت سرش را دوباره از توی خاک بیرون آورد و دور و بر گلدان را پر از خاک کرد. یک بعد مشت خاک که توی دهنش رفته بود را تف کرد و با برگ هایش چشم هایش را مالید.
-لعنت بهت انگل لرزان! برگ هامونو کثیف و خاکی کردی! اینو از گلدون ما خارج کنید سرمون گیج رفت انقدر لرزید!

اما خانم فیگ حس می کرد دارد راه بچه داری را اشتباه می رود و خیلی گیاه بی دماغش را لوس بار آورده. برای همین تصمیم گرفت گیاه زرد رنگ و گیاه بی دماغ را با هم توی یک گلدان نگه دارد تا گیاه بی دماغ کمی سازگاری بیاموزد! بعد هم راهش را کشید و رفت تا ببیند بر سر دو گیاه دیگرش چه آمده. هر چند که صدا اعتراضات گیاه بی دماغ همچنان در پس زمینه شنیده می شد.
-ما رو از این ملعون جدا کنید! مگه با شما نیستم؟


تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۵۲ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
فیگ، آنچه را با دستش یابیده بود، سعی کرد بیرون بکشد. اما چیز پر زوری، از طرف دیگر، در حال کشیدن چیزی بود که او، پیدا کرده بود.
- بی دماغ؟ اگه خودتی، بهم جواب بده.

صدایی، شبیه صدای بی دماغ، شروع کرد به نامفهوم حرف زدن.
- مم... اممممم... مممم... اوم... ام... عام... اوم... اوهوم... آهام... اوم!

اشک، در چشمان فیگ، حلقه زد و با تمام زورش، گیاه بی نوایش را از داخل گلدان، بیرون کشید. گیاه را در آغوشش فشرد و شروع کرد به گریه و زاری.
- بی دماغ من! بی دماغ عزیز من! آه! فکر کردم از دستتون دادم! خواهر برادراتو ندیدی؟

بی دماغ، میخواست حرف بزند. اما، آقندر در آغوش فیگ فشرده شده بود، که حتی نفسش هم بالا نمی آمد. فیگ، پس از چند دقیقه ی دیگر له کردن بی دماغ، او را از آغوشش بیرون کشید.
-گفتی خواهر برادراتو ندیدی؟

حالا نوبت بی دماغ بود که اشک در چشمانش حلقه بزند.
- من... من... منو... منو... یه موجودی، داشت منو داخل زمین میکشید.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۲۳ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
در تمام مدتی که دست‌های فیگ در جستجوی نشانی از گیاه در این سو و آن سوی خاک در حرکت بود، ذهنش بسیار درگیر بود. به همسرانی فکر می‌کرد که از پیشش رفته بودن و جای خالیشون رو با گربه‌های جدید پر کرده بود.

حالا مشکل این بود که مهر این گیاهان درست به اندازه همسرانش به دلش نشسته بود! می‌دونین این یعنی چی؟ یعنی اگه از دست می‌رفتن چنان غم و اندوهی در دلش به جا می‌ذاشتن که مجددا برای آروم کردن دل بی‌قرارش باید گربه‌هایی جدید تدارک می‌دید!

به نظر، افکار خانم فیگ چنان قوی بودن که حتی گربه‌ها هم حسش کرده بودن چرا که میو میو کنان به نزدیکیش میان. شاید خانم فیگ می‌تونست تشخیص بده این میوها نشان از رضایته یا عدم رضایت بابت افزایش جمعیت احتمالیشون، اما نویسنده علی‌رغم علاقه‌ی وافرش به گربه‌ها آشنایی چندانی با انواع و اقسام میوها نداره و قادر به ترجمه‌ی احساس اونا نیست.

بنابراین از عدم توانایی نویسنده گذر کرده و خبر می‌دیم که در همین لحظه خانم فیگ تکونی به سرش می‌ده تا خیالات از سرش بیرون بپرن چون دستش ناگهان رشته باریکی رو لمس کرده بود که حدس می‌زد، یا حداقل مرلین مرلین می‌کرد که ساقه‌ی گیاه بی‌دماغ باشه.

با خوش‌حالی و در عین حال با احتیاط، خاک‌ رو کنار می‌زنه تا دید بهتری نسبت به چیزی که لمس کرده پیدا کنه...




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
گیاه پیر، با لکنت کلماتی را ادا کرد.
- عه... باباجان... بی دماغ کجاست؟

فیگ چند قدم جلو رفت و به گلدان گیاه بی دماغ رسید.
در گلدان هیچ گلی نبود. فیگ با نگرانی به آن خیره شد و با صدایی دودل گفت:
- کجایی بی دماغ جان؟
اما فیگ پاسخی نشنید.

گیاه پیر که شاهد این ماجرا بود، نگرانی اش افزایش یافت و شروع به خوردن برگ های هرزش کرد.
- باباجان... اونجا چی شده؟
- عه... پدرجان... راستش... هیـــ...


فیگ پیش از اینکه حرفش را تمام کند، حواسش به گیاهان دیگرش جمع شد، که داشتند یک به یک در درون گلدان هایشان فرو می رفتند و آخرین گیاهی هم که داشت فرو می رفت، گیاه پیر بود که فریاد می کشید.
- باباجان... کــــــمــــــک!

اما فریاد او هم طولی نکشید و بلافاصله خاموش شد.
فیگ به سمت خاک گیاه بی دماغ پیش رفت دستکشش را که خاکی و آلوده به کمپوست ها بود، در دست گرفت و به خاک دست زد.


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۱۳ ۱۲:۱۸:۴۲


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.