هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲:۱۶ پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
سلام ارباب!
حالتون خوبه؟
سیاهیتون هنوز بالائه؟
سلام تری!

بسیار سیاهیم. رفته بودیم گل های اهدایی شما رو بکاریم زیاد بشن. برای سر قبر سفیدا لازم داریم. سیاهیم... انسانیت که در وجودمون نمرده.


بررسی پست شماره 228 گلخانه تاریک، تری بوت:


نقل قول:
بیرون از توهم ایوا
توهم ایوا سوژه خوبیه. البته باید دقت کرد که بیش از حد درگیرش نشد. چون می تونه خیلی پیچیده بشه. آخر پست قبلی به این جا رسید که باید فکر کنیم که ایوا چطوری از توهم خارج بشه. تلاش خود ایوا برای خروج یه طرف قضیه اس و کسایی که خارج از توهم هستن یه طرف دیگه. شما این طرف رو برای ادامه دادن انتخاب کردی. هر دو طرف جالب بودن. انتخاب هر دو درسته. بستگی به این داره که برای کدوم ایده ای داشته باشیم و هدفمون چی باشه.


نقل قول:
کتی یک بار دور ایوا چرخید و سر تا پای ایوا رو که به این حالت( ) در اومده بود زیر نظر گرفت.
صحنه رو خیلی خوب توضیح دادی. شکلک هم خیلی خوب و به جا بود.


نقل قول:
- راستش شبیه تو شده؛ وقتی می رفتی تو توهماتت.
- پس یعنی اینم الان داره توهم می زنه.
- فکر کنم آره!
شکلک تکراری کتی( که بعدا هم تکرار شده) شخصیتش رو خیلی خوب و جالب نشون داده. این کار باعث شده "حالت" جزئی از "شخصیت" بشه که خیلی هم خوبه. وقتی درست استفاده بشه، شخصیت رو جا افتاده تر نشون می ده.


نقل قول:
لینی پرواز کنان جلو رفت و کتی رو به لگدی از سر راهش کنار زد.
البته لگد لینی که تاثیری توی کنار رفتن کتی نداشت و کتی خودش کنار رفت.
ایده خوب بود. صحنه نه زیاد. لگد زدن لینی جالب بود. کنار رفتن کتی هم همینطور. ولی تاثیر لازم رو نذاشته. روی صحنه کمی بیشتر باید مکث می شد و کمی کامل تر توضیح داده می شد. یه راهش این بود که لینی تعجب می کرد که چطوری لگدش باعث حرکت کتی شده و بعد، می فهمید که خودش کنار رفته.


نقل قول:
لینی داشت برای زدن پس گردنی دور خیز می کرد و کتی هم با تعجب به لینی نگاه می کرد.
این که لینی احساس کنه خیلی قویه و بخواد قدرت نمایی کنه خیلی بامزه اس. به شخصیتش هم میاد.


نقل قول:
کتی اول قلنج دستشو شکوند و بعد دستشو عقب برد.بعد در کسری از ثانیه به پس گردن ایوا کوبوندش.
برخورد دست کتی با گردن ایوا همانا و در اومدن جیغ ایوا هم همانا.
- آخخخخخخخخ.
ایوا رو از توهم در آوردی. درباره توهمش و تلاش این دو تا به اندازه کافی نوشته شده. به نظر من بیرون اومدنش به موقع بود.


نقل قول:
ولی لینی به حرف های کتی گوش نمی داد و داشت به گردن ایوا نزدیک می شد.
- غووووودااااا... آخ.
- چی شد لینی؟
- دستم!
- چی؟‌
- دستم!
- کجا؟
- دس... چی داری می گی تو می گم دستم داغون شد.
سوالای کتی، اعصاب خواننده رو هم مثل لینی کمی خرد می کنن. بهتر بود کمی ملایم تر باشه. مثلا کل سوالاش تکراری باشن. یا زیادی بی ربط باشن که به جای "اعصاب خرد کن" بودن، خنده دار بشن.


شخصیت ها خیلی خوب بودن. لینی خود بزرگ بین، خیلی جالب بود.


سوژه خوب پیش رفته. به اندازه کافی روش کار شده و یک قدم جلو برده شده.


صحنه ها خوب بودن. بعضیاشون( مثل لگد زدن لینی به کتی و پس گردنیش)می تونستن کمی پخته تر و کامل تر باشن، ولی به همین شکل هم قابل قبول بود.


خوب بود تری. برای ما گل و بوته و خار و خاشاک بیشتری بیار. می دیم بلا مربا درست کنه.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۴:۰۸:۵۹ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
سلام ارباب!
حالتون خوبه؟
سیاهیتون هنوز بالائه؟
این پستو نقد می کنید بی زحمت؟




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لوسی!

خوبیم لوسی.


نقل قول:
ارباب این معلم ادبیات تو خونه هامون دوربین گذاشته... خدای نکرده از واژگان عربی استفاده کنم میاد یقم رو رو میگیره...
ادبیات، خودش کلمه عربی نیست؟ معلم هم همینطور.
طرف، خودش از سر تا پا عربیه.


لینک پروفایلتو دادی به ما! حواست پیش معلم بوده. ما حدس زدیم نقد گلخانه رو می خوای که حدسمون هم همواره درسته.


بررسی پست شماره 224 گلخانه تاریک، لوسی:


نقل قول:
ناگهان ردای سیاه تر از سیاه لرد سیاه صورتی شد و گیسوانی طلایی زیبا و بلندی بر روی سرش شروع به رشد کردند و دماغش...
لرد حضور داشت تو این صحنه؟!


نقل قول:
ایوا سیلی محکمی به کتی زد و کتی دوباره به این دنیا بازگشت.
این کار رو فقط وقتی انجام بدین که واقعا مجبور باشین و سوژه رو نشه ادامه داد. دلیلش هم اینه که این سوژه ها رو با همکاری همدیگه پیش می بریم. وقتی یکی ایده ای می ده احتمالا ذوق و شوق داره که ببینه بقیه چطوری از اون ایده استفاده می کنن. ایده پست قبل هم هر چند از نظر بهداشتی زیاد دلنشین نبود... ولی بد هم نبود. می شد ادامه داد. اگه ایده ها رو خیلی نمی پسندیم یا خودمون فکر بهتری برای ادامه دادن داریم می تونیم ایده قبلی رو سریع پیش ببریم یا تموم کنیم.


نقل قول:
و احساس کرد که برای اولین بار، او دارد نقش آدم های عاقل را بازی می کند،

و احساس کرد که برای اولین بار، این اوست که دارد نقش آدم های عاقل را بازی می کند.

اینجوری بهتر شد.


نقل قول:
بگذریم...
"بگذریم" نداریم! کسی داستان تعریف نمی کنه. راوی و نویسنده رو اینجوری نباید بیارین وسط رول. شما دارین یه صحنه رو توصیف می کنین. خواننده ای که می خونه، صحنه رو تصور می کنه. شخصیت ها رو می بینه. این "بگذریم" خواننده رو از فضا و جو داستان دور می کنه و توجهشو به نویسنده جلب می کنه. گذشته از این، این "بگذریم" یه بار منفی به توضیح قبلش می ده. طوری که انگار نویسنده هم احساس می کنه توضیح جالبی نداده و بهتره ازش بگذرن.


نقل قول:
لینی که چشمانش مثل تانجیرو قرمز به خون شده و بود
تانجیرو رو نمی شناختم. رفتم سرچ کردم باهاش آشنا بشم. استفاده از شخصیت های ناشناخته معمولا خوب نیست. باعث می شه من خواننده، برم دنبال تانجیرو بگردم که بفهمم کیه. اینجا این موضوع مشکل زیادی ایجاد نکرده. چون خود توضیح به اندازه کافی کامله و می شه فهمید تانجیرو یکیه که چشماش قرمزه. ولی ما توی داستانمون یه نفر رو داریم که چشماش قرمزه... چرا از تانجیرو استفاده کنیم؟


نقل قول:
حتی خودش هم از پیکسی آبی به پیکسی قرمز تغییر کرده بود برای بار نمی دانم چندم جمله اش را برای کتی، تکرار کرد.
"برای بار چندم" کافی بود. اون "نمی دانم" همون مشکل بالایی رو ایجاد می کنه. پای نویسنده رو می کشه وسط.


نقل قول:
-مگه اینو توی پست شماره 200 به دست نیاوردیم؟
چه با دقت. کار خوبی کردی که به شماره پست هم اشاره کردی.
الان اون قضیه توهم که اولش گفتم عوض شد. اگه متوجه بشیم که یه جای کار اشتباهه و می تونیم اصلاحش کنیم می تونیم این کارو بکنیم.
البته اگه همونجوری پیش می رفت هم مشکلی ایجاد نمی شد، ولی کسایی که ادامه می دن حق اصلاح دارن.


نقل قول:
-خب لیستت رو بیار ببینم چی توش نوشته دیگه؟
فقط چوب دستی ولدمورت مونده فکر کنم. می تونستی بهش اشاره کنی که مطمئن بشیم درست پیش می ره. ولی در همین حد هم خوب بود.


سوژه رو خوب پیش بردی و یه اشتباه رو اصلاح کردی.
طنزت خیلی وارد پست نشده، ولی لزومی هم نداره که همیشه وارد بشه. توی قسمت توهم زدن می شد لینی رو کمی مسخره تر و خل و چل تر نشون داد... همون تغییر رنگش شروع خوبی بود. می شد ادامه داد ولی همونطور که گفتم لزومی نداشت. گاهی هدف های دیگه ای داریم و کافیه همونا رو پیاده کنیم.


......................................................


سلام امیلی!


پست اولته. چه هیجان انگیز!


بررسی پست شماره 225 گلخانه تاریک، امیلی اورگاردن:


پستت کوتاهه. کوچولوئه. این هیچ اشکالی نداره. البته سعی کن اونقدر کوتاه نشه که محتوای خاصی نداشته باشه. همینی که نوشتی کوتاهه ولی قابل قبوله.


نقل قول:
کتی که هنوز در اثر معجون توهم گیج بود، به لینی خیره شد.
جای سختی وارد سوژه شدی. کمی پیچیده بود و لوسی اشتباه سوژه رو اصلا کرده بود. حدس می زدم اصلا متوجه نشده باشی که چه اتفاقی افتاده، ولی خوشبختانه خوب متوجه شدی.


نقل قول:
لینی موهای خود را کنده و روی زمین ریخت.
لینی حشره اس. هیچ اشکالی نداره که بگیم موهاشو کند و روی زمین ریخت. چون اینجا فقط می خواییم بگیم که لینی عصبانیه؛ ولی این یه موقعیته. باید از موقعیت ها برای خلق صحنه های جالب یا وارد کردن طنز، استفاده کرد. چرا نگیم شاخک هاشو کند؟ نیشش رو کند. بال راستش رو کند؟ چرا عصبانیتش رو کمی شدیدتر و اغراق آمیز تر نشون ندیم؟ شخصیت لینی هم برای این کار مساعده.


نقل قول:
- یک تار موی بلاتریکس،تهیه شد،
یکی از اعضای بدن تام،کبدش رو تهیه کردیم،
یک مژه نجینی، که اونم به لطف مورچه ها تهیه شد،
ملاقه هکتور، که اونم تهیه شد،
یکی از بال های لی...اهم اهم..اونم تهیه شد
توی نقد قبلی(نقد لوسی) بهش گفتم می تونست اشاره کنه که الان باید برن سراغ چوب دستی لرد. منظورم این بود که توی یه جمله اشاره کنه. شما کل پستت به همین قسمت اختصاص پیدا کرده. یه پست کامل نوشتی که بگی اینا باید برن سراغ چوب دستی ولدمورت. این خیلی خوبه. این که می تونی بدون پیش بردن داستان، بنویسی. این که عجله ای برای جلو رفتن نداری. این اشتباهیه که خیلی از تازه واردا دچارش می شن. دوست دارن سوژه رو به آخر برسونن، ولی شما مرتکبش نشدی.


نقل قول:
-این دیگه نمیشه.
آخرش خیلی خوب تموم شده. اینا باید شوکه می شدن... که شدن. باید می ترسیدن... که ترسیدن. هر شخصیتی به خوبی به وظیفه خودش عمل کرده.


شخصیت های شما ساده و محدود، ولی خوب و درست بودن.


از شکلک ها خوب، به اندازه و به جا استفاده کردی.


با احتیاط نوشتی. سوژه رو خوب پیش بردی، چون در واقع اصلا پیش نبردی و فقط نفر بعد رو برای ادامه دادن راهنمایی کردی. اینم حرکت خوبی بود.


برای شروع خوب بود.

..............................................................




سوزانا!


نقل قول:
سلام ارباب
خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟
دماغتون چاق.. اِ چیز نه هیچی
سلام!
خوبیم. خوشیم و سلامت نیز هم!
دماغمونو فرو می کنیم در چشم دشمنانمون.


بررسی پست شماره 227 گلخانه تاریک، سوزانا هسلدن:


نقل قول:
ایوا مستقیم به سمت آشپزخانه عمارت ریدل ها حرکت کرد و به محض دیدن یخچال آن را درسته بلعید.
شروعتون خیلی خوب بود. خنده دار و متناسب با شخصیت ایوا.


نقل قول:
از آنجایی که توهمات درحال شکل گرفتن بودند و او همین حالا یک یخچال را درسته قورت داده بود , یک دفعه در خانه ریدل ها آن هم وسط تابستان برف شروع به بارش کرد و طوفانی به پا شده بود که نگو و نپرس .
اول درباره سوژه بگم. اینا قراره چوب دستی لرد سیاه رو بدست بیارن. الان تصمیم گرفتن چوب دستی رو از توهم کتی بگیرن... این یه مسیر جالبه. به نظر من خوبه که ادامه داده بشه، ولی به نتیجه نرسه... که اینا مجبور بشن برگردن و برن سراغ چوب دستی واقعی. اینجوری سوژه ها بیشتر می شن.
دوم درباره صحنه که خیلی خوب بود. توی دنیای جادویی اتفاق های عجیب و غریب میفته... ولی دنیای خیالی دیگه کلا حد و مرز نداره. هر اتفاقی می تونه بیفته. این که ایوا که کتی رو قورت داده دچار توهم بشه هم منطقی و جالبه. فقط باید مواظب بود که سوژه اصلی از دست نره.


نقل قول:
گلخانه ای که حالا به زحمت می شد به آن گلخانه گفت زیرا که تک تک گل هایش از سرما . . . . . .
انتظار دارید بگویم پژمرده شدند؟
کاش پژمرده می شدند , اتفاقا لرد به گل های پژمرده علاقه خاصی نشان می داد , آنها پودر شده بودند و به برف ها ملحق شده بودند.
این جاش هم خوب بود. علاقه لرد به گل های پژمرده جالب بود.


نقل قول:
اگر شما هم جای وزیر کمی فراموشکار ما بودید و فراموش می کردید که در هاله ای از ابهام گیر افتاده اید , در حالی که هزاران مشغت برای یک گیاه ، فقط یک گیاه که لرد به آن علاقه داشت کشیده بودید , در جا غش می کردید , اما انتظار ندارید که من وزیر سحر جادوی محترممان را با شما ماگل ها مقایسه کنم ؟
اینجا خیلی خوب بود.
در حالت عادی بهتره نویسنده وارد داستان نشه، مگه این که ورودش جالب تر از خود توضیح و صحنه باشه و ارزشش رو داشته باشه. این قسمت خوب نوشته شده و برای همین، ورود نویسنده خرابش نکرده.


نقل قول:
معلوم است که ایوا غش نکرد , او فقط یک نفس راحت کشید ، زیرا همان موقع چشمش به بلاتریکسی افتاد که داشت مثل بچه ها با ذوق و شوق آدم برفی درست می کرد و این به نوبه خودش یک یاد آوری بود از اینکه هر چیزی را که در حال حاضر میبیند جز خیالات نیست .
اشاره به بلاتریکس خوب بود. خواننده رو آماده می کنه که از این به بعد، هر چیزی ممکنه ببینه.


نقل قول:
برای اولین بار آنقدر عجله داشت که در هم نزد , با وارد شدن و دیدن جعبه جعبه بال پیکسی ، نزدیک بود شاخ در بیاورد .
لرد داشت با دقت تمام بال ها را جفت می کرد و در جعبه های کوچک کادو پیچ شده قرار می داد .

ایوا پرسید : ارباب احیاناً دارید چیکار می کنید ؟

لرد با صدایی زنانه و با ناز عشوه خاصی پاسخ داد : مگر نمیبینی ؟ داریم برای لینی ی عزیزمان , دختر عمو هایش و کلا تمام فک و فامیلش بال آماده می کنیم تا هدیه دهیم .
این قسمت هم خیلی خوب بود! جالب بود. خنده دار بود. عجیب و غریب بود.


مخلوط – مشقت – خلع سلاح !


نقل قول:
و توی ٢ صدم ثانیه از دفتر لرد غیبش زد .
عدد ها رو بهتره به حروف بنویسین. البته عددنویسی قواعد زیادی داره ولی اینجا سایت ادبیات نیست. برای همین بهتره کلا به حروف بنویسیم. مگه این که دلیل خاصی داشته باشه که به عدد نوشته بشن؛ مثلا خیلی طولانی باشه.


توضیحات داخل پرانتز معمولا مزاحم و اضافی هستن. اینا هم برای قابل قبول بودن به دلیل احتیاج دارن... ولی شما این یکی رو هم خوب انجام دادین. استثناهای قواعد کلی رو خوب اجرا می کنین.


نقل قول:
حالا همه چیز تکمیل بود ، فقط یک مشکل وجود داشت ، چطور باید به دنیای واقعی
بر می گشت ؟
سوژه فرعی داخل سوژه فرعی. خوب هم هست. چون هم جالبه و هم قابل اجرا. فقط باید مواظب بود خیلی کش نیاد و از اصل ماجرا دور نشه.


پست شما طولانیه. این چیزیه که در نگاه اول می بینیم. ولی بعد از خوندن، دیگه طولانی به نظر نمی رسه چون لازم بوده طولانی بشه. اولا برای نشون دادن توهم ایوا. دوما برای رسیدن به نقطه پایان.


صحنه هایی که نوشتین خوب بودن. می تونستن بهتر باشن. چون به هر حال اینا توهمن. مثلا برف باریدن وسط تابستون خوبه ولی چرا عجیب تر نباشه؟ چرا یه چیز غیر عادی تر نباره؟ یا آدم برفی درست کردن بلا خوبه ولی اینم می تونست خیلی عجیب تر باشه. توی اینجور موقعیت ها، خلاقیتتون رو خیلی آزادتر بذارین.


سوژه رو خوب پیش بردین. جالب بودن مسیری که ادامه می دیم خیلی مهمه. خیلی وقتا مهم تر از درست بودن و منطق داستانه. اینم مسیر جالبی بود. آخر پست هم کاملا برای ادامه دادن، تشویق کننده اس.


طنزتون خوب بود. صحنه مربوط به لرد خوب بود.


بریم سراغ نقد قبلی پست شما.

علامتگذاری ها خوب شده.

توضیحات قبل از دیالوگ ها خوب شدن. حتی جزو نقاط قوت پست شما هستن.

شما توضیح های اضافه می دادین. حرف مستقیم نویسنده. الان هم این کارو کردین؛ ولی با این فرق که این جا درست انجامش دادین. اینجا ارزش نوشتن رو داشتن.

آشفتگی و پراکندگی پست قبل توی این پست نیست. چه از نظر زمان و مکان، چه داستان و چه جمله ها چه علامتگذاری. اصلاح همه این موارد کار سختیه که شما انجامش دادین.

با شخصیت های سایت آشنا شدین و درباره سوژه هاشون نوشتین.


انتظار پیشرفت و اصلاح شدن یکی دو مورد از اشکال های قبلی رو داشتم... ولی این پست خیلی بیشتر از انتظارم بود. ایراد ها رو خیلی خوب و در حد تعجب آوری برطرف کردین. کیفیت نوشته خیلی بالا رفته. برای همین، خیلی خوب بود.

........................................



کتی!

رول رو می ذارن سر کوچه؟
یه گوشه ای نشسته بود و زانوی غم به بغل گرفته بود. کل نقطه هاش ریخته بودن روی زمین... و فکر نکن فقط نقطه های آخر جمله بود. نقطه های کلمات هم ریخته بودن. یه ط دسته دار یه تشدید رو برداشته بود و داشت رول رو ترک می کرد. یه فضاسازی هم افسردگی حاد گرفته بود داشتن می بردنش بیمارستان روانی.
سر ساعت نه ماشین بزرگی اومد.
رولت داشت از دست می رفت.
به زور از راننده ماشین حمل زباله گرفتیمش. هی اون کشید هی ما کشیدیم. آخر ولش کردیم با سر زمین خورد. ما نیز رفتیم و رول را برداشته و به دفترمان بازگشتیم.

نقد فرمودیم. الان ارسال می نماییم! بگیرش. سر کوچه هم نذاری.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۱/۱/۱ ۱:۰۴:۳۶



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۸:۴۵ چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
سلام اربابا!
دلمان براتان تنگ شده به مرلین.
اگه میشه اون رول سر کوچه رو برامون نقد میکنید؟
سپاسگزاریم!


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

سوزانا هسلدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۶ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۰۱:۱۱
از بچگی دلم می خواست...
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 93
آفلاین
سلام ارباب
خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟
دماغتون چاق.. اِ چیز نه هیچی
ایشون رو نقد کنین لطفا


˹.🦅💙˼



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰

امیلی اورگاردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۷ دوشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۳:۵۲:۵۷ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
سلام بر لرد سیاه
بی زحمت این پست رو نقد کنید.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۹:۰۶ سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 252
آفلاین
درود ارباب! خوبین ارباب؟
اینو نقد می کنین ارباب؟
سپاس ارباب!

------
ارباب این معلم ادبیات تو خونه هامون دوربین گذاشته... خدای نکرده از واژگان عربی استفاده کنم میاد یقم رو رو میگیره...


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
درود روشنایی کور کننده ی مورگانا بر چشمان همیشه بیدار و هشیار و ضد ضربه ی ارباب عمارت ریدل ها.
درود مورگانا! الان احساس می کنیم خیلی نامحسوس ما را کور نمودی.

بلاتریکس، عزیز خودمان است اصولا... و خوب است.


نقل قول:
راستی دخترتون اخیرا تو مزایده برای خرید تاکسیدرمی ترول با قیمت ۱۰۰۰۰ گالیون پیروز شد.بهتون تبریک میگم چقدر شما دست و دلباز هستید.خوشا به احوال دخترتون.اصلا آدم حض میکنه‌.
ما چنین پولی نخواهیم پرداخت! مگه سر گنج نشستیم. شما چرا بچه زیر سن قانونی رو تو مزایده شرکت می دین؟


نقل قول:
چه میکنید با جهنم؟
گاهی می ریم گرم می شیم. محفلی ای کباب می کنیم.


نقل قول:
با قفل تالار اسرار؟
هیچ قفلی توانایی مقاومت در برابر ما را ندارد.


اندازه این پست مناسبه حداقل! نفس راحتی کشیدیم!


بررسی پست شماره 217 در بحبوحه سیاهی، مورگانا لی فای:


وقتی قصد داریم سوژه ای رو ادامه بدیم، اولین چیزی که باید بهش توجه کنیم، پایان پست قبلیه. اون پایان بهمون می گه که چه کاری باید انجام بدیم یا مجازیم چه راه هایی رو بریم. مثلا وسط یا در شروع یه صحنه هیجان انگیز، زیاد جالب نیست که برین درباره دار و درخت توضیح بدیم. یا وقتی سوالی مطرح شده، اگه دلیل خیلی خاصی نداره، باید با پاسخ به اون سوال شروع کنیم. آخر پست قبلی این بود:
نقل قول:
- بریم بالا؟
- پرواز می کنه و می ره خب. نباید بترسونیمش.
- آوادا بزنم؟
- نامه فوق محرمانه اس. کاغذش حساسه. جغد می میره. کاغذ می سوزه.
- راست می گه. اینا زیادی حساسن. من یه بار دیر بازش کردم دلش شکست. بعدش دیگه نصف نامه خونده نمی شد. دو ماه فرستادمش پیش مشاور تا نصف دیگش هم خوانا شد.
- لینی رو بدیم بخوره... وقتی سرگرم خوردنه و حواسش پرت شده نامه رو ازش بگیریم.
- باهاش مذاکره و صحبت کنیم؟
مرگخوارا توی یه موقعیتی گیر کردن و اینا پیشنهاد هستن. می شه راه دیگه ای رو هم رفت، ولی احتیاج به مقدمه چینی داره. و شروع شما:
نقل قول:
مورگانا که هم یک مورد تاکسیدرمی جدید و هم فرصت را مناسب میدید، یک پس گردنی به جاناتان زد:
تو‌ نمیخوای هیج غلطی بکنی؟
مورگانا از کجا پیداش شد؟ تو چه موقعیتیه؟ این باید توضیح داده می شد. شما طوری شروع کردین که انگار مورگانا از قبل توی سوژه بوده و دربارش اطلاع داریم.

مورد بعدی جاناتانه... تا وقتی خوب جا نیفتاده، به نظر من بهتره در موردش توضیح داده بشه. یه توضیح کوچولو. مثل: جاناتان، کلاغ سفیدش...

یه مورد دیگه و مهم تر در مورد تاکسیدرمیه!
سوژه بدی نیست... ولی کمی داره اشتباه پیاده می شه. این توضیح رو بخونین.
شما هم کلمه تاکسیدرمی رو خیلی زیاد دارین تکرار می کنین. بهترین سوژه دنیا هم در صورت تکرار بیش از حد، بی مزه می شه.


انرژی خیلی خوبی دارین. هم زیاده و هم مثبت. نمی دونم قبلا اینجا بودین یا نه(مهم هم نیست) ولی طوری رفتار می کنین که انگار همه رو می شناسین و با همه راحتین. این خیلی خوبه.


بریم سراغ جمله:
نقل قول:
مورگانا که هم یک مورد تاکسیدرمی جدید و هم فرصت را مناسب میدید

جمله ها رو از هم جدا کنیم:

مورگانا که یک مورد تاکسیدرمی جدید را مناسب می دید.
مورگانا که فرصت را مناسب میدید.
دومی درسته... ولی اولی نه. مثلا شاید می شد اینجوری نوشت:
مورگانا که موقعیت را برای یک مورد تاکسیدرمی جدید، و همچنین، فرصت را مناسب می دید...

جمله های اشتباه، ذهن خواننده رو درگیر خودشون می کنن.


مورگانا رو وارد سوژه ها کنین. این هیچ اشکالی نداره. خوب هم هست. ولی دقت کنین که یا سوژه برای ورودش مناسب باشه، یا قبل از ورودش مقدمه چینی کنین که سوژه برای ورودش مناسب بشه.
مثلا اینجا تو فضای آزاد بودن. اشکالی نداشت که مورگانا وارد بشه. ولی چرا می خواد نامه رو از جغد بگیره؟ مرگخوارا دنبال نامه هستن... مورگانا مرگخوار نیست.
این مشکل رو می شد اینجوری حل کرد که یه دلیلی برای مورگانا پیدا کنیم. مثلا این که می خواد مرگخوار بشه. یا نامه رو بدست بیاره و در مقابلش از مرگخوارا باج بگیره. یا خیلی ساده بگه که قصد داره به مرگخوارا کمک کنه.


نقل قول:
جغد سفید زیبا پر و بال خود را تکانی داد.با چشمان طلایی خود نگاهی به جاناتان انداخت و بعد با صدای مردانه ی جغدی شروع به صحبت کرد:
به به‌ میبینم که یه نمونه خاص از کلاغ ها به تورم خورده....
حرف زدن جغد، ایده خوبی بود. به سوژه کمک می کنه. خیلی وقتا نویسنده های سایت فراموش می کنن که اینجا دنیای جادوییه و اتفاق های عجیب و غریب می تونه بیفته؛ حتی عجیب تر از کتاب؛ چون خیلی از سوژه هامون طنزن.


نقل قول:
مغز کوچک جاناتان به سرعت چرخ دنده های ساعت کار میکرد.به نامه ی بسته شده به پای جغد پیر نگاه کرد.باید راهی برای کش رفتن نامه پیدا میکرد.
سوژه از مرگخوارا به سمت جاناتان برگشته.
ولی اینجا این اتفاق بدی نبود. چون اولا سوژه جالب پیش رفته و دوما شما چیزی رو تموم نکردین. در حالت عادی بهتره مشکلات و موانع سوژه ها رو خیلی ساده برطرف نکنیم. تا جایی که می شه ازشون استفاده کنیم. شما هم تمومش نکردین. الان جاناتان می تونه موفق بشه یا نشه... بعدش بازم مرگخوارا می تونن تلاش کنن.


سوژه جاناتان بامزه اس. بهتره برای خودش اخلاق و رفتار خاصی داشته باشه. می تونه به عنوان یه شخصیت جا بیفته. قبلا هم نمونه هاش رو توی ایفای نقش داشتیم. وقتی خوب پیاده بشن، خیلی کمک کننده می شن.


درباره شخصیت ها چیزی نوشته نشده که نظر بدم.

سوژه خوب پیش رفته.

جمله بندی و توضیحات به اندازه کافی و خوبن.

ورود مورگانا و کلاغش احتیاج به توضیح و مقدمه داشت.


تمام شد!




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲:۴۴ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰

مورگانا لی فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۰:۱۸ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۰
از مرکزیت ابیس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
درود روشنایی کور کننده ی مورگانا بر چشمان همیشه بیدار و هشیار و ضد ضربه ی ارباب عمارت ریدل ها.
خوبید؟مادرتون خوبه؟

بلاتریکس عزییییزم چطوره؟

راستی دخترتون اخیرا تو مزایده برای خرید تاکسیدرمی ترول با قیمت ۱۰۰۰۰ گالیون پیروز شد.بهتون تبریک میگم چقدر شما دست و دلباز هستید.خوشا به احوال دخترتون.اصلا آدم حض میکنه‌.

چه میکنید با جهنم؟با قفل تالار اسرار؟راستی بعد از اونهمه گیر کردن با دامبلدور تو یه کوچه تنگ و باریک،سلامت تاریکیتون برگشت؟

بگذریم
درخواست نقد داشتم
سعی کردم این یکی به کوتاهی حرفام نباشه.


در این درگه که گَه گَه کَه، کُه و کُه،کَه شود ناگَه

به امروزت مشو غره که از فردا نِهی آگه!


The white lady


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ دوشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

سوزانا هسلدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۶ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۰۱:۱۱
از بچگی دلم می خواست...
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 93
آفلاین
سلام ارباب تاریکی
تازه واردی هستم از تبار تازه واردان
این پست رو نقد می کنین ؟



سلام سوزانای تازه وارد!

وقتی درخواست نقدتون مال انجمنی بجز ارتش تاریکیه، لطفا یه خلاصه کوتاه از داستان رو هم بذارین. مثل همین کاری که تری توی پست قبل از شما انجام داده. چون اون انجمنا تحت نظارت من نیستن. همه سوژه ها و داستان ها رو دنبال نمی کنم. (سوژه های این انجمن رو می دونم . برای اینا لازم نیست.)

خلاصه خیلی دقیق و درستی لازم نیست. کافیه داستان رو بطور کلی بگین. مثلا برای این داستان در این حد کافیه:
لرد سیاه می‌خواد مثل دامبلدور مدیر مدرسه باشه. به دستور لرد، مرگخوارا تعداد زیادی جادوآموز جمع می‌کنن و براش میارن و همگی با هم به اردویی می رن که یه جای خطرناک نزدیک آزکابان برگزار می شه.

فراموش نکنین که این خلاصه، با خلاصه ای که توی خود تاپیک و اول پست گذاشته می شه فرق می کنه. اون باید درست و دقیق و طبق قواعد باشه.


نقد شما رو با گربه ای سفید با چشمانی هفت رنگ، که داشت از اینجا رد می شد فرستادیم. تحویل بگیرید.


ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۰/۱۲/۲ ۲۳:۲۴:۵۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۲/۲ ۲۳:۴۸:۵۷

˹.🦅💙˼








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.