آماندا!داشتم فکر می کردم ایشون چرا پست نقد شونده رو آورده اینجا!
بعد خوندم...
و متوجه شدم که برای درخواست نقد، رول زدی!
عجب پشتکاری!
درخواستت خیلی قشنگ بود. شخصیتات خیلی خوب بودن.
............................................................
بررسی
پست شماره 265 افسانه لرد ولدمورت، آماندا ویلیامز:
نقل قول:
بعد از سوال مرگخواران، بچه نگاهی به آنان کرد.
-چه موهای قشنگی داری عمو!
مرگخوار مذکور لبخندی ملیح به بچه زد. متاسفانه چون مرگخوار بود چنان لبخند ملیحی هم نزده و کودک بعد از دیدن لبخند او شروع به جیغ زدن کرد!
شروعت خیلی خوبه. صحنه رو خیلی خوب ادامه دادی. این صحنه یه چیزی کم داره. هویت مرگخوار! بدون اون نمی شه صحنه رو درست تصور کرد. چون وقتی بچه به موهای طرف اشاره می کنه، موهاش باید نکته خاصی داشته باشه. می شد تصور کرد داره با بلاتریکس حرف می زنه. ولی گفت عمو.
اینجا یا باید یه ویژگی خاص از یه مرگخوار مشخص انتخاب می شد. مثلا استخونای ایوان. نیش لینی. بالش سدریک. یا هر چی. یا باید مرگخوار مو جالبی انتخاب و معرفی می شد.
اون قسمتش که چون مرگخوار بود، لبخندش ملیح نشد، جالب بود.
نقل قول:
کودک جیغی زد و همانجا نشست و شروع کرد به گریه کردن.
صحنه خیلی ساده اس. ولی همین سادگیش باعث می شه طنزش به دل خواننده بشینه. این که بلاتریکس با اون همه خشونت نمی تونه یه سوال از یه بچه بکنه.
نقل قول:
-بلا جدی هیچ بچهای این ورا نیست که ازش سوال کنی؟ حتما باید همین باشه؟!
اینم مثل بالایی! ساده و دوست داشتنی.
این خیلی خوبه که برای خوب نوشتن، احتیاجی به استفاده از کلمات سنگین و جمله های پیچیده نداشته باشیم و بتونیم خیلی ساده و راحت منظورمونو برسونیم.
داستان رو کش دادی! این کش دادن خیلی خوبه. البته در صورتی که دور خودمون نچرخیم و خسته کننده نشه. شما از سوژه(بچه بودن طرف مقابل) استفاده کردی و طولش دادی و این کارت خیلی خوب بود. این کار باعث می شه از همه سوژه های داستان استفاده کنیم و عجله ای برای جلو رفتن نداشته باشیم.
نقل قول:
بلاتریکس برگشت و به بچهی دیگری نگاه کرد که سوییشرتی مشکی رنگ به تن و بادکنکی به شکل عجیبی در دستش دارد.
گاهی موقعیت های ساده، فرصت های خوبی هستن که بتونیم نوشته هامون رو متفاوت کنیم و کیفیتشونو بالا ببریم. از این فرصت ها می تونی استفاده کنی. مثلا اینجا به جای این که سریع از کنار "شکل عجیب" بگذریم، کمی فکر کنیم که چه شکل عجیب و غیر عادی ای می تونست داشته باشه؟ و اونو توصیف کنیم.
نقل قول:
مرگخواران فقط میتوانستند بلاتریکس را صدا کنند و به ارباب اشاره کنند تا هر دفعه که بچه او را خشمگین میکند، کمی آرامتر شود.
اینجاش خوب بود. لرد که بیهوشه. می تونستن هی لرد رو هم بیارن جلوی بلا به نمایش بذارن که آرومش کنن. کمی خنده دارتر می شد.
نقل قول:
بالاخره بعد از تلاشهای پیدرپی، کودک آرام و بلاتریکس خشمش آرام گرفت.
جمله مفهومش رو می رسونه. ولی می تونست بهتر نوشته بشه. دو تا آرام پشت سر هم و حذف کردن فعل کمی ناجورش کرده! مثلا:
بالاخره بعد از تلاشهای پیدرپی، کودک آرام شده بود و خشم بلاتریکس هم کمتر به نظر می رسید(یا فروکش کرده بود. یا از بین رفته بود).سوژه رو اصلا پیش نبردی. این کار در صورتی که پستمون محتوای کافی داشته باشه عالیه. پست شما هم محتوای کافی داشت. خودت موقعیتی رو خلق و ازش استفاده کردی. آخر پست هم برگشتی به نقطه اول. خیلی خوب بود.
پستت خیلی بهتر از چیزی بود که انتظار داشتم. راستش انتظار یه پست خام و پر از ایراد داشتم. ولی اصلا اینجوری نبود.
پستت سرگرم کننده بود. سوژه رو خیلی خوب پیش برده بودی. طنز ملایم و قشنگی داشت. شخصیت ها خیلی خوب بودن. هم بلاتریکس و هم بچه ها و هم مرگخوارا. شکلک هات به اندازه و به جا بودن. علامتگذاریا و پاراگراف بندیت خوب بود.
ایراد خیلی پررنگ و بزرگی هم نداشتی.
آفرین به آماندا.