هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۴۹:۲۵
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
کاربران عضو
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 231
آفلاین
با تمام شدن صحبت های کاپل نه چندان عاشق رودیکس*، ملت مرگخوار در حین قورت دادن آب دهانشان به یک دیگر نگاه کردند. قطعا در این اوضاع قمر در عقرب کسی نمی خواست خوراک تسترال های بلا و قمه رودلف شود.

- کسی نمیخواد به عنوان اولین نفر داوطلب بشه؟

از کلسیم های سرشار درون اسکلت ایوان صدا در آمد ولی از مرگخوار ها ابداً. فقط سکوت بود که در بین آنها رخ نمایی میکرد. ثانیه ها میگذشتند و کاسه صبر لسترنج ها نیز کم کم داشت لبریز میشد. همه چیز داشت بر وخامت اوضاع می افزود که صدای بسته شدن در کلیه معادلات را بر هم ریخت.

- الان چجوری به ارباب بگم بازم تو مصاحبه رد شدم! ارزش تری توی ویترین از من بیکار بیشتره!
- شاید بتونی یه کاری کنی که ارزشت از منم بیشتر شه!

تری جمله اش را تمام کرد و داخل ویترین برگشت.

چند دقیقه بعد_ همان جا

دیزی همانند کره ی گرم شده ای در حال آب شدن بود. نگاه های خیره بلا و شوهرش باعث گرم شدن هوای اطراف دیزی شده و افزایش سختی رای دادن به هر یک از آن دو بود.
- میون دوتا دلبر... ببخشید سرور... موندم برم کدوم ور... این ور برم یا اون ور؟!

به طور بی رحمانه ای مرگخواران او را به عنوان داوطلب معرفی کرده بودند. تنها چیزی که در این اوضاع نصیبش شده بود لقب "قهرمان بیکار" بود. حالا که فکر میکرد آن لقب هم هنداونه ای بیش نبود که زیر بغلش گذاشته بودند.

- روونا دستم به دامنت! خودت کمکم کن.

به سمت صندوق رفت و برگه اش را درون آن انداخت. به سرعت از آن جا دور شد و بقیه کار را به هم پیاله هایش سپرد. حتی روونا هم نمیدانست چه سرنوشتی در طالع آن ملت بینوا نوشته شده بود.

رودیکس: تلفیق اسم رودلف و بلاتریکس


بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۷:۰۸ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲

گریفیندور، مرگخواران

کوین کارتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۹:۱۳:۳۳ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از تو قلب کسایی که دوستم دارن!
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 150
آفلاین
- خیلی ساده ست ارباب!

رودولف با کلی ژست و فیگور جلو آمد و بقیه مرگخواران را کنار زد.
- منو جانشین خودتون کنین... تعداد ساحره های اطرافمو بیشتر کنید... اجازه بدین برم با دوست بلا که تازه طلاق گرفته ازدواج کنم.
- آخری رو مگه تو خواب ببینی. اولی رو حتی تو خواب هم نمی تونی ببینی. کواک... رو وسطی فکر می کنیم.

تا رودولف خواست کمی خوشحالی و شادی از خود بروز بدهد، بلاتریکس با عصبانیت جلو آمد و درحالی که پای چپ او را به دست راستش گره می زد گفت:
_ ارباب جسارتا من ناراضیم! چرا باید به خواسته های رودولف گوش بدین؟ همین که هکتور رو قراره لرد کنین کافی نیست؟!
- ارباب یعنی نمی خواین در خواستای منو برآورده کنید؟

لرد واقعا دچار مشکل شده بود. عمل به درخواست های رودولف، مساوی با نارضایتی بلاتریکس بود و از طرفی اگر به درخواست ها عمل نمی کرد مطمئنا رودولف ناراحت می شد. ناراحتی و نارضایتی همان و از شدت جذابیت و تودل برویی کم شدن همان.
از طرف دیگر لینی متوجه وخامت اوضاع شد و از آنجایی که ریونی ای باهوش بود، هوش سرشارش را به کار انداخت.
- ارباب من یه ایده دارم!
- با اینکه ما رو به این کواک انداختی ولی ما صحبتاتو می شنویم! اربابی هستیم کواک گوش کن.
- نظرتون چیه رای بگیریم ببینیم مرگخوارا با کی موافق ترن؟

پیشنهاد خیلی خوبی بود!
لردسیاه که واقعا از شنیدن این ایده خوشحال شده بود، با ضربه ی انگشت لینی را به کناری پرتاب کرد و خودش جلوتر آمد.

- یاران ما! همین الان فکری به سرمان زد! بیاید رای گیری کنیم ببینیم باید با درخواست بلامون موافقت کنیم یا رودولف.

غل غله ای میان مرگخواران به پا شد. یه عده رفتند کاغذ آوردند و یک عده ی دیگر صندوقی ظاهر کردند تا آرا را درون آن بیاندازند. بلاتریکس و رودولف هم کنار لرد ایستاده بودند و خیلی بد مرگخواران را نگاه می کردند.

- موقع رای دادن مراقب انتخاب درست باشین. هر اشتباهی ممکنه باعث بشه یه قسمت از اعضای بدنتون رو از دست بدین یا کلا خوراک تسترال هام بشین.
- بلا الکی تهدید می کنه! اگه به من رای ندین نه تنها دیگه نگهبانی نمی دم و امنیتو برقرار نمی کنم بلکه کاری می کنم مزه ی قمه هامو هر روز بچشین.

مرگخواران آب دهانشان را قورت دادند. واقعا انتخاب سخت بود!





...I hold them tight, never letting go
...I stand here breathing, next to those who are precious to me







پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ چهارشنبه ۷ تیر ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۵:۰۲
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1502
آفلاین
ملانی دفتر و قلم پری به دست لرد داد و گفت:
- خب پس ارباب...این سری شما باید یادداشت کنین.

لرد نگاهی به ملانی انداخت. با توجه به شرایط فعلی نمیتوانست واکنش مورد انتظارش را بروز دهد و همین موضوع مثل خوره وجودش را از داخل میخورد. مرگخواران که دیدند لرد به صورت ملانی خیره مانده و علاوه بر آنکه صورتش در کسری از ثانیه رنگ عوض میکند پلک هایش هم به صورت عصبی میپرد آرام و نامحسوس ملانی را از جلوی دیدگان لرد دور کردند.

بلاتریکس سعی کرد با لبخندی مصنوعی تمام شعاع دید لرد را پر کند و بعد گفت:
- ارباب ما از اینکه شما خودتون باشین مسرور میشیم. نیاز به چیز دیگه ای نیست.

لرد که احساساتش در لحظه از خشم به افسوس تغییر چهره داده بود آهی کشید و گفت:
- با اینکه جواب درستی دادی جوابت غلطه! من باید بدونم که اگر چه کواکی داشته باشم شما راضی تر هستین.

نارلک قبل از آنکه کسی بپرسد معنی کواک جدید چیست به صورت خودجوش در نقش مترجم به وسط بحث پرید:
- در این جا منظور از کواک همون "ویژگی" بود دوستان. برای اینکه راحت تر متوجه بشین مثال میزنم. ارباب مثلا اگه شما حقوق ما رو بیشتر کنین ما خیلی خوشحال تر میشیم.

ایوان که تا الان درگیر جا انداختن استخوان ترقوه اش بود سرش را بالا آورد و به تعجب گفت:
- حقوقتون رو بیشتر کنن؟ صبر کن ببینم...مگه شماها حقوق میگیرین؟!

لرد چشم هایش را بالا انداخت و بعد با قلم پر روی دفترچه چیزی یادداشت کرد و بعد گفت:
- حقوق بقیه رو کواک کنم...به ایوان هم حقوق بدم. کواک! دیگه چی؟


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
خلاصه:
هکتور بابت ماجرایی عصبانی می شه و مرگخوارا رو تهدید به معجون پراکنی می کنه. مرگخوارا با دادن وعده لرد شدن به هکتور آرومش می کنن. ولی مرلین میاد و می گه که مجبورن به وعده شون عمل کنن، وگرنه دچار نفرین خانه ریدل ها می شن. لرد سیاه اینو قبول می کنه ولی طی اتفاقی(طلسم ناقص لینی) پاهاش تبدیل به پای پرنده می شن. مرلین به لرد می گه که تا باطل شدن طلسم نباید هیچ حرکت منفی و ناشایستی انجام بده وگرنه تبدیل به غاز می شه.
لرد هم تصمیم می گیره قوانین خودش رو برای دوست داشتنی و تو دل برو بودن بنویسه!

.................................................


- خب... یادداشت کنید. هر اربابی که بیشتر سر زیردستانش فریاد بکشد، شایسته تر و دوست داشتنی تر و کواک تر است.

مرگخواران با جدیت یادداشت می کردند. ولی ناگهان جدیتشان متزلزل شد.

- ارباب ما متوجه اون کلمه وسطی نشدیم.
- ما نیز هم!
- حتی من هم. گفتم "حتی"، چون من یک ریونکلاویم.
- من که کاملا فهمیدم.

مرگخواری که کاملا فهمیده بود نارلک بود. برای همین در جا کنسل شد و لرد سیاه در اندیشه ای عمیق فرو رفت.

- ما فرمودیم که شایسته تر و دوست داشتنی تر و کواک تر است. نمی فهمیم کجاشو نمی فهمید. کاملا واضح و مبرهن است.

-ارباب... کواک یعنی چی خب!

لرد سیاه می دانست آن کواک چه معنایی دارد ولی نمی توانست به زبان انسانی توضیح دهد و بدتر از آن، ظاهرا قوانین خودش برای شایسته بودن، جواب نمی داد و روند غاز شدنش سریعتر شده بود و واقعا باید لرد دوست داشتنی و شایسته ای می شد.

- دفتراتونو ببندین ببینیم. کواک! بگین ما اگه چطوری باشیم همگان را دوست خواهند داشت؟ چه کنیم؟




پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
خلاصه:
هکتور بابت ماجرایی عصبانی می شه و مرگخوارا رو تهدید به معجون پراکنی می کنه. مرگخوارا با دادن وعده لرد شدن به هکتور آرومش می کنن. ولی مرلین میاد و می گه که مجبورن به وعده شون عمل کنن، وگرنه دچار نفرین خانه ریدل ها می شن. لرد سیاه اینو قبول می کنه ولی طی اتفاقی(طلسم ناقص لینی) پاهاش تبدیل به پای پرنده می شن. مرلین به لرد می گه که تا باطل شدن طلسم نباید هیچ حرکت منفی و ناشایستی انجام بده وگرنه تبدیل به غاز می شه.
لرد هم تصمیم می گیره قوانین خودش رو برای دوست داشتنی و تو دل برو بودن بنویسه!

.................................................


- خب... یادداشت کنید. هر اربابی که بیشتر سر زیردستانش فریاد بکشد، شایسته تر و دوست داشتنی تر و کواک تر است.

مرگخواران با جدیت یادداشت می کردند. ولی ناگهان جدیتشان متزلزل شد.

- ارباب ما متوجه اون کلمه وسطی نشدیم.
- ما نیز هم!
- حتی من هم. گفتم "حتی"، چون من یک ریونکلاویم.
- من که کاملا فهمیدم.

مرگخواری که کاملا فهمیده بود نارلک بود. برای همین در جا کنسل شد و لرد سیاه در اندیشه ای عمیق فرو رفت.

- ما فرمودیم که شایسته تر و دوست داشتنی تر و کواک تر است. نمی فهمیم کجاشو نمی فهمید. کاملا واضح و مبرهن است.

-ارباب... کواک یعنی چی خب!

لرد سیاه می دانست آن کواک چه معنایی دارد ولی نمی توانست به زبان انسانی توضیح دهد و بدتر از آن، ظاهرا قوانین خودش برای شایسته بودن، جواب نمی داد و روند غاز شدنش سریعتر شده بود و واقعا باید لرد دوست داشتنی و شایسته ای می شد.

- دفتراتونو ببندین ببینیم. کواک! بگین ما اگه چطوری باشیم همگان را دوست خواهند داشت؟ چه کنیم؟




پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۵:۰۲
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1502
آفلاین
جمله لرد تمام نشده تمامی مرگخواران با قلم پری در یک دست و لوله کاغذ پوستی در دستی دیگر جلوی ارباب صف کشیدند.
لرد نفس عمیقی کشید تا کماکان به اعصابش مسلط باشد، سپس گفت:
- چه میکنید ای...یاران با وفای من؟

ملانی قلم پرش را روی هوا تکان داد و گفت:
-ارباب ما همه آماده ایم که در این راه به شما کمک کنیم. شما اصول تو دل برویی ورژن خودتون رو بگید، ما اونها رو مکتوب و تئوریزه میکنیم و در دسترس عالمیان و آدمیان قرار میدیم!

لرد با خودش فکر کرد ایده بدی هم نیست. به هر حال با دست هایی که ممکن بود هر لحظه تبدیل به بال شود نوشتن کار سختی بود. برای همین لبخند رضایتی روی صورتش نقش بست:
- آفرین!فکر اصیل و وزین و بکری کردین!

بلاتریکس که طاقت نداشت مرگخوار دیگری هدف تعریف و تمجید ارباب باشد ملانی را به عقب هل داد و جلوی لرد قرار گرفت:
- خب ارباب، شما هر موقع که آماده بودین شروع کنین تا ما بنویسیم.

لرد کمی فکر کرد. تنظیم اصول اولیه تو دل برو بودن به سبک لرد سیاه کمی بیشتر از چیزی که اول به نظر میامد مشکل بود. سعی کرد ذهن خودش را روی موضوع متمرکز کند:
- خب یادداشت کنید، اولین و مهم ترین اصل برای جذاب و مهربان و تو دل برو بودن داشتن اقتدار است.

...داشتتتتن اقتداااااار اسسسسست....
صدای تکرار جملات لرد توسط مرگخوارها بی شباهت به دیکته گفتن به شاگردان ترم اول هاگوارتز نبود! لرد سعی کرد بر هوسش مبنی بر کروشیو کش کردن آنها غلبه کند و ذهنش را روی موضوع متمرکز نگه دارد:
- به گواه تاریخ هر آنکس که اقتدار دارد، خواستنی و جذاب است. حتی اگر با زبانش اطرافیانش را همچون میخ بکوبد!

خارش پشت گوش لرد را متوجه این موضوع کرد که حتی گفتارش هم میتواند روند تغییر او را سریعتر کند. اجرای ایده جذابش از چیزی که به نظر میرسید سخت تر بود!
...همچووووون میخخخخخخ بکووووبد...!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱:۵۵ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

سوزانا هسلدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۶ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۳۶:۵۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
از بچگی دلم می خواست...
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 90
آفلاین
و صد البته لینی تنها کسی نبود که از جمله لرد ذوق مرگ شده بود .
گل از گل ملانی هم شکفت .
البته گلش زیادی سریع شکفته بود و روند قانونی را طی نکرده بود و می دانید که ...
غنچه ای که زود تر از موعد بشکفد ، بیشتر از حد معمول هم جوگیر می شود و در نتیجه زود تر هم پژمرده خواهد شد !

ملانی به مصدومش نگریست .

صانحه ی پیش آمده باعث شکستن ستون فقرات مینیاتوری لینی و آسیب دیدگی خیلی خیلی خیلی شدید چند نقطه حساس و غیر حساس او شده بود . (البته شاید هم نویسنده شیطنت اش گل کرده بود - دیدید یک گل می تواند چه عواقب وحشتناکی داشته باشد ؟ - و میخواست مبالغه ای بنماید )
و این آسیب دیدگی چیزی نبود که بشود با یک نسخه ( حتی اگر نسخه اش حاوی دارو های متابق با پیشرفته ترین متد های درمانی باشد و پزشکی متخصص آن را تجویز کرده باشد ) سر و ته اش را هم آورد .

پس ملانی مجبور شد وارد پلن دوم نقشه اش شود .

او اکنون داشت دورت بگردم گویان ، دور خانه ریدل ها میگشت و هرچه دم دستش میدید ( اعم از نیش زنبوری از مرلین بیخبر ، چاقوی آشپزخانه ، تار مویی از موهای بلا به عنوان نخ و قیچی اصلاح ) را برای توشه راهش بر می گزید .
راهی که مقصدش لینی ای نگران و نه چندان سالم بود !

ملانی دور خیز کرد و با سرعت خیلی خیلی زیاد مایل بر ساعت به طرف لینی هجوم برد ، اما همین سرعتش باعث شد ، لیز بخورد ، با کله بیاید تو زمین ، روی لینی بیوفتد ، او را به زمین بچسباند و تمام تلاش های او برای کنده شدن از دیوار را به هدر بدهد .
ملانی با احتیاط از روی لینیه پخش زمین شده بلند شد و همان طور که داشت خانه ریدل هارا برای پیدا کردن کاردک زیر رو می کرد ، با دستپاچگی گفت :

- اشتباه نکنید ! این کاملا عمدی بود ، برای عمل جراحی نیازه سطح هوشیاریش رو پایین ببریم ، هیچ خطری بیمار رو تهدید نمی کنه !

لینی که دوباره به حالت کما در آمده بود ، با شنیدن کلمه عمل به هوش آمد .
بر فرض محال ، حتی هم اگر خطری بیمار ملانی را تهدید نمی کرد ، بعد از سرپا شدن لینی ، مطمعن باشید که خطر بزرگی خود او را تهدید می کرد .

ملانی که تلاش هایش برای یافتن کاردک نافرجام مانده بود ، به طرف مصدوم رفته و سعی کرد با ناخن از روی زمین جمعش کند .
بالاخره باید به نحوی خرابکاری اش را ماس مالی می کرد ؛
اما نیازی به ماس مالی نبود زیرا ناگهان خرابکاری اش خود به خود سیمان مالی شد .

لینی که با شنیدن کلمه عمل جراحی از زبان ملانی مردمک چشمانش دوبرابر بزرگ تر شده بود ، تمام توان داشته و نداشته اش را به کار گرفت ، به زور خود را از زمین جدا کرد و در حالی که سعی می کرد لنگ زدنش را پنهان کند ، شروع کرد به دایره وار راه رفتن .
- عه عه ، لازم نیست قضیه رو بزرگش کنین ، ببینین من اینجام ، سُر و مُر و گُنده

نه سُر بود نه مُر بود و نه حتی گُنده !

از آن طرف اعصاب لرد که قادر به تحمل این حجم از بی نظمی نبو... چرا ظاهرا بود !
بلی ، لرد ما همیشه قادر و تواناست ، اما خداییش تحمل این یکی خیلی سخت بود ، مرلین به لرد صبر بدهد . البته که همه این آتش ها از گور مرلین بلند میشد ، این کار او درواقع تحمیلِ تحمل بود !

حالا لرد سعی داشت خودش را در افکار بیرحمش غرق کند و دستش را به سمت چوب دستی اش نبرد .
در این بین مرگخواری بی غیرت از وسط جمعیت زری حرفی زد :

- ارباب میگم چطوره ویدیو های چنل دامبلدور تو یوتیوپ با عنوان < آموزش ورزیدن مهر و محبت > رو دنبال کنید ، باور کنین خیلی آموزندن

هیچ کس نمی دانست این مرگخوار چگونه توانسته بود ، با این حجم از اعتماد به نفس این حرف را به زبان بیاورد .

- چه گفتی ملعون ؟ دامبلدور بیاید به ما درس اخلاق بدهد ؟ اصلا ما تمایل داریم نوعی جدید از تو دل برو بودن را اختراع نماییم !

مرلین که هنوز هم گوشه ای ایستاده بود ، عینکی به چشمانش زد و دفترچه ای که در دست داشت را ورق زد .
- شرمنده ! این اختراعی که شما گفتی قبلا توسط کس دیگه ای ثبت شده ، مخترعش هم جد جد پدر جد دامبلدور بوده

لرد احساس کرد به غرورش لطمه وارد شده . او در همه چیز از دامبلدور سر تر بود حتی در تو دل برو بودن !
- خواهید دید ! به دنیا نشان خواهیم داد که تو دل برو ترین فرد در جهان هستی کیست !


˹.🦅💙˼



پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ شنبه ۴ تیر ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۹:۴۶:۴۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5455
آفلاین
لرد قطعا با این جمله بسیار دوست‌داشتنی و تو دل‌برو شده بود. حالا شاید برای همه نه، ولی حداقل برای لینی که چرا!
برای لینی همین کافی بود تا به کل، آرزوی این که بال‌بال‌زنان همراه لرد از پنجره بیرون بپره و در افق پرواز کنه رو فراموش کنه و به این لحظه‌ی خوش دل بسپره.

لرد به وضوح می‌فهمه که حس تبدیل شدنش به غاز که چند دقیقه‌ای بود اوج گرفته بود، حالا در حال فروکش کردن بود. شاید لرد علتش رو نمی‌دونست، اما نویسنده و خوانندگان می‌دونستن که این امر حاصل از موفق عمل کردن در اربابی دوست‌داشتنی و تو دل‌برو بوده.

لینی احساس می‌کرد ماموریتش به پایان رسیده بود.
خودش را رها کرد و آماده‌ی در آغوش گرفتن مرگ شد.

اما تکان‌های شدیدی مانع از این می‌شه که بخواد در آرامش چشماشو ببنده و از دنیا بره. پس برمی‌گرده!
- هی چته تو! نوک دست عزرائیل داشت با بالام برخورد می‌کرد که نذاشتی!

لرد از ملانی خواسته بود تا پیکسیش رو درمان کنه. پس ملانی حداقل در این لحظه نباید دکتری می‌بود که بیمارش از دست می‌رفت!
بنابراین با رضایت لبخندی می‌زنه.
- البته که نمی‌ذارم. الان قراره با پیشرفته‌ترین متدهای درمانی ملانی، مثل روز اولت بشی.

لینی خیلی سعی می‌کنه تو مغزش جستجو کنه و به یاد بیاره ملانی چقدر دکتر حاذقی بود. اما برخورد با نسخه یا هرچه که بود، فرمان خاموشی به مغزش داده بود و مانع از یادآوریش می‌شد!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۱

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
-ارباب بپیچم؟

لرد ولدمورت به ملانی که معصومانه و مظلومانه لبخند می زد و نسخه ای در دست داشت نگاه کرد.
بعد از اینکه لینی رو به دیوار پرت کرده بود علاوه بر گردنش، شونه هاش هم می خارید. بنابراین لرد نفس عمیقی کشید تا به طرف ملانی کروشیو نفرستد و در عین ابهت تو دل برو و خوش اخلاق باشد.
-مل، ما اربابی هستیم در عین سلامت و ابهت، چرا دست از سر کچل ما برنمی داری؟

کمی خشونتش زیاد بود. لرد با خارش دیگری در شانه حدس زد به اندازه کافی تودل برو نبوده است.

ملانی پژمرده شد. اربابش نیازی به او نداشت. زندگی چه فایده ای داشت؟ او نسخه اش رو که نیمه پیچیده شده بود جدا کرد و موشکی ساخت، برود تا ته شهر، بخورد به ماگلی... .
نسخه ای که به درد اربابش نخورد همان بهتر که موشک شود و بترکد.

در این حین که ملانی غصه میخورد و لرد دنبال دیالوگ درست تری می گشت، لینی به سختی اما بلاخره خودش رو از دیوار درآورد، اما با موشک نسخه ای تصادف کرده و مصدوم شد.

لرد دیالوگش رو پیدا کرد!
-تو دکتر ماهری هستی مل، میتوانی پیکسی مارا درمان کرده و سالم و سلامت برگردانی؟... لطفا؟


بپیچم؟


پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۱

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
لرد با یک حرکت جانانه لیلی را به سمت دیوار پرت و له می کند.
-اعصاب ما را امتحان می کنی حشره ملعون؟
- شما خودتون رو ناراحت کنین ارباب میسپردینش دست من درستش می کردم!
-تو نه هکتور همین الان هم به خاطر توی ملعونهع که به این وضع دچاریم.
-ارباب میگم خودتون رو ناراحت نکنین برای پراتون.....چیز پوستتون خوب نیست در ضمن زمان زیادی هم نداریم.

لرد که هر گز فکر نمی کرد کسی جرعت انجام همچین کاری را داشته باشد به سمت مرگخوار بیچاره برگشت تا آوادا کاداورایی نصیبش کند ولی شنل بلندی که جلوی صورت مرگخوار رو گرفته بود نمیگذاشت لرد بفهمه اون کیه .

-شنلت رو بده پایین ببینم
-نه ارباب این طوری بهتر میتونم شما رو ببینم.
-آخه کی وقتی شنل تو صورتشه میتونه ما رو ببینه؟
-تازه صداتونم بهتر میاد به تستسترال اعظم قسم.

مرگخوار ها که بینم خنده و گریه گیر کرده بود کم کم نقش زمین می شدند و مرلین چنان می خندید که کل خونه ریدل ها می لرزید. لرد عصبانی از تحقیر دستش رو جلو برد تا خودش ببینه اون کیه ولی مرگخوار جاخالی داد .

-وایسا ببینم.
-نه نه نه نمیشه باید کلمه رمز رو بگی لرد سیاه واه واه واه. چند وقته مگه حموم نرفتی اینقدر سیاه و چرک شدی که بهتون میگن سیاه!
-چی گفتی؟
-همین که شنفتی! سال ها اذیتمون کردی ارباب حالا که لک لک دارذی میشه دلم میخواد از خوشحالی پرواز کنم .

لرد کم مونده بود منفجر بشه ولی مرگخوار از پنجره بیرون پرید و در کمال تعجب مرگخوار های دیگه با یه دروازه فرار کرد.

-الان چی شد؟
-هیچی سدریک برگرد بخواب ارباااااااااااااااابم...
- بلاتریکس بگو دیگه.


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.