آنجلینا و جینی دم در خونهی آنجلینا آپارات کردن.
-بریم یه دقیقه نفس راحت بکشیم خواهر، مردیم انقدر دویدیم.
اما اگر فکر میکردن میتونن برن راحت بشینن و مثل این فیلم خارجیها کافیشون رو بخورن و حرفهای جدی جدی بزنن تا بلکه چارهی کار رو پیدا کنن، زهی خیال باطل!
به محض باز شدن در آپارتمان آنجلینا، یک مشت بچه از در ریخت بیرون و پشت سرشون، کل جمعیت حاضر در مراسم فاتحه خونی نمایان شدن.
- هیچ معلومه اینجا چه خبره؟
آرتور ویزلی جواب داد:
- دخترم، آلبوس و جیمز خیلی بیقراری میکردن. ما هم دیدیم شما دوتا با هم رفتید جایی گفتیم بیایم خونهی آنجلینا منتظر شما بمونیم.
-مَمَن من گشنمه!
- مَمَن بابا دیگه بر نمیگرده؟
- مَمَن و زهر باسیسلیک! در ضمن یک کلمه دیگه جلو من بابا بابا کنین تا جفتتون رو بذارم یتیمخونهی سنت دیاگون.
پدر جان شما هم باید حتماً کل شهر رو میاوردی اینجا حال و روز ما رو ببینن که همین چهارمثقال عزّتمون هم از بین بره؟
- دخترِ بابا، همه نگران بودن، وقتی میگن ما هم باهاتون میایم، من بگم نه؟
- آنجلینا دخترم تو خونت یه پیاز هم نداری من واسه بچهها سوپ بپزم، گشنشونه؟
- سرزده میاین همین میشه دیگه. مالی جان بیا این "عابر پودر" من. بگیر بریز تو شومینه، کبابیِ "هیپوگریف چشم آبی" سر کوچه غذا بفرسته.
- آخ جون کباب!
- توله تسترالها تشکر از خاله آنجی یادتون رفت؟
مالی زیر لب زمزمه میکنه:
- پسر بیچاره ام از صبح تا شب عرق میریزه اونوقت یه پیاز هم تو خونه نیست، هی باید زنگ بزنن غذا از بیرون بیاد.
- انجی دستشویی خونت کجا بود؟ این بچه کارخرابی کرده الانه که بریزه رو فرش.
- ببرش اونور فلور سر جدت اون فرشه شجره نامه خانوادگیمه. کاش مرلین جای اینهمه قیافه و شانس، دوزار حافظه و عقل به این جاری ما میداد.
- پروتی برای شادی روح اون مرحوم مغفور، یه دهن برامون نوحه بخون!
- ابی بخون! مرحوم روحش حال میکنه!
- نیوت در کیفت باز شده ظاهراً!
- وای جینی خواهر اینجا هم که هیپوگریف میزنه تسترال میرقصه! تو میگی چیکار کنیم؟
- من میگم همون کسی که اولین دفعه بو کشید گفت اون گور به گوری تو گور نخوابیده، خودش هم میتونه بو بکشه بگه به جاش کجا گورش رو گذاشته.
- اوکی پس من الان زنگ میزنم به مون میگم الساعه خودش رو برسونه اینجا.