مامور متعجب، تته و پتهاش را جمع کرد و به اسکله اشاره کرد.
-ما میاریمشون تو براتون. نگران نباشید.
لرد سیاه بار دیگر نگاهش بین کوه چمدان های اسکله چرخید.
-نه!
مامور متعجب سعی کرد آموزشهای سخنوریاش را به یاد بیاورد.
-من متوجه هستم که دلتون میخواد وسایل شخصیتون که اتفاقا خیلی مهم هستن نزدیکتون باشن، اما ما باید اون ها رو ضدعفونی کنیم. در نتیجه به ما اعتماد کنید و...
با اشاره لرد سیاه، نجینی مهره پایانی دمش را روی دهان مامور متعجب کوبید.
-چمدان همایونی ما اون پایین نیست! چمدان ما کو؟
با بالا رفتن صدای لردسیاه، توجه مرگخواران جلب شد. بلاتریکس پیش از همه، چوبدستی در یک دست و خنجر در دست دیگر، به سمت مامور متعجب خیز برداشت.
-بی ادبی کرد ارباب؟ بزنم؟
-نزن بلا... نزن! چمدان ما نیست! کی مسئول حمل چمدان های ما بود؟
بلاتریکس در حالی که هنوز نوک خنجرش روی گلوی مامور متعجب بود، با دست آزادش روی پیشانیاش کوبید.
-دیدین چی شد ارباب؟ اگه رودولف بود، قطعا اون مسئول حمل میشد و الان میتونستم یه دل سیر بهش نیش بزنم.
نجینی فس بی اعصابی کرد.
-نه اون نیش پرنسس. یه نیش دیگه.
نجینی قانع نشده بود.
-باشه میدادم شما نیش بزنی!
نجینی قانع شد.
-برای بار آخر میپرسیم! کی مسئول حمل چمدان های ما بود؟