هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
نجینی با شنیدن صدای هکتور تلاش قابل تقدیری برای "شاخه درخت" به نظر رسیدن کرد. اما از آنجا که اخیرا رژیم غذایی‌اش را زیر پا گذاشته بود و صبحانه، نهار، شام و سه میان وعده پیتزا نوش جان می‌کرد، قطر اضافه کرده بود و زیاد، به شاخه درخت نمی‌ماند.

-عه! اینجایی!

نجینی با ناراحتی نیش درازی به هکتور کرد.
-نه فس!

-چی شد هک؟ دخترمون چی پیدا کرده؟

هکتور بی توجه به نیش دراز نجینی، سرکی پشت سر او کشید.
-عه... ارباب! کاش بودین و میدیدین... کبوتر بچه کرده.

تخم کبوتر دقیقا چیزی که باعث خوشحالی لرد سیاه بشود نبود. اما در آن وضع، همان هم غنیمت بود.
-میتونیم نیمرو بخوریم! بیارشون پایین!

دست هکتور به سمت تخم‌ها دراز شد و به همان سرعت، با فرو رفتن دندان نیش نجینی در مچ دستش، جمع شد.
-آی هواااار! آی داد! دستم فلج شد! آی!

نجینی سرش را از لای برگ های درخت بیرون برد.
-تخم کبوتر نه فس... نجینی مامان فس!

ملت مرگخوار با تعجب سعی کردند جمله نجینی را رمز گشایی کنند که لرد سیاه زودتر از آنها رمز گشایید.
-یعنی چی که می‌خوای مامانشون بشی؟ اونا پرنده‌ان... مامانشون باید پر داشته باشه... پر!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
هکتور معترض شد:
- خب ارباب نارلک که قراره زحمت بکشه، خودش بره ببینه اون بالا چه خبره!

لرد دوباره چوب دستی اش را رو به هکتور تکان داد و گفت:
- اوامر همایونی ما را زیر سوال میبری هک؟ تصمیم گرفته شده و فرمان صادر شده. تو باید به بالای درخت بروی و نارلک هم تو را تا بالا مشایعت خواهد کرد!

نارلک با چراغ سبز لرد بال های سنگینش را گشود و بال زنان به بالای سر هکتور رفت و با پاهایش گوش های هکتور را گرفت و او را از زمین بلند کرد.
- آیییی نارلک! من نصف مغز رو نصف گوش کردی! ای...داد...کمک کنین!

کولی بازی هکتور کمکی به او نکرد و تغییری در عزم راسخ نارلک جهت اطاعت از فرامین لرد نکرد. نارلک هکتور را بالای درخت برد و بعد از تنظیم جهت سقوط گوش های هکتور را رها کرد! هکتور از بالا مانند سنگ روی درخت افتاد و مانند کوالا یکی از شاخه ها بغل کرد!

لرد از پایین فریاد زد:
- از درخت بالا رفتن که بلد نیستی، حداقل سعی کن از درخت پایین اومدن رو یاد بگیری!

هکتور که به روح تمام اجداد مرگخوارانی که سرش کلاه گذاشته بودند دورد فرستاد و سعی کرد از شاخ و برگ زیر پایش جایی برای پایین آمدن و رسیدن به نجینی پیدا کند.
- نجینی جان؟ پرنسس ارباب؟ کجایی؟ ببین عمو هکتور داره میاد پیشت!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
هکتور بهت زده به خنده‌های شیطانی سایرین نگاهی کرد و جرقه های سبز و زردی از حفره مغزش بیرون زد.
-احساساتم جریحه دار شد!

لرد چوبدستی ‌همایونی‌ خود را نوازش وار روی شانه هکتور کشیدند.
-فکر می‌کنی یه کروشیو میتونه کمکت کنه؟

و هکتور متوجه شد نازی برای فروش ندارد. پس دمش را روی کولش گذاشت و دوان دوان به سمت درخت رفت.
-من... هکتور دگورث گرنجر...

شروع به بالا رفتن از تنه درخت کرد.
-بزرگترین معجون ساز قرن...

قدمی بالا رفت و به دنبال جای دستی گشت.
-ابداع کننده روش پخت معجون بدون شعله...

کمی بیشتر خود را بالا کشید...
-نویسنده کتابـ... آخ!

و با همان نصفه مغزی که داشت روی زمین چپه شد.
-بابا من معجون سازم... درخت نورد نیستم!

لرد سیاه نگاه چپ چپی به هکتور انداختند.
-زیرلب چی غرغر می‌کنی؟ یه درخت هم نتونستی بری بالا؟

و سری از تاسف تکان دادند.
-نارلک؟ این ملعون رو ببر بالای درخت!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱:۴۶ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
ارباب خطاب به نجینی گفت:
- پرنسس من چیزی اون بالا پیدا کردی؟
- فس.
- اگه خوردنیه برای من هم میاری دختر بابا؟
- نه فس!

لرد از این مگالمه کوتاه اصلا خوشش نیامد. در دنیا از دو چیز بیشتر بدش میامد، روشنایی و سفیدی، و سپس تک خوری! برای همین رو به مرگخوارانش کرد و گفت:
- دستور میدهیم یک داوطلب برود بالای درخت و ما را از محتویات کشفیات نجینی مطلع کند.

مرگخواران که از تاکتیک سوت زدن و به اطراف نگاه کردن خوششان آمده بود همین کار را کردند و خوشان را به آن راه زدند!
لرد با لحن پرخاشگرانه ای گفت:
- اگه شما داوطلب نشین من انتخاب میکنم! گفتم در جریان باشین!

با این حرف لرد موجی میان مرگخواران شکل گرفت. هیچ کس نمیخواست با اجبار یا طلسم فرمان به آن بالا برود! برای همین به پیشنهاد بلا سنگ، طلسم باستانی و فندق شکن بازی کردند!

این بازی چیزی شبیه به سنگ کاغذ قیچی بود اما هکتور سطح بازی را چند مرحله بالاتر برد و همه مرگخواران را شکست داد. همان طور که برای خودش دست میزد و جیغ و هورا میکشید گفت:
- جد من مخترع این بازی بوده! کسی توی این بازی روی دست من نیست! حالا که برنده شدم جایزه ندارم؟

لرد دستش را روی شانه هکتور گذاشت و بعد از نشان دادن درختی که نجینی لا به لای شاخ و برگش مخفی شده بود به او گفت:
- جایزه ات اینه که بری بالا و ببینی که نجینی چی پیدا کرده!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱:۲۰ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
رزرویه!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۰:۲۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
لردسیاه که مشغول جر و بحث با هکتور بود، توجه‌ش به نجینی جلب شد که به آرامی از شانه‌هایش پایین خزید و دور شد..

شیشه‌ی معجون رفع گرسنگی را در سوراخِ مغزِ هکتور چپاند!

و با نگاه‌ش بالا خزیدن نجینی از تنه‌ی یک درخت را دنبال کرد..

- نه هکتور، گفتیم نه! ما غذا می‌خواهیم! ما هم خود گرسنه‌ایم، هم فرزندی برای سیر کردن داریم!

نجینی در میانِ شاخ و برگِ درختان گم شده بود ولی انتهای دُم‌ش که پاپیون قرمزش را بلاتریکس قبل از سفر برای‌ش بسته بود، از بین برگ‌ها دیده می‌شد.. حتمن فرزندمان از اینهمه شلوغی و گرسنگی خسته شد و به کنجِ خلوتی خزید..

لردسیاه رو به مرگخوارانش گفت:

- یارانمان، ما بسیار هوسِ کباب کرده‌ایم. حالا کبابِ شیر نشد، ولی کبابِ پرندگان هم بد نیست.. مثلن کبابِ لک‌لک!

- ارباب؟!

- نگران نباش. قصد کشتنِ لک‌لک‌مان را نداریم.. فقط در حدِ بال‌کباب! یک بال برای ما، یک بال برای دخترمان!

- ارباب؟!!!!

- و اگر میشد در کنارش کمی سالاد سزار و سیب زمینیِ سرخ شده و ..

صدای آرامی می‌آمد.. لردسیاه ساکت شد و به جای هشتاد درصد حواسش، تمامِ حواسش را به جایی که نجینی خزیده بود جمع کرد.. تمامِ مرگخواران به سمتی که لرد نگاه میکرد برگشتند. صدای خرچ خرچ آرامی از بالای درخت شنیده می‌شد..


ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ ۰:۳۳:۰۱
ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ ۰:۳۳:۳۱
ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ ۲:۱۱:۱۲
ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ ۲:۱۴:۰۵

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۲۴:۱۵
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
از اونجایی که هر جا سخن از خوردن و نوشیدن به میون میومد نام هکتور بود که میدرخشید، اولین نفری که قصد کرده بود محتویات جیبش رو تقدیم معده لرد کنه اون بود. بنابراین جفت پا و ویبره زنون پرید وسط میدون و محتویات جیبش رو خالی کرد.

- پاتیل مسی؟ این به در میخوره؟

چشم غره لرد نشون میداد که نمیخوره.

- امم خب بعدی... پاتیل برنزی!
- هک ما پاتیل برنزی نمیخوریم!

هکتور انگار متوجه نکته مهمی شده بود.
- بله بله البته که نمیخورید! الان یه چیز مناسب میدم!

هکتور بعد از کشمکش و جست و جو های فراوان در جیبش بلاخره دستش رو از جیبش در آورد.
- پاتیل طلایی! کاملا مناسب ارباب!
- هک چرا مغز نداشته ات رو به کار نمیندازی؟ ما کلا پاتیل نمیخوریم!

هکتور این بار کاملا متوجه همه چیز شده بود!

- فهمیدم چی براتون مناسبه ارباب... این شما و این...

هکتور از جیب رداش یک شیشه ی در بسته با محتوای سبز تیره بیرون آورد.
- معجون رفع گرسنگی!

انگار هنوز هم هکتور خیلی متوجه نبود!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه و مرگخوارا مشکوک به مبتلا شدن به ویروس خاصی هستن که می تونه روی هر کسی تاثیری بذاره. مثلا سر پلاکس برگشته به طرف عقب. وزارتخونه و سنت مانگو تصمیم می گیرن لرد و مرگخوارا رو توی یه جزیره قرنطینه کنن. لرد و مرگخوارا سوار کشتی می شن و حرکت می کنن و بالاخره به جزیره می رسن.
به محض رسیدن با چهار موسس هاگوارتز روبرو می شن که سالهاست توی جزیره هستن و کمی خل و چل شدن.
لرد سیاه گرسنه شده و توی جزیره چیزی برای خوردن پیدا نمی شه. مرگخوارا باید با وجود مزاحمت های موسس های هاگوارتز، برای لرد، غذا پیدا کنن.
لرد ازشون می خواد شیر گودریک گریفیندور(لاینی) رو براش شکار کنن که بخوره.


........................................


- اصلا منطقی نیست.
- حیوون سخت کوشی به نظر می رسه.
- سلطان جنگل هم که هست.
- شجاعتشو داشت ما رو تا اینجا بیاره.

لرد سیاه شدیدا و بطور ناگهانی متوجه شد که یارانش دارند تحت تاثیر موسس ها قرار می گیرند. این اصلا قابل قبول نبود. باید کاری می کرد.
- همین الان شیر را بشکارید! هیچ چیزی جز شیر ما را سیر نمی کند.

مرگخواران نگاهی به گودریک که در دور دست ها سرگرم جر و بحث با سه موسس دیگر بود انداختند.
بحث سر لانه زنبوری بود که هلگا به دلیل رنگ زردش اصرار داشت آن را تاسیس کند و سالازار تلاش کرده بود کرمی زشت و کریه از سوراخ پشتی کندو وارد آن کرده و تالار اسراری برایش بسازد. این وسط زنبور بی نوا هم در تلاش بود ثابت کند خودش مدتها قبل کندویش را تاسیس کرده است و راضی به زحمت آن ها نیست.

و نخیر... خوشحال نشوید. این زنبورها عسل درست نمی کنند. فقط وزوز می کنند که طبیعت زیاد ساکت نباشد.

مرگخواران که متوجه حواس پرت گودریک شدند با یک پرش، لاینی را شکار کرده و پوستش را کندند.

درست در لحظه ای که خونخوارانه و وحشیانه قصد خالی کردن محتویات شکمش را داشتند، شیر ناپدید شد.

و صدای گودریک به گوش رسید.
- لاینی... پسرم؟ کسی لاینی رو ندیده؟ این شیر رو با زحمت زیاد از سکه های لپرکان ساخته بودم. نکنه گم بشه؟

مرگخواران خودشان را به آن راه زدند. سوت هم زدند که طبیعی تر به نظر برسد.

شیر لپرکان غیب شده بود و گودریک به دنبالش می گشت و لرد سیاه هنوز گرسنه بود.

- یاران کم کفایت ما. همه وسایلشونو این وسط خالی کنن ما ببینیم چیز مناسبی برای خوردن می پسندیم یا نه! کمی که سیر بشویم می رویم ببینیم جاهای دیگر جزیره چه عجایب شگفت آوری در انتظار ماست.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۴ ۲۲:۰۸:۳۵
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۴ ۲۲:۱۱:۳۷



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
مرگخواران و لاینی، به سمت جنگلی که در وسط جزیره قرار داشت هجوم بردند.

- پس حیوونای دیگه کجان؟
- الان میان. فقط یه غرش لازمه.

لاینی غرشی کرد، اما باز هم هیچ کدام از حیوانات نیامدند. حقیقتاً غرشش انقدر ریز و کم‌صدا بود که تنها افرادی را که می‌توانست به آنجا بکشاند، مگس‌های پیری بودند که ثانیه‌ای به مرگشان بیشتر نمانده‌بود.

بلاتریکس پس از چند دقیقه با دیدن غرش‌های بی‌تاثیر لاینی، یکی از صندل‌هایش را که در زیرِ آن جایِ لژِ کفش، یک‌سری میخ‌های فلزی سمی وجود داشت، درآورد و قصد داشت آن را به سر و صورت لاینی بزند.
- این حیوونای کذایی کجان؟ اگه سرمونو کلاه گذاشته‌باشی چنان این میخارو تو سر و صورتت فرو می‌کنم که نفهمی از کجا خوردی. شیرفهم شدی؟

لاینی از میخ‌رس بلاتریکس دور شد.
- خب تقصیر من چیه که نیومدن! من فقط یه شیر ناز کوچولوم که تو این عالم درک نشده و در امیدِ اینه که ناجی خوش‌تیپ سوار بر خرس گریزلیش زودتر بیاد پیشش.

لرد ولدمورت و مرگخواران از رودستی که از سوی لاینی خورده‌بودند، به خشم آمدند. این به‌هیچ‌وجه قابل پذیرش نبود که لاینی آن شیر اَبلَه و کم‌عقل، مرگخواران را امیدوار کند و در نهایت تمام آن قلعه‌ی شاه پریون و ملکه‌ی امید آن‌ها را جفت‌پا نابود کند.

لرد ولدمورت که حال شکمش قار و قارویی وحشتناک‌تر از پیش می‌کرد، عینک خرس کوچولویش را درآورد و گفت:
- یارانمان! همین الان به این شیر حمله کنید و برایمان کبابش کنید. ما هوس کباب شیر کرده‌ایم!


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۴ ۲۱:۱۳:۰۵
ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۴ ۲۱:۱۴:۰۵


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
سر ها به طرف صدا برگشت.

_ شیر گریفندور اینه؟ این که شبیه عقاب ریونکلاوه.

گریفندور چشم غره ای به مرگ‌خوار اسلیترینی رفت و شیر کوچولویش را نوازش کرد.
_ اینا دوستن لاینی، دنبال غذا میگردن.

لاینی چندان علاقه مند به دوستی به نظر نمی‌رسید.
_ هرچی، باید عوارض و مالیات هاشونو پرداخت کنن.

از قرار معلوم، حتی گریفندور هم چندان تاثیری گذاری زیادی روی شیرش نداشت.

_ اما اینا دوستای ما هستن، ببین، لرد سیاه، مرگ‌خوار، مرگخوار، یه مرگخوار دیگه، آقای مرگ‌خوار، خانوم مرگ‌خوار!
_ میدونی من علاقه ای به دونستن اسم مشترک اینا ندارم؟
_ میدونی اونا کمکمون میکنن حیوون شکار کنیم؟

با شنیدن این جمله آب از دهان شیر آویزان شد.
_ جدی میگی؟ اونا میتونن؟

لرد سیاه عینک دودی عروسکی اش را روی بینی جا به جا کرد.
_ کجایش را دیدی، ما روزی ده تا ماگل و ماگل زاده شکار میکنیم، حیوان که جای خودش را دارد.

سالازار به افتخار این عمل مرگخواران، ایستاده آنها را تشویق کرد.
اما بیشتر از هرکسی دلش هوس به دندان کشیدن یک تکه ران درسته بز را کرده بود. برای همین زیاد طولش نداد تا همه برای شکار آماده شوند.
شیر گریفندور هم دندانی به سنگ کشید و هوس گوشت تازه به دلش انداخت.
_ بپرید پشت من که ببرمتون پیش حیوونای دیگه.

اولین کسی که به سمت شیر هجوم برد، نارلک بود. گرچه او شیر را حمل نکرده بود، اما دلش میخواست انتقام سنگینی همه مرگ‌خواران را از شیر بگیرد.
بعد از سوار شدن همه مرگخواران، لاینی غرشی کرد و به طرف جنگل داخل جزیره تاخت.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.