هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱

لودو بگمن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۱:۴۲ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از Wizardry pardic
گروه:
کاربران عضو
پیام: 158
آفلاین
ما یه سگ سه سر خونمون داریم!
شنگول و منگول و حبه انگور صداشون میکنیم.
شنگول و منگول سرهای سمت راستی و چپی ده ثانیه زودتر از حبه انگور ، سر وسطی به دنیا اومدن.
روزایی که بیکاریم میشینیم چهارتایی نوشیدنی کره ای میخوریم و حـ‌*م بــازی میکنیم.
بخــاطر شرایـط بچه هـا همیشه من و حبه انگور باهـم یار میشیـم و شنگول و منگول باهم.
شنگول سحرخیزه ، صبحا زودتر بیدار میشه و ورزش میکنه با من ، منگول شبا قبل خواب با من کتاب میخونه.
حبه انگور از روز اول شیفته صدای پیانو شده بود و داعما سرش تو نت و موسیقیه.البته برای من که بد نشد آخه این داداشا بدون موسیقی اخلاقشون آدم میشه و نمیشه یک کلمه باهاشون حرف زد.
حبه انگور جدیدا سمفونی شماره نه و سه چهارم مرلین رو یاد گرفته و هروز اخلاق سگی خودش و شنگول و منگولو حفظ میکنه.

استاد ببخشید ما از این سگا خودنون داشتیم روزمرگیمونو براتون گفتیم ، من توله سگی که شما داده بودین رو صد گالیون فروختم به هاگرید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱

ریونکلاو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۳۸:۵۸
از دست این آدما!
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 179
آفلاین
سوال: چجوری با هاپوتون کنار میاین؟
ازتون رول نمیخوام.
سعی کنین برام جوری توصیف کنید انگار یکی هم اخلاق خودتون رو باهاتون یه جا گیر انداختن.
توصیه: سعی کنین توضیح کاملی درباره خلق و خویتون و اینکه بسته به اون سگ سه سرتون چجوری قراره باشه توضیح بدید. سعی کنید توضیحات کامل و قشنگی برام بدید و تکلیف خودتون رو با شخصیت و اخلاق کارکترتون، روشن کنید.


پروفسور بل! (یه جوری نیست یکم...؟ میشه استاد کتی صداتون کنم؟ )
گفتین هاپو؟
جدی جدی هاپو؟
نه، جون من هاپو؟
ها... پو... سه سر هاپو؟ شوخی می کنی دیگه؟

خب، من هاپومو از اونجایی شناختم که روی قلاده آبیش یه پنجه حک شده بود. کنارش هم یه فلوت روی زمین افتاده بود که اونو با دندونم گرفتم، دو تا واق زدم و هاپو افتاد دنبالم. براش اسمی انتخاب نکردم و گذاشتم خودش بهم بفهمونه اسمش چیه!
از اونجایی که خودم زندگی سگی- چیز این فحش نبودا! صرفا یه صفت بود. می گفتم، از اونجایی که زندگی سگی ای رو تجربه کردم، با خودم گفتم که برخورد با یه هاپو، اونم از نوع سه سرش توی فضای بسته اصلا مناسب نیست و هاپویی رو بردم توی حیاط سرسبز و گرم هاگوارتز.
خب، هاپویی خیلی سعی می‏‏‏کرد منو بگیره و من فکر میکردم از روی بازیگوشیشه. ولی چیزی که بعد فهمیدم این بود که اون یه هاپوی گله بود و از گرگ ها بیزار! اقا هاپوی اشتباهی بهم انداختین! این دقیقا ضد منه! تازه نمی دونه من با گوسفنداش کاری ندارم که! بهش می گفتین قبلش لااقل.
خلاصه که چند دفعه ای گازم گرفت و چندباری هم من گازش گرفتم تا اینکه بالاخره جفتمون خسته شدیم و رو چمنای حیاط ولو شدیم.
اینجا بود که به فکرم زد از تکنیک خر کردنی استفاده کنم که رو خودمم بد جواب می داد! یه ترکه چوب رو با دهنم از کنار یه درخت برداشتم و بالای سر هاپو تکونش دادم. هاپو که دراز کشیده بود، چشاش قلبی شد و پاشد که چوب رو ازم بگیره، منم براش پرت کردم و اونم دوید رفت دنبالش! این تکنیک همیشه جواب می‏ ده. حتی روی سه تا کله!
چند باری براش چوب رو پرت کردم و اون هم آوردش. هوا که داشت تاریک می شد دیگه با قیافه ای گرسنه و مظلوم بهم نگاه کرد و اون موقع بود که خودم هم حس کردم مدتیه چیزی نخوردم!
دوباره دوتا واق زدم و هاپو رو صدا کردم که دنبالم بیاد تا با هم بریم یه چیزی بخوریم. هنوز وارد سالن عمومی ریون نشده بودیم، صدای ساز و آواز رو می تونستیم بشنویم!
وارد که شدیم، هاپو با تعجب به بقیه هاپوها نگاه می کرد که با صاحباشون درگیرن و بالش ها و کوسن های مبل ها رو تیکه پاره می کنن. اگه هاپوی من گشنه اش نبود فکر کنم حتما می رفت و با پر هایی که از کوسن ها بیرون ریخته و تو هوا شناور بود، بازی می کرد. راستشو بخواین، خودمم اگه جون داشتم می رفتم.
چند دیقه که اونجا وایسادیم، با پوزه ام به یکی از سر های هاپو زدم که توجهشو به خودم جلب کنم. بعد دوتایی به سمت خوابگاه راه افتادیم. وارد خوابگاه که شدیم، به حالت انسانیم برگشتم تا یه کیک از توی کمدم برای هاپو بیارم. معمولا یه چندتایی برای مواقع ضروری نگه می دارم!
هاپو که یهو با یه آدم جلوش مواجه شد جا خورد، بعد با هر سه سرش دندوناشو نشونم داد. ظاهرا با حیوونا احساس راحتی بیشتری می کرد تا آدما، حتی اگه گرگ باشه!
منم که دیدم اوضاع داره ناجور می شه، فقط کیک رو روی زمین گذاشتم و دوباره گرگ شدم. هاپو واقعا گیج شده بود. ولی گیجیش فقط چند ثانیه طول کشید و بعد شروع کرد به خوردن کیک پنجه پخت خودم! بعد از اینکه کل کیک رو شیش لپی خورد و شکمش سیر شد (و هیچی هم برای من نذاشت! ) ، جلو اومد و به نشونه دوستی دماغشو (در اصل یکی از دماغ هاشو!) به دماغم زد و رفت یه گوشه روی یکی از کتابام ولو شد و با سه جفت چشم زمردیش بهم زل زد.
فکر کنم بالاخره با یه گرگ کنار اومد! البته بعد از کلی وقت گذروندن باهام، قطعا بهش ثابت شده بود که من بی آزارم.
منم فلوت رو که توی کیفم انداخته بودم درآوردم و به حالت انسانیم برگشتم. لبه تخت نشستم و شروع کردم براش فلوت زدن تا خوابش ببره. به نظر میومد صدای فلوت اون رو یاد چوپانش میندازه.
بعد از اینکه مطمئن شدم خوابش برده، یکم جلوتر رفتم تا اسم کتابی که سرهاش رو روش گذاشته بود رو بخونم. کتاب درباره یونان باستان بود. ظاهرا خودش می خواست بهم بگه اسمش چیه. سربروس!


ویرایش شده توسط آلنیس اورموند در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۹ ۱۳:۳۷:۵۴


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱

اسکندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱۶:۲۶:۵۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
نقل قول:
سوال: چجوری با هاپوتون کنار میاین؟
ازتون رول نمیخوام.
سعی کنین برام جوری توصیف کنید انگار یکی هم اخلاق خودتون رو باهاتون یه جا گیر انداختن.


_استاد هم استادای قِدیم؛ ننه اسکِندِر، بیا این نره غول رو ببر بده به این استادت. هر چی بهش میگِم وقتی جارو کردنش تموم شد جارو خاکِنداز رو بذاره تو آشپز خونه، برمیداره با دندون تیکه تیکش میکونه، آخه توله سگ انقدر بیشعـــور؟

سگ سه سر با فریاد آخر ننه قمر بیشتر خودش را زیر تخت سبز رنگ پنهان کرد.

سلام استاد.
بنظرم ساز اشتباهی به من دادید، در واقع ویولن به اون بزرگی رو به خوبی نمیتونم دست بگیرم. درنتیجه علایق دلیل بر مهارت نمیشه.
به اجبار با فلوت جیبیم آهنگ چوپون های نمکستونی رو برای هاپوم نواختم ولی ظاهرا شانس آوردم و خوششون اومد.
راستی ننه قمر گفت ازتون بپرسم چرا اینا غذا نمیخورن؟
اخه ننه قمر گوشت بریونی میذاشت جلوشون هرچی با چوب میزد تو سرشون نمیخوردن. البته شاید این موضوع که تا میخواستن بخورن میزد تو سرشون هم بی‌تاثیر نباشه.
به هر حال من زیاد باشون سرو کله نزدم ولی خب فهمیدم مثل من زیاد اعصاب ندارن، آخه همین که چشم ننه قمر رو دور میدیدن دندوناشونو برام به نمایش میذاشتن و یکیشون حتی یه بالشت رو پاره کرد. البته ننه قمر هم از خجالتش در اومد و مجبورشون کرد اول ناخون هاشون رو کوتاه کنن بعد دستاشون رو با وایتکس بشورن بعد با نخ و سوزن بالشت رو ترمیم کنن.
راستی نمیشه بیشتر از یک هفته پیشمون باشن؟ تازه داشتن قرمه سبزی پختن یاد میگرفتن.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱

گریفیندور، محفل ققنوس

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۲۳:۲۳:۲۴ دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲
از دفتر کله اژدری
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
محفل ققنوس
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 73
آفلاین
نقل قول:
سوال: چجوری با هاپوتون کنار میاین؟
ازتون رول نمیخوام.
سعی کنین برام جوری توصیف کنید انگار یکی هم اخلاق خودتون رو باهاتون یه جا گیر انداختن.

توصیه: سعی کنین توضیح کاملی درباره خلق و خویتون و اینکه بسته به اون سگ سه سرتون چجوری قراره باشه توضیح بدید. سعی کنید توضیحات کامل و قشنگی برام بدید و تکلیف خودتون رو با شخصیت و اخلاق کارکترتون، روشن کنید.


راستش از مرلین که پنهون نیس از شما چه پنهون فرزندم... من خودمم خودم رو نمیشناسم، دیگه از وقتی خاطره های خودمو دیگرانو تو قدح اندیشه خالی میکنم همه کنار هم قرار میگیرن و منم که پیر شدم، یادم میره کدوم مال کیه. اینجوری بود که خیلی به خودم فشار آوردم تا سگ سه سرمو پیدا کنم، هاگرید معمولا تو این چیزا واردتره. هیچکدوم از سگا ریش بلند سفید و بینی شکسته نداشتن، اما یه سگ بین سه سرش یه سر با ریش بزی داشت. منم با خوشحالی رفتم طرفش اما بجای اینکه بهم نصیحت های گهربار بکنه، شروع کرد به لو دادن مرگخوارهای قدیم و هی میگفت پنجه ی چپم میخاره، بنظرم سگ کارکاروف بود.
سگ کناریش متشخص تر و بهتر بنظر میومد اما یکم که باهاش حرف زدم دیدم داره سعی میکنه جیک و پوک زندگیمو دربیاره و کتاب بنویسه.
سگا هم سگای قدیم، درسته اینا هم مثل قدیمیاشون سعی میکردن آدمو بخورن، اما قدیمیا وفادار تر بودن باباجان. البته نگهبان خوبی نبودن.
بگذریم.
بلاخره یه سگ که عاشق آبنبات لیمویی بود رو پیدا کردم و سعی کردم به دوتا سر دیگه ش که عاشق اتیش بازی و خون خوردن بودن توجه نکنم.
خیلی شیطون و بازیگوش بودن، اما وقتی چیزی که میخواستن رو میگرفتن آروم میشدن. منم مجبور شدم همه ی آبنبات لیمویی هام و بطری خون اژدهام با دوازده خاصیت مهم و قسمت زیادی از ریشم رو به علت سوختگی تو اتیش بازی از دست بدم.
خیلی سخت بود. سخت تر از همه اینکه ققنوس برای خوندن آوازش و خوابوندن سگا شرط گذاشته بود و تو اون یه هفته ققنوسم انقدی پررو شد که تا مشت و مال داده نمیشد و پراش رو واکس نمیزدم و صبحونه انگلیسی شو جلوش نمیذاشتم جیکش درنمیومد.
آخراش که ناز ققنوس خیلی سنگین شد مجبور شدم از پتانسیل محفل استفاده کنم و چند تا ویزلی رو بذارم تو اتاق سگه تا از صدای موسیقی گوش خراش جیغ زدن ها و تو سروکله هم زدن هاشون سگه بخوابه.
بعد از اون دیگه سری به اتاقشون نزدم. سگتو نمیخوای باباجان؟



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۹:۳۲ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱

لودو بگمن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۱:۴۲ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از Wizardry pardic
گروه:
کاربران عضو
پیام: 158
آفلاین
سلام استاد

از پیشول سانان جانوری نداریم ؟!
من میخوام تو کلاس شرکت کنم کجارو باید امضا کنم؟
من خیلی وقته نبودم ، اگه جای اشتباهی اومدم برا انتخواب واحد عذر تقصیر و نهایتن برام واحدو اخذ کنید بی زحمت اومدم پیشول سانانو حسابی بشناسم و بشناسونم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۱

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
سلام کتی قشنگم دوست خوبم... خب تکلیف.... بگذار بگردم... اینهاش:

سوال: چجوری با هاپوتون کنار میاین؟
ازتون رول نمیخوام.
سعی کنین برام جوری توصیف کنید انگار یکی هم اخلاق خودتون رو باهاتون یه جا گیر انداختن.

توصیه: سعی کنین توضیح کاملی درباره خلق و خویتون و اینکه بسته به اون سگ سه سرتون چجوری قراره باشه توضیح بدید. سعی کنید توضیحات کامل و قشنگی برام بدید و تکلیف خودتون رو با شخصیت و اخلاق کارکترتون، روشن کنید


سگ من به صدای فلوت واکنش نشون داد در واقع اون فلوت کرمی ای که داده بودی مال من بود...خب شاید مثل بقیه بچه ها مخصوصا آنالیس و لیلی تقریبا از شدت شوک بیهوش شده بودن که جیانا ماری در واقع آهنگ سنتی دوست داره ...مخصوصا وقتی از تار خودم (نوعی ساز ایرانیه ) که از سفرم آورده بودم هم براش زدم خیلی کیف کرد،گرچه واقعا تعجب کردم که چطوری میتونه اینقدر سریع تقلید کنه و با صداش باهام بخونه البته قار قارو به خاطر این... خب مادام پامفری بهت توضیح بیشتری میده.
مثل خودم وقتی عصبانی میشه خیلی سریع و خشن و البته بی رحمانه آروم و با ملایمت باهاش کنار میاد.وقتی شب برای دویدن رفتیم بیرون مثل خودم مجذوب ستاره ها و ماه شد.

وقتی توی پرونده اخیرم کمکم کرد خیلی بهش علاقه مند شدم مخصوصا وقتی از توی دریا نجاتم داد . خیلی اوقات با این که گربه ام حنا درگیر می شد اون تنها سگی بود که دوستش دارم . چون کلا از سگ ها خوشم نمیاد ولی این یکی تو نقاشی هم کمکم کرد و ژست گرفت تا بکشم.
دوست داشتم فقط سر برنامه مورد علاقه دعوامون نمی شد آخه یه کوچولو زخمی شد. که با معجونی که ساختیم بهتر شد.

وقتی با چاقوم هم شیطان ها و تستسترال ها رو تیکی تیکه می کردم و با نینجا های دهکده مخفی در شن می جنگیدم دندون تیز کوچولو اش خیلی به دردم خوردن.
عاشق قهوه و بستی شد گرچه که سگ ها نمیتونن شکلات بخورن وگرنه از کیک شکلاتی ای هم که پختم بهش می دادم.

خب اینم از این بعد کلاس می بینمت یادت نره قول دادی بریم با هم سر به سر گابریل بگذاریم ... خب خودت میدونی...فعلا.


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

آندرومدا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۸:۰۷ شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲
از عمارت خاندان اصیل بلک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
سلام بر استاد بل
چه خبر خانواده خوبه ؟
عرضم به حضورت که بریم سراغ اصل مطلب:
کاغذ های به هم ریخته را که روی یکی از آنها نوشیدنی کره ریخته بود را روی میز پروفسور بل قرار داد.
♠♥♠♥♠♥♠♥♠

خب پروفسور اون گیتار 🎸 لایت براون مال منع .خوب من سبک موسیقی پاپ رو دوست دارم و برای هاپوی قشنگم (صغری )
آهنگ ayy macarena رو می نوازم و با آهنگ kiki به نحو احسن به پایان می رسونم و بعد با هم میرم دهکده هاگزمید و کیک 🍰 پرتغالی می‌زنیم تو رگ .

من خیلی اهل گفت گو نیستم و اهل عمل هستم البته ما قراره درباره صغری صحبت کنیم می دونی تو هیچ وقت درکم نکردی پروف و همیشه مثل مادربزرگم نصیحت کردی البته بحث امروز ما صغری و بعداً گفت و گو می کنیم .

چشم های من شفتالو چشم های صغری آلبالو چشم های تو کیویه
و به خاطر چشم های صغری خام خاسته هاش می شم .

صغری رفیقم بود پشتم بود پناهم بود چه شب و روز هارو ما باهم سر نکردیم چه سفر ها که نرفتیم ریاح نباشه .

صغری از ریگولوس پسر دایی عزیزم خوشش نمیاد و امروز نزدیک بود پاهای ریگولوس رو بکنه چون اون میخواست یدونه از برشتوک (غذای ماگل ) رو امتحان کنه .

اینم بگم امروز به صغری گفتم بشین بعد گفت تو بشین منم گفتم چشم آخه ترسیدم آخرین روز زندگیم باشه.

همین الان که دارم می‌نویسم رابرت سگم از ترس صغری صداش در نمیاد .

البته قربونش برم صغری اخلاقخودم داره (یادگرفته )هرکس حرفی بزنه که باب میلش نباشه پاچه میگیره

در ضمن پروف هاپو من از راک اندرو و خواب غذا خوردن کوییدیچ خوشش میاد و طرفدار تیم بلغارستانه و از اردک پلاستیکی (وسایل ماگل ) خوشش میاد . غذای مورد علاقه اش گوشت نیم پز با سس آواکادو.
و همینطور عاشق دنبال کردن رابرت سگ 🐶 عزیزمه .

پناه بر ریش مرلین صغری افتاده دنبال رابرت .

متأسفانه باید بگم خداحافظ ♪




ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ ۱۱:۵۶:۴۰
ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ ۱۲:۰۲:۰۵

Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۱

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۹:۱۶
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
کاربران عضو
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 231
آفلاین
سلام استاد بل
حــــــــال شما؟
قارقارو خوبه؟
دستی بر سر قارقارو کشید و تکلیفش را تحویل میدهد.

سوال: چجوری با هاپوتون کنار میاین؟


استاد شما هم من و هم سبک موسیقی مورد علاقم و حتی گروهای مورد علاقم رو هم میشناسید! استاد به نظر شما یه آهنگ در سبک هیپ هاپ و راک میتونه بدون وجود ساز درام کار به جایی پیش میبره؟! معلومه که نمیبره!

این همه حرف زدم که بگم من فهمیدم اون درامی که خیلی شیک و تر و تمیزه اون گوشه اتاق بود برای کی بود. برای من بوده استاد؛ اینو از روی purple" you" ای که روش نوشته بود هم میشد فهمید.

از اینا بگذریم استاد.
استاد من برای آروم کردن هاپویی ناز و خوشگلی ( کاملا معلومه دارم مزاح (مذاح؟!) میکنم؟!) که بهم دادید، شروع کردم به نواختن پلی لیست مورد علاقم از اسکیز( استرای کیدز خودمون!) و آلبوم جدید پسران ضد گلوله. بدین شکل که با guds menu کار رو آغاز و با Run 2022 version به اتمام رسوندم. اینگونه بود که نه تنها من بلکه هاپو هم داشت حال میکرد. استاد از من و هاپو که بگذریم حتی بقیه بچه ها هم داشت بهشون خوش میگذشت. آلنیس از اون طرف کفش پرت میکرد، سوزان از یه طرف دیگه بالشت پرت میکرد.حتی پلاکس خودمونم چوب دستیشو به سمتم نشونه گرفته بود.
استاد این رفتارا همش نشونه محبت و طرفداری ملت بوده دیگه؛ مگه نه؟!

ولی استاد بیاین از بحث اصلی جدا نشیم (نه اینکه تا الان از بحث جدا نشدیم!). استاد هاپو مثل من از اینکه نصف شب وسط حیاط هاگوارتز رو زمین نشسته باشه و کیک و نوشیدنی کره ای بخوره و همزمان پارت به پارت Butter در ذهنش پخش بشه، هیچ مشکلی نداره. شاید باورتون نشه ولی بعد از اینکه به دلیل کتک ها و لگد هایی که از بچه ها خوردیم به اینجا نقل مکان کردیم هاپو هر از گاهی با شش تا چشمش بهم چشم غره میره و دندونای کوچولو شو بهم نشون میده.
این نوع نگاهشم از من یاد گرفته حتی! من مواقعی که دلم میخواد یکی رو تیکه تیکه کنم، دقیقا مثل هاپو اینجوری نگاه میکنم.
استاد هاپو حتی روزنامه هم دوست داره. البته نه برای خوندن برای اینکه به خورد من بده تا با پرواز مستقیم برم اون دنیا! یکمی به خاطر دلیل مهاجرتمون عصبیه از دستم. ولی باید بگم زهی خیال باطل! من تا به این بچه اینکه همزمان سر سه کار باشی و خودت رو به بیکاری بزنی و دیگر خلق و خوی های خودم رو بهش یاد ندم، بی خیالش نمی شم. به روونا حیفه که من وارث نداشته باشم!

همین دیگه!
سرتون رو هم درد اوردم.
روونافظ.

پ. ن: استاد از الان به بعد میتونم همون کیت سابق صداتون کنم؟!



ویرایش شده توسط دیزی کران در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۳ ۲۲:۰۰:۵۹

تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
جلسه دوم کلاس مراقبت از موجودات جادویی و شبه جادویی
به نام مرلین ریشو


در، با شتاب باز و شد و کتی، دانش آموزان فرو رفته در نیمکت هارا دید که زره و کلاه خود پوشیده بودند. معلوم بود دیشب از آشپزخانه شان دستبرد زده و قابلمه ها و ماهیتابه هارا کش رفته بودند.
کتی، خنده ای زورکی کرد و پشت میزش نشست.
- سلامتون به خیر!

کسی استقبالی نکرد.
-خب... شاید به بعضی هاتون جلسه قبل، زیاد خوش نگذشته باشه.

اعتراض زیر لبی که سر دادند، متعلق به همه ی آنها بود.

- اما بر خلاف جلسه ی قبل، این جلسه براتون هاپو های خوشگل آوردم!

دانش آموزان، با شک و تردید به معلم کوتاهشان نگاه میکردند که با ذوق، از هاپو های مد نظر سخن میگفت.
- برای هر کودومتون یه دونه هاپوی گوگولی کنار گذاشتم. پس صف بگیرین و پشت سر من، بیاین.

دانش آموزان، به صف شدند و در راه، تصورشان را از هاپو های مورد نظر، بیان میکردند.
- شاید واقعا هاپو های نازی بهمون بده. آخه عین دختربچه ها داشت ذوق میکرد.
- جلسه قبلم وقتی داشت در مورد پیرانا حرف میزد، همینقدر ذوق داشت.

خُرخُر عصبی قاقارو که به ردای کتی بلندگو قورت داده چسبیده بود، دانش آموزان را ساکت کرد.
- ممنون قاقارو!

کتی، رو به دیواری ایستاد و زیر دستش که روی دیوار گذاشته بود، در بسیار بزرگی ظاهر شد که به اندازه دروازه هاگوارتز بود.
دانش آموز باهوشی، زیر لب زمزمه کرد.
- اتاق ضروریات!
- کاملا درسته!

کتی، ب ذوق، در را با پایش باز کرد و دانش آموزان را به داخل هل داد. صدای پارس های بلندی، به گوش رسید که مو را به تن دانش آموزان سیخ کرد.
معلم ریز نقش، در اتاق را پشت سرش بست و دانش آموزان گل باقالی اش را به جلو هدایت کرد.
- قبل کلاس، ساز مورد علاقتون رو از پروندتون دیدم و تهیه کردم.

ساز ها، کنار دیوار روی یکدیگر تلنبار شده بودند و پس از اشاره ی کتی، در دست افراد مورد نظرشان افتادند.

- بهتون توصیه میکنم هر صدایی که میتونین از ساز هاتون دربیارین. چون این هاپو ها، فقط با یه آهنگ قشنگ آروم میشن.

کتی، بشکن دیگری زد و دیواری که ساز ها کنارش تلنبار شده بودند، ناپدید شد و چندین سگ سه سر با قلاده هایی که نام دانش آموز صاحب سگ روی آن چاپ شده بود ، پدیدار شدند.
- با توجه به خلق و خویتون، هر هاپویی رو براتون انتخاب کردم. هاپوتون رو پیدا کنین و سعی کنین باهاش کنار بیاین. به عبارت دیگه، قراره به مدت یک هفته با خلق و خوی خودتون کنار بیاین. در ضمن...

چوبش را تکان داد و روی شکم مشکی قاقارو، تکالیف را نمایش داد.

سوال: چجوری با هاپوتون کنار میاین؟
ازتون رول نمیخوام.
سعی کنین برام جوری توصیف کنید انگار یکی هم اخلاق خودتون رو باهاتون یه جا گیر انداختن.


نقل قول:
توصیه: سعی کنین توضیح کاملی درباره خلق و خویتون و اینکه بسته به اون سگ سه سرتون چجوری قراره باشه توضیح بدید. سعی کنید توضیحات کامل و قشنگی برام بدید و تکلیف خودتون رو با شخصیت و اخلاق کارکترتون، روشن کنید.



ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۹ ۲۱:۰۱:۳۲

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ سه شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۱

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
امتیازات جلسه اول:


آلبوس دامبلدور: 6+9+15
اتفاقا این پیرانای قرمزو مخصوص خودتون رنگ کرده بودم. امیدوارم پیش شما بهش خوش بگذره!

اسکورپیوس مالفوی: 6+9+15
میگم پیراناها کم اومده. نکنه چند تا چند تا برشون داشتی؟
راستی... این پیراناهه نفوذی بود. قراره پولات بره تو جیب من.
(سعی کن فاصله بین دیالوگ ها و متن هاتو رعایت کنی. برای متنی که مربوط به اسکوره و بعدشم دیالوگ اسکور میاد یه فاصله کافیه.)

لینی وارنر: 6+9+15
قول میدم دفعه ی دیگه قانون «ابتدا پیکسی ها سپس بقیه» رو بزارم.

لادیسلاو زاموژسلی: 6+9+15
دنگی که دینگتان میباشد بسیار شبیه پیرانا میبوده. پس قبول مینماییم.

سدریک دیگوری: 6+9+15
خیلی دوست دارم که منم از غذات امتحان کنم. به نظر خوشمزه میرسه.
راستی، ساعت زنگی منم چند روز پیش افتاد شکست. چند روز پیراناتو بهم قرض میدی؟

پلاکس بلک: 9+6+15
چه حقه ی معرکه ای! باید ازش در برابر قاقارو استفاده کنم.

تری بوت: 6+9+15
کلاسم نابود شد که!

ویکتوریا ویزلی: 6+8+13
معلومه هیچکس به خوش اندامیه ویکتوریا نمیشه!
(سوال 2:ترجیحا در وسط متن از شکلک استفاده نمیکنیم. چند تا فاصله اضافه هم داشتی. )
(سوال 3: راستی این قسمتو « » نفهمیدم. پیرانا تنگ خودشو قورت داد؟ بعدش بدون آب چیکار کرد؟ یه چند تا غلط املایی هم داشتی. مثل: پیرانای. برای «تنگ دیگه» بهتره بگیم وارد تنگ دیگه ای شد. )
در کل عالی بودی.

نیکلاس فلامل: 6+9+15
مطمئنی پیرانای مورد نظرت تو اکواریوم من بود؟ یا رفتی از مغازه خریدی؟
راستی... رفتم یه سرچی کردم. مثل اینکه جعفری واقعا دیگه جزء سبزیا محسوب نمیشه!


آستریکس: 6+9+15
با این حساب شاگرد اول اولین جلسه از کلاس، آستریکسه! آفرین که نکتمو گرفتی!


سوزانا: امیتیاز کامل گرفتی. اما اگه زود تر داده بودی برای گروهت لحاظ میشد.
سعی کن جلسه بعد زود تر بفرستی.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.