هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
Gryffin Dreams تقدیم میکند:

تصویر کوچک شده

( در سه قسمت ، قسمت دوم : )

The God Father
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازیگران :
هرمیون گرنجر--------------هرمیون
گودریک گریفندور-------------گریفندور
ویکتور کرام--------------ویکتور
آبرفورث-------------- آبر یا پدر بزرگ ( نفش منفی )
حاجی---------------حاجی
به همراه :
فاج ، غضنفر ، وگا ، تانکس ، شکبولت و ...
( بقیه عوامل قبلا ذکر شد. به قسمت اول راجعه شود)
تهیه کننده : کریچر
کارگردان : گودریک گریفندور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل دیدیم : که چگونه هرماینی از زندان آزاد شد و بخاطر جراحات به سنت مانگو منتقل شد ولی کرام نمیداند چگونه هزینه درمان هرماینی را بپردازد به علاوه در آ ستانه برکناری از پستش در وزارت قرار دارد و همچنین هرماینی به شدت احساس تنهایی میکند... و حالا ادامه داستان...
__________________
/// سه ساعت بعد...پس از مرخصی از بیمارستان- هاگزمید ///
دوربین کرام رو از پشت نشون میده که داره هرماینی رو توی دهکده میگردونه...
هرمیون : چقدر باید روی این صندلی بشینم؟
کرام : راستش دکتر گفت دو سه هفته بعد میتونی بلند شی...
هرمیون : دو سه هفته! ببینم وردی طلسمی...
کرام : هیچی هرمیون...دکتر گفت اصلا ازین کارا نکنین...دوره درمان باید خود به خود تموم بشه...
هرمیون : راستی پولشو چجوری دادی؟
کرام : چی؟...بالاخره به جوری دادم دیگه...
کرام با خودش فکر میکنه...
« ولی من که ندادم...گفتم بعدا میدم...بهتره به هرمیون چیزی نگم نباید بفهمه چقدر کمبود داریم...»
هرمیون : ...ویکتور...هی ویکتور!!!
کرام یهو به خودش میاد...
کرام : هان ! چیه؟ بله؟
هرمیون : داشتم میگفتم که تنهام...یه جری احساس تنهایی میکنم بین اینهمه جادوگر که پدر مادر جادوگر دارن...
کرام : ولی من که هستم...
هرمیون : نه...مساله تو فرق میکنه حس میکنم یه فضای خالی بین زندگیم وجود داره...
کرام : من تو رو اوردم اینجا که از این فکرا نکنی... ببین چقدر دنیا قشنگه...
{ در این قسمت داستان چون بسیار شبیه فیلم هندی شده مردم یک صدا میگن : هووووق!!! }
کرام : میخوای بریم "سه دسته جارو " ؟
هرمیون : بـ...باشه...بریم!
هرمیون روشو بر میگردونه و میگه...
- راستی کس میتونم برم هاگوارتز؟
کرام : 1 ماه و نیم دیگه!
اونا بسمت رستوران میرن و دوربین میپره و هاگوارتز رو نشون میده...

/// همون موقع هاگوارتز- سالن عمومی گریفندور ///
دوربین سالن رو میگذرونه و میره سر یکی از میزهای گرد...در حالی که هیچکس توی سالن نیست... و گودریک گریفندور رو نشون میده... گریفندور آرام با خودش نجوا میکنه...
«...اینم از این...خوب...امروز که کلاس ندارم...اون کارم هم که حل شد... بعدش سه تا دیگه میمونه...با مرلینم که باید حرف بزنم...حوصلم سر رفته... پروفسور م که سر کلاسشه... باید برم هاگزمید...»
گودریک بلند میشه و از سالن بیرون میره...

/// ده دقیقه بعد- هاگزمید ///
دوربین دهکده رو نشون میده ... گودریک داره از دور ، نزدیک میشه...
میره توی یکی از مغازه ها...و در میزنه...
آبر : بیا تو...
گودریک وارد میشه و...
گودریک : اوه...سلام آبرفورث حالت خوبه؟
چهره آبرفورث از سایه ها میاد بیرون...
آبر : ممنون...چه عجب!
گودریک : خیلی وقته پیدات نیس.
آبر : من هیچوقت پیدام نیس!
گودریک : بشینم؟
آبر : آره...اتفاقا کارت داشتم...
گودریک : همینجوری اومدم یه سری بهت بزنم...حوصلم سر رفته بود... چیکار داشتی؟
آبر : یه مساله مهمی رو باید بهت میگفتم...
گودریک : خوب بگو!
صدای موزیک میاد و حرفهاشون شنیده نمیشه...تا 5 دقیقه بعد...
/// پنج دقیقه بعد...///

گودریک با قیافه در هم میگه...:

- خوب حالا میخوای من چکار کنم؟
آبرفورث که سرش دوباره رفته تو سایه میگه...
- دوست دارم کمکم کنی!
گودریک : نه!
آبر : چی؟
گودریک : گفتم که...نه!!!
آبر : یعنی چی که نه؟!
گودریک : من با اصل اینکار مخالفم...این چه کاریه؟! تو که از این کارا نمیکردی...
من فکر میکردم تو...
آبرفورث بلند میشه و با عصبانیت میگه...
- چی رو فکر میکردی...هان؟ هنوز منو نشناختی!!! من اونی که تو میگی نیستم!!! میفهمی؟ یا نه؟!
گودریک هم که عصبانی تره بلند میشه و میگه...
- خیلی وقته که کسی عصبانیت منو ندیده...ولی اگه میخوای خشم گریفندور رو تجربه کنی...امتحانش مجانیه...تو گوشت فرو کن!!! من جلوت وای میستم...
آبر : از دفتر من برو بیرون!!!!
گودریک : وای به حالت!!!
گودریک به سمت در میره...در خود به خود باز میشه... و بعد از روفت گریفندور محکم به هم میخوره...

/// ده دقیقه بعد - هاگزمید ///
هرماینی و کرام از رستوران میان بیرون و دوربین میره روی گودریک که داره از دور میاد...
هرمیون سلام گودریک ( تمام اعضای گروه گریفندور ، اونو گودریک خطاب میکنن )
کرام : سلام جناب گریفندور...
گریفندور که هنوز اوقاتش تلخه رد میشه و میگه...
- سلام چه ها...ا هرمیون تو مرخص شدی چه خوب!
هرمیون : بله... میبینمتون!
کرام : منم همینطور!
کرام و هرمیون میرن...و گودریک همینطور که داشته میرفته...یهو می ایسته و سرشو بر میگردون و به هرمیون نگاه...میکنه...تا اون دور میشه...
ولی گودریک هنوز اونجا وایساده...
_______________________
ادامه دارد...منتظر باشید...


ویرایش شده توسط گودریک گریفندور ( شیردال بزرگ ) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۱۶:۰۲:۰۱
ویرایش شده توسط گودریک گریفندور ( شیردال بزرگ ) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۱۶:۲۴:۰۳
ویرایش شده توسط گودریک گریفندور ( شیردال بزرگ ) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۱۶:۳۶:۳۹
ویرایش شده توسط گودریک گریفندور ( شیردال بزرگ ) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۱۶:۳۹:۳۱
ویرایش شده توسط گودریک گریفندور ( شیردال بزرگ ) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۱۶:۴۴:۴۵
ویرایش شده توسط گودریک گریفندور ( شیردال بزرگ ) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۱۷:۰۴:۵۶
ویرایش شده توسط گودریک گریفندور ( شیردال بزرگ ) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۱۸:۱۹:۴۹
ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۱۸:۳۷:۱۹

وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۳

آرتور ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۴۷ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۴
از بارو_خانه ی ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 192
آفلاین
من اسم كمپانيمو انتخاب كردم
ويزني
فيلم بعدي از كمپاني ويزني:تمدن
در ضمن كمپاني ويزني فيلم هاي تاريخي و جنگي مي سازه


I come back


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
Gryffin Dreams تقدیم میکند:

تصویر کوچک شده

The God Father
( در سه قسمت...قسمت اول: )
با شرکت:
هرماینی گرنجر-------------هرمیون
گودریک گریفندور------------گریفندور
آبرفوث-------------پدر بزرگ
ویکتور کرام----------------ویکتور
حاجی-----------------حاجی
به همراهی:
فاج ، وگا ، شکبولت ، تانکس ( پرستار ) ، دیوانه ساز
موسیقی : ایگر کارکارف
ضبط : استدیو کارکارف
نور پرداز : دنیس کریوی
صدا : توماس جانسون
میکس : سوروس اسنیپ
هماهنگی : جاسم
پذیرایی : عمو غضنفر
تهیه کننده : کریچر ( برنده اسکار بهترین تهیه کنندگی )
کارگردان : گودریک گریفندور ( برنده اسکار بهترین کارگردانی )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

/// زندان آزکابان ///
دوربین مکان تاریکی رو نشون میده که فقط سایه ها دیده و صداهایی شنیده میشن...
هرمیون : نــــــــه...نزنین من بیگناهم...
نگهبان : حرف نباشه...
و با شلاق میزنه...
هرمیون : آخ...خدا...تو میدونی من بیگناهم...
نگهبان دوم : ولش کن بریم...با دیوانه سازا تنهاش میزاریم...
دوربین حرکت میکنه و میره بالای سر هرمیون...و از بالا نشون میده...
هرمیون : نه...کمک!!! اوه...دیوانه ساز...
دیوانه سازی از یکی از در های جلویی وارد میشه...همه جا سرد میشه...دوربین سروع میکنه به لرزش خفیف...
دیوانه ساز تمام شادی رو میمکه...
هرمیون : پروفسور...من من نباید این نمره رو میاوردم...من بیگناهم منو نبرید!!! نه!!! باید برم...خدافظ...کجایی؟ قایم شدی...هه هه پیدات میکنم...نه!!! بیگناه...
هرمیون بیهوش میشه...و سرش یه طرف میافته.

/// فردا صبح - آزکابان ///
دوربین طلوع خورشید رو روی دریا نشون میده... بعد تصویر میره توی زندان...داخل سلول هرماینی.
هرماینی بی حال خابیده روی زمین...
وگا از سلول مجاور میگه...
- هی گرنجر...گرنجر...گرنجر!!!
هرمیون یهو از خواب میپره و با چشم نیمه بسته میگه...
- چیه...هان تویی؟
وگا : دیشب صدای جیغت میمد... دوباره شکنجه؟!
فاج از سلول راستی در حالی که کتاب میخونه میگه : آره دیگه...کاری بجز شکنجه دادن ندارن!
هرمیون : ایندفعه خیلی بد تر بود...فکر...فکر کنم یکی یه چیری بهشون گفته بود...خیلی جوشی بودن!
فاج : از تو تعجب میکنم آخه کرام مثلا تو وازته ها
هرمیون : اون که کاره ای نیست هیچ کاری نمیتونه بکنه...هی فاج یه کتابی چیزی نداری بخونیم؟
وگا : من دارم..." دنیای سوفی " فلسفیه!
هرمیون : وای بحال وقتی که من فلسفی حرف بزنم...اونوقت هیشکی نمیفهمه چی میگم...بده ببینم چیه؟
صفحه سیاه میشه...

/// همان موقع دفتر وزیر///
دوربین کینگ رو نشون میده که رو به پنجره وایساده...و طلوع رو تماشا میکنه...
تق...تق...تق...
وزیر : بیا تو کرام...
کرام میاد تو و میگه...
- قربان مزاحم شدم که در مورد مساله ای باتون حرف بزنم...
وزیر : خوب بگو!
کرام : راستش در مورد آزکابانه...
وزیر : گرنجر؟
کرام : قربان دیشب شکنجش کردن...شدید... خواهش میکنم قربان..اون باید بره سنت مانگو!
وزیر : نمیشه!
کرام : ولی قربان...
کینگ روشو بر میگردونه به طرف کرام و میگه...
- ببین میدونم سخته ولی اگه آزادش کنیم بقیه هم میخوان که آزاد بشن...
کرام : میتونیم نشون بدیم که اون وضعیتش با همه فرق میکنه...
وزیر : مثلا چجوری؟
کرام : مثلا بگیم که حتما احتیاج به درمان فوری داره...
وزیر : هان؟...
کرام : قربان اصلا اگه آزاد بشه رد مرلین رو بهمون میده...
وزیر : مرلین؟! حالا شد...آزادش کن...
کرام : ممنونم قربان...
کرام با عجله میره بیرون و ددوربین دوباره وزیر رو نشون میده که از پنجره افق رو دید میزنه...

/// 7و نیم ساعت بعد- آزکابان ///
دوربین داخل زندان رو نشون میده...
نگهبان : خانم گرنجر...
هرمیون : چیه؟
نگهبان : یکی با شما کار داره بیاین...
دوربین هرمیون رو روی ویلچر دنبال میکنه که داره میره...
کرام : سلام هرماینی...
هرماینی : ویکتور تو اینجا چیکار میکنی؟
کرام : پات چی شده؟
هرماینی : شکنجه!!!
کرام : نگهبان ما این زندانی رو میبریم...
نگهبان : قربان؟
کرام : ببین این حالش بده! فهمیدی...درو باز کن!!!
نگهبان : بله قربان!

/// نیم ساعت بعد- سنت مانگو///
دوربین داخل یکی از اتاق های بیمارستان رو نشون میده...
هرمیون : آخ...آخ...
کرام : تحمل کن! الان تموم میشه...
پرستار : داره تموم میشه...اینم از این... تموم شد1
هرمیون : آی!!!
کرام : ببخشید خانم میشه با من بیاین؟
پرستار : بله حتما...
دوربین پرستار و کرام رو تعقیب میکنه که از اتاق خارج میشن...
کرام : ببخشید...این هزینش چقدر میشه؟
پرستار : 100 گالیون.
کرام : : 100 گالیون!
کرام با خودش فکر میکنه...
« ولی من که ندارم بدم...از معاونی هم که دارم می افتم...چیکار کنیم؟ چقدر بد بختیم...هیچ کی هم نیست کمکمون کنه...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه دارد... منتظر باشید! همین امروز فردا !


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۸:۲۸:۰۶

وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
کرام عزیز یک زحمتی برات داشتم و اون اینه که اگه آرم رو ساختی به جای اینکه توی پست خودت بزنیش بیای و پست من رو ویرایش کنی و اول این فیلمم اون رو بزنی




كريچر پيكچر تقديم ميكند

تصویر کوچک شده

گاهي به آسمان نگاه كن
با شركت
هري پاتر در نقش شهردار تهران
مينروا مك گوناگل در نقش همسر شهردار تهران
ابرفورث دامبلدور در نقش شهردار مشهد
تانكس در نقش همسر شهردار مشهد
كالين كريوي در نقش معاون عمراني شهردار
حاجي دارك لرد در نقش سخنگوي مردم
سوسك در نقش شهروند ناراضي
نويسنده تهيه كننده و كارگردان :كريچر
حمل و نقل :جاسم
تداركات: ويكتور كرام
فيلم بردار: دنيس كريوي

مكان: دفتر شهردار
زمان: 4 مارچ 2005

سوسك: جناب شهر دار اين شهردار منطقه ي 13 همش خونه ي ها ي من رو خراب ميكنه من قبلا 700 تا خونه داشتم الان 450 تا دارم اين چه وعضشه
هری: پیگیری میکنم
سوسک: همه میدونن من این خونه ها رو برای کل کل میسازم من اصلا برای کل کل به این شهر اومدم
هري: من بي خبرم الانم هم كارم دارم بايد برم سر جلسه
سوسک:

مكان: داخل جلسه
زمان: همان 4 مارچ 2005

هري: امروز كه همه ي شما اينجا هستيد ميخوايم در مورد مسائل شهر با هم بحث و گفتگو كنيم كسي حرفي نداره؟
كالين: من دارم
ما در راستاي يكدست كردن بافت شهر تصميم گرفتيم يك سري محله هاي پررفت و آمد و شلوغ شهر رو خراب و از نو باز سازي كينم
تانكس: من كه ميگم كل شهر رو خراب كنيم
هري:
تانكس: شوخي كردم
هري: منظورت كدوم محله اس
كالين: در مرحله ي اول محله ي خاكستري رو در راستاي كار قرار داديم
هري: فكري هم براي مردم اونجا كردي
كالين: تصميم دارم بعد از خراب كردن خونه ي هاي قديمي يك سري بافت جديد به وجود بيارم و اهالي اونجا رو در خونه هاي جديدشون سكني بديم
هري
كالين: و حالا اجازه ي خراب كردن اونجا رو دارم؟
هري: بهتره اول يك هفته بهشون فرصت بدي تا اگه ميخوان تمهيداتي بچينن و با شرايط جديد خودشون رو وفق بدن
كالين: وقت ميخوان چي كار من اونجا رو خراب ميكنم
(كالين به سعت جلسه رو ترك ميكنه)

يك ربع بعد
درم دريم دينگ دام ديش(آهنگ موبايل هري)
هري: بله
كالين: من هستم زنگ زدم بگم خونه ها رو خرا ب كردم
هري : يك لحظه گوشي
هري: كالينه ميگه خونه ها رو خراب كردم
مك گوناگل: اشتباه كرده بايد به مردم محلت ميداد
آبرفورث: بهتر بابا محلت ميخوان چي كار با اون خونه هاي كلنگيشون كلاس شهر رو هم پايين آورده بودند
هري: تو كارا ي شهر من دخالت نكن سرت به شهر خودت گرم باشه
مك گوناگل: جواب مردم رو چي ميدي؟
هري: خود كالين بايد جواب بده
الو كالين
كالين: چي ميگي؟
هري: بايد جواب گوي مردم باشي زدي خونه هاشون رو خراب كردي
كالين: من دارم ميرم مسافرت يك هفته بعد بر ميگردم تا اون موقع خونه هاي جديد ساخته شده مردم هم سر خونه هاي جديد سرشون گرمه گيرز نميدن




يك هفته بعد
مكان: خيابان جلوي شهر داري
دوربين يك ماشين رو نشون ميده كه اون طرف خيابون نگه ميداره
كالين از ماشين پياده ميشه ميبينه جلوي شهرداري شلوغه
آبرفورث: كالین به زودي پيداش ميشه و جواب گوي شما خواهد بود
حاجي يك بلند گو دستش گرفته و داره اعتراض مردم رو رهبري ميكنه
حاجي: اي مستكبر مشهدي تو به چه حقي تو شهري كه شهردارش نيستي دخالت ميكني تو رو چه به اين كارا
كالين كه اوضاع رو خراب ميبينه از در پشتي وارد ميشه
هري: معلومه كجا هستي تو از صبح به هزار نفر جواب دادم اونا ميگن چرا خونه و محلمون رو بدون اختار خراب كردين
كالين: اووووووووووو چه شلوغش كردن اينا
هري: مگه قرار نبود محله ي جديدي با خونه هاي جديد بسازي تا اونا بي خانمان نشن
كالين: منصرف شدم
هري:
كالين: الان طرح خوب ندارم اوضاع ساخت و ساز خرابه اصلا به من چه شما معمار و مهندس عمران خوب سراغ داريد تا يك طرح خوب بدن
هري: نه
كالين:پس فعلا همين طوري بمونه تا تابستون اون موقع دانشگاه ها تعطيل ميشن و فارغ التحصيلا رو ميريزن بيرون كلي معمار و مهندس خوب راهي شهرمون ميشن
اون موقع طرح های خوبی گیرمون می یاد
همه ي اعضاي داخل شهر داري
دوربين از پنجره مي يا د بيرون و از بالا ساختمون شهر داري رو نشون ميده
مردم كم كم دارن از دور ساختمون پراكنده ميشن اما هنوز يكي اونجا وايستاده و به اعتراضش ادامه ميده
سوسك: نه مردم نريد ما بايد اين دفعه پيگيري كينم اينا تا حالا 10 تا محله مثل اين رو خراب كردن ما نبياد اين دفعه هم به سادگي از كنار موضوع بگزريم
(صدا كم كم ضعيف ميشه و تصوير سياه)
تيراز مي ياد بالا و كنار اسم هنر پيشه هاي اصلي فيلم يك جمله ي قسار نوشته شده

هري پاتر: به خاطر چيزهايي كه واقعا مسئوليتش با ما نبوده خود را سرزنش ميكنيم

كالين: همه چيز مطلقا سياه و سفيد و هيچ چيز را به عنوان سايه روشن يا خاكستري قبول ندارم

آبرفورث: نبايد بايد هاي ذهني باعث تحريك خشم شود

حاجي: انتقاد را باور ميكنيم اما به خود ميگوئيم هر گونه زمينه ي مثبت و و تحسين داراي نكته ي منفي و مخفي اي بوده و غير صميمانه است

مك گوناگل: شما مرز را تا كجا ميكشيد مرز كشيدن هيچ وقت آسان نيست


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۱۹ ۸:۲۶:۲۶

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۳

آرتور ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۴۷ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۴
از بارو_خانه ی ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 192
آفلاین
عنوان:جنگ جهاني صد و چهل و شش و نيمم
با شركت:
آرتور ويزلي
مرلين
كرام
شكمبولي
و تعدادي سيا لشكر و سفيد لشكر...
كارگردان:آرتور ويزلي
********
كوچه ي تاريك و سياه
مرلين و آرتور در حال راه رفتن
كرام به همراه شكمبولي ظاهر ميشه
آرتور:به ببين كي اينجاست ... كرام
شكمبولي:اهم اهم
مرلين:اين صداي كي بود؟
شكمبولي:من!
آرتور:تو كي هستي كجايي
كرام:جناب وزير كنار من تشريف دارن
آرتور:آهان چشاشو ديدم
شكمبولي:خوب بالاخره وقتش رسيده كه منافقين سركوب بشن
تصوير مياد رو مرلين و پلك زدنشو نشون ميده
هوا روشن ميشه و شكمبولي و افرادش معلوم ميشن
مرلين:معلوم نيست اينارو از كجاي آفريقا آورده كه اينقد سياهن
آرتور:بدو فرار
مرلين و ارتور فرار مي كنن
انواع جادو ها به سمتشون روانه ميشن
آرتور و مرلين غيب ميشن
******
محفل
بيــــــــــــــــــــــــــــــــــــبوووووووووووو بيــــــــــــــــــــــــــــــــــبوووووووو
آرتور:حمله ي هوايي شده
تصوير بيرون محفل رو نشون ميده كه عده اي جادوگر روي جارو بروي سقف محفل جادو ميفرستن
آرتور:بدو بريم آشپزخونه
مرلين:صبر كن الان نيروي كمكي خبر مي كنم
تصوير مياد رو مرلين و مرلين چشاشو ميبنده و تمركز ميكنه
تصوير به بيرون محفل ميره
و چند تا جادوگر سفيدو رو جارو نشون ميده كه سياه ها رو با جادو سرنگون مي كنن
*******
راديو وزارت:طبق جديدترين خبر ها نيرو هاي وزارتي قسمت هاي اعظمي از محفل را تصرف كرده اند و در آن جا رژه مي روند
*******
شكمبولي در برابر افراد خودش
شكمبولي:ما از محفلي ها شكست نخورديم ما از بوي گند دستشوييشون شكست خورديم
*******
در نزديكي محفل آرتور و مرلين يك منجنيق آوردن و گراپي رو روش سوار كردن
و گراپي رو به هدف مشخصي فرستاده شد
*******
شكمبولي همچان در حال سخنراني است كه گراپي ميافته رو خودش و تمام افردش
*******
پس از بمباران گراپي محفلي ها نيرو هاي وزارتي خود را از جنگ كنار كشيدند...


I come back


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
دوستان توجه کنن

داشتن لوگو مخصوص فیلمهای حرفه ای هستش
در نتیجه دیانای عزیزم نیز باید توجه کنه که چون عضوی جدیده...باید چندتا فیلم خوب بسازه تا مطمئن شوم میتونه اینکار رو ادامه بده...اگر فیلماش خوب بود و تایید شد قول میدم خودم یه لوگوی توپ براش بسازم

در مورد گریفندور.......خب تا اونجا که یادمه گریفندور عزیز تا الان حدود دو سه فیلم بیرون داده...و فکر کنم میتونم براش لوگو بسازمو باید سعی کنی فعال باشی...توجه کنید لوگو قابل واگذاری به افراد غیر میباشد((در صورت عدم فعالیت))!!!!!

هنوز بیگانه در خواست لوگو نداده...گرچه پی ام زده که من نمیتونم لوگو بسازم..لطفا به من اطلاع بده که من براش بسازم یا که خیر


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۳

دیانا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۶ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۴
از پیش مامان بابام
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
منم میتونم سفارش لوگو بدم؟
ولی در عوض هر هفته یه فیلم درست میکنم


Diana Is Huntress...You Know?...So Alert...
Diana Is Goddess
And She Is Very Very Breakneck
Because Feasibility Her Chace You!!!


Re:هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
کمپانی Gryffin Dreams هم سفارش یک لوگوی درجه یک رو میده البته اگه آرم گریفندور توش بکار رفته باشه بهتره! به خدا من یک شنبه قرار بود سریال پخش کنم عجله دارم!


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re:هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
خب حاجی الوعده وفا

تمامی کمپانیهای فیلمسازی از دست من شاکی میشن!!!...ولی اشکال نداره
خب اینی که میبینی مال شرکت گراپی دریم ورکز هستش!!!!

تصویر کوچک شده

بدبخت اون بچه ای که داشت ماهی گیری میکرد!!!!

اینم مال شرکت حاجی نیو لاین سینما که خود نیو لاین سینما از دستم شاکیه!!!

تصویر کوچک شده

هرکی دنبال لوگو برای شرکت فیلمسازیش هست میتونه سفارش بده!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re:هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۴۴ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
چهارشنبه سوري جادوگران!!

فيلمي از

تصویر کوچک شده

با شرکت:
کرام
بيگانه
هري
ابرفورث
حاجي دارک لرد

تهيه کننده:کمپاني اسلحه سازي جاسم ترقه!!!
تدارکات:نورممد
آهنگساز:ابرفورث
جلوه هاي ويژه:مگ گونگال!!!
--------------------------------------
هري:خب اعضاي گرامي جادوگران آتيش آمادست....از همين حالا جشن چهارشنبه سوري شروع ميشه
ابرفورث:قبلا شروع شده!!!!
هري:چطوري؟
ابرفورث:طبق معمول کار بيگانست!!...يه سيگارت گذاشته بود توي پيپ!!..ماندانگاس!!....بدبختو فرستادن بيمارستان!!
هري:چرا؟!!!
ابرفورث:معلومه!!..در جا سکته کرد بيچاره!!!!
----
کرام و هرميون دارن از رو آتيش ميپرن!!
هرميون:زردي من از تو!!!...سرخي تو از من!!!
کرام:حالا نوبت منه!!..زردي من.....آخ سوختم!!!
هرميون:چي شد؟!!!
کرام:نميدونم کدوم ابلهي از پنجره بنزين ريخت تو آتيش!!!!
----
حاجي:برادران و خواهران!!...ضمن رعايت آسلام!!....از شما درخواست دارم که از اين موشکا استفاده کنيد!!!
ابرفورث:اين موشک چيه؟
حاجي:به حوضه وظايف تو مربوط نيست!!!...تو کارت فقط بايد با فشفشه باشه!!!
ابرفورث:حاجي داري شروع ميکني ها!!!
حاجي:شوخي کردم ابر جان!!!..بيا اين موشک مال تو!!!
---
آرتور:ويکي بيا اينجا!!!
کرام:خدا رحم کنه!!...داري چيکار ميکني؟
آرتور:اين اکليل سرنجه!!!...ديدم بعضي مشنگا باهاشون يه چيزايي درست ميکنن که مثل نارنجک صدا ميده!!
کرام:آرتورجان!!..اسم اونا هم نارنجکه!!!...حالا بلدي اينا رو درست کني؟
ارتور:ارررررره!!..خودم ديدم چطور ميسازن!!!
---
مازامولا:کالين!!...تو هم عضو خاکستريها شدي؟!!..مگه اون تاپيکا رو پاک نکردي؟!!
کالين:خاکستري چيه بابا!!!....کار آرتوره!!...گفت بيا ببين اين نارنجکه کار ميکنه!!!...زدمش زمين تموم هيکلم سياه شد!!!
مازامولا:آها...پروفسور شما هم؟
مگ گونگال:بله...بد نيست بعضي مواقع خاکي باشيم!!!....آلبوسو نديديد؟
دامبل:من اينجام عظيظم!!!...داشتم صيم زرفشويي ميچرخوندم!!!!
---
کرام:دوستان!!...همه اينجا جمع بشين تا با هم از اين آتش جاويد بزرگ که توسط مرلين برپا شده!!..لذت ببريم!!
همه جمع ميشن کنار آتش!!
ناگهان بيگانه يه کپسول گاز خانگي!!!!!!!.....پرت ميکنه وسط آتش!!!!
کرام:ابله!!!...اون کپسولي که ميندازن تو آتيش کوچيکه!!...تو کپسول گاز رو ميندازي توش؟!!
ابرفورث:ويکتور پناه بگير!!!...الانه که منفجر بشه!!!
همه دارن دنبال سر پناه ميگردن!!!....که کپسول منفجر ميشه
جلوه هاي ويژه!!!:آسفالت خيابون کنده ميشه!!...ساختمانهاي اطراف فرو ميريزه!!!..تکه هاي کنده شده به اطراف پرت ميشه!!...کرام به سبک ماتريکس از يه قطعه بتوني جا خالي ميده
مرلين همش با پلک زدن تکه هايي که ممکنه بهش بخورن رو منفجر ميکنه!!!....کالين خونسرد داره از صحنه عکس ميگيره!!....مگ گونگال به شکل گربه شده بود تا بتونه بهتر عکس العمل نشون بده
چو چانگ هم اون وسط مطابق معمول گريه ميکرد((..که اگه سدريک اونجا بود چطور خودشو نجات ميداد!!!!))
ابرفورث خشمگينانه داشت تمهاشو بررسي ميکرد تا ببينه آسيبي ديدن يا که نه
بعد از چند لحظه......
هري:خوشبختانه به کسي آسيب نرسيده!!....من اين بيگانه رو ميکشم!!!
ابرفورث:بهتره بگي ما همه اونو ميکشيم!!!
---
همه تصميم ميگرن از مواد محترقه خطرناک صرف نظر کنن و از رو آتيش بپرند!!!:
در هنگام پريدن...جمعي بس فرندشيپ تشکيل شده بود
و حاجي اصلا تحمل بعضي از صحنه ها رو نداشت!!!
مخصوصا وقتي ديد...کرام دست در دست هرميون دارند از آتيش ميپرد يا کالين با چوبدستي داشت سيگارتهاي مازامولا رو روشن ميکرد!!!
حاجي:من ديگه تحمل ندارم!!!!!!..آسلاميوس!!

کرام:در روايات آمده!!!..اگر کسي ترقه پرتاب کند!! و باعث شود کسي سکته کند..بايد ديه کامل بدهد!!
هري:نچ...در تفسير الترازو!! آمده ديه کامل نيست!!..ولي فرد مذکور بايد همون ترقه رو قورت دهد!!!
ابرفورث:توجه کنيد!!...تعذير نيز وجود دارد!!
کالين:حکم کسي که به طرف نامحرم ترقه پرتاب کند چيست؟!!!
حاجي:صد ضربه شلاق با سيم ظرفشويي آتشين!!!!
کرام:خب!!!..من تا الان بايد حدود دو مليارد شلاق بخورم!!!!....حاجي تخفيف نداره؟!!!
حاجي:همه احکام بايد اجرا شوند!!!...جلسه احکام چهارشنبه سوري به پايان رسيد!!..برويد خانه هايتان!!!
------------------------------------------------------------------------------
تيتراژ:
به اميد يه هواي تازه تر
گفتيم از رفتن و خونديم از سفر
ميخواستيم بدون بيگانه باشيم!!!
اونو ول کنيم ،رها بشيم!!!
اومديم دلو به دريا بزنيم
رنگ بيرنگ به درا بزنيم!!!
اما نه اينجا، ملک بيگيه!!!
ته کفشش، حتما ريگيه!!!!

با تشکر از:
سازمن سوانح غير مترقبه جادويي
منکرات قزوين
منکرات جادويي
سوشي فروشي موذمال
تاپيکهاي ارزشي سابق!!!...خاکستري و گلبهي!!!

و حالا تيکه هايي از پشت صحنه!!!!:
---
کرام:يکي اون آتيشو خاموش کنه!!!!
ابرفورث:نميشه!!..آتش جاويده مرلينه!!!
کرام:چارش آفتابست!!!...با آفتابه خاموشش کنيد!!!
---
برداشت:123487593
سکانس يازده!!!
بيگانه کپسول گاز خونگي رو ميندازه تو آتيش!!!
کرام:کات!!!...چرا اين منفجر نميشه؟!!!اين بار 123487593 ام هستش!!!
هري:ويکي اين کپسوله که خاليه؟!!!
کرام:بيگي!!!!..مگه من نگفتم برو اينو گاز کن؟!!!
بيگانه:گاز کردم!!!....با همونا که فندکو گاز ميکنن!!!
کرام رو به دوربين:
----
پليس110:ببخشيد شما به علت استفاده از مواد محترقه بازداشتيد!!!..تو جيباتون پر ترقه هاي غير مجازه!!!
کرام:بابا اينجا فيلمبرداريه!!!...اينا مال فيلمه
پليس:من نميفهمم!!!...بايد وظيفمو انجام بدم!!!
کرام:آقا بيا اين کجوز ببين!!...ما مجوز داريم!!!
پليس:اين به درد خودتون ميخوره!!!....ببرينش کلانتري!!!

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به عنوان اولین فیلم حرفه ای...ممکنه خوب نباشه ولی بلاخره باید از جایی شروع کرد
شما به بزرگواری خودتون ببخشید!!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.