اولین روز افتتاح هتل:
هرماینی و هاگرید دارند از جلوی ساختمان رد میشوند:
هاگرید:هرمیون!نظرت راجع به این هتلی که تازه تو هاگزمید باز شده چیه؟
هرمیون:نمیدونم....ولی بهتره یه سری بهش بزنیم..آماده شو تا بریم
**تو هتل **
هاگرید:جای با صفاییه!
هرمیون:به ظاهرش نگاه نکن
هاگرید:باشه....هرمی میگم بیا یه ترتیبی بدین این هتل رو نابودش کنیم
هرمیون:باشه،بزار بهشون یه اختار بدیم....
هاگرید:هوم....هرمی ولی واقعا هتلش خوبه ها!!
هرمیون:مهم خوب بودنش نیست مهم اینه که سازندش اینیگو ایماگو هست! آخه هر چی اون میسازه خراب از آب درمیاد
هاگرید:پس بد یمنه
هرمیون:آره،باید یه جوری دو درش کنیم از هاگزمیدمون بره بیرون بره شهر لندن
هاگرید:خوب بهتره یه صحبتی با هاش داشته باشیم
هرمی:ولش کن بیا بریم بیرون
----------------------------
دو ساعت بعد :
اولین مشتری ها وارد میشوند :یک خانم و یه آقا با یک بچه 5 ساله وارد هتل میشن
اینیگو : به ملوان زبل خوش آمدید . در خدمتم
آقا:خوب....شنیدم که اینجا مهد کودم هم داره
اینیگو : بله بله .. چه کوچولوی نازی .. نگران نباشید بن ازش به خوبی نگهداری میکنه .
خانومه:راستش ،یه چند تا دیگه بیرون هستن..
اینیگو : بیارینشون تو ...
بن لپ بچه را میکشه : چطوری گوگولی؟
بعد برمیگرده در گوشی به اینی میگه: الان وقت استراحت منه
اینیگو:بابا اینا پول دارن ....
بن:
**بعد از پنچ دقیقه 123 بچه وار هتل میشن ***
بن :
و از هوش میره ...