هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۴
#15

رون ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۲۰ سه شنبه ۳ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۶
از آيزن گارد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 313
آفلاین
همگی به همراه هم (اینی و بن و ییترودیگر برو بچز) به طرف آبدارخونه رفتیم

من به سمت یخچال رفتم تا رفتم اونور یستو دیدم که در یخچال باز و همه ی تخم مرغا در حالی که به فجیع ترن حالت شکسته بودن زمین رو یکدست زرد و سفید کردن همون لحظه فهمیدم که باید کار همون123 بچهه باشه بعد هم سعی کردم این گند کاری ها رو هر چه زود تر تمیز کنم که یهو غریبه اومد تو و همه چیز به هم ریخت...

غریبه:وااااااااااااااااااااااااااااااااااای اینا چین بهدشم غش میکنه میفته رو زمین
من دوان دوان به طرف غریبه میرم تا گند کاری دومی رو هم درست کنم:یه یارچ آب میریزم رو سر و صورتش ولی انگار که (دور از جونش)به خواب ابدی رفته...

تا 5 دقیقه دیگه هم بقیه برو بچ میریزن اونجا و یه شیر تو شیری میشه که بیا و ببین...

===========================

ادامه بعدآ.............


COLLATERAL A Michael Mann Filmتصویر کوچک شده
MOVIE OF THE YEAR


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۴
#14

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
غريبه به سرعت ميره طرف مهد کودک و يه سوت بر ميداره و مياد سمت بچه ها !!!
غريبه : ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت ( نمي دونستم صداش و چي بگم ) !!!
بچه ها همه ساکت ميشن و بر ميگردن و به غريبه نگاه ميکنن !!
غريبه : هوم ... ! چيزه ... ! همگي برين تو مهد چون ... ! چون ... ! چون غذا آمادست !
بچه ها :
همه ميدون سمت مهد کودک !!
غريبه در رو قفل ميکنه و ميبينه که بن بيهوش افتاده يه گوشه !! ولي از سر و صداي بچه ها بلند ميشه !
بن : هوم ... ! چي شده ؟ خبريه ؟
بعد غريبه رو ميبينه و ميگه اِ اِ اِ اِ اِ ... پيتر ... ! تو چرا اين شکلي شدي ؟!
غريبه : ( با خودش ميگه پيتر انقدر خوشگله ؟!؟!) !! بعد به بن ميگه ، گيج من غريبه ام !!!
بن : اِ اِ اِ اِ ... آخه دفعه ي پيش ...
غريبه : خوب حالا زود باش اينارو ساکت کن ... !!
بن : آخه من چي کار کنم !!
غريبه : چه مي دونم !! قصه بگو ... ! شعر بخون !! بمير !! زنده شو !!!
بن : مااااااااااااااااااااااااااا
غريبه : اِ اِ اِ اِ اِ .... ايني ...
بن : چيه ؟ دلت واسش تنگ شده ؟ بابا 2 دقيقه نمي شه که اومدي !!
غريبه : چي ميگي بابا ...
غريبه يکي از بچه هارو که بغلش بود رو ميندازه طرف بن و ميدوه ميره ... !
بن : ايني کرد بهونه و رفت !!!
------
غريبه : ايـــــــــــــــــنـــــــــــــــي....
ايني نشسته رو صندلي و داره گريه ميکنه ( ) پيتر و ... هم دارن دلداريش مي دن !!!
غريبه : چي شد ايني ...؟
ايني : هيچي ، بدبخت شديم ... !
غريبه : نــــــــه !! سازمانيا رفتن ؟
پيتر : همين الان قبل از اينکه تو بياي داشتن ميرفتن ... !
غريبه : اِ اِ اِ اِ اِ .... نــــه ... هوي ... سازمانيا !!!!!
سازمانيا که صداي غريبه رو ميشنون برميگردن... !
غريبه : شما ها چرا انقدر زود تصميم ميگيرين !! من يادم نبود بگم ولي کتابخونه ي ما دو قسمت داره !!! يکي مربوط به کتاباي قديميه ، يکي هم مربوط به کتابهاي جديده ... !
ايني و ... :
سازمانيا : جدي ؟!؟!
غريبه : بـــــــــله ، تشريف بيارين ببينين... !
ايني و ... :
سازمانيا دوباره ميرن طرف کتابخونه !! غريبه هم پشت سر اونا ميره ... !
ايني : ايول !!!
پيتر :
فلامل :
غريبه : :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
------
بعد از 1 ساعت بالاخره کار سازمانيا تموم ميشه ... !
------
سازمانيا : خيلي خوب بود ... ! عالي بود ... ! موفق باشين ...!! و دستش رو مياره طرف غريبه که دست بده ( به معنيه خدافظي )
ايني : هوي ... تو مگه خودت ناموس نداري ... !!!
سازمانيا : اي بابا ... ! باشه ... پس فعلآ خدانگهدار
--------------------------
yeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeey
:fan:
ايني : :bigkiss:
غريبه : :bigkiss: !!
پيتر :
فلامل :
-------
تريمبل : واييييييييييييي مُردم چه ميدوييد ... . رفتن اينا به سلامتي ؟
ايني : آره ، شانس آورديم !! گرفتي اون ( نفهميدم بالاخره خرس بود يا خروس ، آخه هر کدوتون يه چيز نوشتين !!!) .... رو ؟
تريمبل : آره ، ميگم من خيلي گرسنمه ، هيچي نداريم بخوريم ؟
غريبه : ايني ... بريم همگي يه چيز درست کنيم بخوريم ؟
ايني : هوم ... !! باشه . پس همگي پيش بسوي آشپزخونه !!!
غريبه : :bigkiss:
=.=.=.=.=.=.=.=.=
ادامه دارد ... !


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۴
#13

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
اینی:ای خدا......همه برین دنبال خروس
**در همین لحظه یه نامه دیگه دریافت میشه**
تو نامه نوشته که ما کتابخونه رو خوب بازدید نکردیم...دوباره بازمیگردیم
اینی زنگ میزنه به موبایل غریبه میگه زود خودتو برسون به کتابخونه که بازرس ها دارن میاین
----------
سازمانیا:ما دوباره قرار شده از کتابخونه دیدم کنیم
اینی: چییی داداش؟
اینی:ای خدا..... بفرمایین
**کتابخانه**
سازمانیا:ا خانم شماین سلام....
اینی:اااااا....مگه تو زا خودت ناموس نداری.....
سازمانیه:
غریبه:
سازمانیا:خب.....این جا چه جور کتابا داره؟
غریبه: اینی میتونم حرف بزنم؟
اینی:هوم.....بفرما
غریبه:بیش از 48274 جلد کتاب از انواع مختلف....
سازمانیا:هوم......بهتره یه چند تا رو نیگاه کنیم ببینیم تاریخ مصرفشون که نگذشته باشه....
اینی: مگه کتاب هم تاریخ مصرف داره؟
سازمانیا:بله......خب......اون کتاب قرمزه رو بدین ببینیم
غریبه:این یکی از کتاب های جدیدمون هست....
سازمانیا: این تاریخ مصرفش 12/12/1200 بوده!!!!
غریبه:ببخشید اما ما از این کتاب جدیدتر نداریم
سازمانیا:پس همه کتابهاتون توقیف هستن...
اینی:ای خدا.......
غریبه:
سازمانیا:
--------------------------

غریبه:اینی.....حالا چی کار کنیم؟

اینی:گریه نکن :bigkiss:
**غریبه سرشو میزاره رو شونه اینی و زار زار گریه میکنه**
در همین حال فلامل میاد تو
فلامل:
اینی:چی شده؟
فلامل:اینی بیا بچه ها هتل رو گذاشتن رو سرشون
اینی:این بن پس کجاست؟
فلامل:بن که بیهوشه
اینی:ای خدا......بیا نگاه....چی کسی رو گذاشتیم مسئول مهد!
غریبه: اینی جون من برم؟؟کمکش...؟
اینی:آه...خدا.....برو تا آبرومون جلوی بازرس ها نرفته!
فلامل:
اینی:
غریبه: :bigkiss: خب اینی من رفتم


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۴
#12

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
کاربران عضو
پیام: 309
آفلاین
اینی:سلام آقایون.
سازمانیا:سلام جناب ایماگو.
غریبه:سلام آقاییون:
سازمانیا:به به خانوم غریبه.
غریبه:میتونم سن شما رو بپرسم؟
اینی: غریبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
غریبه:باشه برای بعد.

بن که مشغول لگو بازی با 123 تا بچه بود گفت:سلام پرتاب میکنم آقاییون البته ببخشید که پرتابش کردم.
سازمانیا:ما هم سلام میکنیم.

سازمانیا:میخواستیم از اطاقها و امکاناتش دیدن کنیم.
پیتر:بفرمایید من راهنماییتون میکنم چون هنوز مسئول پذیرایی نداریم.
-----------------------------------------------------------------------
ساعت 12:03
بن:آخیش.بالاخره بچه ها خوابیدن.
پانسی:
بن:چرا گریه میکنی؟!!!!!
پانسی:آآآ.......آخه هیچ کی هنوز سینما نیومده.
بن اشگالی نداره خودم میام سینما :bigkiss:
پانسی: :bigkiss:
بن:
غریبه:مگه اینجا محل کار نیست؟!!!!
بن:حسود
غریبه:چی گفتییییییییییی؟!!!!!!!!!
بن:هیهیهیهیهیچی.
پیتر:خوب من برگشتم.
سازمانیا هم دیگه رفتن و از امکانات ما خیلی خوششون اومد.
اینی:آخیش.فکر کنم تا دفعه بعدی که بیان 1سال طول بکشه.
------------------------------------------------------------------------
ساعت13:01

فلامل:بابا ما 3روز غذا نخوردیما.
اینی:خوب میگید چی کار کنم؟!!!خودتون یه مسئول آشپزخونه پیدا کنید.
غریبه:عزیزم میایی با هم ناهار بریم بیرون؟
اینی:نه عزیزم کی هتل رو نگهداره؟!!!!!!
غریبه: منم یه BF مثل بن میخوام.آخه اون با پانسی جونش رفته سینما.
اینی:گریه نکن عزیزم.فردا ناهار میریم بیرون.

تریمبل فریاد زنان:کممممممممممممممممممممک.یکی از خرسهای وحشی در قفسش باز بوده اومده بیرون.


ادامه دارد.................................


::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۶:۵۹ دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۴
#11

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
ساعت 10:06
غريبه : ايني ... ! ايني جون ... !
ايني : ماااااااااااااااااااا .... ! ساعت 10:06 اومدن رفتن ؟
غريبه : نـــــــــــه ... ! ساعت 5 نامه فرستادن که ساعت 10:10 دقيقه ميان !
ايني : جدي؟
غريبه : بله !
ايني : راست ميگي ؟
غريبه :
ايني : باور کنم ؟
غريبه :
ايني : واقعآ ؟
غريبه :
ايني : آها ... ! باشه پس پاشو بريم که الان ميان !
غريبه : ايني ...
ايني : جونم ؟
بن و پيتر و تريمبل دارن از لاي در اونارو ميبينن( )
غريبه تا چشمش ميوفته به اونا ميگه : هيچي بريم ديگه !!
ايني : چرا ؟ خوب بگو ديگه ...
غريبه : چيزه ... !! مي خواستم بگم ... ! آخه ... !
بن و پيتر و تريمبل:
ايني : خوب بگو ... !
غريبه : ... ! مي خواستم بگم ... ! مي خواستم بگم ساعت 10:08 است !
ايني : مااااااااااااااااا........ اومـــــــــــــدن !!!!!!!!!!!
ايني ميدود سمت در و در رو هل ميده ... !
بن و پيتر و تريمبل همه ميچسبن به ديوار ... ! ايني هم از اونجايي که عجله داشت ... متوجه اينا نمي شه !
غريبه : سلام بچه ها ... ! ميگم شما ها از اين تابلو ه قشنگ ترينا ! مي خوايين اينو بردارم شما ها همين جا وايسين ؟
سازمانيا شما هارو ببينن کيف ميکنن !
اثر استاد ... اووووم ... اثر استاد ....
آها ... اثر استاد ايــــــــنــــــي
بن و پيتر و تريمبل :
ايني داد ميزنه : پيتر ، بن ، تريمبل کجايين پس مردين ؟
پيتر : نه ... الان مياييم !
غريبه : خوب برين ديگه بيچاره منتظرتونه !
بن : نه اول شما تشريف ببر ، ايني جــــــــــــــــونت منتظرته !!
تريمبل : اِ اِ اِ اِ اِ ... الان که وقتش نيست !! حالا غريبه جدي چي مي خواستي به ايني بگي ؟
غريبه : اگه مي خواستم که همون موقع ميگفتم که شما ها هم بفهمين
بن : تابلو ... ! خوب معلومه چي مي خواسته بگه ... !
پيتر : چي مي خواسته بگه ؟
غريبه :
بن : بگم ؟ ... مي خواسته بگه ايني جونم ساعت 10:08 شد !!!
غريبه : آفـــــــــــــــــريـــــــــــــــن
بن : مرســــــــــي
غريبه : الانم به شما ها ميگم عزيزانم ساعت از 10:10 هم گذشت ، نمي رين ؟
پيتر : ماااااااااااااااا ... بدويين
همه ميدون ميرن پيش ايني
=.=.=.=.=.=.=.=
ادامه دارد ... !!!


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۴
#10

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
سازمانیا:خب....برای اروز دیگه بسه ما فردا دوباره ساعت 5 صبح میایم....

-------
غریبه:چی شده اینی عزیزم....چرا اینقدر ناراحتی؟
اینی:بابا....اینا ما رو ول نمیکنند....فردا هم میان...
غریبه:خب...اینکه اشکالی نداره بزار بیاین
بن:یه جوری دکشون میکنیم
اینی:بابا میخواین فردا صبح ساعت 5 بیاین
بن:
غریبه:
پیتر:
تریمبل:
اینی:
غریبه:گریه نکن اینی منم گریم میگیره
اینی:
غریبه:
پیتر:
بن:ای خدا باز شروع شد....
اینی: خب حالا بیاین یه فکری برای فردا بنداریم
غریبه:عزیزم من سعی میکنم ساعت 4:30 بیدار شم بعد تو رو هم بیدار میکنم
اینی:مرسی :bigkiss:
پیتر:
بن:غریبه مارو هم بیدار کنی یادت نره
غریبه:باشه....
------------------------------------------------------

**فردا صبح ساعت 10**
اینی با یه کابوس از جا میپره
غریبه:چی شده اینی....چرا اینقدر رنگ پریده شدی؟
اینی:هیچی....یه خواب دیدم که الان ساعت 10 و سازمانیا اومدن و رفتن
غریبه:بخواب عزیزم....خواب دیدی
اینی:آخیش......
**بعد از 5 دقیقه**
غریبه: اینی بیدار شو ساعت 10:05 دقیقس!!!!!
اینی:چی؟راست میگی؟
غریبه:آره.....بیا نیگاه!!!!
اینی بیهوش رو تخت میوفته!
غریبه:ک...م...ک......کمک..........
بن:چیه چی شده؟
غریبه:اینی من از دستم رفت....
بن: اینی تو؟!!!!
تریمبل:چی شده؟
بن:هیچی اینی غش کرده...
پیتر:وقتی بهوش اومد بهش بگی که ساعت 5 یه نامه بدستمون رسید که گفتن بازرس ها ساعت 5 نمیاین...ساعت 10:10 میاین...
غریبه:
بن:غریبه یه جوری اینی رو بیدار کن بعش خبر بده الان سروکلشون پیدا میشه
تریمبل:راست میگه زود باش
غریبه:اینی عزیز...
اینی یه تکون میخوره
غریبه: :bigkiss:
اینی:چی شده؟؟؟؟ها؟؟؟
---------------------------
ادامه دارد
---------------------------


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۴
#9

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
کاربران عضو
پیام: 309
آفلاین
کممممممممممممممممممک!
اون یارو که نون داده بود به اژدها اینو میگفت:کمممممممممک!

تریمبل:هو ...... هوش حیوون.........هی....ججج......آروم.
سازمانیه:آخیش .بابا خوب لطف میکردید به من اینو زودتر میگفتید.

اینی:به هر حال اینکه شما از مسئولان هستی باعث نمیشه که ما با شما برخورد نکنیم.

سازمانیه:حالا شما کوتاه بیا ما هم در بازدیدمون از کار بچه ها صرف نظر میکنیم.
اینی:هوووووم.....قبول.
غریبه:آره عزیزم کار خیلی خوبی کردی.
بن: بابا بیخیال شین این کارهارو بزارین برای وقتی که تنهایی تو هاگزهد نشستین و دارین عقشولی ازی میکنین.

پیتر:سلام.صبح بخیر.
اینی: رفتی کمک یا خواب؟
!!!!!!!!بعدشم الان ساعت 21:23 .IQ شبههههههههههههه.

پیتر: حالا این دفعه و معذرت. :bigkiss:
غریبه:اینی

اینی:ابا من کاری نکردم اون با من کاری کرد.ای پیتر ..... مثلا تو یه آدم با فرهنگی که مدیر شدی.

ادامه دارد..................................


::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۴
#8

رون ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۲۰ سه شنبه ۳ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۶
از آيزن گارد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 313
آفلاین
بازرسان هتل ويزارد به بخش باغ وحش نزديك ميشدن

من به خودم خيلي مسلط بودم(سعي ميكردم باشم)

اينگو همراه با بازرسا كه خيلي هم جدي بودن وارد شدن من هم

كه براي كنترل اوضاع شلاق رام كنندگي رو دست گرفته بودم

همراه اونا بين قفسا قدم ميزدم يكي از مسئولين كه رو به يكي از

اژدهاها كرد و گفت: گوگوري مگوري بهدش يه تيكه نون

خشك انداخت جاوش تو قفس بعدش يهو چشمش افتاد به نوشته

ي كنار قفس: دادن هر نوع خوراكي به تمامي حيوانات خصوصآ اژدها

ممنونع ميباشد و در صورت تخلف با متخلفين مطابق قانون باغ

وحش رفتار خواهد شد!!!

اينگو كه خيلي خوشحال شده بود (از درون و به بيرون اصلا بروز نميداد)

منم زير چشمي يه نيگا بهش انداختم

تو همون حال و هوا بوديم كه يهو غرش بلندي از اژدها بلند شدو...

================

ادامه دارد...


COLLATERAL A Michael Mann Filmتصویر کوچک شده
MOVIE OF THE YEAR


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۴
#7

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
بن به سرعت ميره ...! يعني بچه ها اون و ميبرن ! بن داد ميزنه غـــــــــــــــــريــــــــــــبــــــــــــــــــــه !!!!!!!!!!!!!!
غريبه : هوم ...! اومدم بابا معلوم نيست من مسئول کتابخونه ام يا مهد کودک !!!
ايني : دست غريبه رو ميگيره ...! کجا ميري ؟!
غريبه : خوب برم کمک بن ، بيچاره رو کشتن !!!
ايني : نه ، نمي خواد ... ! جلو اينا زشته ! ولش کن ... !
غريبه : ...
پيتر : ! بيچاره بن !!
غريبه : در گوش ايني ميگه ، ميگم ايني نمي شد بزارن يه 4~5 روز ديگه بيان ... !
ايني : حالا که اومدن ، کاريش نميشه کرد ... !
پيتر : ميگم ايني اين بن گناه داره ها ، بذار غريبه بره کمکش ... !
ايني : هوم ... باشه ... ! نــــــــــه ، چيزه ... ! خودت برو ... !
پيتر : ما.............. من؟
ايني : آره ، تو ...
پيتر : ...
ايني : اِ اِ اِ اِ ... خوب برو ديگه ... !
غريبه :
ايني :
پيتر :
پيتر ميره پيش بن
بن : اِ اِ اِ اِ اِ ... غريبه ؟! تو که اين شکلي نبودي ؟!
پيتر : گيج ... ! منم پيتر !!!
بن : اِ اِ اِ اِ اِ ... ، ميبينم که ... ! اين غريبه 2 روزه اومده چه عزيز شده !!
پيتر : هوم ... ! بيخيال بابا ! خوب حالا چي کار کنيم ؟!
بن : اگه مي دونستم که خودم يه کاري ميکردم !
پيتر :
...
غريبه : ميگم ايني شب شد ، اينا نمي خوان برن ؟!
ايني : نمي دونم ...! بايد کارشون تموم شه که برن !
غريبه : اِ اِ اِ اِ اِ ... ايني ، بن !
بن با موهاي بهم ريخته ، لباس پاره ... ! داره مياد !
غريبه : سلام بن ، خوبي ؟ خسته نباشي ... !
بن : م.. مم .. ممررر ررر س .. سسي ... يييي
ايني : بابا بن اين چه ريخت و قيافه ايه ؟! بدو برو اينا الان ببيننت ميذارن ميرن ... !
بن : هوم ... ! ميگم اين غريبه ، نه ... اين پيتر چه بچه ي خوبيه ... !!!
ايني و غريبه : چرا ؟!؟!؟؟
بن : هيچي ديگه ، اول از همه اون خوابش برد ! ولي بقيشون کشتم منو تا بخوابن ... !
ايني : اون اومد اونجا خوابيد ؟! مثلآ اومده بود کمک تو ... !
غريبه : چيزه ... ! ايني جون ناراحت نشو عزيزم ... ! بيخيال !!
بن : مـــــــــااااااااااااااا ..........
غريبه : هـــــــــــــــــا ؟!
ايني : باشه عزيزم !!! بيا بريم ببينيم اينا کارشون به کجا رسيد !!
بن :
غريبه : :bigkiss:
ايني : نه ... ! حالا بيخيال ... ! الان وقتش نيست !
غريبه : هوم ... !؟
بن :
غريبه : بن جون شما هم بهتره بري پيش پيتر بخوابي !!
بن :
ايني : غريبه ... ! نمي ياي ؟!
غريبه : اومدم
بن : ...
======
ادامه دارد ... !


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۴
#6

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
کاربران عضو
پیام: 309
آفلاین
ساعت 14:17

اینی:دارن میاااااااااااااااان.زود باشین .
غریبه:بابا اینی جون ناراحت نشو.
اینی:غریبه جان اینجا محل کاره نه محل.....
غریبه:هر جور راحتی.
بن:بابا حالا وقته قربون صدقه هم رفتن نیست.الان کارمون زاره.
پیتر:بفرما.اومدن.

اینی:وااااااااااااااااای.حالا چیکار کنیم؟
پانسی:حالا یه کاریش میکنیم.

سازمانیا وارد میشن.

اینی:سلام آقاییون.به هتل ملوان زبل خوش اومدین.
پیتر:منم به شما خوش آمد میگم.
بن:منم عرضه مقد....-آااااااای بچه ها شما چه جوری از مهد کودک اومدین بیرون؟!!!!!!آآآآی.عجب بچه هایی!!!!
چرا لگد میزنین؟!!!!!!!!غریبه Plz Help Me.
غریبه:باشه اومدم.

ادامه دارد....................


::.::Newest Music::.::







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.