وسط جلسه و همین طور سخنرانی ونوس:
پرمیس که کم کم داشت خوابش میبرد(و البته برده بود!)یهو از خواب میپره!
پرمیس:مانیا!الان رودی اومده بود به خوابم!
مانیا:ااااا٬جدا؟!خوب چی میگفت؟
پرمیس یه کش و قوسی به بدنش میده.
بعد در حالی که همچنان داره کش و قوس میده(آدم یاد سریالای کشدار همون چیز ویزیون! میوفته!
) به بدنش میگه:هیچی٬میگفت مگه منو دوست نداری که میخوای مانیا رو طلاق بدم؟
مانیا با قیافه ی اینطوری
!:خوب!تو چی گفتی؟!
پرمیس:هیچی!گفتم آره!
مانیا:منو جون به سر کردی!خوب؟!
پرمیس:هیچی دیگه!گفت پس حالا که منو دوست داری٬چون منم مانیا رو دوست دارم٬تو هم باید مانیا رو دوست داشته باشی.
مانیا:ا٬چه خوب گفت!
پرمیسم میخواد دوباره بخوابه! که ونوس از پشت تريبون ميگه:و اينک از پرميس ميخوام که بياد و ما رو با سخنان خودش مستفيض! کنه!
الله اکبر!مگه اين پرميسم از اين کارا بلده؟!
پرميس به سان همان چهار ريال های با کش! خود را به پای تریبون رسانیده و....
و حالا میره که همه رو به فیض برسونه!
پرمیس:سلام به خواهران همیشه در صحنه!
جمعیت:یوهو!پرمیس!پرمیس!پرمیس!
پرمیس:بله دوستان!شرمندم نکنین!میدونم که ونی جون!...
ونوس از اون طرف سالن!(الله اکبر!این دختر چه سرعتی داره!طول سالن ۱کیلومتر و ۳۲۳ متره!چه زود رسید!):ونی عمته!
(چته!سالنو گذاشتی رو سرت!
)
پرمیس:بله حضار محترم!میدونم که عمه جونم!(شما اصلا به اینکه بعدا ونوس پرمیس رو زنده میذاره یا نه فکر نکنین!زمان حال را غنیمت شمارید فرزندانم که...زندگی کوتاه است!
)یعنی عمه ونی گلم! چون از تجربه ی من در پایمال شدن حقوقم آگاه بود! از من دعوت کرد که بیام!
ونوس مجددا از همون مکان مجهول الهویه!:آره٬همچین حمایتت کنم که تو کفش بمونی!
(داد زدن نداره که!
)
پرمیس که احساس میکنه از خودش دارکی ترم تو این دنیای بزرگ پیدا میشه!
:بله!حتما!حالا ازتون میخوام که سوالاتونو بپرسین چون من الان خوابم میاد و حوصله سخنرانی ندارم!
فلور:راسته که میخوای رودی مانیا رو طلاق بده؟!
پرمیس:کدوم بی مغزی همچین حرفی زده؟!
مانیا که داره خمیازه میکشه میگه
:خودت عزیزم!
پرمیس:آهان!نه چیزه!احتمالا من خواب بودم!وگرنه من کی همچین حرفی زدم که این دفعه ی دومم باشه؟!
میلی:خاله جون!اون اوایل که فهمیدین هوو دارین یادتونه؟
پرمیس:کی گفته آدم بی اجازه بپره وسط حرف دیگران؟!
مازامولا:حالا تو ادامه بده!
پرمیس که همچین سرخ شده که نگو!:نه نمیشه!من باید بفهمم!
در این حال مانیا خودشو به اون میرسونه و در گوشش زمزمه میکنه:به نفع خودته که ولش کنی!
پرمیس رو به جمعیت:یه تنفس ۱ دقیقه ای! اعلام میشه!
پرمیس از پشت تریبون میره کنار تا صداشو نشنون:چرا مانیا؟!
ماینا:چون اون وقت میلی بحث اینکه یه زمانی با من چه جوری بودی رو پیش میکشه!
پرمیس:آهان!گرفتم!
دوباره میره پشت تریبون و:بله دوستان!نفستونو حبس کنین چون تنفس تموم شد و حالا میخوام حسابی به فیض برسین!
یکی از حضار محترم که ناشناسه:پس بالاخره طلاق نمیخوای؟
پرمیس:کی؟من؟آهان!که رودی مانیا رو طلاق بده؟نه به هیچ وجه!وای خواهرا!الان یاد خوابی افتادم که موقع سخنرانی عمه جونم!نه چیزه!نه عمه جون!نه یعنی چیزه!نه ونی جون!اااا!نه...آهان!نه ونوس جون!آخیش!بله میگفتم!نه ونوس جون!من که نمیگم خسته کننده بود!والا من خیلی خوابم میومد!این بود که نتونستم بیدار بمونم گوش بدم!وگرنه خیلی شیرین بود!
رومیانس:نه بابا!خودت گفتی دیشب ساعت ۸ خوابیدم صبح ساعت ۱۰ پاشدم!اونوقت بازم خوابت میومد؟!
پرمیس:خوب بابا من خوابم با شماها فرق میکنه!مانیا میدونه!مگه نه مانیا؟!
مانیا:نه!چه فرقی؟!
پرمیس:منظورم اینه من ۲ ساعت که میخوابم عین یه ساعت میمونه!خوابم سبکه!
هرمیون:اینطوری میشه ۱۲ ساعت تا ۸ صبح با ۲ ساعت۱۴٬ساعت که تقسیم بر ۲ میشه ۷.یعنی ۷ ساعت.خوب بابا بنده خدا راست میگه!۷ ساعت که بیشتر نخوابیده!
پرمیس:آره دیگه!
تازه خسته هم بودم خیلی.
ونوس هم با صورتی که فوق دکترای دارکی گری داره!با سرعت خودشو میرسونه به پرمیس و داد میزنه:تو با اجازه ی کی خوابیدی؟!هان؟!جواب بده ببینم!
پرمیس:عمـ...نه یعنی ونیـ...نه همون یعنی ونوس جان!من که گفتم!خیلی خسته بودم!وگرنه من خیلی به صحبتات علاقه مندم!
ونوس:آره جون عمه ات!
پرمیس که دیگه در معرض انقراض قرار داره!:عمه جون!آدم که خودشو...
به جان خودم این دختر دلش لک زده واسه یه کتک درست و حسابی!صد بار به این رودی گفتم:مرد که نباید انقدر زن ذلیل باشه!یه بار که کتکش بزنی دیگه حساب کار خودشو میکنه!مگه حرف تو گوشش رفت؟!
و اینک بینندگان محترم!شاهد رقابت تنگاتنگ ونوس و پرمیس هستیم از سری مسابقات...
کاری:خانوم!مگه بچه بازیه؟!این همه خرج کردیم که بریزن هم دیگه رو بکشن؟!بابا جون!برنامه رو آنتنه!ببین ببین!شلوغش کردن بیخود!
چی چیو واسه خودت حرف میزنی؟بیخود چیه؟مسئله حیثیتیه!
و بالاخره حاضران عزیز به زور این دو تا رو از هم جدا میکنن!
ونوس:مگه دستم بهت نرسه!میدونم چی کارت کنم!
چو:بابا یکی ببرتش بیرون.
ونوس رو که داد میزنه میبرن بیرون که ساکتش کنن!
مانیا به نارسیسا!:از مانیا به نارسیسا!از مانیا به نارسیسا!صدامو میشنوی نارسی!
نارسیسا به مانیا!:از نارسیسا به مانیا!از نارسیسا به مانیا!اسم من نارسی نیست!آره صداتو میشنوم مانی!
مانیا به نارسیسا!:از مانیا به...
نارسیسا جوش میاره و:تو بلد نیستی مثل بچه ی آدم حرف بزنی؟!
مانیا:چرا بابا!منم مانی نیستم!
نارسیسا:خوب!فرمایش؟!
مانیا:میگم خیلی خر تو خره ها!
نارسیسا:آره!ااااا!تو یه کلمه میخواستی همینو بگی که این همه...
ببینید و لذت ببرید!نارسیسا عصبانی میشود!فیلمی به کارگردانی همه!
در همین زمان:
پرمیس:خانوما!ساحره های محترم!ساااااااااااااااااااااااااااااااااککککککککککککککککککت!
همه ساکت میشن!
پرمیس:آخیش!
اینجا که حموم عمومی نیست که سنگ پا گم کرده باشین این همه شلوغ میکنین!ناسلامتی اومدیم از حقوق خودمون در برابر جادوگرا دفاع کنیم!شما که بدترش کردین!بسه دیگه!پانسی!لاوندر رو ولش کن بینم!بلا!چرا چسبیدی به کتی!تو رو خدا نگا کن!همه شون افتادن به جون هم!ولم کن مازا!تو دیگه چی میگی؟!
مازامولا در گوش پرمیس:رودی دم دره!چی کارش کنم؟!
پرمیس که تو فکر آروم کردن این جماعت از خدا بی خبره!:بگو بیاد تو!
و مازامولا هم میره که رودی رو را بده داخل!
پرمیس که یه نفس راحتی از دست اینا میکشه!:ببینین!داشتم میگفتم!خب!کجا بودم؟
تانکس:سر خوابی که دیده بودی!
صدایی از دور دست ها به گوش میرسد! که ندا میدهد:پرمیس!مگه دستم بهت نرسه!میدونم چی کارت کنم!حالا وسط سخنرانی من میخوابی هان؟!نشونت میدم!فقط اگه مردی وایستا!
پرمیس:مرد کیه بابا!میگفتم!شیخ رودولفس علیه الرحمه ـکه درود خدا بر ایشان باد!ـ به خواب من درآمدندی و بفرمودندی:مگر تو مهر مرا در دل نداری؟عرض بکردم:یا شیخنا!این چگونه سخنی است که میگویی؟!بر همگان آشکار است که وجودم مالامال از مهر توست!
بفرمود:پس حال که مهر من در دل توست٬واجب است که مانیا را نیز چون من دوست بداری چرا که من او را دوست میدارم!
صدایی آشنا از آن دور دست ها میرسد که ندا میدهد:جدی پرمیس؟!من انقدر ادبی حرف میزدمو خودم خبر نداشتم عزیزم؟!
دلوروس:تو با اجازه ی کی اومدی تو؟!
رودی که لبخند شیرینی بر لب داره!:با اجازه ی پرمیس!
پرمیس که داره فکر میکنه کی همچین دستور جالبی داده!:کی من؟نه بابا!مجلس زنونه است!من کی همچین حرفی زدم؟بد میگم مازا؟
مازامولا:آره٬بد میگی!یادته گفتم چی کارش کنم گفتی راش بده تو؟!
پرمیس:هان؟!آهان!نه چیزه!من مشغولیت ذهنی داشتم!نه!مالی جون!به جان تو...
سلام بر همه ی خواهران آسلامی!
پرمیس:آخیش سلام حاجی!یه دفعه به نفع من کار کردی!اوا خواهرا!حیاتون کجا رفته؟نا محرم اینجاستا!حجاب کنید!
رودی:پس چرا من محرم بودم؟!
مانیا:راست میگه ها!
پرمیس:جریان چیه؟!
رودی که آثار ترس کاملا در چهره اش مشهوده!
:نه نه!اونطور که فکر میکنی نیست!مگه من مودیم که...
مازامولا:مالی!آرتور دم دره!چی کارش کنم؟!
مالی:بگو بیاد تو.
----------------------------------------------
ادامه بدین خواهران و صد البته برادران!
----------------------------------------------
یکی به داد من برسه ضمنا!این پاتر میگه پروازم بده!چشم نداره ببینه از خودش بهتر میرم!از اون موقع که اون عکس منحوسو دیده زده به سرش!اینم شکایت!حالا یکی از حقوقم دفاع کنه!من باید به این پاتر حالی کنم!یعنی چی که هر چی میخواد میگه؟!