مک گونگال بعد از پایان شعرش برگشت که بره و بشینه که سیبل از پشت در آغوشش گرفت:
- اوه خواهر عزیزم من هیچ وقت فراموش نکردم که در لحظات تنهایی و بی کسی اون موقع که اخراج شده بودم و جایی نداشتم از من حمایت کردی. از تو متشکرم و مهربونی های تو و ...
در همین حین بقیه حضار هم از زور حسادت در شرف مرگ بودند و داشتن به خودشون و شانس مزخرفشون لعنت میفرستادن که از اون پشتا یک دختر بلند(1) با چشمان بی حالت و مات که هیچ نوری در آنها دیده نمیشد به وسط آمد. تریلانی که همچنان مشغول معانقه (2) با مگی بود همین که دید یک دختر کم سن و سال اینطور با جسارت به وسط اتاق آمده خودش را به زور از مگی جدا کرد و رو به دختر داد کشید:
- اوهوی تو اینجا چی میخوای؟ چطور اومدی اینجا تو مگه استادی چیزی هستی؟ به نظرم یه دانش آموز فضول و تنبلی که اومدی اینجا
مگی هم بعد از اینکه با دستمال صورتش را پاک کرد کمی موقعیت را بررسی کرد و به صورت دختر خیره شد و گفت:
- بله بله دوشیزه اسپینت الان شما رو شناختم زود بگید چطور و چرا اومدید اینجا و گرنه 50 امتیاز ...
آلیشا لبخندی نمکین زد و بدون اینکه هیچ اثری از تشویش و نگرانی در صورتش پیدا بشه گفت:
- پروفسور منم دیگه آلیشا همون مربی - کاپیتان تیم کویدیچ گریفیندور خودتونم دیگه
پروفسور مگی اخمی کرد و در حالی که سر تا پای آلیشا را ورانداز میکرد گفت:
- ولی تا جایی که من یادم میاد مربی و کاپیتان نیم ما جیمز بود شما این وسط چی کاره دامبلی (3)؟
آلیشا فورا گفت:
- خب دیگه وقتی جیمزی رفت این بار سنگین و مسوولیت خطیر رو بر عهده من گذاشت و الان بار این تیم بزرگ و همیشه قهرمان روی شونه های نحیف من قرار داره
به شنیدن همیشه قهرمان مگی نتونست جلوی خودشو بگیره و یه لبخند رضایت زد ولی بلافاصله خودشو جمع و جور کرد و به همون قیافه خشک قبلی برگشت:
- این درست ولی دوشیزه اسپینت حواستون باشه این چیزیه که شما میگید منظورم اینه که ... چیزه ... آیا دلیلی دارید که اینو اثبات کنه؟
آلیشا همچنان در حالی قیافه آرام و حق به جانب خودش رو حفظ کرده بود با ناز گفت:
- معلومه که دارم خود جیمزی. الان میگم بیاد بهتون بگه
و در عرض سه سوت جیمز در میان حیرت همه حاضر شد. آلیشا در گوشی یه چیزی به جیمز گفت که کسی نفهمید و بعد از اون جیمز رو به بقیه کرد و گفت:
- بله دختر عزیزم آلیشا بعد از من زحمت میکشه و تیم رو اداره میکنه واقعا هم چقدر خوب این کارو کرده من بهش افتخار میکنم
اون بالا پشت روزنه یه گوله اشک از صورت هری که داشت اینا رو میشنید سر خورد و پایین تر روی صورت هرمیون افتاد. هرمیون سرشو تکون داد و آهسته گفت:
- اه چه کثافتی اگه گذاشتی حالا با دل درست یه دو دقیقه نگاه کنیم.
هری بدون توجه به هرمیون یا صدایی لرزان و بریده بریده گفت:
- شنیدی چی گفت ... پدرم ...بهش گفت... دختر عزیزم.... تا الان به من یه بارم نگفته.... حتی یه بار... اونجوری منو نگاه نکرده ...یه بارم توی جمع نشده که از من حمایت کنه ... بهم بگه پسر عزیزم... فقط تحقیرم کرده... سرکوفت بهم زده اوه پدر ..پدر
هرمیون که دید با این کولی بازیایی که هری دراورده الانه که کلا لو برن و کارشون ساخته بشه سعی کرد تا هری رو آروم کنه ولی وقتی دید موفق نمیشه با استفاده از ورد «خف» دهن هری رو بست ولی بعد از یکی دو دقیقه دید که رنگ هری آبی نفتی شده و فهمید که کلا راه تنفسی هری رو هم همراه با صداش خفه کرده در نتیجه خیلی هول شد و مثل هر ساحره دیگه ای اولین چیزی که به خاطرش رسید گیلیدی بود در نتیجه دهن هری رو گرفت و ... ( بوق بوق هوی منحرف نگا نکن فک کن خواهر برادر خودتن ما که داریم میریم پایین ببینیم تو اتاق چه خبره تو اگه میخوای همینجا بمون انقد بی ناموسی نگا کن جونت در بیاد)
در اتاق دامبل بعد از اینکه استاد بودن آلیشا به همه اثبات شد و قشنگ شیر فهم شدند جیمز رو به حضار کرد و گفت:
- خب دیگه با اجازه من دیگه برگردم به خارج از کشور دنبال حال و حولم ... اوه یعنی به کلاس های مربی گری پیشرفته برسم.
بعد از رفتن جیمز پاتر آلیشا کم کم با قدم های آرام به وسط مجلس آمد و با اون چشمان سردش تک تک حضار رو از نظر گذراند و سپس رو به تریلانی سری خم کرد و ابیات زیر را در معرفی خود با صدایی رسا که شیطنت زیادی هم درش دیده میشد خواند:
دکون لیلی و بالا کشیدم دل خنک کردم .... هری بی پدر معتاد شد من هم کمک (3) کردم
تو کویدیچجیمز را هم که کاپیتان بود دک کردم ... خداوندا که من این کارها را با کلک کردم
چه حالی میده پاتر را بچزانی (4) ، تریلانی
======================
1- والا اونقدری که من میشناسمش دختر ریزه میزه ایه در نتیجه منظور از اون کلمه دختر بوره
2- روبوسی ، بی ناموسی ، چیزی بین دست دادن و فرنچ کیس نزدیک به دومی
3- حسن و میشناسی؟ این دامبل ما یه کاره این حسنه
4- تعدادی از کمک های بشر دوستانه آلیشا:
خشک کردن ذغال های هری با سشوار
عضویت در انجمن حمایت از معتادان بی پدر مادر
خرید 51 درصد از سهام شرکت ذغال برتر
حامی مالی انجمن مبارزه با مواد مخدر نامرغوب
چک آپ بموقع هری برای نگه داشتن میزان مواد در خون در حد نرمال نعشگی
تن دادن به مصیبت بدست آوردن دل یک روح و شکستن دل پسر وی
5- نوعی سوزش دادن به دیگران که از درون بدن انجام میشود ، الو گرفتن اندام تحتانی
Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.
Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.
Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.