هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲:۳۸ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی:ببینم تو به ناموس من چی کار داری؟؟؟
لارا:هیچ کار....
زاخی:نبینم دیگه درباره کتی حرفی بزنیها....باشه؟؟؟؟
لارا:خب بعد اون موقع چی میشه مثلا؟؟؟
زاخی:خب اون موقع هر چی دیدی از چشم خودت دیدی....
لارا:منو تهدید میکنی؟؟؟؟
زاخی:آره حرفیه؟؟؟.....ببین....من و کتی دو نفریم....در ضمن مانیا هم دوستمه.....اگر مشکلی داری باید با سه تامون بجنگی....
لارا:نامردا....سه به یک....این نامردیه......
زاخاریاس:برو بابا...من یه نفری سوسکت میکنم.....یه ساحره...ها ها ها ها....
لارا:چی؟؟؟...من دارم عصبانی میشما....
زاخی:خب بشو.....
مانیا و کتی و لارا با هم:تالانتالگرا
زاخی:
مانیا:تا تو باشی دیگه درباره ساحره ها حرفی نزنی.....
کتی:راست میگه....
زاخی:بابا....ببخشید...من دارم لغ وزنم....کتی بعد چه شکلی بریم هاوایی منو از این طلسم نجات بده...
کتی:بریم بچه ها.....بزار همین جا بمونه.....
همه دارن میرن مثلا....
کتی برمیگرده اشاره میکنه برمیگرده و چشمک میزنه.....
زاخی:
کتی:



Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 274
آفلاین
حمید سریع با کله میزنه به در و در رو باز میکنه...
حمید: دو تا ردا مشکی ...یکی برای مدرسه یکیشم ردای شب باشه!....ردای شبو خفن بدوز به سبک شرقی ...تا روز سه شنبه آمادش کن ...برای جشن تازه واردای ریون میخوام!..
مانیا: ....
حمید: چرا اینجوری نگاه می کنی؟...مگه تا حالا خارجی ندیدی؟...
مانیا: ...ولی من یک کلمه از حرفاتم نفهمیدم....
حمید: اینجا نوشتم ...اندازه رو هم دادم .. بیا بگیر...فقط تخفیف ویژه بده مشتری شیم
مانیا: جان ..تخفیف چیه دیگه؟
حمید: تخفیف دیگه ...
مالی که داشت به حرفاشون گوش میداد به مانیا گفت:
مالی: مانیا منظورش sale هست!
حمید: ...
مانیا : آها...ببخشید قیمت هامون مقطوعه!
حمید: ...نمنه؟....
مالی: منظورش اینه که تخفیف نداره...راهی هم نداره ...بی خودی چونه نزن!
مانیا: بله...میشه 20 گالیون برای ردای شب و 10 گالیون هم ردای مدرسه..
حمید: ...مالی شما مترجمی؟...
مالی : بله من مدرکمو از دانشگاه آکسفورد گرفتم و در سن ..
حمید: آها گرفتم...لطفا مانیا این سفارش رو زودی آماده کن...
مانیا: باشه پس حساب شد 200 گالیون!
حمید: ...چی شد؟..
مانیا خوب سفارش ویژه خودش 160 گالیونه..
حمید: ...حالا گیریم سفارش ویژه 160 گاالیون ...چرا شد 200؟
مانیا: خوب 10 گالیون هم بخاطره جریمه که بیخودی چونه زدی..
حمید:
مالی: تازه شانس آوردی... منو یک بار 20 گالیون جریمه کرد...
حمید:
مانیا : امر دیگه ای ندارید؟
حمید:
مانیا پس لطف کنید 220 گالیون بدین به صندوق!
حمید:
مانیا: اگرم پول نقد ندارید می تونید با کارت اعتباری "گیلدی ویزا" بپردازین!
حمید:
مانیا : ببخشید توقف بیجا هم جریمه داره پس شد2200 گالیون!
حمید:... ...
مانیا: اوا!!!.این چرا اینجوری شد؟... مالی با همراهت یه زنگ بهشت ویزارد بزن(قبرستان جادوگران)...منم یه کفن براش میدوزم ..
مالی : باشه فقط پوله تلفونو از حسابش میگیرم! که میشه10 گالیون
حمید:
مانیا: ا خوب شد یادم انداختی ..حساب این مرحوم با کفن و استرسی که ایجاد کرد میشه 2000000 گالیون!
حمید:..............................
مانیا:...............................گالیون!
مالی:.....الو بهشت ویزارد!


تصویر کوچک شده


ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی:اگه این شکلیه من حاضرم مغازه رو با خود مانیا رو بخرم....یه حرفی میزنیا ردا واسه اونه ....خب یه ردا دیگه سفارش بده...
لارا:مگه تو فضولی....
زاخی:نه میخواستم پیش مانیا مزه بریزم.
مانیا:مثل همیشه....



Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
مانيا جان .
من حاضرم ردايي رو كه برا ساتانيكا دوختي به 3 برابر قيمت بخرم.موافقي؟؟؟؟


تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴

ساتانيكا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۴ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 105
آفلاین
تق تق ساتانيكا مياد تو قيژژژژژژ در بسته ميشه
ساتانيكا:سلام مانيا خوبي دادش اليورت چطوره
مانيا:سلام ساتاني اوونم خوبه كاري داري
ساتانيكا:اوه البته ببين من چند شب ديگه يه دؤئل دارم يه ردا ميخوام كه ورد نتونه به راحتي به اوناثر كنه ميفهمي كه چي ميگم اليور گفت ميتونم به تو سفارش بدم
مانيا:خوب اوووم الان يكم سرم شلوغه سفارش گرفتم ساتاني اما خوب چون تويي باشه
ساتانيكا:از خجالتت در ميام راستي مجله هنر ساحره رو ميخوني مدل هاي قشنگي براي ردا داره چند روز پيش هم داشت كاغذ ديواري هايجدسد رو تبليغ ميكرد به نظرم بد نيست يه كم دست به سر روي مغازه ات بكشي
مانيا:اره گاهي اون مجله رو ميخونم به نظر خودمم يكم تغير لازمه حالا ببينم چي ميشه
ساتانيكا:خوب مانيا مزاحمت نميشم


ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴

شون پن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۰۳ سه شنبه ۱ دی ۱۳۸۸
از آمریکا،سانفرانسیسکو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
شون میاد توی مغازه:سلام مانیا. اینجایی؟
مانیا :سلام چیزی لازم دارید؟
شون:آره یه چند تا سفارش داشتم.
مانیا:خوب بفرمایید من در خدمتم.
شون:لیست چیزهایی که میخواهم اینجاست. من توی گروه ضربت جادویی کار میکنم. اومدم چندتا ردا برای اون جا بگیرم.اینم لیستش:
1-ردای شب(33 عدد)
2-ردای زخیم از جنس پوست اژدها(30 عدد)
3-کروات(50 عدد)
4-ردای کار(20 عدد)
5-ردای معمولی طرح جدید (5 عدد)
6-ردای مخصموص مهمانی های رسمی (40 عدد)
مانیا سرش رو از روی لیست برمیداره:اوووووه. این همه ردا! چه خبره مگه می خواهی به کل کشور ردا بدی؟
شون می خنده:همه اینها برای بخش گروه ضربت جادیی. همه رداهای قبلی کهنه شدن. وزیر گفته یه دستی به بخشمون بکشیم تا تر تمیز شه.
مانیا:اینها خیلی زیاده. آماده کردن همش طول می کشه.
شون:اشکال نداره.ما فعلاً فرصت داریم. راستی چرا اینجا اینقدر خلوته؟ قبلاً که خیلی شلوغ بود.
مانیا دستی به سرش می که و میگه:آره قدیما اینجا پر مشتری بود ولی دیگه حالا کسی نمیاد اینجا. خیلی خلوت شده.
شون یه نیگاه به مغازه می کشه و میگه:به نظر من هم تو به تبلیغ نیاز داری.زاخی راست میگه.
مانیا:تو از کجا حرف اون رو فهمیدی؟
شون:حالا! اگه خواست نبلیغ کنی می تونی روی کمک من حساب کنی. این چند وقته بیکارم. اگه تبلیغ نکنی کسی نمیاد اینجا.نظرت چیه؟
مانیا:...


تصویر کوچک شده


ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۳:۴۵ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی بعد از مدتی طولانی میاد تو ردا فروشی.....
زاخی:سلاااااااام......کسی اینجا نیست؟؟؟؟؟؟
مانیا از یه طرف میاد بیرون:سلام....کاری داشتی؟؟؟
زاخی:نه اومدم یه سر بزنم اینجا چقدر خاک گرفته......
مانیا:ردا فروشیم خیلی خلوت شده نمیدونم چرا.......
زاخی:خب فکر کنم باید یه کار اساسی بکنی...
مانیا:مثلا چه کاری؟؟؟؟؟؟
زاخی:خب نمیدونم......بزار روش فکر کنم.......فعلا بیا من کمکت میکنم اینجا رو یه ذره تمیز کنیم.....
»»»»»»مانیا شروع میکنه به تمیز کردن میزا و زاخی هم تی میکشه»»»»»
مانیا:خب میگفتی.....چه کاری باید بکنم؟؟؟؟
زاخی:خب.....نمیدونم.....اصلا میدونی چیه؟؟؟؟...برو از رودی جونت بپرس......
مانیا:واااااااا اینچه حرفیه......تو میگی بعد میگی برو از رودی بپرس؟؟؟؟
زاخی:آخه میدونی چیه.....من....من.....بزار رک بهت بگم اصلا....خیلی از دستت ناراحتم.....
مانیا:برای چی؟؟؟؟
زاخی:خب بعدا بهت میگم....بزار اول اینو بگم تا یادم نرفته به نظرم باید یه اگهی پخش کنیم فعلا....توشم بنویسیم ک حراج گذاشتی همه چی رو.....رو در و دیوار دهکده هم بزنیم.....چطوره؟؟؟؟
مانیا:.......



Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱:۰۶ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
فیلمی به همت:خودم!همون که نباید بپرسی کیه رو میگما!پرمیس!آخه کاری براش کار پیش اومد تو سنت مانگو!یه مدت هستن خدمتشون!برای همین تا سه هفته ی دیگه به همت منو مانیا فیلما تهیه میشن٬نقش اولم که مسلمه منو مانیا هستیم!فقط یه بار دیگه بگو پاتر!هری:پرمیس دیگه چیه؟مارک جدیده همون عدسه؟!پرمیس:نه!نمید بهت میگه چیهْ!
بازیگران:رودی٬مانیا٬پرمیس و افراد مجهول الهویه ای جهت رفتن به سنت مانگو!(البته طبق معمول پرمیس پستشون میکنه!)این یعنی:نقشای اضافه به پییییییییییییش!
--------------------------------------
دو روز بعد از مرخص شدن رودی در ردا فروشی!:
یه روز آفتابی و خوشگل که همه ملت دارن واسه خودشون خوش میگذرونن و رودی روی یه صندلی کنار مانیا نشسته داره قربون صدقه اش میره که آخرش یه جوری اجازه ی اومدن به آداس همراه مانیا و پرمیس رو ازش بگیره!ناگهان...
شترق!
مانیا یهو از دنیایی فوق رومانتیک!که رودی خالقشه به بیرون پرت میشه(اونم با چه شدتی!)
مانیا:پررررررررررررررررررررررررمییییییییییییییییییییس!
پرمیس با صورتی سرخ از خشمی آشکارا! از در که با شدت هر چه تمامتر بازش کرده وارد میشه و خیلی خشن میگه:هان؟!
مانیا بالا و پایین میپره و داد میزنه:صد بار نگفتم نگو هان؟!
پرمیس هم داد میزنه:من به تو چی کار دارم!اصلا خوبه؟!هان٬هان٬هان!من اومدم تکلیف بعضیا رو روشن کنم!
رودی:مانیا!عزیزم!بیا بشین سر جات!من تازه به روز اولی که دیده بودمت رسیدم!هنوز کلی مونده که احساساتت برانگیخته بشه!باید تا لحظه ی ازدواج صبر کنی!اونوقت با هم میریم عدس!
مانیا داد میزنه:برو بابا توام!ببین پرمیس!به زبون خوش...هان؟!
پرمیس هم داد میزنه:دیدی؟!خودتم گفتی هان!هان و...٬...........٬......... (سانسور شد!بی ادب بی فرهنگ!بی نزاکت! )
مانیا با حالتی که نشون میده رودی سوتی رو داده!:نه بابا!آخه نگرفتی پرمیس!
پرمیس با بی خیالی:چی رو؟!
مانیا:الان میفهمی!رودی جان؟!
رودی(با خودش:الهی!هلپ می!):جان رودی؟!
مانیا:تو چی گفتی عزیزم!
رودی:گفتم تو چه قدر ماهی!
مانیا:نه!اینو که الان گفتی!قبلش!
رودی:گفتم الهی!هلپ...آهان!نه چیزه!اینو به یکی دیگه گفتم!
مانیا:خوب؟!
رودی:خوب؟!
مانیا دیگه طاقتش تموم میشه و داد میزنه:میگم چی گفتی؟!
رودی(با خودش:الهی!همون که گفتم!):خوب...
پرمیس که کمی آروم شده:نو ریسپانس تو پیجینگ!
رودی:چی؟!
پرمیس:اینو همون کسی گفت که گفتی یه چیزی رو بهش گفتی!
مانیا داد میزنه:اه!هی گفتی گفت میکنه!بالاخره حرف میزنی یا نه؟!
رودی:آهان! آره عزیزم!داشتم میگفتم که مانیا!عزیزم!بیا بشین سر جات!من...
مانیا:جلوتر!
رودی:میگفتم هنوز کلی مونده که...
مانیا با بی صبری:بازم جلوتر!
رودی:آهان!گفتم باید تا لحظه ی ازدواج صبر کنی!اونوقت با هم میریم عدس!
مانیا:رووووووووووووووووووووووووووودییییییییییییییییییییییی!
رودی:بله!
پرمیس:روووووووووووووووووووووووودیییییییییییییییییییییییییییی!
رودی:بله؟!
مانیا و پرمیس داد میزنن:تو هیچ جا جز سنت مانگو نمیری!
رودی:نهههههههههههههه!
پرمیس که دیگه میخواد تیکه پارش کنه:منو ببینا!اومده بودم واسه یه کار دیگه.الیور کوش مانیا؟
مانیا که تمام حواسش پیش رودیه:چه میدونم!مگه من مسئول کارای برادرمم؟همین دورو برا بود.احتمالا پیش پریاست!
پرمیس و رودی:ماااااااااااااااااااانیاااااااااااااااااا!
مانیا:دیگه چیه؟
پرمیس:خودت فهمیدی...
رودی:که چی گفتی؟!
مانیا:آره دیگه!گفتم الیور!وای!نهههههههههههههه!
پزمیس:آره!
الیور:ااا!سلام پرمیس!تو اینجایی؟!
بعد آروم به یکی که پشت سرشه میگه:نه!تو برو!پرمیس اینجاست!الان نمیشه!مگه میخوای منو...
تو رو؟!
الیور:ااااااااااا!تو اینجایی پرمیس؟!
مانیا:یه بار اینو پرسیدی!
الیور:آخه اوندفعه فرق میکرد!انقدر خطر نزدیک نبود!
پرمیس:که اینطور!
الیور:کودوم طور؟!
پرمیس:الیور هورنبای!اون پری که پشتت قایم کردی انقدرام ریزه میزه نیست!اونجا چی کار میکردی؟
الیور:ممممممممممن داااااااااااشتتتتتتتتتتتم.......
مانیا با عصبانیت:چشمم روشن!واسه من لکنت زبونم میگیره!دیگه چی؟!یعنی هیچی دیگه!خلافکار شدی توام!
الیور:نه!ببین مانیا!این پریه...
رودی:آخ جون!پری!کوش؟!
مانیا و پرمیس:رووووووووووووووووووووودییییییییییییییییی!
رودی:نه!چیزه!اصلا
الیور:بگم؟!
پرمیس:بنال! (من به تو چی بگم آخه!هر چه قدر این نویسنده مودبانه مینویسه توی..................!بلد نیستی درست حرف بزنی!...........................!......!...!...........!.............!...........! )
الیور:این پریه تو کارش اشکال داشت داشتم مشکلشو رفع میکردم!
رودی:الیور!اشکال یا مشکل بالاخره؟!
مانیا:باسواد!دانشمند!فیلسوف!جفتش یکیه!
پرمیس با قیافه ای متفکر!(چه عجب یه دفعه فکر کرد!):نه بابا!فکر کنم فرق داره!ببین!اون مشکل بر وزنه مفعله ولی اشکال ماله باب افعاله!یعنی مصدر باب افعال که...
مانیا که داره بالا و پایین میپره داد میزنه:ااااااااااااااااااه!منو ببین گیر چه آدمایی افتادما!ببینم!تو اومده بودی چی کار؟
پرمیس که تازه یادش اومده!:آهان!
داد میزنه:الیور!
مانیا:پس میشه بی خیال اشکال و مشکل شی؟!
پرمیس با حالتی پروانه ای!:آره عزیزم!
مانیا:آره نه بله!
رودی:ولی فکر کنم فرق دارنا! مشکـ...
مانیا و پرمیس:رووووووووووووووووووودیییییییییییییییییییییی!
رودی:
زاخی که تازه از پیش پریا اومده!:خوبه!تا آخر همین طوری باش!
مانیا:بله بله!نفهمیدم!
الیور:اشکال و یا مشکلو؟
پرمیس:جفتشو!
زاخی:بد نگا میکنی پرمیس!
مانیا داد میزنه:چون تو...
پرمیس:رووووووووووووووووودیییییییییییییییی!
رودی:چیه عزیزم!مشکل داری یا اشکال؟
پرمیس با عصبانیت:جفتشو!
رودی خیالش راحت میشه!:پس این تو حیطه ی کاری من نیست!به الیور بگو!
مانیا:و جنابعالی؟!
رودی:رودولفس لسترنج هستم!خوشبخت هستم!و شما دوشیزه ی محترم؟!
پرمیس:منم پرمیس هستم زنت هستم!
رودی:تو رو نگفتم که!
مانیا:منم مانیا هستم زنت هستم!منظورم از و جنابعالی این بود که کجا میـ...
زاخی:به هر حال هیچکدوم دوشیزه نیستن!
الیور:نه بابا!
زاخی:جدی میگم!
رودی هم به راهی که قبلا داشت میرفت ادامه میده!یعنی طرف...
زاخی و الیور و پرمیس و مانیا:پرییییییییییییییییییییییییییا!
رودی:نه بابا!زحمت نکشین!خودم دارم میرم!بیان اینجا خسته میشن!
پرمیس میدوه طرف رودی و داد میزنه:رودولفس لسترنج!اگه یه قدم دیگه ورداری...
رودی هم همچنان در جبهه ی مبارزه ی حق علیه باطل پیش میره!و یه آر.پی.جی تو دست پرمیسه و حالا میخواد شلیک کنه که...
زاخی:برو بابا توام شولوغش کردی!
الیور:و اینک ادامه ی داستان!
پرمیس:میفرمودم!
رودی:برم یا نه؟!
مانیا با آرامش:تو برو تا یه ضربه نوش جان کنی!
پرمیس:مانیا!
مانیا:بله؟!
پرمیس:من زاخی و الیورو دارمشون!خودت که میدونی من وقتی کسی رو دارم یعنی چی؟!
زاخی:سنت مانگو!
مانیا:آهان باشه!منم مراقب رودیم!
رودی:نهههههههههههههه!
مانیا:نگفتم که دارمت که میگی نه!
رودی:آخیش!
زاخی و الیور هم در حالی که دارن میرن سمت در:
زاخی:خوب دیگه!منو الیور خودمون خودمونو داریم!نیازی به زحمت شما نیست!
از اونجایی که این مطلب زیادی خشن میشه از ذکر جزئیات داستان جذاب«چگونه زاخی و الیور با سنت مانگو آشنا شدند!» یا «خدا بیامرزان!»خودداری میکنم!فقط به مسایل حاشیه ای یعنی داستان«مانیا و رودی تنهایی در ردا فروشی چه میکردند؟!» یا «رودی!دوباره!» میپردازم!
مانیا:رودی!
رودی:جانم!
مانیا:یعنی باید مستقیم بگم که بیا اینجا و بعدش...
رودی دوزاریش میفته و درحالی که میاد طرف مانیا میگه:آهان!آره!یعنی بله!خوب کجای حرفام بودم عزیزم!
مانیا:اونجاش که باید پرده ها رو میزدی!
رودی:آره دیگه!هان؟!
مانیا باز بالا و پایین میپره:رووووووووووووودییییییییییی! چند بار باید بگم نگو هان! ببین!یا پرده ها رو...ااااااااااااا!رودی!
طفلکی رودی!دوزاریش چپکی افتاده بود!بابا مسلمونا!یه دشک لااقل اونجا بذارین!اون که همیشه همون جا غش میکنه!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۴

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
مانیا عصبانی تر از همیشه وارد ردا فروشی میشه
مانیا:الیور.............
هیچ صدایی نمیاد
مانیا:الیوررررررررررررررررررررررررررررررررر
ناگهان صداهای عجیبی از داخل اتاق پری های خیاط میاد مانیا آروم آروم میره اون پشت....
=====
الیور:ببخشید
مانیا:
الیور با قیافه مظلومانه به مانیا نگاه میکنه:ببخشید
مانیا:تو خجالت نمیکشی؟
الیور:چرا؟
مانیا که سعی میکنه داد نزنه:چرا؟
الیور:بله چرا؟
در همون لحظه رودی وارد میشه
رودی:به به
مانیا:شما تا الان کجا بودین؟
رودی:با تو ا الیور
الیور:نه با من نیست با تو
رودی:خودت بگو مانیا مگه با این نبودی؟
مانیا:با تو بودم آقای رودلفس لسترنج
رودی:ایول یه باز شد تو اسم منو کامل بگی!!!!
مانیا با عصبانیت:میگم کجا بودی؟
رودی:ای بابا این پرمیس منو اول صبحی برداشته برده بازار
مانیا:خب چون به پرمیس ربط داره عیبی نداره
الیور و رودی:مااااااااااااا
مانیا:ای کوفت(سانسور)
الیور:خب بله میفرمودین
مانیا کف هایی رو که در اثر فحش دادن زیاد دور دهنش جمع شده بود و پاک کرد و گفت:ببین الیور تو خجالت نمیکشی؟
الیور:آخه چرا؟
مانیا:من باید...
که حرفش رو میخوره و به در نگاه میکنه
رودی:چی....؟
الیور:خب داشتی....
زاخاریاس با یه ردای صورتی چرک و دستمال گردن قرمز و عینک آفتابی اندازه کلش وارد میشه
زاخاریاس::fan:
رودی:ها؟
الیور:مگه من نگفتم که دیگه اینجا نیا؟
زاخاریاس:تو کی گفتی؟
الیور:هان؟نگفتم؟
زاخاریاس:نه
الیور:خب حالا میگم
زاخاریاس:چی میگی؟
الیور:میگم دیگه نیا اینجا...
در همون لحظه یه نفر با کلاه بوقی و یه نفر دیگه به سرعت دنبال هم میکنن و از صحنه خارج میشن!
زاخاریاس:کی بودن اینا؟
مانیا با بیخیالی:اولی کاری دومی پرمیس
الیور:خب زود باش برو...
که دوباره اون دو تا پیکر میان و زاخاریاس رو که سر راهش بود با خودشون میبرن!
مانیا:آخی...
رودی:جان؟
مانیا:هان؟هیچی
الیور:چی؟
مانیا:داشتم میگفتم تو خجالت نمیکشی در اون وضعیت باید با پری ها ببینمت؟
رودی:وای پری
مانیا:چی؟
رودی:منظورم همون بود
در همون لحظه پرمیس نفس نفس زنان میاد داخل
پرمیس:خب اینجا چه خبره؟
مانیا میره در گوش پرمیس یه چیزی رو میگه
پرمیس:نههههههههههه
مانیا:آررررررررره
پرمیس:صبر کن الان حسابش رو میرسم اشکالی که نداره؟
مانیا:نه اصلا...
پرمیس با شدت دنبال الیور میره الیور هم فرار رو بر قرار ترجیح میده
رودی که مجذوب این صحنه های اکشن شده:ایول پرمیس مانیا برم دو سه تا بوق بیارم؟
مانیا:لازم نکرده تو بمون اینجا پرده ها رو بذار سر جاش....رودی رودی؟
رودی غش کرده رو زمین افتاده....


تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۸:۲۵ شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پروفسور کوییرل:سسلالام بببخشیید
مانیا: بله چیری شده پروفسور
پروفسور کوییرل:ننننننه فقط اااگه اممکانننش هست این ردا رو پس بگیر
مانیا: چییییییی؟
پروفسور کوییرل:آخه جشن بهم خورد
مانیا:خب به من چه
پروفسور کوییرل:حداقل نصفشو بده
مانیا:برو بیییییییرون
پروفسور کوییرل:ببببباشه تو تو تو فقط عصبانییی نشو.من من من میرم










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.