هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۴

سیبل ایزابل دورست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۴ پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۸ دوشنبه ۹ آبان ۱۳۸۴
از هر جایی که یه کاکتوس بتونه زنده بمونه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 163
آفلاین
در همین وقت اقای نویسنده می یاد :"یعنی چی من اینجا امنیت جانی ندارم این میمونها چیه اینجا؟"
زاخی: "نه مشکل نداره درست می شه ... "
نویسنده :"بعد از من امضا می خواید ؟ واقعا که .هر چی صبر کردم بس بود."
پانسی و غریبه و سیبل :" نه ..."
پانسی:بیاید بریم کافی شاپ هتل یه گفتگویی داشته باشیم رو جدیدترین کتابتون "
غریبه : " بله ...چیزه .منم می خوام یه چند تا از نوشته هامو نشونتون بدم "
سیبل:" خب پس منم ادرس یه چند تا از این دوستان هنریتون رو می خواستم."
نویسندهه:"هان...(ای ول ) باشه بریم .بعدشم می ریم شکایت می کنیم..."
پانسی: "باشه بعدش می ریم شکایت می کنیم فعلا بریم کافی شاپ "
سیبل:"باشه پس من زودتر می رم به جن ها بگم ..."
بعد سیبل می ره .
پانسی:"اقای ... کافی شاپ از این وره "
پانسی هم می ره اقا ی نویسنده رو هم با خودش می بره.
غریبه:"منم رفتم "
اینی و زاخی : "نه"
اینی:"ااا .ما رو با این میمون ها تنها نذارید "
غریبه :"من رفتم ...شما خودتونو با این میمون ها سرگرم کنید ."
زاخی:"سرگرم؟"
غریبه می ره .
اینی در حالی که داره سه تا از میمون هایی رو که رو سرش دارند تاب بازی می کنند می ندازه پایین می گه :"مگه باغ وحش تعطیل نبود .پس اون چه طوری اومده تو باغ وحش؟"
زاخی:"من گفتم که غیر قابل اعتماده."
اینی:"میمونه رو بگیر نیفته ...بقیش پیش کش. "
پانسی در همین وقت می یاد :" اینی بیا بد بخت شدیم ..."
اینی:"چی شده ؟"
پانسی:"بیهوش شد ."
اینی:"کی"
زاخی:"نمی گیری کی بیهوش بشه پانسی این طوری می شه ؟"
غریبه هم می یاد :"اینی بدو بریم .سازمانیا .هتل رفته رو هوا ...سه تا از میمون ها رفته بودن تو اشپزخونه.همه صف کشیدن می خوان برن ....سازمانیام اونجا بودن...."
اینی:"وای اومدم."
زاخی:"پس من چی؟"
اینی:تا بقیه میمونها هتلو نذاشتن رو سرشون یه کاری بکن..."
اینی و زاخی و غریبه می دون میرند ....تو سالن ورودی هتل یه میمون از لوستر ها اویزون شده .یکی دیگشون هم رو سر اقای پیری نشسته که داره از این ور می دوه اون ور و زن طرف هم با چتر افتاده دنبالش تا میمون رو بندازه پایین.یه میمون هم در همون حال از بین پاهای اینی رد می شه می ره طرف در و در یه ثانیه موج سیاهی از میمون می ریزه بیرون.زاخی هم رو سرشون می یاد تو.
زاخی:"نتونستم نگهشون دارم .همشون وایستاده بودن پشت در ..."
اینی:"من باشم دیگه از گودزیلا کوچیکتر حیوون تو باغ وحشم نذارم..."
----------------------------
ادامه دارد
----------------
خداییش دیگه می ترسم پست بزنم پاک شه...


از شما دعوت می شه تا در کلاس پیشگویی شرکت کنید .


هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی میخواد بره طبقه بالا رو تمیز کنه که یه دفعه صدای حیوونا بلند میشه......
زاخی:اونجا چه خبره چرا اینا اینقدر سر وصدا میکنن؟؟؟
میره به سمت باغ وحش....
زاخی:ای وای اونجارو میمونا ریختن بیرون....اینی....غریبه...سیببل بیاین اینجا........
اینی:چیه چی شده؟؟؟
غریبه:اونجا رو تمام میمونا ریختن بیرون...
زاخی:کی این کارو کرده؟؟؟
سیبل:از ما میپرسی تو مسئول باغ وحشی...
زاخی:ولی من امرور با میمونا کاری نداشتم اصلا در قفسو باز نکردم....
اینی:یعنی چی پس کار کیه؟؟؟
غریبه:هوووووووووووم
سیبل:هوووووووووووووم
اینی:هوووووووووووووووووووم
زاخی:اینقدر هوم هوم نکنید بیاید اون کسی که این کارو کرده رو پیدا کنیم....
همه:باشه...
==========================
به نظر شما این جریان میمونا با آن نویسنده معروف چه ربطی داره؟؟؟؟..........در پستای بعدی میفهمید........



Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۷:۳۱ دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۴

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
**جن ها میریزن توی هتل و پشت سرش سازمانیا**
اینی:هی.....اونجا رو نگاه کنید....سازمانیا.....برین سر کارتون الان گیر میدن به ما......
**در حالی که سازمانیا مشغول گرفتن جن ها بودن اینی میره طرفشون و میگه**
اینی:ببخشید......اینجا چه خبره؟چرا اینارو برگردوندید...
سازمانیا:این جن ها خیلی بازیگوش هستند.....از چه نژادی هستند؟
اینی:اینا از نژاد مغولان هستن..
سازمانیا: پس بگو....
**بعد از 5 مین**
اینی:خب کارتون تموم شد....
سازمانیا:بله.....
**بعد سازمانیا میرن و بچه ها میریزن پایین**
اینی:خب.....حالا باید کار تعمیرات هتل رو شروع کنیم......
پانسی:من که نمیتونم......باید برم سراغ سینما....
سیبل:منم باید غذای امشب رو آماده کنم.....
زاخی:منم باید به حیوونها برسم.....
غریبه:من بهت کمک میکنم.... :bigkiss:
اینی:مرسی.......اما امروز هتل تعطیل!!!تا همتون بیاین به من کمک کنید....الکی بهونه نیارین.....

اینی:خب کارها رو بخش بخش میکنیم.......من و غریبه میریم کتاب خونه رو تمیز میکنیم، پانسی و سیبل هم برین آشپزخونه.زاخی تو هم برو بقیه طبقات.....
زاخی:
------------------------------------


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۰:۰۰ دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی:میگم این جون من میرم یه امضا از این اقای...بگیرم..
اینی:چی؟؟؟تو اینجا رو تمیز کن من میرم ازش امضا میگیرم...
غریبه:شما نمیخواید بیاید من بلد نیستم نتمیز کنم...من میرم برای هممون امضا میگیرم....
زاخی:نخیر من میرم...
اینی:مگه من مردم...
غریبه:....
همون موقع اقای نویسنده میاد:اینجا چه خبره؟؟؟
همه:هیچی....
نویسنده:خب امضا میخواین زودتر بگین......
زاخی:کی؟؟من امضا میخواستم؟؟؟؟
غریبه:نه پس من میخواستم....
اینی:من نبودم این دوتا بودن....
»»»»»همون موقع خبرنگارا میریزن تو واقای نویسنده رو با خودشون میبرن»»»»»»»
زاخی:بابا تقصیر شماست دیگه ازش یه امضا میگرفتیم کاری نداشت که....
اینی:نخیر تقضیر شما دوتاست.....کی بود میگفت من امضا نمیخوام؟؟؟
غریبه»»نخیر تقصیر شماست......
همون موقع جنا میریزن تو.....
همه جا دوباره به هم میریزه...



Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
در همين وضع بود که اين مسافر ما هم سرو کله اش پيدا ميشه ...!
مسافر : وااااااااااااااي ... اينجا چرا اينجوري شده ؟!
غريبه : آقاي محترم شما خدتون رو ناراحت نکنيد ! يه مشکلي پيش اومده ، خودمون حلش ميکنيم !
مسافر : ولي آخه اين کتابها ...!! بيچاره کتابها !!!
ايني : عزيزم ! شما خودت رو ناراحت نکن !! درست ميشه !!
مسافر : شما ها اصلآ احساس يه نويسنده رو نمي تونيد داشته باشيد !!
غريبه : اِ اِ اِ اِ ... حالا مگه شما مي تونيد اين احساس رو داشته باشيد !!
مسافر : چرا نمي تونم !! من خودم يه نويسنده هستم !!
همه :
مسافر :
همه :
ايني : ( در حالي که داره مي خنده ميگه ) آ ..آقا ... شما ... بيخيال شو ...
مسافر : يعني چه آقا ...! بيخيال شو يعني چي ؟!
ايني : اِي بابا ... ! حالا بيا اينو درستش کن !! يعني شما بفرماييد تو اتاقتون ! اينجا هم تا 1 ساعت ديگه درست ميشه !!
سيبل : ميگم غريبه ، اين يارو آشنا ميزنه ها ... !
غريبه :
پانسي : آره ... !
غريبه : هووووم ... خودمم مي دونم ... نکنه ... نکنه ايشون آقاي ......................
اينجا بود که معلوم ميشه اين مسافر ما بزرگترين نويسنده بوده !!
همه نشسته بودن تو سالن و کلي تحويلش ميگرفتن و ... که يک دفعه 5 نفر ميريزن تو هتل !! ( سازمانيا بودن )
ايني : ببخشيد اتاق نداريم !! بفرماييد !
سازمانيا : يعني چي آقا ؟! اينجا چه وعضيه ؟!! مثلآ هتله ها !!
ايني : اِي بابا ... چرا امروز همه به من ميگن يعني چه !؟!!!!!
بعد برميگرده و وقتي اون 5 نفر رو ميبينه جيغ ميزنه و ميپره بقل نويسنده ... !
ايني : اِ اِ اِ ... سلام ... ! خوش آمديد !
سازمانيا : در اينجا تخته ميشه !! آقاي ايماگو شما هم تشريف بياريد باهاتون کار دارم ...!
نويسنده : ببخشيد ولي علتش چيه ؟!
سازمانيه که داشت ميرفت برميگرده و ميگه :
علتش اينه که ..........
حرفش نصفه نيمه ميمونه و ميگه :
آقاي ..........؟ :bigkiss: ( با نويسنده بوده )
نويسنده : بله خودمم !!
سازمانيه : آقا من عاشق کتاباي شمام ! من روزي 30 بار کتاباتون رو مي خونم ... ! من ....
نويسنده : بله ... شما لطف داريد !! ولي من پرسيدم که چرا در اينجا رو مي خواييد تخته کنيد ؟!
سازمانيه : کـــي ؟ من گفتم ؟!! من کي گفتم ؟!!
نويسنده :
همه خشکشون زده و دارن به اينا نگاه ميکنن
سازمانيه : خب ... آره ... گفتم ! ولي آخه براي ما هم مسئوليت داره !! اينجا مثلآ يه هتل ..... ستاره است ( ***** ستاره بود ؟!)
نويسنده : درسته ... ولي همش زير سر اين جن هاست !!
سازمانيه : جن ؟ کو ؟؟
نويسنده گوني رو نشون ميده !!
سازمانيه : آها ... ! خب من اينا رو ميبرم ، تا شما ها هم اينجارو يه تعميراتي بکنيد .
ايني : چشم ... خيلي ممنون !
سازمانيه : خب با اجازتون آقاي ... ! بعد گوني رو برميداره و ميره !
بعد ايني ميپره بقل نويسنده و ميگه : آقا خيلي ممنون ... شرمنده کردي !! :bigkiss:
نويسنده : خواهش ميکنم ! کاري نکردم ...! خب من ديگه برم ، موفق باشيد ... !
بعد نويسنده ميره و همه ميوفتن به جونه هتل !!

=-=-=-=-=
ادامه دارد...
=-=-=-=-=
~~~~~~~~~~~
و اما شغل ها :
مسئول شست شو
مسئول پذيرايي
مسئول سالن رقص
صندوق دار
استخر و سونا
و توجه داشته باشيد ، اونايي که مي خواهند مسئول شوند بايد خود را به صورت رول پلينگي معرفي کنند !
~~~~~~~~~~~~


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۴

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
زاخی:بیا بریم ببینیم چی شده.....
**در کتاب خونه رو زاخی باز میکنه**
اینی و زاخی: مااااااااااااا!!!
**تمامی جن های هتل جمع شدن ریختن تو کتاب خونه....یه جن رفته رو قفسه کتاب و دستور میگه.....انگاری فرماندشونه....**
جن:شانگی......شون......شی...شی....شان شون....نه...شان شی شون.....
اینی:غریبه.......
سیبل:غش کرده......
جن:ایچ.....شی......شون......
**بعد جن ها یه قفسه کتاب رو میندازند زمین...**
**در حالی که اینی با غریبه ور میره که یه جوری بهوشش بیاره**
**سیبل و زاخی هم سعی میکنند با طلسم جن ها رو بیهوش کنند...**
زاخی:این جن ها اینجا چی کار میکنند....؟
سیبل:از آشپزخونه خسته شدن....اومدن اینجا رو بهم بریزن....
..بیهوشیوس......
زاخی:بیهوشیوس......عجب دوره زمونیه شده.....بیهوشیوس.....
سیبل:این طوری فایده نداره.....هی جن ها بیاین اینجا...
زاخی:
**بعد از نیم ساعت**
زاخی:
سیبل:اوخیش.....
***غریبه به هوش اومده و جن ها همگی تو کیسه گونی**
اینی:غریبه
غریبه:اینی ما باید یه فکری به حال این جن ها و هتل بکنیم.....
اینی:آره..... :joke:


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۴

پانسی پارکینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۴۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹
از برج تاریکی _طبقه ی 13 _واحد نفرین شدگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
زاخی با عصبانیت به طرف کتابخونه می ره
غریبه:کاری داشتی ؟؟؟
زاخی:اینو اینی داد (نامه رو می ده )
غریبه نامه رو باز می کنه و می خواند و جواب رو پشت کاغذ می نویسه و می ده دست زاخی
غریبه:اینو لطفا بده به اینی
زاخی:
غریبه:
زاخی از کتابخونه می ره بیرون وسیبل می بینه که سروصورتش دودی شده است و داره میره پیشه غریبه
زاخی:
سیبل: من میدونم با این جن های .....
زاخی:
سیبل: و می ره پیش غریبه
زاخی میره تا به دفتر اینی میرسه
اینی:تویی زاخی جون ؟؟چی شد
زاخی: بیا جوابش (جواب نامه رو میده)
اینی جواب رو می خواند و می شود
اینی:برو بیرون بیرون!!
زاخی:از دست کسی دیگه ناراحتی سر من داد می زنی؟؟؟
اینی:
زاخی میره بیرون ودر محکم میکوبه به هم که که ناگهان صدای انفجار شدیدی از کتابخونه می یاد
اینی :از دفترش می یاد بیرون و به زاخی می گه: چی بود؟؟
زاخی:از کتابخونه بود
اینی: غریبه ......
وبا عجله به طرف کتا بخونه راه می افته! زاخی هم دونبالش میدوه
==================
ادامه دارد..........
معذرت میخوام اگه بد شد ....
==================


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۰:۲۷ شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
زاخی دو باره برمیگرده پیش اینی:اینی جان من یه پیشنهاد دارم برات.
اینی:چیه؟؟
زاخی:خب من نامه رسون بشم بهتره.ها؟؟
اینی:بفرما سر کارت.حرف اضافه هم نباشه.
زاخی:نه واقعا میگم ما شدیم اینجا نامه رسون.هر کی پیدا میشه میگه این نامه رو بده فلانی.
اینی:خب اولاش همیشه همین طوریه.
زاخی:واقعا؟؟
اینی:آره هر کی میاد ازش کار زیاد میکشن.
زاخی:اوکی.تازه فهمیدم برای چیه.میگم که باغ وحش پس چرا اینقد خلوته؟؟؟
اینی:خب آخه خیلی وقت بود تعطیل بوده.باید یه اگهی بدیم که باغ وحش راه افتاده.
زاخی:خب یعنی من باید برم آگهی بسازم؟؟؟
اینی:نخیر زاخی جان اینجا برای آگهی یه نفرو داریم.برو این نامه رو بده غریبه راهنماییت میکنه.
زاخی:



Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۶:۲۶ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۸۴

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
غريبه : ااااااااااااه ... حالا چه وقت اين کاراست ! ايني بدو بريم ...
ايني : هوووم ...!
سيبل و پانسي و بن : زود باشيد ديگه !
ايني : هوووم ... آخه ... چيزه ... خودتون بريد ديگه ... من کلي کار دارم ! الانم بايد به کاراي زاخي برسم !!
غريبه : يعني چي !!
زاخي : نه ... چيزه ... ! خب شما اگه کار داريد بريد ... منم که گفتيد استخدا.......
بعد ايني ميزنه تو پاي زاخي
ايني : بريد ديگه !!
غريبه که عصباني شده بود مياد جلوي ايني و کتابايي که دستش بود رو ميده بهش ( به حالت پرت کردن ) بعد ميگه :
يا همگي با هم ميريم يا هيچ کس نمي ره ...
بن : هوووم ... راست ميگه اصلآ من پاچه خواري بلد نيستم !
سيبل : وااااي غذام سوخت ... ! با اجازه !
پانسي : هووووووم ... اِ اِ اِ اِمممم ...
ايني : نمي خواد چيزي بگي ... شما هم بفرماييد !
پانسي : اِ اِ اِممم ... بله ... همون ... ولي خودتون گفتيدا ...!
بعد ميدوه ميره ........
ايني :
غريبه هم خيلي راحت و بيخيال به ايني نگاه ميکنه ( طوري که حرص ايني دربياد ! اينجوري --->)
ايني : کارت درست بود ؟؟
غريبه : کجاش غلط بود ؟؟؟ از کار تو که بهتر بود !
بعد ميره طرف کتابخونه ...
ايني : ( بعد کتابايي که دستش بود رو ميريزه زمين ! )
ايني هم ميره طرف دفترش و در رو ميکوبه !!
زاخي : عجب هتل توپسي !! اگه مي دونستم زود تر ميومدم !!
بعد کتابايي که رو زمين بود رو جمع ميکنه و ميبره دفتر ايني ...!
ايني هم تا چشمش به کتابها و زاخي ميوفته داد ميزنه :
کتابها که جاش اينجا نيست برو بيرون
زاخي : بعد ميگه : باشه !!!
مياد بيرون ( از دفتر )
بعد ميره کتابخونه ...
غريبه : اِ اِ اِ اِ ... مرسي ... اگه زحمتي نيست ببر بذار ته سالن اون قفسه هاي آخر ... !
زاخي : چشم !
بعد يه جغد مياد سمت ميز غريبه و يه پاکت ميندازه و ميره ( پاکت نامه )
غريبه نامه رو ميخونه :
غريبه اگه ميشه و کاري نداري يه لحظه بيا دفتر من !! *** ايني ***
غريبه : يه ذره راه و جغد فرستاده !!
بعد زاخي مياد و ميگه : خب ... گذاشتم ... با اجازتون من برم ديگه !!
غريبه : هووووم ... باشه .. مرسي ... اگه ممکنه اينم بده به ايني ... ! ( يه نامه ميده بهش )
زاخي : باشه !
زاخي با خودش ميگه : ما شديم نامه رسون !!
بعد ميره تو اتاق ( يا همون دفتر ) ايني و نامه رو ميده بهش
ايني نامه رو مي خونه :
متاسفانه من الان کلي کار دارم ! *** غريبه ***
ايني : ااااااااه ...
زاخي : خب ايني جان شما برو اونجا !!
ايني : ببين من باهات کاري ندارم ... ميتوني بري به باغ وحش برسي
زاخي : بله ... !

=-=-=-=-=
ادامه دارد...
=-=-=-=-=


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۸۴

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
اینی: ببین این باغ وحش حیوانات زیادی داره....90% شون هم خطرناک هستند.
زاخی:اشکال نداره....
اینی:اژدهای دو سر هم داره که مسئول غذا دادنش تویی....
زاخی:اشکال نداره......
اینی:هر روز باید همه قفس ها رو تمیز کنی.....
زاخی:اشکال نداره......
اینی:باید بری با دلفین ها توی آب شنا کنی....
زاخی:اشکال نداره....
اینی:خب......میدونی......این کارها فقط مستحبه......اگه انجامش ندی هم اشکال نداره........فقط چیزی که واجبه اینه که
زاخی:هوم....؟
اینی:ببینم زاخی جون....پاچه خواری بلدی......
زاخی:آره بابا......استادشم
اینی:هوم......زاخی جون پس شما استخدامی.....
زاخی:خب...حقوقم چه قدره؟
اینی:حالا تو بیا.....ببینم کارت چه طوره........
زاخی:.....!!


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.