هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
#5

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
دكتريكمي به لوسيوس نگاه ميكند،بعدبه آتش تالار كه سبزشده بعد به رودولف كه چنان خميازه ميكشد كه امكان دارد الان مسيرتونل كندوان عوض شود و بعدبه لارا كه با خوشحالي دارد به دكي نگاه ميكند...بعدش سرفه ميكند:
-اهم...عزيزانم چي شده؟
-دكي نيازبه معاينه فني داره
دكتردرمورد معاينه فني نكاتي رابه رودولف ميگويد و لارا غش غش ميخندد درحالي كه لوسيوس حس خودخشمناك بيني شديد دارد...رودولف خميازه وحشتناكي ميكشد و دوباره روي مبل بخواب ميرود درحالي كه دكتردارد سعي ميكند بفهمد جريان چيست كه خوب لارا موضوع راتوضيح ميدهد و دكي از كيفش يك سرنگ بيرون مياورد اين هوا-به اندازه داده شده دقت كنيد-ولبخندي مهربانانه به لوسيوس ميزند...لارا راخوف ميگيرد:
-ااههه من درس دار برم سردرسم!
دراكو هم بدوبدو ميرود كه همراه پنسي درس!!! بخواند وبقيه هم به نوعي ميروند و ميماند رودولف كه هنوز خواب است و لوسيوس كه دارد به خوف به سرنگ مينگرد!!!
-دكي جريان سرنگه چيه؟
-ميخوام معالجه ات كنم پسرم!
-حالا ما نخوايم معالجه بشيم بايد چه كنيم؟
-شما غلط ميكني پسرم!!!
- مامان!!!
دكترتزريقات انجام ميدهدودرحالي كه غرغر ميكند كه چرا صبح زودبيدارش كرده اند ميرود بقيه خوابش را انجام دهددرحالي كه لوسيوس دارد محل تزريق را آرام ميكندو رودولف كه همچنان خواب است:
-بلاي من كجايي خشانتم؟
ديگه خدايي لوسيوس شاكي ميشود و باطلسمي رودولف بدبخت رااز خواب ناز بيدار ميكند:
-مگس تسه تسه...چراتوهمش خوابي؟اصلا تو چرا مريض نميشي؟توچرا دست از سرمابرنميداري عين مار چمبره زدي رو مبل؟!
-بلاي منو نديدي؟!
-(...)
-بي ادب من دارم محبت از خودم استخراج ميكنم كه همه نگويند من خشانت دارم آنوقت تو اينجوري برخورد ميكني؟بعدش ميگويند بچه چرا قاتل شد زد 100نفررو كشت!!!
دراكو و لارا وارد تالار ميشوند:
-دكي رفت؟
- نامردا منو تنها گذاشتيد با دكتر رفتيد؟!خيلي نامرديد!!!
دراكو روي مبل بغل دست رودولف لم ميدهد و به آتش سبز شده زل ميزند:
-حتما ميخواستي بگيم دكي آمپولو بزن بما؟
-نه خوب لااقل مي ايستاديد تشويقم ميكرديد!
- مگه چيكار داشتي ميكردي كه تشويق كنيم؟
لارا با خشانت ميايد يقه لوسيوس ا ميگيرد:
-هووو توقع نداشتي كه منم بايستم؟
-لاراجان چرا يهو خشانت ميگيري؟بابا شوخي كردم كمك!!!
لارا چوبدستي اش را درمياورد و دنبال لوسيوس ميكنددرحالي كه دراكو جديد ترين لالايي رابراي رودولف ميخواند تا بخوابد:
خورشيد لالا
خفاش لالا
دراكولاي تبديل شده لالا
اژدهاي پنج سرلالا
لالالالالايييي بخواب كوچولو


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۵۲ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
#4

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
لارا بدون معتلی از جاش بلند میشه تا لوسیوس ( دوستان دقت کنن زين پس جانی همون لوسیوس هستش و رودلف هم همون شارزاس که شناسشون عوض شده ) رو پیش پروفسور اسنیپ ببره اما قبل از اینکه خارج بشن یه گروه از بچه های اسلیترين از در ورودی داخل تالار میشن .
بلیز زابینی و بارتیموس که جلوتر از بقیه بودن به محض دیدن چهره لوسیوس بدبخت میزنن زير خنده و مونتاگ و گراوپ هم کنجکاو میشن و اونها رو حل میدن که سريعتر وارد تالار بشن .
حالا دیگه لوسیوس به شدت عصبانی شده بود و تحمل صحنه خنده های بچه ها رو نداشت ...!
لوسیوس : لارا من میدونم و تو !! کسی تا حالا نتونسته بود که منو ضایع کنه ... ولی ... ولی تو ...
دراکو : خوب ایرادی نداره دیگه !! یه اشتباهی بوده که افتاده ! اونم که مقصر نبوده ...
بلیز : خوب حالا چرا نشستید ... زود ببريدش پیش پروفسور دیگه !
گراوپ : چی میگی تو ... الان ساعت هفت صبحه ... اسنیپ الان خوابیده دیگه ...!
رودلف : راست میگه ها !! من فکر کردم هنوز موقع مدرسه ست که همه ساعت هفت سر میز باشن . یادم نبود توی ایام کريسمس ساعت 8 صبحونه میدن .
لوسیوس دیگه تحمل این گفته ها رو نداشت !! باید یک ساعت دیگه هم صبر میکرد و تا اون موقع دیگه همه بچه های اسلی اون رو با اون قیافه تابلو دیده بودن .
بارتیموس : هوووم ... اصلا چرا ببريدش پیش پروفسور ؟! دکتر مصطفی که هست ... اون میتونه کمکمون کنه !! نه ؟؟
مارولوو : راست میگیا ... چرا این به فکر خودم نرسید ؟! این جوری دیگه لازم نیست که بگیم کار لارا بوده تا براش مشکل پیش بیاد !
بلیز : من میرم بیدارش کنم !
لارا : هوووم ... خوب شد مام یه دکتر پیدا کرديما !! وگرنه ...
لوسیوس : تو یکی ساکت شو ! وگرنه خودم با ...
دراکو در حالی که از شدت سرما خودش رو به شومینه چسبونده بود فرياد زد : بــــــــــــــــــسه دیگه !!! چیزی نشده که ... الان دکتر میاد درستش میکنه دیگه !!
پشلخ !!
در به شدت باز شد و بلیز کشون کشون دکتر رو به سمت اونها هدایت میکرد .
- بیا بیا ... یه کم دیگه مونده !! خوب ... رسیدیم .
- بابا اول صبی چی از جون ما میخواید بذاريد بخوابیم ... چه غلطی کردیم دکتر شدیما !!

ادامه بدید !!



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
#3

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
جمله دراکو هنوز تموم نشده بود که یکی از بالشا پرواز کنان بطرفش میاد و بعد از برخورد با سر دراکو همه پرهاش تو هوا پخش میشه.....
همه چند لحظه ساکت میشن.....ولی با دیدن قیافه دراکو با یه مشت پر که رو سرش ریخته همه با هم میزنن زیر خنده.....
دراکو:بیا بیرووووون...کجایی؟لاراااااااااااااااااااااااااااا... .
لارا در حالیکه ازشدت خنده نمیتونه درست حرف بزنه از گوشه اتاق بیرون میاد و پیش شارزاس روی مبل میشینه.....:چقدر میخوابی تو دراکو....
دراکو که هنوز یادش نرفته بود لارا در طول تعطیلات چن تا از این شوخیا باهاش کرده یک نگاه دراکویی وحشتناک به لارا میکنه و از تالار بیرون میره.....
1 ساعت بعد.....
دراکو که حالا دیگه آروم شده بود و یه نقشه خوب برای انتقام از لارا کشیده بود با خیال راحت به تالار برمیگرده....
وارد اتاق میشه....همه یهویی دست و پاشونو گم میکنن.....
لارا:او...دراکو برگشتی؟من نگرانت بودم...واقعا متاسفم منو ببخش...خسته ای؟بیا بشین ...ما صبحانه تو برات میاریم اینجا...
دراکو: چی شده؟زود اعتراف کنین؟چیکار کردین؟وقتی لارا اینجوری با من حرف میزنه حتما کارتون خیلی وحشتناک بوده.....اینجا چه بوی عجیبی میاد....مثل بوی....بوی....کاغذ سوخته......
لارا در حالیکه سعی میکنه نگاهش به دراکو نیفته:کاغذ نه....چیز....بیشتر شبیه بوی ردای سوخته اس.....
دراکو:ردا؟؟؟چی میگی تو؟من که.....و چشمش به پارچه سیاهی میفنته که مچاله شده و ازش دود بلند میشه....پارچه به طرز عجیبی به نظرش آشنا میاد....هی فکر میکنه اونو قبلا کجا دیده.....و....و یادش میفته......
صدای فریاددراکو در تالار اسلیترین یه زلزله کوچیک بوجود میاره....
-ردای من؟ این ردای تازه منه؟؟؟؟کی به این روزش انداخت؟؟و بدون تردید به لارا نگاه میکنه....
لارا:ام....خوب ببین ..اتفاق بود دیگه...پیش اومد....اصلا همش تقصیر شارزاس بود. .هی گیر داد که چرا شعله های آتش شومینه ما قرمزه؟مگه ما اسلایترینی نیستیم؟آتش ما باید با همه فرق داشته باشه و از این حرفا.....بعدشم..خوب من سعی کردم آتیشو به رنگ سبز در بیارم که نمیدونم چی شد یهویی موهای جانی....... خوب ماهم با اولین چیزی که دم دستمون بود جانی رو خاموشش کردیم...
دراکو تازه چشمش به جانی افتاد....رداشو فراموش کرد و با صدای بلند زد زیر خنده....
جانی وسط اتاق وایساده بود...و بیشتر شبیه یه زیر سیگاری بود که تازه توش سیگار خاموش کرده باشن....چون از کله اش که دیگه مویی روش دیده نمیشد دود سبز مسخره ای بلند شده بود.... و بد تر از اون صورتش....صورتش هم به رنگ سبز تیره در اومده بود
هر سه نفر بطرف لارا برمیگردن:
لارا:خوب..چیه مگه؟به نظر من از قبلش خوشگلتر شده..خب..اینجوری نگاه نکنین دیگه...خودم درستش میکنم ....یعنی سعی میکنم...
همه با هم...لازم نکرده..ببرش پیش پروفسور اسنیپ


تصویر کوچک شده


تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۸:۵۰ شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
#2

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
صبح بود و تازه هوا روشن شده بود و همه بچه های اسلیترین در خوابگاه خوابیده بودند و هیچ صدایی به گوش نمیرسید و تالار عمومی هم خالی بود و تنها چیزی که متحرک بود شعله های قرمز رنگ اتشی بود که در شومینه روشن بود و گرمابخش اون روز سرد زمستانی بود .
دراکو از خوابگاه بیرون اومد و به سمت مبلی که در کنار اتش بود رفت و خودشو روی اون پرتاب کرد و از پنجره به بیرون نگاه میکرد که قطرات بارون به شیشه میخورد و صدای دلنشینی ایجاد میکرد .
در همین لحظه در باز شد و شارزاس و جانی وارد تالار شدند .
شارزاس در حالی که خمیازه میکشید : سلام دراکو !
دراکو که کمی گیج بود کمی به دور و بر نگاه کرد تا متوجه اونا شد
_ سلام ! صبحتون بخیر بچه ها ! خوب خوابیدید ؟
شارزاس به سمت مبل کناری دراکو رفت و پیش اون نشست و جانی هم به سمت اتش میره تا خودشو گرم کنه .
جانی : این سرما نمیذاره اصلا ادم بخوابه , نمیذاره یه خواب درست و حسابی ببینیم .
شارزاس که روی مبل دراز کشیده بود سعی میکنه که همون جا بخوابه .
دراکو : تازه الان اول زمستونه ! اخرش بشه که هیچی !
جانی : اره , هیچ وقت دوسال پیشو یادم نمیره . برف تا زانو روی زمین نشسته بود . هیچ جایی نمیتونستیم بریم ! یادته دراکو ؟
دراکو : آره بابا ! اون دامبلدور احمق ( دلم به حالش سوخت ) اصلا نمیذاشت بریم بیرون ! میگفت دارشاز ها همچین موقع هایی از خونشون بیرون میان و ممکنه که به شما حمله کنن .
جانی : اون پاتر رو بگو ! هرچی لباس داشت پوشیده بود بدبخت !
دراکو : شارزاس ! تو چرا اینجا خوابیدی ؟ ناسلامتی واسه خودتون خوابگاه داريدا ! این جا برای چی خوابیدی ؟
شارزاس در همون حال فقط چشماشو باز میکنه .
_ ببینم دراکو چرا پنسی میتونه اینجا بخوابه پس ؟
دراکو : هوووم ! خوب ... خوب ... چی بگم والا ! بگیر کفه مرگتو بذار بمیر !
شارزاس از جاش بلند میشه و میشینه .
_ نه باب نخوابیده بودم ! گفتم یه استراحتی بکنم فقط !
جانی هم از کنار اتش میاد و کنار اونا میشینه .
جانی : راستی چرا این قدر اینجا خلوته ؟؟
شارزاس : به اون ساعت جادويیت نگاه کن ببین چنده ؟ شش صبح کی بیداره ؟
دراکو : الان دیگه کم کم همه پیداشون میشه .

ادامه بدید ....



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۴
#1

کوردا اسمالتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۶ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴
از کوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
تالار عمومی اسلیترین در خدمت بچه ها نجیب زاده و اصیلزادگان هست .
بیاید دور هم لحظات خوب و خوشی رو در کنار هم و همراه هم داشته باشیم در این مکان امن و صمیمی .
فقط نمایشنامه نویسی باشه خواهشا وگرنه پاک میشه .


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۳۱ ۶:۴۱:۴۵

عشق تپه ای است که هر خری از آن بالا میرود(با عرض معذرت)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.