مكاني سرد و بي روح...تنها صداي پر زدن كلاغ...در گوشه اي...در دشتي وسيع كه سر در ورودي ان نوشته شده است«قبرستان هاگزميد»...كنار قبري بزرگ...موشي در حال جفت گيري...
ترق
ته رنگ سبز فضا رو اشغال كرد...سياه پوشي ظاهر ميشود و به كنار همان قبري ميرود كه موشي در حال جفت گيري بود...!
روي همان قبري كه موشي در حال جفت گيري بود از بالا تا پايين نوشته شده:
نام و نام خوانوادگي:سالازار اسليترين
شهرت:نيش نيش
تولد:كسي چه داند؟
مرگ:چه داند كسي؟
چو صبح تيره گشت به لطف او......شب روشن چه شد؟ جوان مرگ شد و او نبود
بنيان نهادي سياهي جادو ،هاگو....چه سود بدون تو كه سوروس اسنيپ شد كفور؟*
كنار قبر مي ايستد...او كه بود؟...اما از زير ردا اين عبارت در ذهن ما پديدار ميشود«او مافوق مافوق مرد بود»
مرد:اي جد بزرگ...آمده ام تا اولين و اخرين درد دلم را بسرايم
صداي از اعماق قبري كه موشي در كنار آن در حال جفت گيري بود:بگو ميشنوم
مرد:چرا اينقدر صدات از اعماق مياد؟
صدا:داريم پايين با بروبچز پلي استيشن 2 بازي ميكنيم..ولي صبر كن الان ميام بالا...
صداي ديگر از قبر:نيش نيش كجا ميري..چهار جانبه زديم ترسيدي ؟
صدا:الان ميام پايين..بزارين اين نوه ام يه خورده خالي بشه...!
مرد:جد بزرگ...من دچار چند گانگي شخصيت شدم...هر چند مدت ناگهان شخصيتم عوض ميشه..با اينكه من همونم ولي اخلاقم عوض ميشه...يهو خشن ميشم...بعد از چند مدت اروم ميشم..بعد عشق جنگ يدا ميكنم...الانم علاقه مند به موسيقي شدم
صداي سالازار از قبري كه موشي در كنار آن در حال جفت گيري بود:دركت ميكنم...حالا چه موسيقي گوش ميدي؟
مرد:سيستم آو ا دون
صداي سه نفر از اعماق قبر:ايول..نيش نيش..بيارش پايين..اهل حاله..از خودمونه...
سالازار:نه ...اين فعلا كار داره...بابا اينهمه خودشو تيكه تيكه كرده نميدونم چيچي كراكس درست كرده كه نياد پيش ما ها...
مرد:جد بزرگ..اون پايين كيا هستن؟
سالازار:همين بروبچز رفقا قبر هاي همسايه...مرلين...گودريك...هلگا هم هست...
مرد:يه چيزه ديگه هم هست بايد بگم...
روي قبر مينشيند...ناگهان صداي آژير پليس از اعماق قبر مياد..
مرد:جد بزرگ..اين صداي چيه
سالازار:بلند شو..بلند شو..از منكرات قزوين كاراگاه فرستادن
مرد مي ايستد:داشتم ميگفتم...هر چي هوركراكس درست ميكنم اين ملت ميزنن نابود ميكنن...مگه هوركراكس علف خرسه؟...ميدوني تيكه تيكه كردن روح چقدر درد داره...خصوصا اگر قيچيش كند باشه....
تيكه تيكه كردي روح منو....سر به سرم نزار من هوركراكس ميخوام...تيكه تيكه بردي...(زنگ مبايل)
مرد:بله بفرماينن..؟..سلام...ميدونم لوسيوسي...كر كه نيستم...
صداي انفجار از گوشي مياد
مرد:خب.بگو...چي؟صدا نمياد...انتن نميده
ميره بالاي قبر:اها..حالا خوب شد بگو...چي؟..خب اينكه مشورت نميخواد..بكشش...اره بكشش..الو..صدا نمياد...
صداي بومي از گوشي مياد و و با جيغي خوفناك قطع ميشه
مرد:خب..جد بزرگ...من بايد برم...مرسي كه به حرفام گوش دادي
دستي روح مانند از درون قبر بيرون مياد و يقه مرد رو ميگيره
سالازار:هوي..كجا...پول مشاوره رو بده...
موش نر به سيم آخر زد و به موش ماده چشمك زد...موش ماده چشم غرره رفت و دور شد...بعد از چند ثانيه برارد موش ماده در حال شكنجه دادن موش نر بود
_______
معني شعر:
در دوران وجود او حتي صبح روشن هم تحت تاثير سياهي او تيره ميشد.......وقتي او جوان مرگ شد ديگر حتي شب ها هم در نبود او روشن شدند
سالازار..تو جادوي سياه را در هاگوارتز بنيان نهادي(هاگو=هاگوارتز).....چه فايده كه وقتي تو نيستي شخصي به نام سوروس اسنيپ دامبلدور را كشت(كفور در اينجا يعني كافور زننده...و در اين بيت كنايه از قاتل كسي بودن يا شدن)
اینقدر از کلمه جفت گیری استفاده کردی که من موقع خوندن همش فکر اون دوتا موشای روی قبر بودم وقتی نشستی رو قبر گفتم اون دو تا بیچاره حتما له شدن فکر میکردم آخرشم لرد پاشو بزاره رو اونا یا با یه طلسم نابودشون کنه آخه منظره جالبی بنظر نمیومد اونم رو قبر سالازار بزرگ.نمایشنامت همه چیزش خوب بود فضاسازی و موضوع عالی بود فقط یه چیزی تو میتونی از طنز خیلی بهتر و بیشتر استفاده کنی پس بیشتر سعی کن.خیلی خوبه که معنی شعرا رو مینویسی چون من اصلا از سبک و معنیش هیچی نمیفهمم.موفق باشی