سرژ ويليام ادوارد ميشودمجري:گري بك
سوژه:سرژ تانكيان
كارگردان:گراپ صدا درسته؟.....صدا.....دوربين.... فايررررررررر(كارگردان جو زده شد)
مجري:بوق ممتد
سرژ:يكي صداي اين مجري رو درست كنه.فكر كنم ميكروفونش ايراد داره
گراپي دوان دوان با شرت قرمز و بلوزي تنگ كه پشتش نوشته شده« system of a down» وارد صحنه ميشه.ميكروفوني كه تو دستشه ميده به گري بك.از لب و دهان گري بك خون مياد.هر چند ثانيه به چند ثانيه درو لبشو ليس ميزنه.ميكروفون رو روشن ميكنه ميتركه.
كارگردان:اه اينم قلابي بود ..گراپ از كجا خريديش؟
گراپ:ايران
كارگردان:چاره چيه...گري بك...برو جفت سرژ بشين از ميكروفون اون دو نفره استفاده كنين
گري بك جفت سرژ ميشه
گري بك(مجري):سلام به همه...
كارگردان:اقا سلام نكن.اينجا فقط بايد پيام مهم بفرستي وگر نه بلاك ميشي
گري بك:باشه...لييسسس...بينندگان عزيز همونطور كه ميبينيد امروز در خدمت....ليس....سرژ تانيكان يكي از نوادگان شير سرژ تانكيان بزرگ كه پدر متال قرن نام گرفته اند هستيم....ليسسس...امروز ميخواهيم در مورد شايعه اي كه چندي پيش در مورد ايشون شكل گرفته كه ملت خوش مزه با اون خونهاي گرم و گردن خوشگل كه جون ميدن براي گاز گرفتن..اهم اهم...كه ملت ميگن سرژ بايد شخصيتشو عوض كنه چون ربطي به دنياي هري پاتر نداره....خب..آقاي تانكيان..حيف شد كه ريشت بلنده وگر نه گردنتو مورد عنايت..اهم...خودتون رو معرفي كنيد.
سرژ با لباس سفيد كنار گري بك نشسته:به نام خدا هستم.37 سالمه.تقريبا حدود 42 ساله كه حرفه ايفاي نقش رو در پيش گرفتم...علاقه زيادي به فرياد كشيدن دارم....جا داره كه يه خاطره جالب در مورد فرياد كشيدن رو براتون تعريف كنم.يه روز در خيابان هاي قزوين داشتم قدم ميزدم كه ديدم يه سكه رو زمينه...دولا شدم ورش دارم كه يهو...
كارگردان:اقا وقت نداريم....
سرژ:زاخي، بازيه پست و مقامي بهت دادن جو گير شدي؟
گري بك:خب..خب..للييييس....بريم سر اصل مطلب....شما آخر ماه كجايين؟
كارگردان:گرررري بككك..خودتو كنترل كن...
گري بك:اوكي باب....ما شنيديم كه شما ميخوايين شخصيتتون رو عوض كنين..ايا راسته؟
سرژ:من نميخوام.من رو مجبور ميكنند.فشار هاي بهم وارد ميشه كه...جا داره يه خاطره جالب در مورد فشار براتون تعريف كنم..يه روز داشتم تو خيابوناي قزوين رد ميشدم يه اقا تو مغازش گفت جووون بيا تو...سر در مغازه نوشته بود«مغازه بچه هاي با مرام»...درش كوتاه بود..دولا شدم كه رد بشم يهو...
كارگردان:هوييي....ميگم وقت نداريم...
سرژ:اوكي باب...خب..داشتم ميگفتم.منو مجبور ميكنن...خودم دوست ندارم....
گري بك:خب...شما ميخواهيد چه شخصيتي رو ورداريد؟
سرژ:در اين مورد حدود 25 ساله كه دارم فكر ميكنم.اول ميخواستم شخصيت هري پاتر...بله درسته..همون پسر لاغر مردنيه...اره اره...چي؟..اوني كه پشته دوربينه چي گفت؟چي؟...هاهاها..ايول..اره خودشه...چي ..مادرش؟....نه بابا.....زن خوبي بود...چي؟نه بابا....چهار تا شوهر داشت؟....يكي يكي پريدن روش؟خودشهم افتاد روي هري؟...بعد طلسم باستاني اجرا شد؟..ايول..پس بگو چقدر طلسمه قوي بود...چهار تا مرد پشت طلسم بودن....چي...اسمشو نبر هم ميخواست بپره؟...جيمز نزاشت بپره؟ بعد اسمشو نبر كشتش؟...پس جريان اين بود....خب همونطوري كه داشتم ميگفتم ميخواستم شخصيت هري پاتر(پسري كه مجهول الپدر بود) رو بگيرم...ولي با خودم فكر كردم كه اين فوقش چند بار جلوي ولدمورت ايستاده...چند سايت ماگلي هم وب مستره...گفتم كه روح بينهايت طلبي منو ارضا نميكنه...با خودم فكر كردم كه من كسي ميخوام بشم كه صاحب كل شبكه اينترنت و اينترانت باشه...خيلي هم پر قدرت باشه.رول نويسيش هم توپ باشه و همچنين خودشو جديدا امپراطور معرفي كرده باشه....گشتم گشتم ديدم..ها..ايول...من يه مورد ميخواستم هزار مورد پيدا شد..اوليش يه شخصي بود به نام ويليام ادوارد..بعدش اسميگل...بعدش دوتا ديگه يادم نيست..بعدش هم وايدر كبير....ده بيست سي چل پنجا(قراره تستهاي كنكور 85 پنج گزينه اي بشه..البته هنوز شايعست) همين ويليام ادوارد افتاد...تصميم دارم شخصيت ويليام ادوارد رو بگيرم.اين جنگجوي نامي....به قول شاعر تواناي ماگلي،شهيار قنبري،جنگجو...جنگجو از آشتي بگو....،...اين شخصيت بزرگ و كبير..
گري بك:آفرين آفرين...اي كاش زود تر يادم بود خودم ميگرفتم.خب...از برنامه هاي اينده با اين شخصيت برامون بگين!
دستش خوني اش را دراز ميكند كه با صميميت به شانه سرژ بزند..سرژ خود را عقب ميكشد كه لباس سفيدن خوني نشود.
گراپي:بزار دستشو بزاره رو شونت...لباست سفيده لك نميشه
گري بك دستانش رو شونه سرژ ميگزارد و چند بار پشت و رو را ميمالد تا كاملا لباس سرژ قرمز شد.
گري بك:چرا ساكتين..از برنامه هاي اينده بگين!
سرژ:قراره فردا طي يك جلسه حظوري با وب مستر جهان خلقت و هستي ،وارد گفتكو بشم و با حرفاي كه از قبل نوشتم راضيش كنم منو شريك كنه تو وب مستري....چون الان سرش شلوغه نميتونه به همه فروم ها سر بزنه.يه چند فروم(كشور) رو قراره بده به من.
گري بك:نميدونين چرا سر وب مستر جهان شلوغه؟
سرژ:اونجوري كه sms زده بود گفته بود كه اينقدر آدم ارزشي تو جهان ثبت نام كردن و روز به روز دارن ارزشي ها بدنيا ميان...هي بايد بگرده دنبالشون يا اثرات جرموشن رو پاك كنه.يا خودشون حذف زندگي كنه.يا اينكه كاخ ها و خونه هاي رو كه بي اجازه ميسازن رو اول قفل كنه و سه روز بعد شپلخ كنه.
گري بك:مگه وب مستر نيست.اين مورد اخري و اولي وظيفه ناظراست
سرژ:اره...ولي خودش ميگه كه ناظر ها خيلي تنبلن...اصلا كار نميكنن..خب بريم سر موضوع اصلي..قراره وب مستر كمكي بشم...نقشه هاي خوبي دارم..ميخوام خودشو بعدا از وب مستري شوتش كنم.خودم بشم وب مستر و صاحب مطلق جهان...همرو بفرستم جهنم...
از پنجره ناگهان نور مهتاب ميافته تو...روي صورت گري بك اثر زيباي داشت.
گراپ:وايي...ماه كامل شده..فرار كنين..
گري بك زوزه وحشتناكي ميكشه...مممممم(زور ميزنه كه تغيير شكل بده)...بعد از يك دقيقه زور زدن(همه پشت يه چيزي سنگر گرفتن)گري بك فقط يه خورده صورتش گود رفته ولي تغيير زيادي نكرده...
همه از سنگر ميان بيرون
گراپ:چي شد؟چرا گرگ نشدي؟
گري بك:ماهش ساخت ايران بود.خوب كار نكرد
____
اوج ارزو هاي ويليام ادوارد.
اول ميخواستم با ويليام ادوارد مصاحبه بشه...بعد گفتم كه به سرژ هم يه ربطي بدم با يه تير دو نشون بزنم