از آخرين نمايشنامه كه توسط مايك جان نوشته شد ادامه ميدم!
==================================
مايك توي فكر حرف گوش كني پن بود كه.....
بليز بايد مي زاشتي دستگيرش ميكردم..اهبليز:آخه به چه جرمي؟
هلگا:اونش ديگه...
مايك:چه خبرتونه بابا؟چرا اينقدر دير برگشتين؟مغازهه دو تا كوچه اون ورتر بودا!
بليز:قربان ما داشت....ا..هلگا چرا نيشگون ميگيري؟
...
هلگا:ا...چيزه قربان..ما رفتيم اونجا...نميدونين چه خبر بود...تازه اون جنه هم نميدونم هوكي بود؟چي بود؟قربان چوبدستي داره!
مايك و بليز:
مايك:وا...بليز تو ديگه چرا تعجب كردي مگه شما دوتا باهم نبودين؟
بليز:آخه داره خالي ميبنده قربان!
هلگا:بليز يه بار ديگه با من اينجوري صحبت كنيا...مثلا من مافوق تو هستم!
.....
بليز:بله قربان!...
مايك:آخرش چي شد؟
هلگا:آخه خب قربان اگه بگم باورتون نميشه...ما اونجا سالازار اسلايترين رو ديديم!
مايك:
آخه چرا چرت و پرت ميگي دختر؟اونكه الان استخوناشم پوسيده!
بليز:ده..خب منم همين رو ميگم ديگه!
هلگا:قربان اون برگشته...اسلايترين رو ميگم!ما رفتيم اونجا...من ديدم كه اون جنه چوبدستي دستشه و حتي بليزم ديد ولي وقتي اومدم دستگيرش كنم اسلايترين يكدفعه اونجا ظاهر شد و ما با هم درگير شديم و اونا تونستن كه حافظه بليز رو اصلاح كنن و بيهوشش كنن و من فرار كردم بعدش از پشت بهشون حمله كردم و حافظشون رو درست كردم..الان اونا نميدونن كه من و بليز رفتيم اونجا!
مايك و بليز:
مايك:من واسه ي اين چرت و پرتهايي كه تو ميگي ازت مدرك ميخوام و اگه نداشته باشي به بهونه اينكه جنون گاوي داري اخراجت ميكنم!
هلگا:قربان من اين رو از اونجا آوردم كه به عنوان مدرك به شما نشون بدم!ويك تيكه كاغذ رو يواشكي ميده به مايك!
بليز:اون چي بود؟
هلگا:در سن تو نمي گنجه!هي...ناراحت نشو شوخي كردم...ولي يه چيز محرمانهست!
مايك:واي خداي من...خلاف به اين بزرگي اونم تو بخش من؟همشون رو ميكشم!
هلگا:ديدين گفتم قربان؟
بليز:به منم بگين!
مايك:بعدا...سربازرس؟
هلگا:بله قربان؟
مايك:من و تو بايد بريم يه سري به اين مغازه بزنيم...بليز..تو بمون و به كسايي كه درخواست شغل دارن فرم بده چون ما با اين نيروي كم نميتونيم مبارزه كنيم بايد نيرو داشته باشيم...و پن؟هي پن؟كجايي؟
شون:بله قربان؟
مايك:تو تا من حاظر ميشم از هلگا يك مجوز بگير و برو تمام محلهاي اداري و مسكوني هاگزميد و بررسي كن!خب؟
پن:اطاعت ميشه قربان!
مايك:پس هلگا تو كار اين رو راه بنداز تا من بيام!
پن و هلگا و بليز:
====================================
مايك عزيز من نميدونستم كه بايد برم واقعا بازرسي كنم يا نه؟براي همين رفتم مغازهه رو بازرسي كردم البته اونجا پست نزدم ولي پستهاش رو خوندم و هر اتفاقي رو كه اونجا افتاده بود توي اين نمايشنامه نوشتم!
در ضمن فكر كردم كه بد نباشه بعد از اين همه مدت كه از افتتاح ژاندارمري گذشته يك ماموريت داشته باشيم و باري همين موضوع رو اين طوري انتخاب كردم!ولي ميل خودتونه هرجور كه ميخواين ادامش بدين!