هوکی در حالی که قسمتهای مختلف بدنش رو داشت ماساژ میداد به سمت بخش نظامی در حرکته بعد مدتی به پشت در آنجا میرسه و ناگهان احساس میکنه صداهای وحشتناکی از اطراف میاد هوکی وحشت زده با خودش میگه وای دیگه شی به سازمان برخورد کرده با عجله وارد سازمان میشه و از تعجب شاخ در میاره
همه در اونجا داشتن بزن بکوب میرقصیدند انگار نه انگار که اتفاقی افتاده هوکی مجبور میشه برای ساکت کردن اونها دوتا آواداکدورا نصیب دو نفر که اون وسط داشتند قر میدادند کنه ناگهان صدای آهنگ قطع میشه و همه سرها روبه هوکی میچرخه
هوکی : خجالت نمیکشید به اینجا حمله شده اونوقت شما دارین میرقصید؟؟؟
یکی از کارکنان آن بخش : آخه ما از کجا بدونیم؟ این کار به عهده رصد خانه است
هوکی : حالا دیگه روی حرف من حرف میزنی آواداکدورا
سپس روش رو به بقیه میکنه و میگه : لرد سیاه دستور دادند که به سمت اون شی ناشناخته موشکهای اسیدی پرتاب کنید
بلافاصله در یک چشم به هم زدن هر کس سر کار خودش رفت
پنج دقیقه بعد
_لوسیوس مالفوی حرف میزنه توجه تا یک دقیقه دیگر شمرات معکوس برای پرتاب موشکها شمرده میشه هر کس سر جایگاه خودش
ولدمورت به همراه هوکی و چند نفر از خادمان وفادار در قسمت کنترل موشک
ولدمورت : تمام امیدم به این موشکهاس
هوکی : ارباب شما حتما موفق میشید
ولدمورت : باز تو بی اجازه خودتو قاطی نخودا کردی کروشیو
هوکی بار دیگر جیغ کشید و روی زمین افتاد
_ شمارههای معکوس 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1 پرتاب
موشکها به سمت جسم ناشناس پرتاب شدن
پس از مدتی
ولدمورت : ها ...ما موفق شدیم الان که دیگه موشکامون اون شی رو نابود کنند
ناگهان این صدا در سازمان پیچید : اخطار...اخطار موشکها از مسیر خودشون خارج شدن اون شی هنوز داره به راه خودش ادامه میده
ولدمورت:
هوکی همش تقصیر تو کروشیو
هوکی :
من چی کاره بیدم
ولدمورت : بدبخت شدیم سازمان رفت هوا
ناگهان لوسیوس گفت : قربان ما همین الان تصویری رو از طرف محفل دریافت کردیم اگر اجازه بدین روی صفحه نشون بدیم شاید با مذاکره بشه این مسئله رو حل کرد
ولدمورت:
ناگهان بر روی تلویزیون بزرگ مرکز کنترل عکس آلبوس دامبلدور میفته که با لبخند جنون آمیزی داره موشک رو کنترل میکنه
ولدمورت : به به اینم که دامبلدور خودمونه نوکرتم دامبلدور جون داری چی کار میکنی؟
هوکی و بقیه اعضا که از لحن حرف ولدمورت تعجب کرده بودند
دامبلدور : میخوام اون سازمان مسخرت رو بفرستم هوا
ولدمورت خوب چرا ما میتونیم معامله کنیم
دامبلدور :مثلا چه معمله ای
ولدمورت : خب نمیدونم هر چی تو بگی
دامبلدور : باشه خب اگر ریشای من رو پس بدی منم موشکم رو منهدم میکنم ولی اگر یک تار مو از ریشام کم شده باشه دیگه ....
ولدمورت در حالی که ناامید شده بود : باشه هوکی برو ریشاش رو از دیوار اتاقم وردار بعدش با یک جغد پستش کن و بفرست پیشش
هوکی :اطاعت قربان
بعد پنج دقیقه هوکی در حالی که نفس نفس میزد وارد شد قربان ماموریت انجام شد
ولدمورت : خوبه حالا دامبلدور نوبت تو هست که به قولت عمل کنی
دامبلدور : یک لحظه صبر کن
بعد چند لحظه
ولدمورت : لوسیوس ببین موشک منهدم شد یا نه
لوسیوس در حالی که به رادار نگاه میکنه : خیر قربان داره با سرعت به سمت ما میاد
ولدمورت:
هوی دومبول ببخشید دامبلدور داری چی کار میکنی
دامبلدور : نمیدونم چرا دکمه انهدامش کار نمیکنه وایسا الان جهتش رو عوض میکنم
همه کارکنان داشتند به تصویر دامبلدور نگاه میکردند که داشت با فرمون ور میرفت ناگهان دامبلدور محکم از پشت خورد زمین همه زدند زیر خنده
ولدمورت : داری چی کار میکنی ؟
دامبلدوردر حالی که فرمون رو در دست گرفته بود : اوه من واقعا معذرت میخوام ولدی فرمون کنده شده دیگه کنترل موشک از دست من خارجه
همه کارکنان
----------------
آیا موشک اصابت میکند ؟
ایا ولدمورت موفق میشود که موشک رو منحرف کند؟
آیا دامبلدور با ولدمورت شوخی کرده است؟
آفرين...خيلي عالي بود...با اينكه ديالوگ زياد داشت ولي زيادخسته كننده نبود(دقت كن..زياد)...!مخصوصا ضد حال آخر و كنده شدن فرمون...خيلي جالب بود...!معلومه كه رول نويسه پخته اي شدي...فقط چند مورد رو بايد دقت كني:
1) از شكلك كم استفاده كن يا اصلا نكن...چون باعث لوس شدن نوشتت ميشه...!
2)به توصيف فضا بيشتر بپرداز...!چون اين روال(فقط ديالوگ) بعد از مدتي خواننده رو خسته ميكنه
3) نقد هاي قبلي رو بخون و بعدش كتاب آبي«رول نويسي» قلمچي رو بخر و روزانه 12 ساعت تست بزن...!
لرد ولدمورت